گفت وگوی شهروند با هیئت هماهنگی “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید”
اشاره:
چاپ فراخوان “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” در شهروند شماره ۱۳۳۷مورخ نهم ژوئن ۲۰۱۱، بازتاب های زیادی داشت. تعدادی از خوانندگان نظرات خود را یا به صورت درج در سایت شهروند، یا به صورت مقاله ابراز داشتند و تعدادی نیز تلفنی و حضوری از دغدغه هایشان گفتند و پرسش هایی داشتند. در همین رابطه شهروند برای شفاف سازی بر این امر تصمیم به گفت وگو با هیئت هماهنگی این انجمن گرفت و پرسش های مربوطه را با آنان طرح کرد. ما بر این باوریم که با بحث و گفت وگو، می توان هر موضوع مبهمی را روشن کرد و به دور از برچسب زدن ها، قضاوت کرد و تصمیم گرفت.
***
در تاریخ دوم جون ۲۰۱۱، “هیئت مؤسس انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” در اولین بیانیه خود فراخوانی داد و در آن از نویسندگان، شاعران، منتقدان و روزنامه نگاران آذربایجانی در خارج از ایران دعوت کرد که با پذیرفتن کامل مفاد منشور انجمن قلم جهانی، در اولین کنگرۀ این انجمن شرکت کنند و در پایه گذاری آن سهیم باشند.
در پی این فراخوان، هیئت هماهنگی انجمن متشکل از: دکتر رضا براهنی، دکتر صدیقه عدالتی، دکتر علی قره جه لو، دکتر علیرضا اصغرزاده، آقای علیرضا اردبیلی و آقای محمد آزادگر، اولین کنگرۀ این انجمن را در روزهای اول و دوم سپتامبر در استکهلم سوئد برگزار کردند که من (لیلا مجتهدی) نیز به عنوان یکی از اعضای هیئت مؤسس در این کنگره شرکت داشتم.
پیش از برگزاری انتخابات با هیئت هماهنگی پرسش های شهروند را مطرح کردم که از میان آنها، دکتر رضا براهنی، دکتر علی قره جه لو، دکتر علیرضا اصغرزاده و آقای محمد آزادگر پاسخ به پرسش های ما را برعهده گرفتند.
گفتنی ست “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” دوم سپتامبر ۲۰۱۱ در شهر استکهلم رسماً تأسیس شد، که گزارش آن را جداگانه در همین شماره می خوانید.
ایدۀ تأسیس “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” چگونه شکل گرفت؟
دکتر علی قره جه لو: ایده تأسیس انجمن قلم در اوایل سال های ۲۰۰۰ شکل گرفت. دوستانی که در تماس نزدیک با هم بودند در چند وچون، اهداف و چشم اندازهای آن با هم بحث و گفتگو می کردند. اولین اقدامی که برای صورت خارجی دادن به انجمن قلم انجام شد در اواخر سال ۲۰۰۴ بود، که چند تن از دوستان عهده دار تماس با نویسندگان و دست اندرکاران فرهنگی آذربایجان در خارج شدند و ما تدریجاً توانستیم نام، مشخصات و آثار عده ای از نویسندگان، شاعران، محققان و روزنامه نگاران آذربایجانی را با مراجعه به آنها تهیه کنیم، که با استقبال آنها مواجه شدیم. مراجعه به نویسندگان آذربایجانی در خارج بر پایه متن مکتوبی بود که ضرورت و اهداف عمومی انجمن قلم را توضیح می داد.
اولین اقدام عملی ما برای تأسیس انجمن قلم با وقوع قیام خرداد ۸۵ آذربایجان در اعتراض به کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ایران کندتر ـ و حتی می توان گفت که متوقف ـ شد، زیرا این قیام ما را با مسائل جدیدی روبرو کرد که نیاز داشت که هم خود آن را درک کنیم و هم بتوانیم افکار عمومی را با وضعیت جدید پیش آمده نزدیک تر کنیم. از آنجائی که اقدام کنندگان اولیه تأسیس انجمن قلم خود از فعالان موثر در خارج بودند، لذا تمرکز از تأسیس انجمن قلم خود به خود به تمرکز روی فاز جدیدی انتقال یافت که در جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان در داخل روی داده بود، ولی با این همه ایده و ضرورت تأسیس انجمن قلم همچنان باقی بود و احتیاج به فضای آرامش بیشتری احساس می شد. می توان گفت که در فاصله بین قیام خرداد ۸۵ و تأسیس عملی انجمن قلم، ایده انجمن قلم آذربایجان به اشکال و در زمان های مختلف مورد بحث و جدل بوده است.
به نظرم تأسیس انجمن قلم بیشتر از آن که یک مسئله ارادی باشد و یا به خواست و اراده عده ای بستگی داشته باشد، نتیجه پاسخ به یک نیاز و ضرورت در زمان خاص خود بود و عملی شدن آن نیز در واقع پاسخ گوئی به یک ضرورت تاریخی بود. آن شور و شوقی که تأسیس “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” در میان روشنفکران، فعالان مدنی- فرهنگی ـ سیاسی آذربایجان و در میان طیف وسیعی از نسل جوان و تحصیل کرده آذربایجان به وجود آورده است خود گواه این واقعیت است.
