آقای بهرامی در نوشته خود: “پرسشی از یک استاد، بالکانیزه شدن ایران به نفع چه کسانی است؟” (شهروند شماره ۱۳۴۴، جولای ۲۰۱۱) در رابطه با خبر مقدمات تشکیل انجمن قلم آذربایجان، خطاب به دکتر براهنی مطالبی عنوان کرده اند که لزوم پاسخ گوئی به برخی از مطالب عنوان شده ایشان را احساس کردم.
ایشان در مطالبی که عنوان کرده اند از یک طرف معرفت کافی به مطالب عنوان کرده خود ندارند، و از طرف دیگر دیدگاه شان در این مورد آلوده به پیش داوری و تعصب است، دیدگاه خاص جماعتی که فکر می کنند ایران قبل از اسلام بهشت موعود بوده ـ و یا به قول تلویزیون های لوس آنجلسی که مدعی اند: در دوران هخامنشیان سیستم رفاه اجتماعی در ایران وجود داشته و حتی حقوق “ماترنیتی” هم برای مادران موجود بوده است و غربی ها نیز این چیزها را از ما یاد گرفته اند ـ ولی اعراب سوسمار خور خواب بهشتی شان را تبدیل به کابوس کرده و موجب عقب ماندگی تاریخی شان شده اند!
عنوان نوشته آقای بهرامی خطاب به استاد براهنی است:”بالکانیزه شدن ایران به نفع چه کسانی است”؟به نظرم ایشان کلمه “جنوب” را ایراد گرفته اند بدون این که اشاره ای به آن کنند و فکر می کنند کلمه جنوب می تواند ایران را بالکانیزه کرده و جنگ های داخلی را دامن زند! البته ایشان ظاهرا و پیشکی مدعی شده اند که با زبان ترکی پدر کشتگی ندارند و بر این باورند که: “هر قومی و یا ملتی حق دارند به هر زبانی که می خواهند بنویسند و بگویند”. البته باز جماعتی هم موجودند که برای آنها کلمه آذربایجان با جنوب و بی جنوب علی السویه است، هرگونه آزادی زبانی، و هرگونه مطالبه حق وحقوق ملی- قومی به معنای بالکانیزه شدن و جنگ داخلی، “سوء استفاده فرصت طلبان و دشمنان وحدت اقوام ایرانی”! است. انگار این فرصت طلبان و دشمنان وحدت اقوام ایرانی غیر از آنهائی هستند که با یک حکم حکومتی زبان فارسی را رسمی و زبان بیش از ۶۵% مردم این سرزمین را غیر رسمی اعلام کرده و ممنوع کرده اند، برای آنها شجره نامه نژادی نوشته و تاریخ جعل کرده اند و با این سیاست زبان کشی و فرهنگ کشی میدان را برای هرگونه خرافات ملی ـ تاریخی برای مغزشوئی نسل جوان این سرزمین باز گذاشته اند.
تا آنجائی که آقای بهرامی را می شناسم ایشان مثل بلبل ترکی آذربایجانی صحبت می کنند، انگار که همین امروز از مراغه رسیده اند ولی نوشته اند که آشنائی “دور و یا نصفه نیمه ای” با این زبان دارند، ولی در عین حال می خواهند آن را پخته تر کنند! اگر آقای بهرامی می خواهند این زبان را پخته تر کنند، فکر می کنند این امر با آشنائی دور و نصفه نیمه ایشان با این زبان امکان پذیر است؟ فکر نمی کنند این به معنای: “یئریمه دن یوگورمک” ( راه نیفتاده هجوم آوردن) است؟
ایشان می گویند:”خودم را با بچه های ایرانی اینجا که فارسی را به سختی می خوانند و یا به سختی به آن سخن می گویند مقایسه می کنم ولی در عین حال در همه این سالها که غم واره شهریار را خوانده ام به دلم نشسته!”
نمی دانم ایشان متوجه تناقضات اظهارات خود هستند؟ خب، کسی که بخواهد زبانی را پخته تر کند و یا حرکتی را رهبری کند نبایستی حداقل بداند که اصولا صورت مسئله چیست؟
ایشان می نویسند:”هر قومی و یا ملتی حق دارد به هر زبانی که می خواهد بنویسد و بگوید”. از این موضوع می گذرم که چند سطر بعدتر همین “اعتقاد” خود را دلیل نژادپرستی انجمن قلم آذربایجان ذکر کرده اند! آقای بهرامی مسئله ما، نه گفتن و نه نوشتن است. ما هم به زبان ترکی آذربایجانی سخن می گوئیم و هم می نویسیم و برای اینکار نیز از کسی طلب اجازه نمی کنیم. مسئله ما: آزادی، رسمیت قانونی، برابری حقوقی زبان های ملی- قومی در ایران، تقسیم عادلانه منابع و بودجه با در نظر داشت ویژگی و تنوع ملی ایران است، آنچه که در هشتاد سال گذشته از ما دریغ شده و هر وقت آنرا طلب کرده ایم، زمانی گفتند متجاسرند، زمانی گفتند کمونیست اند، یا ایرانی نیستند و از آن سوی مرز آمده اند و یا به تحریک بیگانگان اند. اکنون نیز می گویند پان ترکیست و تجزیه طلب اند.
