احمد زاهدی لنگرودی گزارش خوبی از چگونگی دستگیری مسعود باستانی منتشر کرده است که هم خواندنی است و هم خبر از سرنوشت تلخ روزنامه نگاران جوان در میهن ما دارد. با آرزوی آزادی باستانی و روزنامه نگاران دیگر و با توجه به اینکه نویسنده در ایران به سرنوشت باستانی و دیگران نگاه کرده است عین نوشته را به جای یادداشت این هفته خدمت خوانندگان شهروند تقدیم می کنم، باشد که همکاران جوان ما در زندان های حکومت اسلامی فراموش نشوند. حسن زرهی
وقایع نگاری بازداشت و زندان یک روزنامهنگار
احمد زاهدی لنگرودی
پس از آنکه حدود یکصد نفر از محکومان زندانی اعتراضات پس از کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ به مناسبت پایان ماه رمضان مشمول عفو آیتاله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، قرار گرفته و آزاد شدند، روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: از منابع مطلع خبر میرسد عفو محکومان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
با توجه به اینکه گفته میشود این اقدام تأثیر مثبتی در خانوادههای آزادشدگان و افکار عمومی جامعه داشته است، جا دارد که به آن به دیدهی مثبت بنگریم و به استقبالاش رویم. در میان زندانیان سیاسی کنونی، هستند افرادی مانند مسعود باستانی که در مدت ۷۸۰ روز زندان، هیچ مرخصی نداشته و همواره تحت فشار بودند. در یادداشت ذیل نگاهی خواهیم داشت به روند دستگیری و رخدادهای زندان مسعود باستانی، روزنامه نگار زندانی.
ماجرا از شامگاه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ با هجوم ماموران امنیتی به منزل مسکونی مسعود باستانی و مهسا امرآبادی برای بازداشت باستانی آغاز شد، اما به دلیل عدم حضور مسعود باستانی، ماموران پلیس امنیت تهران بدون هیچ دلیل و مدرکی مهسا امرآبادی، همسر وی را به همراه دو تن از روزنامه نگارانی که مهمانشان بودند یعنی بهزاد باشو و خلیل میراشرفی بازداشت کردند! و آزادی آنها را منوط به بازداشت مسعود باستانی کردند.
مسعود باستانی در پی بازداشت همسرش، مهسا امرآبادی، روز یکشنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۸۸ خود را به دادگاه معرفی کرد و به پنج سال زندان و محرومیت از حقوق شهروندی محکوم شد و مهسا امرآبادی پس از ۷۰ روز در دوم شهریور ماه به قید وثیقه از زندان بیرون آمد.
سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸ مسعود باستانی به همراه دیگر فعالان سیاسی و مدنی، روزنامه نگاران در چهارمین جلسهی محاکمه ای گروهی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی حاضر شد و سخنانی را نیز به عنوان دفاع از خود با چشمانی سرخ و گریان ایراد کرد که بیشتر به محاکمهی خویشتن و اعتراف به خطای ناکرده میمانست. گفته شدهاست که مسعود باستانی روزنامهنگار، روز سهشنبه سوم شهریور ماه در حالی در جلسه دادگاه حاضر شد که موکلش نه پرونده او را مطالعه کرده، نه با او ملاقاتی داشته و نه اساساً به وی اجازه داده شده که وکالتنامهاش را روی پرونده بگذارد.
اقدام علیه نظام از طریق ارسال اخبار برای شبکه های ضد انقلاب خارج از کشور طی ۴ سال، اقدام علیه امنیت کشور و فعالیت در گروههای ضد انقلاب، جاسوسی با ارسال اخبار به نفع گروههای معاند، نشر اکاذیب، توهین به مسئولان از طریق سایت جمهوریت، اخلال در نظم عمومی و حرکات غیرمتعارف و توزیع شب نامه موج سبز از مهمترین اتهامات وارده به مسعود باستانی بود که توسط معاون دادستان قرائت شد.
