اشاره:
کتاب “تقی زاده و مشروطیت” که توسط پژوهشگر تاریخ، منوچهر بختیاری در دست انتشار است، در یازده فصل است که شرحی ست در کشاکش مشروطه با مشروعه و بیانگر تلاش سیدحسن تقی زاده و یاران لائیکش در هویت بخشی به مشروطگی ایران است.
ضمن سپاس از آقای منوچهر بختیاری برای ارسال مقدمه این کتاب، آن را در سه بخش تقدیم خوانندگان محترم شهروند می کنیم و امیدواریم بزودی این کتاب به طور گسترده در دسترس عموم قرار گیرد.
مقدمه
مشروطگی و کارنامه روشنفکران و بنیانگذاران آن سرفصلی از تاریخ تجدد و نوآوری این سرزمین است. حکایت تاریخ و روایتهای چندگانه ی تجدد و مؤلفه برجسته و محرک آن ــ شرح کارنامه روشنفکری ایران ــ همواره با غرضورزی، تحریف، و خصومت شگفتانگیزی روبهرو بوده است. این امر بهتدریج فضایی را آفریده که در مقابله با اندیشهورزی و عنصر روشنگری و حاملان آن ــ روشنفکران ــ حالت غالب بوده است. سنجش کارنامه روشنفکری ایران، زیست و بالندگی آنان بر بستر تحولات و تحرکات اجتماعی ـ فرهنگی، و نحوه ی دریافت و بازپردازی بینش و برآیند کنشی آن، و نیز نحوه ارزیابی روشنفکران و رویارویی با آنان، جملگی بخش مهم و نیازمند پژوهش و کاوش از تاریخ تجدد ایرانیان به شمار می آید. عامل مهمی در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ما، چون نهادینه نشدن اندیشهورزی و مهمتر از آن انتقال بیگسست به نسلهای پسین در روح این ضدیت و مقصریابیها یافت میشود که تمامی عوامل و مولفههای تأثیرگذارش به کاستی، کژفهمی و کژروی روشنفکران و عمدتاً معایب و نواقص شخصی آنان فروکاسته شده است. غالب این منتقدان عیبجوی، خرسند از یافتههای خویش، دستاوردهایی را که امروز خود از مواهب معنوی و مادی آن بهرهمندند و حاصل بنیانگذاری و تلاش تحسینبرانگیز آن پیشینیان بوده، به فراموشی سپرده یا کمرنگ جلوه دادهاند و نواقص و کاستیها و مهمتر از همه بار سنگین اشتباهات نسل خود را لاپوشانی می کنند و بر دوش آن دیروزیان میافکنند. شخصیتهای تاریخی و روشنفکری ما عامل معضلات کنونی ما نبوده و نیستند، بلکه خود حاصل فرایند اندیشه و کنش پیشینیان ما هستند. گسستهای خصمانه و عامدانه ی اندیشهورزی در این راستا نه تنها یاریگر کسب معرفت مطلوب و کارآمدتر نشده، بلکه سراشیب سقوط و انحطاط فرهنگی جامعه ما را مهیا کرده است. رهجویی و معرفت بر علل بدفهمی و کژرویهای پیشین، از مسیر خودنگری و مسئولیتپذیری فردی و جمعی گذر میکند نه از مقصریابی و حذف دگراندیشان.
ریشه معضلات در درون ما، هم بهعنوان فرد و هم در مقام جمع، نهفته است. باید آن را دریافت، کاوید و بهرغم تلخی و سختیها بیرونش کشید. جداسازیهای خصمانه و خردستیزی که خودی را اصلح، پاک، معصوم و همواره پیرو حقیقت یگانه، و «آن دیگری» را خطاکار ، شیطانصفت و همواره کژبین و بزهکار مینمایاند، راه به شناسایی خاستگاه معضلات دیروز و جایگاه امروز ما نمیگشاید.