ما بزرگترین قیام بعد از انقلاب را در آذربایجان پشت سر گذاشتیم (۱۳۸۵)، در این قیام بیش از ۴۰ نفر کشته و ناپدید شدند، و هزاران نفر دستگیر و شکنجه شدند، ترک های ساکن سراسر ایران از قشقائی ها تا ترک های خراسان، از ترک های استان های تهران و مرکز تا ترکهای استان های شمال همه با صدور اعلامیه به دفاع و همدردی با مردم آذربایجان برخاستند، اصلی ترین شعار این قیام: “منیم دیلیم اؤلن دئییل باشقا دیله دؤنن دئییل” (زبان من از بین نخواهد رفت و به زبان دیگری تبدیل نخواهد شد) بود. شما و امثال شما که مدعی هستید: “زبان حق بی چون چرای مردمان است” کی و کجا از این حق زبانی در عمل دفاع کرده اید، خصوصا، هنگامی که درست زمان دفاع از آن حق بود. دفاع از حق زبانی و فرهنگی ده ها میلیون ترک و ترک آذربایجانی، دفاع از هویت ملی خلقی که میلیون ها نفر از آنان در خیابان های شهرهای آذربایجان فریاد می کشیدند:”هارای هارای من تورکم”دکور و یا بزک نیست که برای مصرف خارجی در ویترین شخصی تان گذاشته و وجدان خود را نیز فریب دهید که بله از حقوق ملی- زبانی ترک ها دفاع می کنید. این دفاع نه تنها بخشی از مبارزه ما، که بخشی از تفکر، بخشی از زندگی و آینده ماست، با این زندگی و آینده که نمی شود ریاکارانه رفتار کرد. اگر شما و امثال شما نمی خواهید ایران بالکانیزه شود، اگر نمی خواهید هرکس گلیم خود از آب بیرون بکشد نه دنبال معلول ها بلکه دنبال علت های اصلی و اساسی بگردید، چه شده است که ما به این نقطه رسیده ایم که با یک کلمه “جنوب” بالکانیزه شدن ایران در ذهن ها تداعی می شود؟
این واقعیتی است که بخشی از نسل جوان آذربایجان از سر ناامیدی دیگر عطای ایران را به لقایش بخشیده اند و حتی ما را هم که دنبال تأمین حقوق ملی خود در وطن خود ایران هستیم قبول ندارند، ما را “ایران پرست” (بخوانید فارس پرست) خطاب می کنند! شما را مراجعه می دهم به سخنان یک روشنفکر فارس زبان که جوهر این معضل حیاتی ـ که آینده ایران در گرو حل عادلانه آن است ـ را دریافته و صمیمانه آنرا به زبان می آورد:
“ننگ بر نسل ما باد که دست به اقدامی نزنیم که تبعیض جنسیتی، تبعیض اتنیکی و تبعیض زبانی از مملکت ما برای همیشه رخت بر نبنده. برای من ننگ است عضویت در سرزمینی که شاعر سرزمین من بخواهد شعرش را با زبانش بلیسد، چرا که به ترکی شعر گفته. ما باید به این ننگ خاتمه دهیم. من اگر ترک بودم جزو اولین تجزیه طلب های ایران بودم، با توجه به ستم هائی که به ترک ها شده”. (۱)
بقیه هرچه هست عکس العمل در مقابل نامردمی ها و زشتکاری هائی است که در حق ترک های ایران شده است، همه تبعات و تفرعات است.
براهنی در سال ۱۳۵۸ مدت کوتاهی بعد از انقلاب در این زمینه نوشت: “بیائید دور از حب و بغض، و غرض و مرض هائی که مرده ریگ سلطنت پهلوی و استعمار هستند، با چشم باز، بدون رودربایستی، بزرگترین مسئله داخلی خود را حل کنیم. این بزرگترین مسئله مشکل ملیت های ستم زده ایران است”. (۲)
زنده یاد “پیشه وری” در این رابطه در مقاله “حکومت مرکزی و اختیارات محلی” (خرداد ۱۳۰۱= ۸ ژوئن ۱۹۲۲) چنین نوشته است: ” این را نمی توان انکار کرد که حکومت مرکزی تاکنون توجه تامی به ولایات معطوف نداشته و آن ها را از خود راضی نکرده و این که آنها تاکنون به فکر تجزیه نیافتاده اند، همان احساسات ایرانیت بوده است، والا با این اصول اداره ممکن نبود از مردم جلوگیری شود”. (۳)
زبان رسمی، زبان غیر رسمی؟
آقای بهرامی درک درستی از “زبان رسمی” در ایران ندارند و مدعی اند زبان فارسی را خاندان های ترک صفوی و قاجار در ایران رسمی کرده اند. اصولا رسمی شدن زبان در هر کشوری از جهان با تاسیس دولت های ملی متقارن و پدیده ای جدید و متاخر بوده و مربوط به استقرار مناسبات سرمایه داری، تاسیس بازارهای ملی و روی کار آمدن طبقه متوسط است. درکشوری مانند ایران که غرق در مناسبات عقب مانده فئودالی بوده، و هر منطقه ای ازکشور به غیر از خراج به مرکز و تامین قشون به هنگام جنگ، خودمختاری و حتی استقلال داشته (ممالک محروسه ایران) و خبری نه تنها از تعلیم و تربیت یکسان و سراسری که خود تعلیم و تربیت نبوده، ادعای زبان رسمی چه معنائی دارد؟ نه در دوران صفوی و نه در دوران قاجار و حتی تا اوایل سال های مشروطیت خبری از زبان رسمی فارسی در ایران نبوده است، بلکه زبان فارسی زبان شعر و ادب و زبان دیوان بود، همچنان که زبان عربی زبان علوم، فلسفه، حقوق و فقه … و زبان ترکی زبان دربار و قشون بود، و صد البته که در هر ایالت و ولایتی مردم به زبان خود سخن می گفتند، فقط عده بسیار قلیلی که با سواد بودند، سواد (زبان ترکی، فارسی و عربی …) را در مکتب های سنتی که در مساجد بودند می آموختند. لذا در تمام این دوران نه می شود از زبان رسمی و نه از زبان غیررسمی (تبعیض و تحمیل زبانی و زبان کشی و فرهنگ کشی) صحبت کرد.
رسمیت زبان فارسی در ایران مربوط به اوایل دوران رضاخان است که با غیر رسمی اعلام شدن یعنی ممنوعیت زبان های غیرفارسی و در راس آن زبان ترکی آذربایجانی همراه بود. ما قانون اساسی دوران مشروطه (۱۹۰۶) یعنی بزرگترین و مهم ترین سند دوران معاصر را در دست داریم که در آن چیزی به نام رسمیت زبان فارسی وجود ندارد، علاوه بر آن اولین کتب درسی مدرن در ایران نه در تهران بلکه به همت “سید حسن رشدیه” در تبریز و به زبان ترکی تدوین و در تبریز تدریس شده است، که با روی کار آمدن رضاخان و تحمیل ایدئولوژی یک زبان، یک نژاد و یک ملت تمامی زبان های غیر فارسی قلع و قمع شدند. آنهائی که این خیانت ملی را در حق زبان های غیر فارسی کردند در واقع بزرگترین دشمنی را در حق زبان فارسی نیز کردند، زیرا زبانی را که شاید می توانست در چارچوب جوهر اساسی مشروطیت یعنی تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی که با شرایط ملی و تاریخی ـ فرهنگی ایران منطبق بود، همراه آزادی زبانهای ملی غیر فارسی تبدیل به زبان ارتباطی بین ملیت های ایران شده و وحدت ملی ایرانی ها را تقویت و مستحکم کند به عامل تفرقه و دشمنی و برهم زننده وحدت ملی تبدیل کردند. نتیجه آن امروز روشن است. ادامه این سیاست از طرف دولت و حمایت آن از طرف شبه روشنفکرانی که هنری جز دشمنی و تحقیر ترک و عرب ندارند، سرمنزلی جز تکه تکه شدن ایران نخواهد داشت آنهم زمانی که قدرت های غربی با انگشت گذاشتن روی شکاف های ملی ـ مذهبی هر روز کشوری را به کام جنگ های داخلی و نهایتا به تجزیه و تباهی و نیستی می کشانند.