غالب متهمان حاضر در این دادگاه از ابتدای بازداشت تا زمان محاکمه، از ابتدائی ترین حقوق خود نیز محروم بودهاند. جدا از اخبار مرتبط به آزار و اذیت زندانیان، بسیاری از آنان برای هفتهها از هرگونه ارتباط با دنیای بیرون سلول خود محروم بوده و حتی اجازه ملاقات با وکیل یا خانواده خود را نیز نداشتند.
طبق حکم صادره، مسعود باستانی به اتهام ایجاد اغتشاش به ۵ سال و اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری و همچنین جزای نقدی به میزان ۳۴ میلیون تومان محکوم شد. این در حالیست که دکتر محمد شریف، وکیل مسعود باستانی به هیچ وجه برای اظهاراتی که ایشان در دادگاه بیان داشتهاند ارزشی قائل نیست و در مصاحبهای گفت یک خبرنگار کارش این است، شغلش این است، موجبات شغلیاش این را ایجاب میکند. چطور میشود این را بهعنوان اتهام مطرح کرد؟ همانطور که گفتم، آقای مسعود باستانی خبرنگار هستند و همکاری با خبرگزاریهای مختلف، با سایتهای مختلف در زمرهی تعاریفی است که برای شغل خبرنگاری وجود دارد و بدیهی است که یک خبرنگار در برابر اقداماتش وجه دریافت میکند، مثل هر شغل دیگری. و من از این که برای این مسئله عنوان اتهامی قرار دادهاند حیرت میکنم.
روز دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸ مشخص شد که مسعود باستانی علیرغم تشکیل دادگاه و اخذ دفاعیات همچنان در زندان انفرادی نگهداری می شود! در حالیکه خبرها از فشار و ایراد ضرب و جرح بر مسعود باستانی و تنی چند از دیگر زندانیان سیاسی حکایت میکرد، انجمن دفاع از آزادی مطبوعات از فشارهای «روحی، روانی و جسمی» وارد شده به روزنامهنگاران بازداشتی طی ۱۰۰ روزی که از بازداشت آنان میگذشت خبر داد. این درحالی بود که مسعود باستانی و روزنامهنگاران دیگر زندانی مانند: عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی، احمد زیدآبادی، بهمن احمدی امویی، سعید لیلاز، محمد قوچانی، مسعود باستانی، فیاض زاهد، رضا نوربخش، علی پیرحسینلو، محسن آزموده، مهدی محمودیان، حسین نورانینژاد، مسعود لواسانی، هنگامه شهیدی و فریبا پژوه (که تعدادی همچنان در زندان بهسر میبرند) ممنوعالملاقات نیز بودند و هیچ خبر موثقی از آنان در دست نبود و خانوادههایشان هر روز نگران و آشفته در پی خبری یا وقت ملاقاتی در اماکن قضایی و امنیتی سرگردان بودند. و در حالی که برخی روزنامهنگاران و زندانیان سیاسی در همان زمان با قید وثیقه از بند رها شده بودند، مهسا امرآبادی خبر داد که با آزادی همسرش مسعود باستانی با قید وثیقه موافقت نمیشود!
این در حالی بوده که محمد شریف وضعیت دکتر محمد ملکی، احمد زید آبادی و مسعود باستانی که وکالتشان را بر عهده داشت، چه از نظر حقوقی و چه از نظر جسمی نگران کننده توصیف کرده بود.
در ۲۸ آبان ۱۳۸۸ بهمن احمدی امویی دیگر روزنامهنگار زندانی در پی اعتراض به شرایط نامناسب زندان اوین به سلول انفرادی منتقل میشود که در پی آن مسعود باستانی، در اعتراض به انتقال بهمن به انفرادی، از امکان ارتباط تلفنی با همسرش صرفنظر کرده و در آخرین تماس با همسرش میگوید: تا زمانی که بهمن از انفرادی خارج نشود، از امکان تماس تلفنیاش استفاده نخواهد کرد. که این رخداد حاکی از فشارهایی است که بر این زندانیها که تا این زمان در زندان اوین بودند روا میداشتند. ادامهی فشارها کار را به جایی رساند که در روزهای بعد زندانیان سیاسی اوین اقدام به روزهی سیاسی (اعتصاب غذای محدود) کردند.