تاریخ روشنفکری و روایت بینانگذاران پیشگام را نباید پاره پاره، بیساختار، نامنسجم و در انتزاع از بستر خاست و بالندگی، و گذار از پالایه ی آرمان و خواستهای امروزی خویش به نقد و ارزیابی کشید. بدون شناخت مجموعه شرایط، و مهمتر از همه، بدون معرفت بر حافظه و هویت فرهنگی غالب، و شناخت خرده فرهنگهای پیرامونی که گاه بر سرشت اندیشه و بافت کردار آنان مؤثر یا بر آن تحمیل شده است، نمیتوان تصویر درخوری ترسیم کرد. دریافت عوامل پیچیده، چندگانه، چندسویه، در دوران شکوفایی و انحطاط تاریخیمان، فارغ از پیش انگارههای سیاسی ـ ایدئولوژیکِ خردستیز، از مسیر و معبر مقصریابی و عیبجویی نمیگذرد. رویکردی که تاکنون نتوانسته پرتوی روشنیبخش بر نوآوری، بنیانگذاری، شناخت موانع و ناکارآمدیهای فرهنگی سرزمین ما افکند.
برخی نکوهشگران روشنفکری ایران بر آن اند که مجموعه ی روشنفکران ایران در عصر مشروطه از تفاوت میان مدرنیته (تجدد) و مدرنیسم (تجددگرایی) آگاهی نداشته و میخواستهاند مدرنیسم را بر اساس سنتهای جامعه محقق سازند؛ از این رو با بنیانهای نظری مدرنیته آشنا نبودهاند یا به آن اعتنایی نداشتهاند. این مطلق انگاری و همسانسازی ناتاریخی، با شواهد و اسنادی که خود این منقدان ناچار به ابراز و ارائه آنها شدهاند، همخوانی ندارد. جمعبستنهای یکسانبین و همسانخواه در این داوریها مانع روشنگری مطلوب در مورد این گذشته شده است. در واقع، با ادامه همان گسست تاریخی پیشین، در فراموشی و گمشدنِ گاه عامدانه، و در فقدان انباشت فکری و تجربی جامعه ی پیشین اسیر خواهیم ماند. اگر برآیند و دستاورد روشنفکران بنیانگذارِ متهم به «ندانستن و بیاعتنایی» را صرفاً گذر از فقه سنتی به حقوق جدید، و راهگشایی دولت ـ ملتساز نوین و پی افکندن ایران نو بدانیم، باید از این منقدان مقصریاب پرسید کدام دستاوردی را سراغ دارند که بتواند با این تحول ارجمند تاریخ معاصر ایران هماوردی کند؟ ارزش و اعتبار این بنیانگذاری زمانی بارزتر میشود که بر پانصد سال افت و خیز آشوبناک عوامل مؤثر در و متأثر از یکدیگر در تاریخ ایران که برخی آن را «دوران انحطاط» خواندهاند، نظری منصفانه و عالمانه افکنیم.
موضوع این کتاب تأملی بر روایتهای قانونخواهی، تجددطلبی، و نوآوری بنیانگذارانه ی عصر مشروطه است و تأکید اساسی و اصلی آن بیشتر به کارنامه سیدحسن تقیزاده ــ به عنوان یکی از منورالفکران برجسته آن زمان ــ متمرکز است. محدوده زمانی کاویده شده هم دوره ی خاصی است. بینش و کنش او را تنها تا سن ۳۵ سالگی و فرجام کار مجلس دوم مشروطه پی گرفتهام.
این کتاب حاصل چند سال مطالعه و اندیشیدن پیرامون آثار و زندگی سیدحسن تقیزاده است. تلاش کردهام او را همانگونه که بود و توان و امکان من اجازه می داد، بشناسم و بشناسانم.