آزادی اندیشه و بیان؟
آقای بهرامی می گویند “انجمن از همان آغاز آهنگ و درفش جدائی خواهی به دست گرفته و انجمنی است که نژاد و مرزهای جغرافیائی برایش مهم ترین است”. عجب! آیا چیزی طبیعی تر از این می تواند وجود داشته باشد که نویسندگان آذربایجانی انجمنی تشکیل دهند و نویسندگان آذربایجانی را در تشکلی دور هم جمع کنند و بخواهند از حقوق صنفی اهل قلم که به هر زبانی که می نویسند (از جمله فارسی) دفاع کنند؟ آیا این نژادپرستی است؟ آنهم زمانی که دولت و روشنفکران ضد ترک و ضد عرب اش می خواهند سر به تن این زبان و هویت ترکی آنها نباشد! اگر این نژادپرستی است پس غیر رسمی کردن، ممنوع کردن و قلع و قمع زبان بیش از ۶۵% مردم ایران از ملیت های مختلف، جعل تاریخ و جعل هویت برای آنها با امکانات دولتی، آنهم به مدت هشتاد سال چه نامی دارد؟ از شما می پرسم تشبیه کردن سی میلیون ترک و ترک آذربایجانی در ایران به سوسک توالت که بایستی نابود شوند آزادی بیان است یا نژادپرستی که کانون نویسندگان ایران اش مطالبه آزادی بیان برای کاریکاتوریست اش می کند و شبه روشنفکرانش در خارج مطالبه اعطای جایزه! اگر آزادی بیان است پس چرا “جدائی خواهی” آزادی بیان نباشد؟ درد شما و امثال شما چیست، چرا شیپور را از سر گشادش گرفته اید، در حالی که در همین کشوری که زندگی می کنیم “جدائی خواهی” یا تجزیه طلبی و یا هر اسمی که رویش بگذارید در حیطه آزادی بیان و اندیشه است (نمونه ایالت کبک) ولی “نیگر” گفتن به سیاه پوست در حیطه نژادپرستی (راسیسم) بوده و جرم است. آقائی به نشریه شهروند پیشنهاد می دهد که بیانیه های طرفداران تجزیه را سانسور کند! همین آقا و امثال ایشان دوآتشه خود را طرفدار دموکراسی، حقوق بشر، احترام به دگراندیش و نظر مخالف می دانند! این جماعت آزادی بیان و اندیشه را به معنای آزادی بیان و اندیشه خود می دانند، فکر می کنند مرکز عالم اند. هنوز هم بعد از دهه ها زندگی در غرب یاد نگرفته اند که آزادی یا دموکراسی ارث پدری و یا ملک خصوصی کسی نیست، همچنان که ایران ارث پدری و تیول شخصی کسی نیست. این جماعت فکر می کنند هرچیزی برای شان خوب است برای دیگران هم باید خوب و هرچیزی برای شان بد است باید برای دیگران هم بد باشد. اگر “جنوب” به رگ تعصب و عقب ماندگی این جماعت برخورده چرا تاکنون کوچکترین اعتراضی به تغییر نام شهرها، دهات، رودها و کوه ها و هر آنچه نشانی از ترک و ترک آذربایجانی و مناطق ترک نشین و عرب نشین و ترکمن نشین دارد … ، نکرده اند. نمونه همین اخیر آن تغییر نام های ترکی جزایر دریاچه ارومیه به فارسی است در حالی که مردم آذربایجان هرروز و هر ساعت خشک شدن دریاچه ارومیه را فریاد می کشند، دولت در این گیرودار دنبال تغییر نام جزایر دریاچه ارومیه به فارسی ست! چرا اعتراضی به نام ستارگان پارسی و یا تغییر واحد پول ایران نکرده اند. آیا ایران ملک طلق فارس هاست؟ آیا ایران پارسستان است؟
اگر واقعا و بدون “مکر” اعتقاد دارید که ایران متعلق به همه ماست چرا به سیاست های یکسان سازی (آسیمیلاسیون) رژیم سابق و ادامه دهنده آن رژیم جمهوری اسلامی که در هر قدم ضربه مهلکی به همزیستی ملیت های ایران می زند و به نام برتری زبان و عنصر فارس در هر اقدامی تخم کینه و عداوت را بین ملیت های ایران دامن می زند اعتراض نمی کنید؟ پیامد سیاست های فوق و ندانم کاری و بی تفاوتی عنصر روشنفکری در ایران و خصوصا روشنفکران فارس تکه تکه شدن و تجزیه ایران در ذهن ها را موجب شده و بستر هر نوع تباهی و فروپاشیدگی را آماده کرده است.
غول براهنی
در این که براهنی غول است و هم ردیف بزرگان دوران خود در جهان، شکی نیست. براهنی یک سر و گردن از نویسندگان و روشنفکران نسل خود در ایران نیز بالاتر است، شاخص ترین نویسنده و شاعر و روشنفکر ایران در جهان است. ولی از دید یک عده ترک بودن و آذربایجانی بودن براهنی و نیز دفاع او از حقوق ملیت های تحت ستم، گناهی نابخشودنی است. یک لحظه تصور کنید که براهنی یک اصفهانی، یا یک کرمانی و یا یک مشهدی بود، او را تبدیل به خدا کرده و پرستش اش می کردند. راسیسم، عقب ماندگی و حسادت چشم دیدن او را ندارد. ما دفاع جانانه براهنی از حقوق ملیت های ستمدیده ایران را دوست داریم. عشق و علاقه او به مردم آذربایجان، زبان و فرهنگ و هویت ترکی اش را ارج می نهیم. ما عاشق “حزب بازی” براهنی هستیم، اگر حزب بازی براهنی از همان اوان کودکی با وی نبود او نمی توانست براهنی باشد. این آتش درون اوست که به ابعاد خلاقیت های ادبی ـ هنری و اجتماعی او جان می بخشد. حزب بازی براهنی عشق ورزیدن به راه حل است، راه حل عادلانه بر ستم ملی است. مخالفت و کینه ورزی با حزب بازی وی دشمنی با راه حل است.
“آذربایجان جنوبی”
واقعیت تاریخی، زبانی، فرهنگی، هویتی …آذربایجان در رگ و پی ماست، که آذربایجانی ها خلقی واحد اند که به دو قسمت تقسیم شده اند. ما بخش شمال را شمال و آنها ما را جنوب خطاب می کنند. ما حتی از شمال و جنوب هم نزدیک تریم، ما “اوتای ـ بوتای” (آن طرف و این طرف ارس) هستیم. ولی این واقعیت را نیز انکار نمی کنیم که آنها اکنون کشور مستقل جمهوری آذربایجان هستند، و ما بخشی از ایران و ایرانی هستیم. ما ایران را وطن خود می دانیم و برخلاف تصور عده ای که ما را “مهمان” تلقی می کنند، ما خود را در ایران صاحب خانه می دانیم و مدعی هستیم. دقیقا از این موضع است که به دنبال حل مسئله ملی در ایران و نه جائی دیگر هستیم.