تفاوت انجمن قلم و کانون نویسندگان در چیست؟ چرا شما انجمن قلم تأسیس کردید و نه کانون نویسندگان؟
علی قره جه لو: از آنجائی که ادبیات مرز نمی شناسد، و از آنجائی که ادبیات فضای مشترک بین انسان هاست و هر نوع آفرینش ادبی- هنری میراث مشترک انسان هاست، لذا این ایده از ابتدا برای ما مطرح بود که ما می خواهیم انجمن قلم خاص نویسندگان آذربایجان در خارج را تأسیس و به عضویت انجمن قلم جهانی درآئیم که در پیشبرد اهداف انسانی خود نهادی بسیار موثر، تأثیر گذار و مطرح است. ما از ابتدا و آگاهانه روی این موضوع که ادبیات و فرهنگ آذربایجان دارای یک گفتمان مستقل و مترقی و با سابقه تاریخی است تأکید داشتیم و در عین حال به این واقعیت نیز آگاه بودیم که ممنوعیت و سرکوب ۸۰ ساله ای بر روی زبان و ادبیات و فرهنگ آذربایجان سنگینی می کند. ما معتقد هستیم که این ادبیات و فرهنگ مترقی، رها از هر نوع قید و بند سیاسی ـ ایدئولوژیک و محدودیت های خاصی که عده ای بخواهند آن را در چارچوب های خاصی حبس و یا هدایت کنند، بایستی مستقیماً به مرکز و منبع اصلی آن که همانا انجمن قلم جهانی باشد ارتباط پیدا کند تا بتواند صدای خود را در سطح جهانی به گوش جهانیان برساند و نشان دهد که در کشوری مانند ایران حتی می شود به نام آزادی بیان و اندیشه، آزادی بیان و اندیشه خلقی را زندانی کرد.
اگر عده ای نویسنده به شکل انفرادی می توانند عضو انجمن قلم جهانی شوند، چرا ما به عنوان نمایندگان یک زبان و ادبیات و فرهنگ به شکل یک نهاد نتوانیم به عضویت آن انجمن درآئیم؟
کانون نویسندگان ایران مربوط به داخل ایران است، فقط آن نویسندگان آذربایجانی که مقیم خارج هستند و یا در تبعید در خارج کشور به سر می برند می توانند عضو انجمن قلم آذربایجان شوند و ما امیدواریم که نویسندگان آذربایجانی در ایران نیز بتوانند کانون نویسندگان و یا انجمن قلم آذربایجانی ها را در ایران تشکیل دهند. و اما کانون نویسندگان ایران در تبعید، با وجود اینکه عده ای از نویسندگان آذربایجانی هم عضو آن هستند، ولی عملا، آنطور که شایسته است نتوانسته کمک موثری به ارتقاء زبان و فرهنگ آذربایجانی کند. باید این موضوع را در نظر داشت که در برخی از کشورهای چند ملیتی از جمله در کانادا همیشه این سنت وجود داشته است که آنها دارای دو انجمن قلم بوده اند، انجمن قلم انگلیسی زبان ها و انجمن قلم فرانسوی زبان ها. در این کشورها ساختارهای چند زبانی، چند فرهنگی و پلورالیسم یک واقعیت معاصر و مترقی است که باید به آن ارج و منزلت داد، اتفاقا قبول این واقعیت و احترام به آن است که امر آزادی های بنیادین و دموکراسی را تحکیم می بخشد.
آیا نمی شد که به انجمن قلم ایران در تبعید پیشنهاد بدهید که در صورت تقاضای اعضا، کمیته های مختلف مربوط به زبان های متفاوت ایران درون انجمن تشکیل شود و هر کمیته به امور مربوط به زبان خود بپردازد؟
دکتر رضا براهنی: ما با در نظر گرفتن الگوی انجمن جهانی قلم حرکت کردیم، و با در نظر گرفتن کشورهایی که در آن ها چندین زبان زنده وجود دارد. نمونۀ واقعی آن کشوری است که هم اکنون در آن تعدادی از ما زندگی می کنیم، یعنی کانادا. کانادا دو انجمن قلم دارد، که مرکز یکی از آنها در تورنتوست و زبان آن انگلیسی است، و دیگری در مونترال و زبان رسمی آن فرانسه است، و آنها همیشه با نمایندگان منتخب خود در اجلاس های انجمن قلم جهانی شرکت کرده اند. چرا که زبان بخش اساسی هویت ملی هر قومی است، و نمی شد انتظار داشت که بخش انگلیسی زبان، از منافع بخش فرانسه زبان و یا برعکس، کاملاً اطلاع داشته باشد و از آن دفاع کند. حتی به خاطر دارم که وقتی در جلسات سالانه انجمن قلم جهانی شرکت می کردم، از آمریکا، یک نماینده از شرق و نماینده دیگری از غرب شرکت می کردند، هر چند زبان هر دو یکی بود، اما شاید مشکلات دو بخش یکی نبود. و خوب، این وضع به طریق اولی در کانادا مطرح است. دو زبان اصلی در کانادا وجود دارد، و دو انجمن قلم جداگانه، یکی انگلیسی زبان، متعلق به بخش انگلیسی زبان و دیگری فرانسه زبان، متعلق به مردم فرانسه زبان. و تا آنجا که می دانم بین این دو، دوستی کامل برقرار است. هرچند امکان داشت جداگانه تصمیم گرفته باشند و در جلسات سالانۀ انجمن قلم جهانی رأیهای متفاوت داده باشند. اما من همیشه بین دو انجمن قلم جز دوستی و همکاری چیز دیگری ندیدم. البته باید در نظر بگیرید که کانادا کشوری است دموکراتیک که در آن نه تنها دو زبان انگلیسی و فرانسه به رسمیت شناخته می شوند، بلکه حتی اگر یک اقلیت سومی در جایی زندگی کند که زبانش غیر از این دو زبان، یعنی فرانسه و انگلیسی باشد، زبان آن اقلیت در آن محل زبان