مادر مسعود باستانی در نامهای سرگشاده به رییس قوه قضاییه که روز یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸ منتشر شد از رعایت نشدن آیین دادرسی عادلانه در جریان رسیدگی به پرونده فرزندش شکایت کرد. او همچنین از آیت الله لاریجانی خواست با توجه به ارجاع پرونده باستانی به دادگاه تجدید نظر امکان آزادی با وثیقه این روزنامه نگار را فراهم کند. وی نوشت: «من فرزندم را این گونه می دیدم و می بینم که فانوس به دست به دنبال روزهای خوشبختی برای کشور و میهنش بود.»
در پی این نامه و با وجود ادعای دادستانی مبنی بر صدور قرار کفالت برای مسعود باستانی این قرار نهتنها اجرا نشد، بلکه تاکنون به آن هیچ توجهی نیز نشده است.
خبرها از فشار روزافزون بر زندانیان سیاسی و روزنامهنگارهای دربند حکایت داشت. فشارهای گسترده بر اهالی مطبوعات شدت گرفت، به طوری که موج گسترده نقض آزادی بیان، دستگیریهای غیرقانونی، احضار و تعقیب قضایی روزنامهنگاران، ایران را تبدیل به بزرگترین زندان روزنامهنگاران در خاورمیانه کرد.
روز ۲ بهمن ۱۳۸۸ خبر رسید که مسعود باستانی و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی با انتقال از بند ۲۰۹ به ۲۴۰ زندان اوین مجدداً از دسترسی به روزنامه، تلویزیون و برخی دیگر از امکانات معمول در بندهای عمومی زندان اوین محروم شدند. بند امنیتی ۲۴۰ که از شرایط سخت تر و بسته تری نسبت به بند ۲۰۹ اوین برخوردار است، در اختیار وزارت اطلاعات است و به طور معمول برای نگهداری زندانیان در شرایط ایزوله استفاده میشود و انتقال مجدد زندانیان به این بند نشانهی تنبیه انضباطی متهمان و یا رویکرد مجدد بازجویان در پیگیری روند بازجویی است. اما مسعود باستانی کمتر از چهار روز بعد با حکمی به امضای قاضی صلواتی، رئیس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب، به زندان رجایی شهر کرج ـ که تاکنون بدون هیچ لحظه مرخصی، در آن بهسر میبرد ـ منتقل شد. مهسا امرآبادی همسر وی که در تمام این دوران، شبانه روز با تلاشهای طاقتفرسا پیگیر امور همسر خود و گاهی هم سایر زندانیان سیاسی و خانوادههایشان بوده ضمن اعتراض شدید به این انتقال خبر داد که روحیه مسعود بسیار بد و در تماس تلفنی که داشته خیلی ضعیف صحبت میکرد. مسعود یک روزنامهنگار است نمیدانیم دلیل واقعی انتقال او به زندان رجایی شهر که زندانی بسیار بد با شرایط بسیار نامناسب است چیست. در این زندان زندانیانی با جرایمی از قبیل قتل و دزدی و جرایمی از این دست نگه داری می شوند و این برای خانواده مسعود بسیار نگران کننده است. گویا این انتقال باستانی مجازاتی بوده که به دلیل آنچه قاضی تلاش باستانی برای آموزش روزنامهنگاری به زندانیان بند ۳۵۰ اوین نامیده، با انتقال به رجایی شهر اعمال شده بود.
اعتراضها نتیجه نداشت و مسعود باستانی و روزنامهنگارهای دیگر زندانی برخلاف قانون به زندان رجایی شهر کرج که محل نگهداری مجرمین خطرناک است، منتقل شدند. و باستانی لقب «اولین روزنامهنگار رجایی شهر» را گرفت. و در اتاق و سلولی حبس شد که ۵ قاتل حرفهای قرار داشتند که یکی از آنها نیز مرتکب سه فقره قتل شده بود.