با این حال ارتباط ما با شمال حتی در سیاه ترین دوران خفقان رژیم پهلوی و پرده آهنین، همیشه، هرچند، گاهی ضعیف، در زمینه های مختلف ادبیات، تاریخ، زبان، موسیقی برقرار بوده و هیچ وقت قطع نشده است. بخشی از ادبیات مشترک ما به نام “ادبیات جنوب”، “ادبیات حسرت” … معروف است، ما در این زمینه هم مانند ریشه های هایمان هیچ وقت جدا از هم نبوده ایم.
بعضی آقایان به کلمه “جنوب” ایراد گرفته اند تا با اصل تشکیل انجمن قلم آذربایجان و فراتر از آن مطالبه حقوق ملی مخالفت کنند. در مقابل عده ای از دوستان چه ترک و چه غیر ترک از موضعی سازنده خواهان اصلاح نام انجمن شده اند. ضمن قدردانی از این دوستان بخصوص آقای مصلی نژاد یادآور می شوم که در میان دوستانی که با وظیفه تدارک گردهمائی و انجام کارهای مقدماتی مشغول بودند نظرات مختلف و حتی متضادی، نه تنها در زمینه نام انجمن بلکه طرح اسناد انجمن (منشور، اساسنامه، آئین نامه …) نیز وجود داشته و دارد که نتیجه و حاصل بحث ها، تصمیم گیری ها و مصوبات، بعد از پایان اولین مجمع عمومی انجمن به اطلاع همه خواهد رسید. (۴)
تورنتو ـ ۲۵ اگوست ۲۰۱۱
۱ـ سخنرانی اسماعیل نوری علاء در “اولین همایش شبکه سکولارهای سبز در تورنتو”، گزارش فرح طاهری، شهروند شماره ۱۳۳۴، ۱۹ مه ۲۰۱۱ .
۲ـ رضا براهنی، در انقلاب ایران چه شده است و چه خواهد شد. کتاب زمان، تهران ۱۳۵۸ .
۳ـ “آخرین سنگر آزادی”، مجموعه مقالات میرجعفر پیشه وری در روزنامه حقیقت، ارگان اتحادیه عمومی کارگران ایران ۱۳۰۱- ۱۳۰۰، به کوشش رحیم رئیس نیا.
۴ـ در زمینه تحریفات تاریخی و “تاریخ رسمی” ایدئولوژی حاکم در مورد آذربایجان به دو نمونه آن در لینک های ضمیمه مراجعه کنید.
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/more/26502
http://azercanada.com/index.php/magalalar/34-2011-06-06-03-37-02/86-2011-06-30-04-10-16
نه آنیل عزیز باز با گفته های شما من به این موضوع یقین پیدا می کنم که اکثر شوونیستها مرگ مغزی هستند و صحبت از تاریخ و منطق مثل خواندن یاسین به گوش مرده است. متن را بخوان یک بار دیگر بخوان تو با پیش قضاوت بی موردت با نوشته من برخورد می کنی
پس چه بکنیم دعوت به خشونت می کنید؟ چه بکنیم مثل شما بی مسئولیت ها مردم را برای کشتار همدیگر ترغیب کنیم. شما هنوز نمی فهمید که چقدر با آرمان های برابری طلبانه دورید.
به عنوان یک ترک نظر من این است اگر من و امثال من با شماها در یک صف نمی ایستیم چون در صف مقابل شما هم نمی ایستیم ما این کنار ایستاده ایم و شما را نقد می کنیم تا جان در بدن داریم برای ریخته نشدن یک قطره خون و برای آرمان دموکراسی بالاتر از اقوام وقت صرف خواهیم کرد.
Mr. Chinar: وقتی عقیده ای که حتی به زعم خود جنابعالی مورد پسند عده ی رو به افزایشی از مردم است شما باید به جای سپر کردن سینه تان(و در واقع گوشتان) به فکر نرم کردن و تعدیل افکارتان باشید. دوستی بین اقوام و ائتنیکها و این حرف های رومانتیک که همیشه برای پرده گذاشتن روی پایمال شدن حقوق ائتنیکی اند و هدفشان بدهکار جلوه دادن طلبکار است دیگر کهنه شده اند. شاید دیگر وقت آن است که به احتمالات و چیزهای تازه در را باز کرد.
زنده باد همه مردم ایران
زنده باد آذربایجان
ما فکر نمی کنیم که فارسها عامل اصلی در تبعیض ما هستند و اگر اعتراض داریم که چرا سکوت کردند بدترین اعتراض را ابتدا از پدرانمان می شنیدیم.
پدرم یکی از نزدیکان سید جعفر بود ازشان می پرسم می گوید
سید جعفر پیشه وری و دموکرات آذربایجان هرگز دغدغه ناسیوناالیستی نداشتند سید جعفر برای رفع تبعیض و دموکراسی خیلی از کارها را می توانست بکند ولی شوروی و ترکیه و کشورهای دخیل در منطقه منافع دیگری داشتند سید جعفر هم دنبال رویای چپ خود بود….
به نظر من اعتراضی به پدرانتان هم نکنید چون این افسانه راسیست سازی به زور فارسها برای توجیه جدایی طلبی یک عده اقتدارگرای و بیش از سی سال قدمت نداره
و شما در خارج کشور وقتی از اینترنت ماجراها را دنبال می کنید من خنده ام می گیرد چون به نظرم به هیچ وجه درک درستی از داخل ندارید
به جز جدایی طلبان جوانان تبریز و اردبیل و ارومیه به جای این بحث های خنده دار بع دموکراسی و برابری در چارچوب دوستی بین اقوام و اتنیکها در ایران فکر می کنن و سینه خود را از همهن سهن و ساولان و کبودان جلوی تمامیت خواهان خواهند گرفت
با تشکر بسیار از جناب قره جه لو. اینکه بیان این حقایق خیلی از ایران پرستان و قوم گرایان فارس پرست را خوش نیاید اصلا نازه و دور از انتظار نیست. با تشکر فراوان.
جناب مهرداد
من در مورد تاریخ هزارسال پیش نگفتم.. چند نقل قول از محققان معاصر در مورد رسمی و فراگیر بودن زبان پارسی پیش از پهلوی کردم. بویژه در انقلاب مشروطه این زبان، زبان رسمی بود.. چنانکه منشور مشروطه تنها به زبان فارسی هست. همچنین من از تادسوز سویچیستکی استاد دانشگاه کلومبیا نقل قول کردم:
Professor Tasduez Swietchowski, a relative pro-Azerbaijan republic writes:
“The crisis in Iran came to a head in December 1905, when the Russian Revolution had already crested. A long series of disturbances, including the bast, an act of taking sanctuary, in this case on the grounds of the British legation, forced the Shah, Muzaffar al-Din (1896-1907), to yield to popular demands, much as Nicholas II had to do in Russia: on August 5, 1906, he signed a law proclaiming a constitution under which the Majlis (parliament) was to be elected on the basis of a restricted franchise that benefited primarily the interests of the clergy and the bazaar merchants. The constitution included the provision that made Persian the official language, an acknowledgement of the historical rivalry of Persian and Turkic elements and a departure from the long tradition of their symbiosis in Iran.” ( Tadeusz Swietochowski. Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition. p 29. ISBN: 0231070683)
چنانکه میبینید در مورد مسئله صد سال پیش هست.