رسمی است. و تا حال مسأله ای در کانادا از بابت زبان ها پیش نیامده است. با در نظر گرفتن این مثال ها و مثال های مشابه در کشورهای دیگر، باید در ایران چندین کانون نویسندگان تشکیل می شد که تشکیل نشد، و انجمن قلمی که در زمان شاه به وجود آمده بود، بی اطلاع انجمن قلم جهانی تشکیل شده بود، و رئیس دائمی داشت به نام زین العابدین رهنما، که یک بار که با آرتور میلر دیدار کرده بود و به او گفته بود که رئیس انجمن قلم ایران است، و از او دعوت کرده بود که اجلاس سالانۀ انجمن قلم جهانی را یک بار در تهران برگزار کنند و ملکه ایران را به ریاست افتخاری آن برگزینند، آرتور میلر او را از اتاق بیرون انداخته بود، به دلیل این که بی اجازۀ انجمن قلم جهانی، انجمن قلم ایران را تشکیل داده بود و ریاست افتخاری آن را هم به فرح پهلوی سپرده بود. در این دوره هم انجمن قلم ایران را به صورت غیرقانونی در ایران کسانی تشکیل داده اند که هیچ گونه اجازه ای از انجمن قلم جهانی نداشته اند، و بیشتر نمایندگان آن را مأموران دولت به عنوان نویسنده و شاعر برعهده دارند. به همین دلیل با در نظر گرفتن تعداد نویسندگان آذربایجانی در تبعید، و با در نظر گرفتن این که زبان آن ها با زبان فارسی متفاوت است، و حتی با در نظر گرفتن این که مشکلات آن ها، هم در زمانی که در داخل ایران بودند و هم در زمانی که در خارج از کشور هستند، متفاوت با نویسندگان ملیت های دیگر است، ضرورت داشت که “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” جداگانه شکل بگیرد و تقاضای عضویت از انجمن قلم جهانی بکند.
آیا هیچگاه از هیئت دبیران “انجمن قلم ایران در تبعید” و یا “کانون نویسندگان ایران در تبعید” خواستید که به زبان های دیگر ایران هم بپردازند؟
رضا براهنی: تا آنجا که می دانم ما چنین درخواستی از آنان نکردیم. یکی به این دلیل که همانطور که ما همه در خارج از ایران گاهی هم به زبان فارسی مطلب می نویسیم، و هم گاهی به زبان های بومی خودمان، این مسأله پیش نیامد. من عضو انجمن قلم ایران در تبعید، و یا حتی عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید نیستم. هر چند خود را هنوز عضو کانون نویسندگان ایران در داخل کشور می دانم، اما عضو هیچکدام از انجمن های قلم ایران، چه در دوران سلطنت و چه در دوران جمهوری اسلامی نبوده ام. عضو انجمن قلم آمریکا در گذشته بودم و بعد عضو انجمن قلم کانادا بودم و هستم. ما در جلسات متعدد که داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که باید مستقلاً به فکر خود باشیم. هیئت دبیران انجمن قلم ایران در تبعید، هر چند اعضایی از میان نویسندگان آذربایجانی نیز داشته، هرگز تأکیدی بر روی زبان های ملیت های ستمزدۀ ایران نداشته است. هر چند تعدادی از آن ها ممکن است به زبان های آن ملیت ها علاقه نشان داده باشند و یا آثاری هم به آن زبانها نوشته باشند. انجمن یا کانون یا هر تجمعی که ما تشکیل داده ایم، متکی بر حقوق اصلی و حقۀ آذربایجانی هایی ست که پیوسته از آن حقوق محروم مانده اند، هم در ایران و هم در خارج از ایران. البته تشکیل “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران)” در تبعید هرگز به این معنا نیست که ما با انجمن های مشابه ایرانی و غیر ایرانی در چارچوب مفاد و برنامه های اصلی انجمن قلم جهانی همکاری نکنیم، و امیدواریم که آنان نیز با ما از هر لحاظ همکاری کنند، چرا که تعداد عظیمی از آنها خود، از ملیت های ستمزدۀ ایران برخاسته اند. راه همکاری با همۀ سازمان های مشابه با رعایت حقوق دموکراتیک باید برای همۀ گروه های مشابه باز باشد. تعداد زیادی از نویسندگان معاصر ایران از همکاران ادبی و مطبوعاتی خود ما هستند، و تعدادی از آن ها از دوستان بسیار نزدیک خود من. همکاری دموکراتیک با همۀ آنان برای من یک فریضۀ انسانی و حرفه ای است، و فقط تأکید بر یک حق دموکراتیک است که نیاز به تشکلی تحت نامی جداگانه را در دستور کار حیات ادبی و قلمی ما قرار داده است.
اصولا وظایف انجمن قلم چیست؟ شما چه اهدافی را در نظر دارید؟
علی قره جه لو: انجمن قلم از آزادی اندیشه و بیان و انتقال آزادانه اندیشه دفاع می کند و این یکی از اصول بنیادی آن بشمار می رود. از این رو آزادی اندیشه و بیان برای ما به معنای آزادی اندیشه و بیان به زبان ترکی آذربایجانی است. “انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” طرفدار آزادی مطبوعات و رسانه ها و به طریق اولی آزادی مطبوعات و رسانه ها به زبان ترکی آذربایجانی است و مخالف هر نوع سانسور و معتقد است که حکومت ها و نهادهای وابسته و یا مستقل بایستی آزادانه در معرض نقد قرار گیرند.