محمد شریف وکیل مسعود باستانی، نیز عنوان کرد که زندان رجایی شهر یا گوهردشت به دلیل وضعیت بهداشتی نامناسب، امکان تبادل مواد مخدر و حبس بزهکاران حرفهای در آن، از شرایط لازم برای نگهداری زندانیان سیاسی برخوردار نیست. و به این انتقال باستانی از اوین به زندان رجایی شهر لقب «حبس در تبعید» را داد که خود بهنوعی «مجازات مضاعف» و «اعمال فشار» بر زندانی بوده است.
خانوادهی باستانی و خصوصاً مهسا امرآبادی همسر وی، دشواریهای بیشتری را مانند دوری راه و… پس از جابهجایی محل حبس، برای دیدار با مسعود باستانی تحمل میکنند، که بدون هیچ دلیل قانونی و عرفی تاکنون ادامه داشته است.
مسعود باستانی از روز ۶ دی ماه به اتهامات واهی با عنوان تلاش به آموزش روزنامه نگاری در سلولهای چند نفره بند ۲۰۹ اوین و صدور بیانیه از داخل زندان، به زندان رجائی شهر منتقل شده بود، علیرغم گفتهی قاضی صلواتی که وی دستور انتقال مسعود باستانی را به زندان رجائی شهر را نداده است! همچنان در آن زندان بهسر میبرد. و این فصل دیگری از دوران حبس این روزنامهنگار جوان را آغاز کرد. فصلی دشوار که توام با مسائل و مصائب خاصی بود که تنها شاید مهسا امرآبادی، همسر مهربان و پرتلاشاش بتواند گوشهای از آن را در آینده بازگو کند. در حالیکه هنوز پروندهی خود وی در آن زمان مفتوح بود؛ پروندهای که بعدها حکم یک سال حبس تعزیری برای این روزنامهنگار و همسر زندانی سیاسی را بهدنبال داشت.
در این احوالات، از رجایی شهر هم هر لحظه خبرهای نگرانکنندهای میرسید. بهطوری که روز یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ گفته شد مسئولان زندان شرایطی فراهم کرده اند که جان احمد زید آبادی و مسعود باستانی در خطر قرار بگیرد. این مسئولان با قطع ملاقاتهای همسلولیهای این دو روزنامه نگار به ایشان گفتهاند به علت اغتشاش این دو نفر شما از ملاقات محروم هستید و شرایط برخورد دیگر زندانیان را با ایشان فراهم کردند.
این فشارها و عدم ملاقات و مرخصی برای مسعود باستانی نیز ادامه داشت تا نوروز ۱۳۸۹ را هم در زندان سرد و مخوف رجایی شهر بگذراند؛ تا یکی از نخبگان جوان کشور که روزنامهنگاری موفق و مردمی است، دور از جامعه و مردمی که دوستشان دارد همچنان زندانی باقی بماند. باستانی در آخرین ملاقاتاش بهروز پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸ به همسرش مهسا امرآبادی میگوید که «دنیای جدیدش دنیای تکرارها و خاطرات است. آنجا همه آدم ها برای همدیگر تکراری هستند و شاید یک روزه یا نیم روزه بتوان دید و بازدیدهای نوروزی را به پایان برد اما در خیال به سراغ همه دوستان و آشناهایش خواهد آمد…».
در تعطیلات نوروز ۱۳۸۹ اما مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد با مهسا امرآبادی همسر روزنامه نگار زندانی دیدار و ضمن دلجویی از او و دیگر اعضای خانوادهاش، آرزوی آزادی هرچه سریعتر این روزنامهنگار در بند را کردند. و مهسا امرآبادی نیز در مراسم عید دیدنی با سید محمد خاتمی گزارشی از وضعیت همسر در بند خود داد. این در حالی بود که در ۱۸ فروردین ۱۳۸۹ محمد شریف در گفتوگو با خبرنگار حقوقی ایسنا اعلام کرد حکم قطعی مسعود باستانی تا به حال صادر و ابلاغ نشده است!