جناب قرهجهلو (و سایر دوستان مانند براهنی و زمانی و غیره) هم هرکار کنید پانترک هستند زیرا نسلکشی ارمنیان را انکار میکنند و اسنادشان کسانی مانند ژاستین مکارثی هست که زنش اهل ترکیه است و کسی در علم تاریخ کسی چنین افرادی و زهتابی را جدی نمیگرد. همچنین آمارهای جعلی مانند همه قومگرایان میسازند یا به آمار خاصی از ده ها آمار توجه میکنند.
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Provinces_2011_lg.jpg
اگر به آمارهای استانی بنگرید، کل جمعیت استان آذربایجان شرقی و غربی (با نیمی حداقل کرد) و اردبیل و زنجان، کمتر هست از جمعیت اصفهان و خراسان رضوی. کل جمعیت استان آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان هستند نزدیک به شش ملیون نفر. یک و نیم ملیون هم در آذربایجان غربی به آن اضافه کنید، میشود ۷.۵ ملیون نفر پس آن ۲۲.۵ ملیون نفر در کجا هستند؟ امیدوارم نگویید همدان و قزوین و تهران که آنها نیز اغلب ترکزبان نیستند و هرگز جمعیت ترکزبانان این سه ناحیه حتی به شش ملیون نمیرسد. پس این آمارهای جعلی برای چه هست؟ اینها همه نشانگر ناتیونالیسم پانترکی هست.
میخواهید هم جدا شوید یا نشوید به من ربطی ندارد. من تنها به موضوع زبان منشور مشروطه اشاره کردم (چرا ترکی نیست) و این نکته که استادانی از کلومبیا یا حتی تجزیهطلبانی وابسته به حزب دموکرات که استاد دانشگاه نیز هستند، به رسمی بودن آن در زمان مشروطه اشاره میکنند. و سپس از دکتر آجودانی از رسولزاده، یعنی جاعل هویت نوین براساس زبان ترکی در این منطقه، نقل قول کردم. به هر حال، خوانندگان خود قضاوت میکنند.
Jenabe Dr Salman the Persian!
maloom nist shoma deege az chi mitarseed ke baa esme vaagheyitoon eenja aaftaabi nemishid! shoma agar khodetaan ham ye ma’moore makhfie rezhime eslaami nabaasheed, be har haal harfaatoon rezhim pasande!!
maa ham gar che doktor nistim amma daaneshgaahi boode’im va kheyli khub midaanim har kesi ke ye resaaleye doktora benevise va chand taa maghaale een var oon var be chaap beresoone lozooman aadame baasavaad, fahim va javaanmardi nist!
aghaaye Dr gharajeloo ham na faghat serfan be khaatere doktor boodaneshan balke bishtar be khaatere sharif boodan, fahim boodan va darke baalaayeshaan az masaa’el baraaye maa aziz va mohtaram hastand.
shomaa vaaghe’an entezaar daareed ke maa nevedshte haatoono jeddi begirim dar haali ke baa bisharmie tamaam be eeshoon tohin mikonid va eeshoono pan-tork minaameed? osulan hamin hamle haaye shakhsie shomaa va amsaaletoon behtarin dalile kam avordanetoon dar ghebaale harfe mantegh hast.
kesaayi ke baa eeshoon az nazdeek ashenaa hastan kheyli khub midoonan ke eeshoon pan-tork nistan. ettefaaghan eeshaan be sababe eenke too Torkiye tahsil va zendegi kardan, kaamelan baa maahiate gorooh haaye faashistie pan-tork aashenaa hastan va aanhaa ra be andaazeye faashist haaye pan-iranist va har paane deegeyi khatarnaak va mozerr midoonan.
kollan age too Torkiye yaa jomhurie Azarbayjan ham hameye masaa’ele hoghughe bashari hall nashode va oonaa ham mored daaran, aslan che rabti be masaleye maa too Iran daare. oonaa baayad moshkele khodeshoono hal konan maa moshkele khodemoono. vasl kardane maa be oonaa faghat be khaatere sarkoobe maa hast ke anjaam mishe.
va amma farmoodeed taarikh! osulan moshkele amsaale shomaa hamine ke saretoono bordeed too oon ketaab haaye taarikh ke maloom nist aslan cheghadreshoon baa vaagheyiat tataabogh daare. va een baa’es shode ke aslan vaaghe’iyat haaye mojude alaane jaame’e ro dark va lams nakonid!
jenaabe Dr! kesi monkere een ke haakemaane zaalemi a’amm az tork, fars yaa arab dar gozashte va haal bar Iran hokm raande’and nist. bastane ye eddeye haakem be mardome aaddi va talabe enteghaame taarikhi az ye edde bigonaah kardan agar az rooye saadeh lohi nabaashad faghat az gharaz varzi hast. ettefaaghan hamin mardome torke Iran hamishe pish-gharaavole mobaareze baa zaalemaane tork va gheyre tork boode’and. magar sattar khaane tork va fadaayiaane torke oo naboodand ke sardamdaare enghelaabe mashroote bar aleyhe khaandaane torke ghaajaar boodan?!! baa een manteghe shomaa, alaan too hamin zamaane nabaayad az eenke saayer mardome donyaa maa Irooni haa ro terorist bedoonan ashofte shod!! aghaaye Dr! aayaa shomaa terorist hasteed chon rezhime keshvare shomaa ye rezhime terorist hast?!! baba mozoo vaaghe’an hesaabe do do taa chaahaar taast!!!! kheyli asoone fahmidanesh!
aslan bahs bahse nezhaadi nist ke shomaa haa az sobh taa shab vaghtetoono talaf mikoneed ke saabet koneed maa Azarbayjaani haa dar vaaghe nemidoonam aryaayi yaa maad va gheyre hasteem va tork nistim!! aslan baa een hame vaghaaye taarikhio jango anvaa va aghsaame emperaatoorihaayi ke oomadano raftan che kesi mitoone edde’aa kone ke masaln 1000 saale pish jadesh tork boode yaa kord yaa arab? aslan hatta eenke masalan pedarbozorg yaa maadarbozorge shomaa 100 saale pish be che ghom va ghabileyi ta’allogh daashte baazam mohemm nist! chizi ke mohemme eene ke shomaa baa che zabaan va farhangi roshdo nomov karde’eed? az sohbat kardan be che zabaani lezzat mibareed? be kodaam moosighi bishtar eshgh mivarzeed va baa aan aaraamesh miyaabeed? be che zabaani tahsil koneed behtar va saree’tar mataaleb ro mifahmid va yaad migeereed? va osulan baa che hovviati raahat tar hasteed va khosh’haal tar zendegi mikonid? vaaghe’an fahmidan va ghabool kardane een vaagheyiat haaye badihi niaz be doktora daare?!!