انجمن قلم آذربایجان آثار ادبی ـ هنری را در کل میراث مشترک بشریت می داند که بایستی مستقل از امیال، هیجان ها و تعصب های ملی- سیاسی در امان بوده و مورد حمایت قرار گیرد، چیزی که در ایران تعرض به آنها نه تنها از طرف حکومت که از طرف نهادهای مستقل و غیردولتی و حتی مخالفان حکومت مورد سئوال نیز قرار نمی گیرد. زبان و فرهنگ و هویت آذربایجانی ها و ترک های ایران بیش از ۸۰ سال است که زیر بیشرمانه ترین سرکوب ها و انکارهاست، ولی این وضعیت مورد بازخواست کسی قرار نمی گیرد و حتی کانون نویسندگان! لذا یکی از اهداف انجمن قلم نشان دادن این وضعیت به جهانیان چه از طریق خلق آثار ادبی ـ هنری و چه از طریق افشاء آن نزد افکار عمومی جهان است. در ایران نه تنها زبان و فرهنگ و هویت ما، بلکه حتی نام های تاریخی و میراث گرانبهای معماری و محیط زیست ما نیز توسط سیاست ها و برنامه ریزی های کلان حکومتی مورد تعرض قرار گرفته و در معرض نابودی است، و طبیعی است که ما این مسائل را نه تنها در میان افکار عمومی ایران، بلکه در میان افکار عمومی جهان نیز مطرح کنیم تا بتوانیم فشار لازم را برای متوقف کردن این سیاست ها فراهم کنیم.
از اهداف اساسی انجمن قلم آذربایجان مبارزه با تبلیغ نفرت براساس نژاد، ملیت، جنسیت و دین و طبقه و بویژه مبارزه با نژاد پرستی است. انجمن قلم به تبلیغ این امر می پردازد که زبان ها و فرهنگ ها و هویت های مختلف بایستی احترام متقابل نسبت به همدیگر داشته باشند و به مقابله با ادبیات نفرت و بویژه نژادپرستی و برتری جوئی درون ملیت های خود، اولویت دهند.
“انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” متعهد است که از حقوق صنفی اهل قلم آذربایجان دفاع و به چاپ و انتشار آثار ادبی- هنری آنان یاری رساند. یکی از مبرم ترین وظایف اهل قلم آذربایجان در تبعید تلاش برای رسمی کردن زبان ترکی آذربایجانی در ایران و تشویق آذربایجانی ها و ترک های ایران به نوشتن به زبان مادری خود است. ما معتقدیم که اگر خلق ما از تحمیلات رسمی- حکومتی در هر زمینه ای آزاد نگردد، اهل قلم ما نیز به آزادی نخواهد رسید و باز معتقدیم که اگر آذربایجانی ها و ترک های ایران به آزادی نرسند خلق های فارس و کرد و عرب و ترکمن و بلوچ نیز روی آزادی را نخواهند دید، لذا ما از نویسندگان و اهل قلم سایر خلق های ایران بویژه نویسندگان و روشنفکران خلق فارس دعوت می کنیم در کنار ما و همراه ما در این راهپیمائی به سوی آزادی شرکت کنند و اگر برخی از آنها نمی توانند ما را همراهی کنند حداقل از هم سوئی با رژیم جمهوری اسلامی حذر کنند.
انجمن قلم آذربایجان خود را میراث دار فرهنگ ترک و آذربایجانی در ایران می داند. انجمن قلم خود را میراث دار “دده قورقود”ها، نظامی ها و خاقانی ها، میراث دار فضولی ها، صائب ها تا صابرها و تقی رفعت، پروین اعتصامی و شهریارها، براهنی ها، زهتابی ها، ساعدی ها، بهرنگی ها و هزاران شاعر و متفکر آذربایجانی و ترک می داند.
نویسندگان و شاعران آذربایجانی مصمم هستند که آرزوهای مردم خود، شادی ها و رنج های مردم خود را در آثارشان منعکس کنند. ما عمیقاً معتقدیم در راهی که قدم گذاشته ایم موفق خواهیم شد.
چرا به شما تجزیه طلب می گویند، در صورتی که شما بارها گفته اید که خواهان تجزیه طلبی نیستید. چرا با دادن اطلاعیه و نوشتن مطالب و چاپ آنها تلاش بیشتری در جهت رفع سوء تفاهمات موجود نمی کنید؟
محمد آزادگر: اولا، در کشوری که حتی جزئی ترین خواست حقوق ملی مترادف با تجزیه طلبی است، قاعدتا باید با اصطلاح تجزیه طلبی با شک و احتیاط برخورد کرد .
ثانیا، تجزیه طلبی یک گفتمان سیاسی است و به نظرمن درست نیست جامعه سیاسی ایران را از این گفتمان محروم کرد. من معتقدم در کشور چند ملیتی مثل ایران، بحث و گفتگو درباره تجزیه طلبی و شنیدن نظرات موافق و مخالف به مباحث سیاسی عمق و شفافیت بیشتری می دهد. حذف و سانسور گفتمان تجزیه طلبی با چماق تمامیت ارضی ضربه ی جبران ناپذیری به جامعه سیاسی ایران وارد می کند. تجزیه طلبی و یا استقلال خواهی یک اندیشه سیاسی است و در تمام کشورهای پیشرفته و دموکراتیک جهان در چارچوب آزادی های دموکراتیک قرار دارد. برخورد و مخالفت با این نظریه نیز بایستی برخوردی نظری ـ سیاسی باشد. کسانی که با نظرات مخالف با اتهام و انگ به مقابله برمی خیزند در واقع در خدمت تقویت نظر مخالف خود قرار می گیرند، این بیشتر شبیه برخورد جمهوری اسلامی با مدافعان محیط زیست آذربایجان است که آنها را به عوامل بیگانه نسبت می دهد و با سرکوب و زندان به مقابله با آنها برمی خیزد.