کارنامه ی تقیزاده در مشروطه برای من در قالب زندگی، آرا، و اقدامات و کنش های مردی معنا یافت که شور و شیدایی فراوانی برای بهتر زیستن داشت. انسانی که تحول و تغییر را طلب میکرد و از همان اوان نوجوانی خستگیناپذیر در کانون مهمترین و برجستهترین رویدادهای زمانه خود ایستاد و بر آنها مؤثر بود. گرچه نه آن شور و شیدایی همواره راهبرَی مطلوب برای سرشت اندیشه و بافت کردارش شد و نه انگیزه و باور استوار او به ضرورتهای نوآوری و تغییر، به تمامی پیامدهایی انجامید که او خواهانشان بود. اندیشیدن و عمل کردن در جامعهای شکننده و نامتداوم و بی بهره از امنیت چندان راحت و نتیجهبخش و رو به تکامل نیست و نمیتواند باشد. بیتردید تقیزاده حاصل و بالیده حافظه تاریخی وشرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همین سرزمین است. نگاه جزمی و پیشداوریهای فردی و گروهیِ ایدئولوژیمحور و سیاستزده، هالهای از ابهام و افسانه متأثر از گذشت زمان و آرمانخواهانه پیرامون نظر و عمل تقیزاده در جنبش مشروطه پدید آورده است. بهاستثنای معدود نوشتههایی که در متن کتاب از آنها بهره بردهام، هم ستایشگران و هم نکوهندگان، و حتی خود تقیزاده در خاطرات و برخی اسناد به جا ماندهاش، تلاش کردهاند این فصل برجسته ی حیات و کردار او را حتیالاامکان کمرنگ، تعدیل و یا وارونه کنند و مواردی دستچین شده و تکصدایی را بهعنوان کل تصویر او در این برهه ارائه دهند.
تقیزاده به دلیل حضور انکارناپذیر و نقش مؤثر و فعالش در چند مرحله متفاوت سده بیستم میلادی در تاریخ معاصر ایران، موافقان و مخالفان سرسختی یافته است. بینش و کنش سیاسی و فرهنگی دوران مشروطه، رویدادهای جنگ بینالملل اول و نشر روزنامه کاوه، و روایت تجددخواهی آن، مشاغل و مناصب حکومتی و باورهای متفاوت او در مراحل بعدی، جملگی موجب شد تا طیف وسیعی از صاحبان قلم در حوزه ی تاریخ معاصر به کمرنگ جلوهدادن و یا حتی حذف او در روایت نهضت مشروطه برآیند.
جامعهای که بهطور کلی آرمانخواه است و غالباً اختلاف و تناقضی را با اصول و بنیاد آرمانهای خود نمیپذیرد و دگراندیشی را تحمل نمیکند و شخصیتهای مطلوبش را یکدست، یگانه، و برخوردار از خصوصیاتی همواره ثابت میانگارد، از حضور شخصیتهایی چون تقیزاده در صحنه تاریخ خود برمیآشوبد. افکار، آرا و کنش آنان را در عمر طولانی و پر تلاطمشان مطلوب نمیبیند و در پی نفی و تکفیر یا حذف ابعادی از کل تصویر آنان برمیآید. در چنین پیشانگارهای، شخصیتهای تاریخی هرگز و در هیچ برههای باور و اقدام مطلوب نداشتهاند یا اگر چنین نمودهاند بهقصد ریا، فریب و توطئه بوده است. بسیاری از فراموشکاریها و نادیدهانگاریهای تاریخ ما از این دست ماجراهایند.
ذهنیت غیرتاریخی که مبتنی است بر باور به یک امر مقدس و شکناپذیر و اینکه گویا آدمی باید در سرتاسر عمر اجتماعی ـ سیاسیاش از یک رشته اصول مشخص و ثابت پیروی کند، وقتی با شخصیتهای ناکامل، زمینی و با خصوصیات متفاوت و بینش و کنش ناهمسان در مراحل و برهههای تاریخی مواجه میشود، ناچار آنها را محصول توطئهای خارجی و غیرخودی میپندارد، یا فردی فاقد اصول و ارزشهای متعارف، و از این رو مستوجب مجازات تکفیر یا حذف معرفی میکند.