motma’en baasheed shomaa haa har che aboojahlaane raftaar konid bishtar gomraah tar misheed va maa haa hatman too een mobaarezeye madani pirooz mishim chon hagh baa maast! maa pirooz mishim, farghi ham nemikone che daakhele Iran va bakh’shi az Iran bemoonim che jodaa beshim! chon aslan mas’aleye khaak dar ghebaale asle khosh’haalie ensaanhaa hich mohemm nist. taghsimaate keshvari vaghti mardomi khosh’haal nabashan hich arzeshi nadaare. een masaleye khaak ro ham faghat ye edde pan-iraniste aghab moonde moghaddasesh kardan ke khaaste melale tahte setam ro sarkoob konan. mollahaa deeno mazhab ro baraa mardom moghaddas kardan ke khareshoon konan va estemaareshoon konan, pan-iranist haa ham khaako joghraafiaa ro moghaddasesh kardan ke mardome saayer etnik haa roo chapaavol konan. hich chizi moghaddas tar az khosh’haalie ensaanhaa nist. halaa deege een aadame khosh’haal mitoone daakhele marzhaaye konooni khosh’haal baashe, vali age moyassar nashod tabi’atan baayad khosh’haalisho baa jodaa shodan bedast biaare. maa doost daareem too charchube marzhaye alaane Iran be hagh va hoghughemoon beresim, amma age een tafaahom ro dastnayaaftani bebinim chaareyi joz jodaayi baraamoon baaghi nemimoone.
shomaa faghat ye harfe dorost zadeed va oon eenke bale, tozih daadaan masaaele be een badihi baraaye afraade gharaz varzi mesle shomaa bihoode va vaght talaf koni hast. dar vaaghe maa omidi be fahme shomaa nadareem. amma ye zarre omid be nasle javoone Iran daareem ke beshinan mesle adamaaye aaghel moshkelaateshoono hallo fasl konan.
دست آقای دکتر قره جه لو درد نکند به خاطر آرامش و جواب های منطقی شان. متأسفاانه به خاطر انکار حیرت انگیز حقوق اولیه انسانها در ایران گاهاً مجبور هستیم به نوشته های جواب دهیم که اصولاً ارزش پاسخ دادن ندارند. در کمتر نقطه ای از دنیای کنونی با تفکرات قرون وسطایی مخالف با حقوق اولیه ملیت ها و ائتنیک ها به عنوان یک اندیشه برخورد می شود.
جناب مهرداد
من هم دکترم، ولی نظر شما و قرهجه لو همش دروغ هست و برپایهی تعصب نژادی. “فعالین”ی که نام اوردید نظرهایشان در حد همان مثلث ترکیه-تبریز-باکو رواج دارد و در نه در نشریات علمی. لقبهای “دکتر” هرگز چیزی را ثابت نمیکند. فردی مانند ایشان یا براهنی چند مقاله در عرصهی تاریخ دارد؟ من حداقل یک مقالهی صد و شصت صفحه در یک مجلهی معتبر دارد که بگذریم.. در اینجا تنها نقل قولهایی از منابع بیطرف میاورم (یکیشان از منابع تجزیهطلب و دیگری از یک محقق آمریکایی و استاد دانشگاه که در مجلات جمهوری آذربایجان ویراستار هست):
چرا منشور انقلاب مشروطه به هیچ زبان دیگر نوشته نشده است؟
In the book “The Kurds: Culture and Language Rights” we read:
“The first constitution of Iran, adopted in 1906, by the Qajar dynasty (1779-1925), proclaimed that Persian was the official language of the multilingual country, although it was not until the Pahlavi dynasty came to power in 1925 that the central government was able to implement this stipulation effectively.
In 1923, Government offices were instructed to use Persian in all written and oral communications. A Circular sent by the Central Office of Education of Azerbaijan province to the education offices of the region, including that of the Kurdish city of Mahabad, provided that:”On orders of the Prime Minister it has been prescribed to introduce the Persian language in all provinces especially in schools. You may therefore notify all the schools under your jurisdiction to fully abide by this and conduct all their affairs in Persian language..and the members of your office must follow the same while talking’’(Kerim Yildiz, Georgina Fryer, Kurdish Human Rights Project, ‘’The Kurds: Culture and Language Rights’’, Kurdish Human Rights Project, 2004, pg 72)
Professor Tasduez Swietchowski, a relative pro-Azerbaijan republic writes:
“The crisis in Iran came to a head in December 1905, when the Russian Revolution had already crested. A long series of disturbances, including the bast, an act of taking sanctuary, in this case on the grounds of the British legation, forced the Shah, Muzaffar al-Din (1896-1907), to yield to popular demands, much as Nicholas II had to do in Russia: on August 5, 1906, he signed a law proclaiming a consti¬tution under which the Majlis (parliament) was to be elected on the basis of a restricted franchise that benefited primarily the interests of the clergy and the bazaar merchants. The constitution included the provision that made Persian the official language, an acknowledge¬ment of the historical rivalry of Persian and Turkic elements and a departure from the long tradition of their symbiosis in Iran.” ( Tadeusz Swietochowski. Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition. p 29. ISBN: 0231070683)