واقعیت این است کانون نویسندگان ایران چه در ایران و چه در تبعید و چه انجمن قلم ایران در تبعید عنایتی به زبان و ادبیات و فرهنگ ملل غیر فارس زبان نکرده اند و همچنین به مسایل و مشکلات نویسندگان هم صنف خود که تعلقات ملی غیر فارسی داشته اند، بی اعتنا بوده اند. ( کانون نویسندگان ایران در تبعید در تمام این مدت تنها یک دفتر (سال۱۹۹۹-۱۳۷۸) به مسائل زبان و ادبیات آذربایجان آن هم به همت آقایان رضا اغنمی و اصغر تاج احمدی ،اختصاص داده است.)
راستش این است که این روشنفکران و نویسندگان فارس محور هستند که حساب خود را از نویسندگان و شعرا و قلم زنان آذربایجانی- بویژه ترکی نویس- جدا کرده اند. به نظر می رسد نویسندگان فارس محور، کسی را در ایران نویسنده و شاعر می شناسند که تنها به زبان فارسی بنویسد! ما در ایران و خارج از ایران و در تبعید صدها شاعر، داستان نویس، منتقد ادبی ترکی- فارسی نویس داریم که در کانون نویسندگان ایرانی عملا جایی ندارند.
من فکر می کنم تاسیس انجمن قلم آذربایجان جنوبی(ایران) یک ضرورت تاریخی است که قطعا به رشد و شکوفایی فرهنگ و ادبیات ترک های آذربایجان جنوبی کمک خواهد کرد و ضمنا این انجمن می تواند بطور جدی و پیگیر از حقوق و منافع صنفی و سیاسی نویسندگان آذربایجانی دفاع کند.
ما شکوفایی فرهنگ و ادبیات ترک های آذربایجان را در ضدیت با فرهنگ و ادبیات فارسی نمی بینیم، بلکه معتقدیم شکوفایی فرهنگ و ادبیات آذربایجانی به شکوفایی فرهنگ و ادبیات همه ملیت های ایرانی کمک خواهد کرد.
اما چرا به ما تجزیه طلب میگویند. واقعیت این است که ما خودمان هم نمی دانیم چرا به ما تجزیه طلب میگویند!
شاید بدین خاطر که برای ما تمامیت ارضی مقدس نیست. برای ما رضایت، رفاه، آزادی و سعادت مردمی که در جغرافیای سیاسی ایران زندگی می کنند مهمتر از تمامیت ارضی است. علاوه بر آن آذربایجانی ها و ترک های ایران بیش از یک سوم جمعیت ایران را تشکیل می دهند و این طبیعی است که در میان آنها طیف وسیعی از اندیشه ها و نظرات سیاسی موجود باشد که به قول شما “تجزیه طلبی” (استقلال خواهی) هم یکی از آن هاست و این چیز عجیبی نیست. خود جامعه سیاسی ایران را در نظر بگیرید که طیف وسیعی از سازمان های سیاسی با نظرات و ایدئولوژی های متفاوت و متضاد در آن وجود دارند، شما نمی توانید همه آنها را یک کاسه کرده و حکم صادر کنید.
می پرسید که چرا با دادن اطلاعیه و نوشتن مطالب و چاپ آن ها تلاش بیشتری در جهت رفع سوء تفاهمات موجود نمی کنید؟
این مسئله ی سوءتفاهم نیست که عده ای همدیگر را نفهمند! جوهر مسئله: آزادی خواهی، برابری طلبی و مطالبه حقوق برابر برای ملیت های ایران از یک طرف و مخالفت با حقوق برابر ملیت های ایران و مطالبات آزادی خواهانه آنان است. در یک طرف ملیت های تحت ستم ایران و در طرف دیگر حکومت های سرکوبگر و فاسد و عده ای که تحت تاثیر تبلیغات طولانی دو رژیم باورشان شده است که احقاق حقوق ملی ملیت های ایران مساوی است با تجزیه ایران! در این میان جریان ها و محافلی هم هستند که تامین حقوق ملیت های ایران را به ضرر منافع چپاولگرانه خود می دانند که در واقع متحدان بالقوه جمهوری اسلامی اند، هر چند اکنون مخالف آنند.
هنگامی که ما با استناد به اعلامیه جهانی حقوق بشر از حق آموزش به زبان مادری سخن می گوئیم و رسمی شدن زبان مادری مان را می خواهیم و یا حقوق و آزادی هایی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح شده اند را طلب می کنیم، از طرف عده ای تجزیه طلب خوانده می شویم! در صورتی که من فکر نمی کنم ضرورتی داشته باشد که ما از تجزیه طلبی که ربطی به گفتمان ما ندارد، اعلام برائت کنیم.
