“طبیعت بشر، جهانشمول”
گپ کوتاهی با آوا هما، به بهانهی نامزدی کتابش برای جایزهی ادبیِ گیلر
نویسندههای مهاجر، بخصوص آنهایی که از کشورهای جهان سوم وارد جهان اول میشوند، معمولا در خانهی جدید خود با مشکلات زیادی روبرو هستند. این مشکلات البته بیشباهت با مشکلاتِ بقیهی مهاجرین به طور اعم و بقیه هنرمندانِ مهاجر به طور اخص نیست، اما همین مشکلاتِ همیشگی برای نویسنده، و بخصوص برای نویسندهی داستانی، بعد دشوارتری دارند چرا که ابزار کار او زبان و ظرافتهای زبانی است. همین بعدِ مشکلات است که ادوارد سعید را واداشت آنچنان حزنانگیز از دردِ غربتِ نویسنده بگوید. و همین است که کمتر پیش میآید نویسندهای بتواند در کشور مقصد بدرخشد و کیفیتهای خود را نشان دهد.
وقتی به فهرست افراد شهیر و موفقِ جامعهی ایرانیِ کانادا هم نگاه میکنیم میبینیم که در هر گوشهی کانادا و در هر زمینهای چهرههایی از ما درخشیدهاند، اما در عالم داستاننویسی و نویسندگی، هنوز کمتر.
و دقیقا همین است که خبرِ خوشی را که هفتهی گذشته ما را وا داشت گپ تلفنی کوتاهی با آوا هما، نویسندهی جوان مقیم تورنتو، داشته باشیم، خوشتر میکند.
کتاب “پژواکهایی از سرزمین دیگر”، مجموعه داستانهای آوای جوان که تازه چهار سال است از ایران به کانادا آمده، نامزد یکی از معتبرترین جوایز ادبی کانادا، یعنی جایزهی گیلر، شده است.
آوا، که این کتاب را به انگلیسی اما راجع به داستانهای زندگی مردم ایران نوشته، به شهروند میگوید: “از طریق ناشرم بود که از این خبر مطلع شدم و خیلی خوشحال شدم. تا قبل از این کانادا مرا خیلی تحویل نگرفته بود. با اینکه در ایرلند جایزه گرفته بودم، اما خوشحال شدم که کانادا هم نگاهی به من انداخت!”
آن جایزهی ایرلندی که آوا به آن اشاره میکند البته به نوبهی خودش کم افتخاری نیست. جایزهی بینالمللی فرانک اوکانر به بهای ۳۵ هزار یورو بزرگترین جایزه به مجموعه داستانهای کوتاه در سراسر جهان است که آوا امسال نامزد آن هم بود.
اما معلوم است که آوا در همین چهار سال اینقدر به خانهی جدیدش دلبسته که “تحویل گرفتنش” توسط این خانه برایش طعم دیگری داشته باشد.
میگوید:”به قدری خوشحال شدم که احساس کردم اگر به مرحلهی بعدی هم نرسم از این کار بسیار خوشحالم.”
اصلا به نظر میرسد او بیش از آنکه از نفس نامزدی برای جایزه خوشحال شده باشد از صفحهی وبسایت سی بی سی که از خوانندگان خواسته به نظر پیشنهادی خود برای کتابی که محق دریافت گیلر است، رای دهند، خوشحال شده. اینجا است که او فرصتی بدیع پیدا کرده با خوانندگان مختلف کتابش آشنا شود و با آواهای مختلفی که “پژواک”هایش را خواندهاند رابطه برقرار کند. خودش میگوید: “از همه مهمتر و با ارزشتر همین فضایی بود که دریافت کردم.”
“برای من خیلی ارزشمند بود که خواننده غیرایرانی به من رای داده.”
اما این چه رمزی در نوشتههای هما است که کمک کرده خوانندهی کانادایی اینقدر به آن نزدیک شود و به این مهاجرِ تازهوارد اجازه داده اولین کتابش به مقامی دست پیدا کند که بسیاری نویسندگان کانادایی آرزویش را میکشند؟
او البته با مهاجر و اقلیت بودن غریبه نیست. هر چه باشد کرد است و همهجا از کرد بودنش میگوید. همین چند ماه پیش و در همین تورنتو بود که در جشنوارهی تیرگان، قلم را زمین گذاشته و لباس رقص کردی به تن کرده بود و پس از اجرای برنامه، با استفاده از فرصت برای تعریفِ دردهای مردم سرزمینش، موجب جنجال شد.