دکتر ماشاءالله آجودانی در کتاب ارزشمندش “یا مرگ با تجدد” با آوردن فهرستی از این روزنامه ها چون “کاغذ اخبار”، “وقایع اتفاقیه”، “روزنامه دولت علیه ایران”، “روزنامه ملتی”، “روزنامه دولت ایران”، “وقایع عدلیه”، “نظامی”، “مریخ”، شرف”، “تربیت”، “تبریز” بزیبائی و شیوائی ویژه خود نشان داده است که زبان فراگیر و “ملی” در آن سالها چیزی جز پارسی نمی بوده است. او همچنین نمونه ارزشمندی نیز به این بررسی می افزاید که قبیله گرایان را چندان خوش نخواهد آمد، سخن از گزارش محمد امین رسولزاده، نخستین رئیس جمهوری آذربایجان است که می نویسد: « در اینجا [ارومیه]نمی توانید غیر از چند مشترک حبل المتین روزنامه خوان دیگری پیدا بکنید. روزنامه های ترکی قفقاز نیز در اینجا خریدار و خواننده ندارند. اصلا در اینجا ترکی خواندن متداول نیست. اگرچه همه ترک هستند ولی ترکی نمی خوانند. همه جای آذربایجان چنین است. حتی چنان تیپهائی وجود دارند که این حال را برای قفقاز نیز پیشنهاد می کنند و خیال می بافند که باید همه عالم اسلام زبان فارسی یاد بگیرند و به فارسی بخوانند. … در عرض پانزده روزی که در ارومیه بودم هرچه جستجو کردم بلکه یک نفر خریدار روزنامه ترکی پیدا کنم ممکن نگردید»
در واقع تنها نظرهای ترهات و فاقد عقل و ناقص عقل (بقول خودتان)، نظرهای همان پانترکیستها در مورد تاریخ است و اندیشمندان این گروه همانند: زهتابی و صدیق و غیره. آیا اینکه یک شاعر بجز شهریار در مقبرهالشعراء تبریز (که نامش نیز ترکی نیست) ترکی نسروده است نیز تقصیر رضاشاه بود؟ یا اینکه یک متن ترکی از ایران از قلمرو غزنویان و سلجوقیان پیدا نمیشود؟
در ضمن این ترکهای ترکیه بودند که پنج نسلکشی در ترکیه کردند: نسلکشی ارمنیان، نسلکشی آسوریان، نسل کشی یونانیان، نسل کشی درسیمیان زازا، نسل کشی کردها. اما قرهجهلو با زیرکی سعی میکند این مطلب را انکار کند ولی واقعیت هست که ترکان ترکیه در قرن پیش سه ملیون و نیم انسان را کشتند. میتوانید زیر نسل کشی درسیمیان یا نسل کشی کردها یا غیره در این مورد جستجو کنید:
در کشور ایران، اکثریت جمعیت با زبانهای ایرانی هست و زبان فارسی هم زبان اکثریت مردم هست.. چه آمار دولتی ۲۰۰۵ باشد چه آمارهای بیطرف.. کل جمعیت سه استان و نیم ترکزبان کشور (آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان و آذربایجان غربی که این آخری بیشتر کردزبان هست)، هشت ملیون نفر هست.. شما حتی ۸ ملیون دیگر خارج از آن پیدا کنید (که وجود ندارد) ، نمیتوانید برای اکثریت یک کشور زبان رسمی تعیین کنید.
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
با وجود اینکه زبان ترکی اصولاً بومی آذربایجان (که نامش ترکی نیست و به پارسی باستان برمیگردد) نیز نیست و زبان بومی آذربایجان زبانهای آسوری و ارمنی و زبانهای ایرانیتبار مانند کردی و تالشی و تاتی میباشند.
در ضمن بجز ترکیه با آن همه نسلکشی، کشور علیفستان نیز باید مواظب لزگینستان جنوبی و ارمنستان شرقی باشد، و همین جنگ آرتساخ که شکست نصیبشان شد، نشانگر نژادپرست بودن آن کشور هست که میخواست اکثریت ارمنینشین در منطقهی تاریخی خود (که هزاران سال پیش از ترکان در آن سکونت داشتند) را نابود کند. در واقع اینکه پانترکیستها با همه دشمنی دارند، یک واقعیت روشن است. آذربایجانیهای ایران باید هویت ایرانی خود را پاس دارند و نگذارند عدهای پانترکیست آیندهی آنها را سیاه کند.
نکتهی آخر هم باید بگویم که بله هخامنشیان حقوق ماترینیتی میدانند:
http://sciencecivilizationandsociety.blogspot.com/2009/04/science-in-persian-empires.html
خوب تقصیر ما چیست که در این زمان نام و نشانی از ترکان نیست؟ اصولاً این مورد چه ربطی به قرهجهلو دارد؟ مگر ایشان خودش را ترک نمیداند؟ در آن زمان ترکانی در تاریخ نیستند (و مادها و سومریها و ایلامیها و غیره هیچکدام در نظر دانشمندان بجز زهتبی/صدیق/باکو ترک حساب نمیشوند).
در همان لینک اول و اینجا پاسخ همهی دروغهای پانترکیستها داده شده است:
و هرچه بگوییم وقت تلفی است.
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm
salam doctor. yana san. yashassin azar bijhn..
in byrami kisst ?
آقای قراجلو
همین جا برای من روشن شد شما چگونه فکر میکنید. به نظر من شما هنوز در رویای یک نفر دیگر که وابسته به روسها باشد و بیاید و آذربایجان را جدا کند هستید. خیلی برایتان و طرز فکرتان متاسفم. تمام مقاله شما پروپاگاندای پانتورکیستی است
Jenaabe Salman the Persian;
mataalebe neveshte shodeh tavassote Dr Gharajeloo be hich vajh dorough nist, bel’aks mataalebe onvaan shode tavassote shomaa por az dorough haa va tahrifaati hast ke saaliaane saal tavassote ye edde pan-iraniste nezhaad paraste ma’yubolmaghze oghdeyi be khorde afraade bisavaadi mesle shomaa daade shode taa tokhme nefrat ro too een mamlekat bekaaran.
javaabe hameye een tohmathaa baarha tavassote fa’aaline madanie Azarbayjan daade shode, va alaan tanhaa aadam haaye bi-motaale’e va ehsaasaati mesle shomaa een charandiaat ro hey tekraar mikonan taa javsaazi karde va maane’e goftoguhaaye saazande beshan.
dar vaaghe hich farghi beyne shomaa va rezhime sarkoobgare jomhurie eslaami nist!
In maqaaleh kolli doroogh daasht.
۱) Yek zabaan Parsi dar doraan mashrooteh Rasmi mishavad
http://azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm
va mohemtar qaanoon mashrooth tanhaa beh zabaan paaarsi hast.
۲)
Dovvom 80% mardom Iran beh zabaanhaayeh Irani (aryayi) sohbat mikonand keh aksariyat aan baa zabaan paarsi o gooyesh-haayeh aan hast (hodoodeh 65%):
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
۳)
Dar Taarikh in Torkaan boodand keh beh Iraniyaan Zolm kardand… Osulan saakenaan asl Azarbaijan Iranihaa yanni Taathaa/Talesh-haa/Kurdhaa (yanni mardomaan Parsi/Maad tabaar hastand) va Torkaan baa qatl-e ‘aam o koshtaar mantaqeyeh Torkiyeh o Azarbaijan o Arraan taa tassarof kardad.
۴)
Bejoz madreseyeh Roshdiyeh keh pish az reza shaah bedast molaayaan tabriz basteh shod o yek saal davaam nayavard, maktabkhaanehaayeh sonnati dar Iraan tanhaa Parsi tadris mikardand va sepas baraayeh shaagerdaan momtaaz, zabaan taazi raa niz tadris mikardand.
۵)
Araan Ghafghaaz ya hamaan Armanestaan Sharghi, Taleshestaan Shomaali o Lezginistaan Jonoobi beh aqwaam khod zolme shadid mikonand.