گمان ندارم که قریب هفت دهه حیات سیاسی پر تلاطم تقیزاده را، که بحرانیترین برهه تاریخ معاصر ما هم به شمار میآید، بتوان در قالب یک کتاب گنجاند؛ این کار نه شدنی است و نه مطلوب، و از توان و امکان یک نفر هم خارج است.
تقیزاده و زندگی پر فراز و نشیبش را نمیتوان با یک رشته احکام کلی و کلیشهای متأثر از شرایط زمانی روزگار کنونی توصیف و تبیین کرد. وی نه صرفاً همان کسی بود که در مجلس اول مشروطه جلوه کرد و نه آن تصویری بود که مخالفان پابرجا و خستگیناپذیرش در نکوهش پناهندگی او به سفارت انگلیس در زمان سرکوب آزادیخواهان به دست مستبدان مینمایانند. همچنانکه رویکرد او به تجدد و غرب در روزنامه کاوه یا مناصب دولتیاش در دوران پهلوی، بیانگر منصفانه ی همه کارنامه او نمیتواند باشد.
تقیزاده خود در مقام و مناصب دولتی دهههای بعد، نه تنها از بازگویی بیپرده و شفاف نقش مؤثر و همهجانبهاش در مشروطه پرهیز میکرد، بلکه میکوشید رد هرگونه بینش و کنش رادیکال و سوسیال دموکراتیک خود را تا حد ممکن کمرنگ جلوه دهد. سایرین نیز، همانگونه که در بخش «تاریخنگاری و تقیزاده» اشاره کردهام، در این جهت کوشیدهاند. این نوشته، تلاشی است مقدماتی برای شناخت این بخش کمرنگ شده ی نهضت مشروطه ایران.
کتاب حاضر حاصل یک دهه پژوهش در پیشزمینهها و تحولات مشروطه در ایران است. بخشی از تحقیقی است که روایتهای چندگانه ی روشنفکران ایران در سده های نوزدهم و بیستم، از تلاقی و رویارویی مدنیت جدید با جامعه ما را پی میگیرد. بازپردازی و سنجش روایت تجددخواهی تقیزاده از ایدهای محوری برخوردار است و آن عبارت است از برونکشیدن و ترسیم چهرهای از این شخصیت مؤثر تاریخ معاصر ایران از ورای انبوه آثار و اسناد و روایتهای ضد و نقیض، آنچنان که بیانگر کارنامه ی واقعگرایانه ی او در مشروطیت و نیز تأثیر و تأثراتش بر روند تجددخواهی ایران معاصر باشد. غرض اصلی نوشته حاضر یافتن ردپای تفکر و عملکرد تقیزاده ی جوان، رادیکال، آزادیخواه و لائیک با گرایش سوسیال دموکراتیک در نهضت مشروطه ایران است.
ورود به عرصه و روزگار رویدادهای بعدی زندگی سیاسی و فرهنگی تقیزاده در حوصله ی این کتاب نمیگنجد. تلاش کردم به بررسی رویدادهایی بپردازم که با تقیزاده تا ۳۵ سالگی مربوط و به حضورش در نهضت مشروطه محدود میشوند. این نوشته، با استثناهایی چند، و پیوسته و مرتبط با متن و موضوع کتاب، تقیزاده ی ملیگرا و ایرانخواه کمیته ملیّون هوادار آلمان در جنگ اول جهانی و مدیر روزنامه تجددخواه و پیشرو کاوه برلن، وزیر امور مالیه و امضاکننده قرار داد نفت، سناتور و دیپلمات دوران پهلوی یا حتی شخصیت فرهنگی مؤثر او در مراحل بعدی حیاتش را در نظر ندارد. آنها حکایتیاند که میماند برای دفترهای دیگری.