بیشترین اعتراض به شما در پیوند با صدور بیانیه”انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) در تبعید” عنوان “آذربایجان جنوبی” بوده است. آذربایجان جنوبی کجاست؟
دکتر علیرضا اصغرزاده: بگذارید این گونه به این سئوال نزدیک شویم: خراسان کجاست؟ آیا آنی است که در بیهقی و فردوسی مدنظر بوده است؟ آیا آنی است که در حافظه جمعی و فرهنگ عامه مردمان افغانستان به نوعی تعریف شده است و رواج دارد؟ و یا مکانی است در ایران کنونی که در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی تبیین و تشریح شده است؟ مقوله آذربایجان نیز همچون پدیده ای است. یک آذربایجانی هست که در روایت تاریخ نگاران، سفرنامه نویسان، مردم شناسان و غیره از زمان های قدیم همیشه وجود داشته است. یک آذربایجانی نیز وجود داشته است که به عنوان یک واحد مدرن سیاسی حداقل از زمان صفویه به صورت یک جغرافیای متحد ـ هر دو سوی ارس ـ موجود و مطرح بوده است. این آذربایجان یکپارچه در زمان قاجار به دو بخش تقسیم شده و بخش جنوبی آن هم در دوره پهلوی ها و هم در زمان حاضر شاهد چنگ اندازی ها و نوسانات مختلفی بوده است که فعلاً از ذکر آن ها خودداری می کنیم.
و اما یک آذربایجان فرهنگی نیز همواره وجود داشته است که از منظر معنوی و سمبولیک هرگز تقسیم نشده است. این آذربایجان یکپارچه و تقسیم نشده را ما در قصه های مادران، آواز عاشیق ها، بایاتی ها و روایت های مختلف مردم آذربایجان به روشنی می بینیم. همچنین، وجود اشتراکات قدرتمند زبانی، فرهنگی، مذهبی و ملی در بین مردمان دو سوی ارس به وجود یک واحد فرهنگی- معنوی تقسیم نشده و یکپارچه گواهی می دهد. بنابراین، هرکس می تواند برداشت خاصی از معنا، مفهوم، کیستی و کجایی آذربایجان داشته باشد. و لذا، سئوال “آذربایجان جنوبی کجاست؟” می تواند جواب های مختلف و حتی متضادی داشته باشد.
به نظر شخص من، اصطلاح “آذربایجان جنوبی” از آن جهت مهم است که این ترم دانش هژمونیک و روایت رسمی گروه و فرهنگ حاکم را به صورتی جدی به چالش می کشد. انجمن قلم آذربایجان جنوبی یک جریان سیاسی (به مفهوم ایرانی اش) و ایدئولوژیک نیست تا از اصطلاحات هژمونیک و نژادپرستانه دولتی و ادبیات مسلط سیاسی استفاده کند. اصطلاح “آذربایجان جنوبی” از ادبیات عامه مردم و از فرهنگ محکوم آذربایجانی ها گرفته شده است؛ به همین دلیل نیز حداقل برای شخص من حائز اهمیت فوق العاده ای است.
با توجه به این که مبارزه برای هویت خواهی زبانی و نژادی از اصول حقوق بشر است، آیا شما برای نزدیکی با اقلیت ها و اقشار و طبقاتی که در ایران برای حقوقشان در چارچوب حقوق بشر مبارزه می کنند، تاکنون اقدامی کرده اید؟ به طور مثال اقلیت های جنسی، اقلیت های مذهبی، زنان، کارگران ….
علیرضا اصغرزاده: اصولاً انجمن ما با همه گروه های پیشرو و مترقی، و نیز با گروه های به حاشیه رانده شده و مورد ستم قرارگرفته، رابطه همکاری و همفکری خواهد داشت. این گروه ها می توانند مربوط به ایران باشند و یا غیر ایرانی باشند و در اشل جهانی فعالیت کنند. برای مثال، اولین برنامه انجمن قلم آذربایجان جنوبی در رابطه با بزرگداشت زحمات و خدمات دکتر رضا براهنی است که به برنامه جهانی “صدهزار شاعر برای تغییر” پیوند داده خواهد شد. “صدهزار شاعر برای تغییر” حرکتی است جهانی علیه ظلم و ستم. به عنوان نویسندگان و روشنفکران آذربایجانی در خلال این برنامه ما حمایت خود را از اقلیت های جنسی، جنسیتی، اتنیکی/ نژادی/ ملی و نیز از مبارزات ضدنژادپرستانه، ضد تجاوزات زیست محیطی و غیره به صراحت اعلام خواهیم کرد.
کار بسیار پسنده ای است. با تشکر از اعضا ی این انجمن قلم آذربایجان جنوبی. این خدمت بی نظیری به ملت تورک آذربایجان جنوبی است
nogteye atfist baraye tarikhe azerbaycan
دوست عزیزپات واقعا تلاش برای مبارزه به زبان مادری سخن گفتن و نوشتن به نظر شما کار عبثی است؟ چرا هموطنان ترک ما نباید زبانشان رسمی شود؟ چون من و شما ترکی بلد نیستیم پس زبان آنها از اعتبار ساقط می شود؟ آیا این گونه ندیدن ها جز دوری و دشمنی چیزی به وجود می آورد؟ اگر برای ایران عزیزمان دل می سوزانیم باید بدانیم که او در دامان خودش همه ما را جا داده است و ایران مال همه ماست. باید همه ما هر چه زودتر یاد بگیریم که ما متفاوت هستیم اما همه سهم مساوی داریم. و هیچ کس بر دیگری ارجحیت ندارد همانقدر که زبان فارسی برای من و شما شیرین و دوست داشتنی ست برای هموطنان ترکمان هم زبانشان شیرین و دوست داشتنی ست. به آنها کمک کنیم که به خواسته به حقشان برسند و با این کارمان نگذاریم دیگرانی که قصد شیطنت دارند و در سرشان خیال های تجزیه طلبانه دارند از بی مهری و بی توجهی ما به نفع مقاصد خودشان سوء استفاده کنند..