۶)
Qarajahloo yek pan-torkist hast keh az naslkoshi baradaaraan torkash dar torkiyeh dar moqaabel kordhaa, armaniyaan, yunaaniaan, asuriyaan o Zaazaahaa defaa’ mikonad.
۷) Khaareh cheshm shomaa pan-turkisthaa hastand keh baa aan hameleyh changhiz natavanestid tamadon Iraan raa az bein bebarid. Aghlab sarbaazaan changhizkhaan tork boodand va in shomaayid keh baayad az mardomaan Iran bekhaatereh vahshigari qajar haa, safavihaa, qaraqoyunlu, torkomanhaa, teymuriyaan, mogholaan poozesh betalabid.
Yaadetaan naravad Azarbaijan yek naameh Iranist va saakenin asli aan taat, kord, talesh, armani o asuri hastand. Iranihaa dar Keshvar khod aksariyat hastand
http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg
آقایانی که به جای صحه گذاشتن بر مبارزات حرکت ملی مدنی آزربایجان دنبال این هستند که با بهانه ای به آن حمله کرده و آن را به زعم خودشان بی اعتبار کنند بهتر است کمی چشمهایشان را شسته و بازتر به آن نگاه کنند.جناب بایرامی و بایرامی ها چه بخواهند و چه نخواهند مردم آزربایجان راه خود را آگاهانه انتخاب کرده و تا رسیدن به اهداف خود از پای نخواهند نشست.قیام اخیر مردم آگاه ترک در شهرهای اورمیه و تبریز و … نشانه واضحی بر این مدعاست.پس چه بهتر که آنها نیز به سیل مردم پیوسته و خواسته های انسانی و حقوق بشری آنان را فریاد زنند تا از آنان در آینده به نیکی یاد شود.
آقا قره جه لو بالاخره ما نفهمیدیم که اگه اون زمان زبان رسمی معنا نداشته و اصلا تعلیم و تربیت سراسری هم نبوده پس این تبعیض که می گین مربوط می شه به کی؟ به پهلوی؟ اونم که دولت مستقلی نبود ماجرای اعتراض به زبان رسمی هم مربوط می شه به همین دو دهه قبل اون کسی مگر فکر می کرد به این قضایا پس آروم حرفامون رو بگیم بدون اینکه همدیگه رو متهم کنیم چون خودمون هم تا چند وقت پیش از موضوع دور بودیم
اینم متن شما:
آقای بهرامی درک درستی از “زبان رسمی” در ایران ندارند و مدعی اند زبان فارسی را خاندان های ترک صفوی و قاجار در ایران رسمی کرده اند. اصولا رسمی شدن زبان در هر کشوری از جهان با تاسیس دولت های ملی متقارن و پدیده ای جدید و متاخر بوده و مربوط به استقرار مناسبات سرمایه داری، تاسیس بازارهای ملی و روی کار آمدن طبقه متوسط است. درکشوری مانند ایران که غرق در مناسبات عقب مانده فئودالی بوده، و هر منطقه ای ازکشور به غیر از خراج به مرکز و تامین قشون به هنگام جنگ، خودمختاری و حتی استقلال داشته (ممالک محروسه ایران) و خبری نه تنها از تعلیم و تربیت یکسان و سراسری که خود تعلیم و تربیت نبوده، ادعای زبان رسمی چه معنائی دارد؟ نه در دوران صفوی و نه در دوران قاجار و حتی تا اوایل سال های مشروطیت خبری از زبان رسمی فارسی در ایران نبوده است، بلکه زبان فارسی زبان شعر و ادب و زبان دیوان بود، همچنان که زبان عربی زبان علوم، فلسفه، حقوق و فقه … و زبان ترکی زبان دربار و قشون بود، و صد البته که در هر ایالت و ولایتی مردم به زبان خود سخن می گفتند، فقط عده بسیار قلیلی که با سواد بودند، سواد (زبان ترکی، فارسی و عربی …) را در مکتب های سنتی که در مساجد بودند می آموختند. لذا در تمام این دوران نه می شود از زبان رسمی و نه از زبان غیررسمی (تبعیض و تحمیل زبانی و زبان کشی و فرهنگ کشی) صحبت کرد.
جناب قرجه لو مثل اینکه ما نمی دانیم اکثر گروه های برابرخواه شما در ظاهر این صفت را یدک می کشند بسیاری از این گروه ها جز معدود انسانهای آگاه هدفشان فراتر از فدرالیسم و برابریست وقتی نشریات شما نام مبارزه با حکومت فعلی را مبارزه با حکومت فاشیستی فارس می گذارند وقتی شعار ( ترک جز ترک دوستی ندارند) سر می دهند وقتی که همین الان دارند با گروه های کرد سر شاخ می شوند سر اراضی چرا جناب براهنی یک بار هم که نشده تذکر و نقد و توصیه ای به این مظلومان تاریخ نمی کنند بی شک عواقب چنین رفتارهای تند و افراطی دامن همه این آقایان را خواهد گرفت. این که ما به کانون نویسندگان و تمام نهادهای دموکراتیک و مدنی ایران نقد داریم به جای خود این که هنوز به جامعه برابر مورد نظر نرسیده ایم درست ولی اینکه طرفداران آذربایجان جنوبی در تمام نوشته های خود در مورد جدایی حرف می زنند هم به نظر من حق هر شهروند هست اما اینکه این گونه تقیه می کنید و قیافه مظلوم به خود می گیرید کمی قابل تامل است. بی شک بیش از نیمی از این هویت طلبان در پی جدایی کامل هستند شما با تمام توان و انرژی در طی سالیان در مغز این طبقه به دور از کتاب و نوشته فرو کرده اید که تمامی رنج این سالها در سایه وجود قوم ظالم و ستمگر فارس است. اینکه تبعیض و بی حرمتی انجام نگرفته حرف مفت است ولی اینکه تمام این ها به صورت عمدی و سیستماتیک بر مردم ترک روا شده مفت تر از مفت.
در مورد جناب براهنی باید گفت که کتاب های ایشان بیشتر از آنچه حقش باشد در ایران فروش رفته و اگر دنبال طفدار می گردند خوب ایشان همین حالا هم مریدان قلم به دست زیاد در ایران دارند و اگر می پرسید اگر مشهدی بودند چه ها نمی شد باید این طور به عرضتان برسانم که خوب نزدیک سی ملیون ترک چرا نویسنده خود را در نمی یابند یا اینکه این هویت طلبان برابری خواه جدایی طلب سواد کتاب خواندن ندارند یا پول یا راه کتابخانه را نمی شناسند؟
جناب دکتر قرجه لو از مقاله تان متشکریم … واقعا دردمان را با قلمی رسا بیان فرمودید . از دست اندر کاران شهروند هم بخاطر فراهم کردن این فرصتها کمال امتنان را داریم.