تقیزادهای که در مشروطه حضور داشت شخصیتی قابل تأمل است که با کوشش همهجانبه و اعجازآور چه از طریق قلم خودش در مراحل بعدی زندگی و با باورهای متفاوت، و چه در تصویر مورخان و قلمزنان معاصر از احمد کسروی تا فریدون آدمیت، از تاریخنویسان سوویتیسی روسی و ایرانی تا تاریخ پردازان مکتبی دهههای اخیر محو، کمرنگ، یا تحریف و تخطئه شده است.
این تقیزاده ی جوان از جمله شخصیتهایی است که تاریخ انصاف را در حقاش روا نداشته است. به دلیل تفاوت و تناقض افکار و اعمال مراحل بعدی زندگیاش با خواستها و اهداف روایتگران، یا طرد و نفی شده و در نتیجه نقش مؤثر و لائیک اندیش او در مشروطیت ایران بیرنگ یا کمرنگ ترسیم شده، یا با تصویری مخدوش و در مواردی نامستند و کاذب، از او شخصیتی یکدست برای تمام مراحل زندگیاش عرضه شده است.
آرمانخواهانِ اسیر در چارچوب تفکر ایدئولوژیک، از چپ مارکسیستی تا باورمندان مذهبی، جملگی با رویکرد اول با تقیزاده عصر مشروطه روبه رو شدهاند. تاریخ نگارانی چون فریدون آدمیت و تا حدی احمد کسروی، از منظری متفاوت رویه دوم را پی گرفتهاند. به آرای این دو تن در فصل مربوط پرداختهام. نکته قابل تأمل دیگر این است که بسیاری از هواخواهان تقیزاده نیز در مقام توجیه عملکرد و باورهای او در دوران مشروطه، به نحوی در این بدفهمیها سهیم بودهاند. برخی او را قهرمان تجدد سده بیستم ایران دانستهاند؛ قهرمانی که رادیکالیسیم مراحل اول زندگیاش صرفاً اشتباهی ناشی از ناپختگی بوده و بعدها با نقد کنشهای تندروانه دوره جوانیاش به مسیر اصولی و همراه با متانت مطلوب افتاده است. اینان حیات پربار و مؤثر تقیزاده ی عصر مشروطه را به یکی دو موضع یا اقدام تندروانه ناشی از بیتجربگی و افراط تقلیل دادهاند. برخی نیز که مشروطه را محصول وارداتیِ خارج، بهویژه دستپخت سیاست خارجی انگلیس، میشناسند، بر مبنای دیدگاه توطئهنگر و تکبعدی خود، او را همراه و دستپرورده و حتی حقوقبگیر دولت انگلیس خواندهاند. در حالی که برجستهترین و پرکارترین این دسته افراد، همچون ابراهیم صفایی یا اسماعیل رائین، هرگز نتوانستهاند سند و شاهدی معتبر برای اثبات این اتهام عرضه کنند. دنبالهروهای تکرارگوی این رویه، بهویژه در دهههای اخیر، کارنامه و اقدامات تقیزاده در مشروطه را از دریچه ی رقابت روس و انگلیس به تصویر میکشند. قانونخواهیِ ترقیجو و مشروطهطلبیِ لائیکِ او را نمادی از مناقشات بینالمللی زمانه میپندارند و در نظر و عمل تقیزاده نشانههای پیشداوری و ذهنیت تقلیلگرای توطئهنگر خود را میجویند و مییابند.