میگوید: “من یک نویسندهی کرد ایرانی کانادایی هستم. این سه تا ابعاد وجودم را تشکیل دادهاند و هر کدام نقشی بازی میکنند، اما کتابم با اینکه محلی است، رنگ جهانشمولی دارد.”
و به نظر او دقیقاً همین است که موفق شده دل خوانندههای متنوعِ کانادایی را به دست بیاورد: “فکر میکنم بُعد جهانشمولی کتاب باشد. چون راجع به طبیعت بشر است و فکر میکنم خواننده بینالمللی این سئوال را میپرسد که اگر اتفاقی افتاده بود و در ایران به دنیا میآمد در آن اوضاع چه احساسی میکرد؟ “
به نظر میرسد داوران هم با او موافق باشند چرا که در موردش نوشتهاند: “آوا هما داستانهایی واقعی از عمق قلبش مینویسد و برای خواننده هیچ چیز جذابتر از حقیقت نیست. او نویسندهای است جسور و درخشان، پر از نیرو و صادق. نبضِ زمان را حس میکند و کلماتش انعکاسی از واقعیتهای تلخ زندگی به سبکی بسیار لطیف و شیرین هستند.”
خود میگوید خیلی سعی کرده این صداقت و “از ته دل بودن” را حفظ کند و جملهی همینگوی که “مهم است که نزد خودت و کارت، صادق باشی” را سرمشق کارش قرار داده.
میگوید “فکر میکنم دیدی که در این کتاب از دنیای ایران ارائه کردم از طرفی مخالف دید کلیشهای رسانههای غربی است و از طرفی دور از تصویر ایدهآلی است که بعضیها میخواهند بدهند.” صمیمانه میگوید “خوبیها و بدیها” را گفته، حتی اگر گفتن بعضی چیزها “غرورِ ایرانیاش” را زیر پا گذاشته باشد.
***
این تازه آغاز کار برای آوا است و امید بسیاری میرود که شاهد درخششهای بیشترش باشیم.
خودش میگوید چون اولین کتابش است بردن یا نبردن برایش “خیلی فرق” نمیکند: “همین که نامزد شدم خیلی بهم اعتماد به نفس داد، بخصوص با خواندن نظرات مردم در وبسایت سی بی سی.”
در حال حاضر مشغول ترجمهی داستانهایش به فارسی است که قرار است انتشارات پگاهِ تورنتو منتشر کند. در عین حال روی کتاب دومش کار میکند که باز هم شامل داستانهایی راجع به ایران و کردستان خواهد بود.
با تواضع غیرمصنوعی از خواستش برای پیشروی بیشتر هم برایم میگوید و اینکه بیش از هر کاری مشغول بیشتر کتاب خواندن است.
“خیلی برایم ارزش دارد که بتوانم کیفیت کارم را از لحاظ ادبی بالا ببرم.”
میپرسم امکان دارد داستانهای بعدیاش به جای ایران راجع به کانادا باشند که باز تایید میکند برایش مهمتر از موضوع، ارزش ادبی کارهایش است و در ضمن تاکید میکند به “جهانشمولی طبیعت بشر” معتقد است.
جایزهی گیلر را جک رابینویچ، کسب و کاردارِ تورنتویی، در سال ۲۰۰۴ به افتخار همسر فقیدش، دوریس گیلر، بنیان گذاشت که زمانی از سردبیران ادبی تورنتو استار بود. این جایزه همراه با پاداش نقدی ۲۵ هزار دلار کانادا هر سال به بهترین رمان یا مجموعه داستانی که نویسندهای کانادایی به زبان انگلیسی نوشته است، اعطا میشود.
برای اطلاعات بیشتر راجع به آوا میتوانید به وبسایت او به نشانی avahoma.com مراجعه کنید. همانجا لینکِ صفحهی کتابش در سی بی سی را نیز پیدا میکنید و میتوانید به او رای دهید یا نظر بقیه راجع به کارهایش را بخوانید.