دوستان! این مدعیان زبان ترکی را زیاد جدی نگیرید. با تجربه ای که من دارم قدرت زبان فارسی بیش از این حرفهاست. من مطمئنم زبان رسمی و خانوادگی بنیانگزاران این انجمن قلم به اصطلاح “آذربایجان جنوبی” فارسی است. این مدعیان حتی قدرت تغییر دادن زبان فرزندانشان و قوم خویشان خود را به ترکی ندارند تا چه برسد به رسمیت دادن آن. بگذارید هر چه قدر می خواهند تلاش بیهوده کنند که جز بی عملی کاری به پیش نخواهند برد.
خطاب به یک ترک زبان ایرانی
اگر آدم بگوید می خواهد به زبان خودش بخواند و بنویسد یعنی با فارس ها درافتاده. این دیگر چه استدلالی است
عوض اینکه به عنوان یک ترک زبان تشکر کنی که کاری می کنند تا این زبان از بین نرود و این زبان را در کتاب و نوشته مکتوب می کنند آن را به حساب فرقه گرایی و قوم گرایی می گذاری؟
اینها را متهم می کنی که با فارس ها درافتاده اند، ولی به جای اینکه از حکومت مستبد، بنیادگرا و غیردمکرات جمهوری اسلامی درست انتقاد کنی می آیی با توهین آنها را عرب مهاجم می نامی و فکر نمی کنی هموطنان عرب تو در خوزستان شامل این توهین می شوند
مردمی که ایمان دارید، لطفا دعا کنید مردم ایران قبل از حرف زدن فکر کنند، و قبل از نظر دادن کمی آگاه شوند و بخوانند و فقط نظر ندهند…. الهی امین .
خوانندگان عزیز شهروند
خواهش می کنیم به زبان فارسی یا انگلیسی نظر خود را بنویسید، چون متن به زبان فارسی است. متأسفانه ما ناچاریم نظرات ترکی را حذف کنیم زیرا متوجه محتوای آن نمی شویم و از داشتن مترجم ترکی زبان در حال حاضر به دلیل کمبود امکانات مالی معذوریم.
با سپاس
چرا در پی اختراع مشکلاتی هستید که وجود ندارد؟
منظورتان از قید جنوبی این است که میخواهید بخش دزیده شده شمالی را به میهن ایرانی برگردانید؟
من به عنوان یک ترک زبان میخواهم از همه فارسها که تار و مار شدهاند ولی یک زبان مشترک برای همه ایرانیان بجا گذشته اند هم تشکر کنم و هم به خاطر اینهمه اهانت از طرف امثال رضا براهنی که با فارسی نام آور شده است از فارسهای فراری از دست انسانهای عرب مهاجم حجازی در گوشه و کنار جهان معذرت بخواهم. آقای براهنی شما چگونه از حقوق بشر میگی وقتی ترک بودن برایت مهم است و نه بشر بودن. شما برای وصل کردن آمدید یا برای فصل کردن؟ حتا آنها که شیعه را با شمشیر در ایران رواج دادند هم با فارسی در نیفتادند از شاه اسماعیل میگویم و شاه عباس. ستار خان و باقرخان که جای خود دارد
نفس مردم ایران از این اسلام پناها گرفته لطفا با قوم گرایی و طایفه گرایی ایرانیان را بیشتر نفسگیر نکنید.
با احترام
یک ترک زبان ایرانی
آقای بایرامی پاسخ شما در متن هست لطفا آنجا که پرسیده چرا به شما تجزیه طلب می گویند و چرا اسم آذربایجان جنوبی را انتخاب کردید خوب بخوانید و البته اگر متوجه منظورشان نمی شوید آنگاه بخواهید که نکات مبهم آن را روشن کنند ولی فکر کنم روشن باشد
خانمها و آقایان انجمن آذربایجان جنوبی:
،بهتر است آدم اول با دیگران صادق باشد و سپس پیام خود را به دیگران بدهد. شما از همان نخست جهت گول زن خودتان را روشن کردید. اگر هدف شما در جهت جدا سازی استان آذربایجان از ایران نیست پس چرا واژه ی جنوبی را به کار میبرید؟ درس مانند اینکه کسی بگوید بلوچستان غربی یا کردستان شرقی و اینحا . اگر دوم خروس از لای قبایتان پیدا نیست رسما به گاهی همگان برسانید و کاری کنید و نشان دهید که شما جدایی خواه نیستید . اگر با دروغ و دغل کاری بخواهید به هدف خود برسید شما جرو کج اندیشان هستید و هرکز موفق نخواهید شد زیرا همچنان که متوجه شده ید ایرانیان زیادی کارهای شما را زیر نظر دارند. اگر عده یی هم دنباله رو ی شما هستند از روی نا آگاهی آنان از کارهای پنهانی شما است .
kheyli jaleb ast aghaye poolad zolmhaye melli dar keshvarhayi ke nam bordand ra mibinand vali zolmi ke haman zehniyate ishan dar iran bar mellathaye tahte setam vared mikonand ra nemibinand.dar sani da dirooz shahede ariyayi nejadan budim ama alan hameja in ariyai nejadan tabdil be irani nejadan ya mellathaye irani shodand aya in tagyire moze yek taktike siyasi ast ya tars az efshaye doruge ariyayi? zolmhayi ke shoma edea mikonin turkha va arabha bar shoma kardehand ra man jayi dar iran shahed naboodam vali lotfi ke in mellatha bar shoma ariyayiha dashtand ra dar tamame asare memari, honari, adabi,falsafi,elmi mishavad did. agar in mellatha in lotf ra dar haqe shoma nadashtand aya sahebe hamam, pol, damangah, elm,falsafe,riyaziyat… mitavanesti beshavid ya inke bedoone in hame olum kamelan ariyayi va asil va ari az tamane mehasenate insani zendegi mikardin?
dar akhar az bonyan ghozarane anjomane ghalame azerbaijane jonubi tashakor karde va hemayate hame janebeye khodan va nasle khodam ra gharanti midaham. yolunuz aciq olsun.