بهرغم تفاوت در انگیزه توجیه و پیشانگارههای آرمانخواهان چپ، راست، مارکسیست، و مذهبی، در مجموع تقیزاده در طول حیاتش شخصیتی یکدست وانمود شده است. او فرنگیمآبی هوادار دولتهای غربی بهویژه انگلیس و بعدها آلمان و آمریکا معرفی شده که با عضویت در مجامع فراماسونی و به اعتبار برخورداری از مشاغل و مسئولیتهای سیاسی و رسمی در حکومت پهلوی، غیرمردمی و مطرود شده است. غالب این افراد از دیدگاهی آرمانجو و غیرتاریخی به عصر مشروطه مینگرند و از ورود به مباحث فرهنگی یا توجه به تلاش مؤثر او در نهضت مشروطه و برپایی نظام نوین در ایران و تأسیس نهادهای مدنی جدید دوره قاجار دوری میورزند و عملکرد و آرای پیشین وی را صرفاً بر اساس جایگاه سیاسی بعدیاش در قدرت حاکمه میسنجند. توجهی که برخی نویسندگان و مؤلفان مکتبی در دهههای اخیر به تقیزاده زمان مشروطه نشان میدهند، بیشتر از موضع ضدیت با او و تکفیرش در رویکرد لائیک و رادیکال و بعضاً سوسیال دموکراتش در مقابله جسورانه و قاطع با دخالت شریعت و روحانیون در سیاست و حکومت صورت میگیرد.
بسیاری از آثاری که در این باره نوشته شده بیش از آنکه شخصیت و کارنامه تقیزاده و در عصر مشروطه را به تصویر کشد و تبیین کند، بیانگر مواضع سیاسی و شخصی نویسندگان آن است.[۱]
این کتاب صرفاً زندگینامه شخصی یا سیاسی ـ فرهنگی و همهجانبه تقیزاده نیست. تاریخنگاری سیر رویدادهای زمانه ی او هم نمیتواند باشد، هرچند از هر سه مورد تأثیر و نشان پذیرفته است. تأکید و تکیه ی محوری در این نوشته بر زندگی تقیزاده در محدوده زمانی نهضت مشروطه نهاده شده است. تلاش پیگیر و مؤثر بنیانگذارانه ی او در تدوین نخستین قوانین لائیک و عرفی، بهویژه اصول متمم قانون اساسی، و هویتبخشیاش به نظام مشروطه، در تقابل با سنت و خودکامگی فردی، نه فراموششدنی است و نه محو شدنی. امیدوارم در فرصت مناسبتر مجموعه یادداشتهایم را پیرامون روایت تجددطلبی تقیزاده و همدورهایهای تجددخواهش و تلاش او در تسهیلِ ساختن ایرانی نو با تمامی ابعاد و پیامدهای مثبت و منفیاش، تنظیم و منتشر کنم. امروزه گمان میبرم که روشنفکران پیشرو ایران و بهویژه تقیزاده در آغاز سده بیستم مروّج عرفیگری و نوگرایی در تقابل با جزمیت، واپسگرایی، و سنتپرستی و هرگونه اصالتجویی توهمآمیز بودند. آنان جهل، جزمیت، گذشتهنگریِ ستایشگر، و ثبات جامعه سنتی ایران را عامل عقبماندگی جامعه میشناختند. در راه برطرفکردن این موانع تا حد امکان و دانایی خود جویا، کوشا، و مبتکر بودند.
کتاب در یازده فصل ابعاد کارنامه تقیزاده و مشروطگی ایران را میکاود. برای ترسیم کلیتی تاریخی در سیر رویدادهایی که در کتاب بر آنها تأکید شده است، تقویم وقایع نسبتاً دقیقی را در پیوست آوردهام. ضمناً برای روشنتر کردن مباحث، شرح مختصری از زندگی تعدادی از شخصیتهای تاریخی که در کتاب از آنها یاد شده در پیوستهای کتاب آوردهام تا یاریگر خواننده در درک بهتر آرا و ادعاهای برشمرده باشد.
ادامه دارد
یادداشت
۱- سهم برجسته و ارزشمند ایرج افشار در انتشار و ارائه شواهد بینش و کنش تقیزاده در مشروطه، همچون بسیاری از نمونههای مشابه تاریخ معاصر ایران، یک مورد استثنایی است و در قالب سخن نمیگنجد. در بندبند فصلهای این کتاب، وامدار این تاریخدان، پژوهشگر و دانشپژوه خستگی ناپذیرم.