ده تن از نویسندگان و شاعران برجستهی کشور از جمله: سیمین بهبهانی، علی اشرف درویشیان، محمد شمس لنگرودی، حافظ موسوی، بابک احمدی، سید علی صالحی، پوران فرخزاد، شهلا لاهیجی، شهاب مقربین و منیرو روانی پور در نامهای خواستار آزادی مسعود باستانی شدند. در این نامه نوشته شده: نمی توانیم ناخشنودی خود را از عدم آزادی مسعود باستانی روزنامه نگار و نویسنده ای که در طول سال های فعالیت خود خدمات زیادی را به ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم انجام داده است ابراز ننماییم.
مسعود باستانی بیست و دوم اردیبهشت ماه روز تولدش را نیز در حالی در زندان رجایی شهر گذراند که فشارها و تهدیدها و عدم اجازهی مرخصی هنوز ادامه داشت. خانواده باستانی به همراه سایر خانوادههای زندانیان سیاسی و دوستداران وی، سالروز تولد مسعود را گرامی داشتند تا بگویند هرچند عزیزانشان در بند هستند اما تنها نیستند و خانوادهای به وسعت تمام زندانیان سبز دارند. در این روز بسیاری از دوستان و خانوادههای دیگر زندانیان به ملاقات مهسا به خانهی مشترک آنها رفتند تا یاد مسعود را زنده نگهدارند.
اما هدیهی تولد مسعود باستانی از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران تایید حکم دادگاه بدوی و محکومیت قطعی مسعود باستانی به ۶ سال حبس تعزیری و ۳۴ میلیون تومان جزای نقدی بود که در روز جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ اعلام شد!
سایتهای حامی دولت مانند رجانیوز و جوان آنلاین اما گویا هنوز ارضاء نشده و به بهانهی برگزاری مراسم تولد مسعود باستانی که درست یک هفته قبل از شهادت حضرت فاطمه بود و دیدار دوستان از منزل وی در ایام فاطمیه، او را یک مارکسیست خطاب کرده و اتهام بیاساس دیگری به این روزنامهنگار وارد کردند که با تکذیب شدید مهسا امرآبادی مواجه شد.
در این زمان خبرها از رجایی شهر حاکی از انتقال مسعود باستانی به دارالقران زندان بود؛ با تغییر مداوم سلولها و محل نگهداری باز هم فشار بر این روزنامهنگار زندانی فزونی یافت. از سوی دیگر خبر میرسد که مسعود از دندان درد رنج می کشد و در همین حال دادستان تهران همچنان با مرخصی وی مخالفت می کرد. حال یک سال از زندانی شدن مسعود باستانی میگذشت. و جلوگیری از مرخصی استعلاجی و قانونی مسعود باستانی موجب بروز مشکلات حاد برای درمان فک و دندان او شده بود.
از دیگر سو ایراد اتهامهای بیاساس و فشارهای غیرقانونی دیگر بر مسعود باستانی و پیرامون او همچنان ادامه داشت؛ در ماه رمضان سال ۸۹ و در حاشیهی نمایشگاه قرآنی سیدی موسوم به جنگ نرم توسط نهادی نامشخص تهیه و توزیع شد که در این سیدی بخشهایی از دادگاه مسعود باستانی ـ که خود توسط صدا و سیما بهشکل گزینشی منتشر شده بود ـ بهشکل گزینشی، منتشر شده بود! چنانچه اشاره شد محاکمهی مسعود باستانی، با وجود اتهامات مطبوعاتی، به شکل غیرقانونی بهجای دادگاه مطبوعات با حضور هیات منصفه، در دادگاه عمومی و انقلاب برگزار شد. و متهم حتا از پخش علنی اعترافات خود در دادگاه خبر نداشته و از همان آغاز مورد سوءاستفادهی دستگاههای امنیتی و قضایی قرار گرفت.