دوستان ایرانی
شکی نکنید که پانترکیستها/پانعربیستها با جمهوری اسلامی دشمن ایرانی-تبارها هستند. جمهوری اسلامی, بزرگترین نعمت برای دشمنان تاریخی ایرانیان هست.
دشمنی این دو گروه پانترکیست/پانعربیست بر ضد ایرانیان روشن است.
آن را میتوان در رفتار صدام در عراق, در رفتار جمهوری آذربایجان بر ضدتالش/تات/کرد و رفتارن ترکیه برضد کردها/زازاها/ارمنیها و رفتار اوزبکستان بر تاجیکها دید.
از قدیم این دور گروه حتی در زمان بابک خرمدین ایرانی , با هم برضد ایرانیان متحد میشدند و بیخود نیست که اکثریت سربازانی که ا بغداد برضد بابک فرستاد میشدند از ترکان بودند.
خود پانترکیستها در ترکیه پنج نسلکشی به نام “ترکیت” انجام دادند که سه ملیون انسان را از پادرآورد.
هرچند به دروغهای پانترکیستها بارها پاسخ داده شده است:
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm
۱۸ – چگونگی رسمی شدن زبان فارسی و بستن مدارس فارسیزبان و زبان رسمی سلجوقیان و غزنویان و صفویان…
۲۴- آیا ایرانیان به ترکان ظلم کردند یا ترکان به ایران؟
نظامی گنجوی و خاقانی و پروین اعتصامی که هر سه اصالت ایرانی و غیرترک دارند (خانواده پروین اعتصامی اهالی آشتیان هستند) چه ربطی به ترکان دارد؟
چرا حتی یک شاعر که یک بیت به ترکی بنویسد در زمان نظامی گنجوی وجود ندارد؟ حقیقت اینست که وی کرد (یعنی ایرانی بوده است) و نه ترک.
اینها بنابراین متعلق هستند به ایرانیان و نه ترکان. خوب روشناست بدون فرهنگ ایرانی, آن فرهنگ اغوزی در هفت هشت قرن پیش هیچی برای عرضه اندام ندارد.
اما کشوری به نام آذربایجان هرگز تاریخ مستقل نداشته است و حتی نام آذربایجان در هیچ نقشه جهانی پیش از قرن بیستم در شمال ارس دیده نمیشود. نام ارمنستان ولی در نقشه های گوناگون پیش از قرن بیستم (یعنی کشیده شده پیش از قرن بیستم) دیده میشود. تازه نام آذربایجان مفهوم قومی/هویتی ندارد و تنها در این صدسال با دستکاری شوروی, سعی کردند قوم “آذربایجانی” با هویت “آذربایجانی” با نام “آذربایجان” بتراشند.
آذربایجان خودش یک نام ایرانی هست مانند گنجه و تبریز و باکو و دربند و .. و این نامها همه پیش از ورود ترکان به این مناطق وجود داشتند. در واقع اگر در رابطه با ظلم و ستم باید صحبت کرد, همین تصاحب این سرزمینان ایرانی بدست ترکان هست و البته نسلکشی ایرانیان به دست مغول(اکثریت سربازان ترک) و غزها.. بنابراین برخلاف کردستان یا لرستان یا بلوچستان.. نام آذربایجان مفهوم قومی ندارد و نامش هزارسال پیش از ورود ترکان جاری بوده است.
جمعیت ترکها در ایران نسبت به ایرانی-زبانان بسیار کمتر است:
http://gulf2000.columbia.edu/maps.shtml
چنانکه ملاحظه میشود, ایرانی-زبانها در ایران اکثریت مطلق هستند..
من شکی ندارم که بخاطر دلایل تاریخی (یعنی ستم ترکان بر ایرانیان) ناچار این دو گروه (ایرانیان و ترکان) چه در ترکیه چه در ایران چه در آران (ستم بر تالشان و ارمنیان که فرهنگ ایرانی قوی دارند) و اوزبکستان همواره نسبت به هم بدبینی دارند. غربیها و روسها میتوانند همیشه از این موضوع استفاده کنند ولی بهتر است که مرز این دو فرهنگ برای یکبار (در ترکیه و ایران و آران و اوزبکستان) جدا از هم شود.
و اگر کسانی در آذربایجان خود را ایرانی نمیدانند (یعنی دارای هویت و تاریخ و فرهنگ ایرانیان باستان و بجایش خود را ترکان مهاجر میدانند), به اندیشه من باید با اهالی ایرانی تحت ستم در تالشستان شمالی و ارمنستان شرقی (قره باغ/ارتساخ) و لزگینستان جنوبی و کردستان غربی در یک میز نشستن بین ایران/ترکیه/ارمنستان/آران برای همیشه مرزها بین ایرانیان و ترکها روشن شود. ترکها که امروز مظلوم نمایی میکنند خود پنج نسلکشی در ترکیه انجام دادند و در واقع دنبال تسخیر ایران هستند.
در واقع ایرانی-تبارها باید با هم متحد بشوند وگرنه هرچند حمله امروز پانترکیستها در ترکیه بر کردها هست و حمله پانترکیستها آران بر ارمنیان, اما در نوبت بدی میخواهند به ایرانیان درون کشور حمله کنند.. البته کشورهای بیگانه نیز از جنگهای قومی در منطقه سود میبرند.