تازه در این زمان بود که پرده از برخی فشارهایی که پیش از دادگاه و در جریان بازداشت و زندان بر مسعود باستانی رفته بود برداشته شد. پیش از دادگاه در دوران بازجویی از مسعود باستانی با نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی با چشمبند و تحت فشار قرار دادن او و ایراد و اعمال شکنجههایی مانند: کتکزدن، فحاشی متناوب، فشردن گلو و ایجاد حالت خفگی در وی، اعدام مصنوعی، کوبیدن سر به دیوار در حین بازجویی و …آزار داده و تحت فشار به اعتراف مجبور کرده بودند. مسعود باستانی، بیش از هشتاد روز از یکسال نخست زنداناش را در سلول انفرادی بهسر برده بود.
مسعود باستانی نوروز ۱۳۹۰ و سیوسومین سالروز تولدش را نیز در اردیبهشت ماه امسال، یعنی حدود ۷۸۰ روز را در زندان گذرانده است و همچنان در وضعیتی بد و غیر انسانی و بدون حقوق اولیه هر زندانی از حق مرخصی معمولی که حتا برای مجرمان خطرناک نیز گاهی ارائه میشود، محروم است.
مسعود به دلیل شرایط نامناسب و غیر بهداشتی در زندان دچار عفونت دندان و فک شده و به گفتهی مسئولان رجایی شهر آنجا امکانات لازم برای درمان این بیماری وجود ندارد و برای درمان باید به خارج زندان منتقل شود. اما با وجود تشدید بیماریهای دهان و دندان باستانی و دستور مقامات قضایی که منجر به معاینهی وی توسط پزشکی قانونی و صدور گواهی بیماری هم شدهاست، همچنان با مرخصی وی مخالفت میشود. و سایر فشارها مانند عدم امکان تماس تلفنی و … نیز ادامه دارد. تا جایی که چند ماه پیش در جریان یکی از ملاقاتهای زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر با خانوادههای خود، مسعود باستانی از سوی ماموران زندان در برابر چشمان همسر و مادرش مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. و یکی از سربازهای زندان اقدام به کوبیدن سر این زندانی سیاسی به دیوار سالن ملاقات میکند! که در پی آن حال مسعود باستانی بههم خورده و وی را برای رادیولوژی و سیتیاسکن به بیمارستانی در کرج منتقل میکنند. خوشبختانه این ضرب و جرح وحشیانه منجر به صدمهدیدگی خاصی نمیشود. اما مسعود باستانی روزنامهنگار جوان ایرانی، همچنان به جرم نوشتن و پرداختن به حرفهاش در زندانی دوردست و تحت فشار است. جوانی که باید آزاد میبود تا آنطور که شایسته و بایسته است با اطلاعرسانی به مردم در جهت پیشرفت و آبادانی کشوری که دوستاش میدارد، خدمت کند. جا دارد حالا که حاکمیت اندکی نرمش نشان داده و در صدد آزادی زندانیان سیاسی و روزنامهنگارهای دربند است؛ به وضعیت این جوان بیگناه نیز بیش از پیش پرداخته شود.
آنچه پس از ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ در کشور رخ داد نه یک مساله داخلی نظام سیاسی کشور و هیات حاکمه که یک موضوع تاریخی و ملی است و راه رسیدگی به آن نه سرکوب و زندان، که مدارا و مماشات است. با در زندان ماندن عدهای قلیل مانند مسعود باستانی و اعمال فشار و شکنجه و تبعید غیرقانونی به وی، نه جلو رخدادی گرفته میشود و نه خیری رخ خواهد داد. لازم است با اندکی درایت و آینده اندیشی، با آزاد ساختن زندانیان سیاسی و بیگناه مانند مسعود باستانی، که تنها به جرم نوشتن و اندیشین در زندان و تحت فشار بهسر میبرند، فضای باز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را در کشور برقرار کرده تا همهی ایرانیان بتوانند با هم و در کنار هم در این کشور هنوز زیبا، زندگی کنند.
با سپاس از نشریه شهروند که به این روزنامه نگار جوان و دیگر عزیزان دربند به نحو شایسته ای پرداخته است و با سپاس از احمد زاهدی لنگرودی .بخاطر این نوشته جامع متین و با مسولیت. به امید آزادی تمامی عزیزان زندانی
صمیمی