دربارۀ توقف انتشار روزنامۀ آیندگان
۳۱ـ۲۳ اردیبهشت ۵۸
بخش دوم و پایانی
آیندگان، همچنان که اعلام کرده بود، از یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۵۸ منتشر نشد، اما حمایت گسترده در جامعه از روزنامه طى روزهاى هفته ادامه یافت. عصر شنبه ۲۹ اردیبهشت به دعوت جبهۀ دموکراتیک ملى و با فراخوان و پشتیبانى تشکل هاى سیاسى و اجتماعى دانشگاهیان، معلمان، نویسندگان، حقوقدانان و کارگران جمعیتی در دانشگاه صنعتى گرد آمد.
پس از سخنرانى على شایگان، منوچهر هزارخانى پیام جبهۀ دموکراتیک ملى را خواند. قطعنامۀ گردهمایى نیز خواستار تضمین آزادى بیان و مطبوعات و ادامۀ انتشار آیندگان مىشد. از اعضاى تحریرى آیندگان کسى صحبت نکرد .
تنها مطلب شمارۀ ۳۳۵۴، شنبه ۲۲ اردیبهشت که به “روزنامۀ سفید” مشهور شد، «آیا انتشار آیندگان باید ادامه یابد؟» در شمارۀ بعدى، دوشنبه ۳۱ اردیبهشت با سرمقالهاى دیگر (باز به این قلم) پاسخ داده شد: «انتشارآیندگان ادامه مىیابد».
در همین شماره، واکنش هاى مخالفان آیندگان هم انعکاس یافت. از جمله، حسینعلى منتظرى: ”روزنامۀ آیندگان با آن سوابق معلومش تاکنون ضربههایى به انقلاب اسلامى ملت ما زده و از این رو مورد خشم و عصیان مردم اکثر شهرها قرار گرفته”؛ حزب توده در هفتهنامۀ مردم: “کسانى مانند گردانندگان آیندگان کوشیدند که سازمانى به نام فرقان را که گویا هم مذهبى است و هم ضدآمریکایى، عامل ترور وانمود سازند، در حالى که اگر سازمانى ایمان مذهبى راستین داشته باشد و ضدآمریکایى هم باشد مسلماً نمىتواند دست به ترورى بزند که مستقیماً به سود امپریالیسم آمریکا و بازماندههاى رژیم خائن و منفور پهلوى تمام خواهد شد. . . . حوادث مربوط به روزنامههاى آیندگان و کیهان نگرانىهایى را در میان مردم صدیق که علاقهمند به حفظ و تحکیم انقلاب هستند به وجود آورده است”؛ اسلام کاظمیه، دستیار پیشین على امینى، در هفتهنامۀ جنبش: “نتیجۀ تحقیق آیندگان را که دربارۀ گروه فرقان خواندم که در انتها نتیجه گرفته بود عاملین و محرکین اصلى ترور آیتالله مطهرى طرفداران دکتر شریعتى بودهاند پشتم لرزید که چه مایه بىمسئولیتى و ندانمکارى یا غرض مىخواهد قلم را برکاغذ آوردن و چنین چیزى را نوشتن”؛ نشریۀ رنجبر، ارگان مرکزى سازمان انقلابى: “آیندگان انتشار خود را در مقابل موج بزرگ و بحق تودهها متوقف کرد، اعلامیهاى در توجیه اعمال و سیاستهایش منتشر کرده و به گوشهاى خزید”؛ نامۀ عضو مجمع کارگران و کشاورزان بوشهر به روزنامه:”اى خودفروختگان، اى بىصفتان، اى نوکران اجنبى شرق و غرب، اى استعمارپرورها . . . بروید در یک بیابان دور و خود را خفه کنید. . . . اگر راست مىگویید چرا خودفروختگان حزب توده را رسوا نمىکنید؟ چرا گروه فرقان را رسوا نمىکنید؟ ننگ بر شما تولهسگهاى کثیف.”
روزنامۀ انقلاب اسلامى ابوالحسن بنىصدر (چهرﮤ روبهرشد صحنۀ سیاسى که از جمله عبارات قصارش ”روشنفکران عصر جاهلیت” بود و هیچگاه براى آیندگان مطلب نفرستاد) در ماجراى اردیبهشت هنوز تا انتشار نخستین شمارهاش یک ماه کار داشت. اما اگر بتوان واکنش به بستن آیندگان در مرداد همان سال را شاخص گرفت، متعادلترین و منصفانهترین برخورد در میان نشریات متعلق به صاحبان قدرت بود. در نیمۀ مرداد ۵۸ بدون دفاع مستقیم از آیندگان یا اعضاى تحریرى زندانىاش، خواستار تفکیک شایعه و انگ سیاسى از رسیدگى دقیق قضایى به این پرسش شد که آیا به آیندگان بهعنوان مؤسسۀ انتشاراتى اتهامى وارد است یا موضوع به گرایش روزنامه و نوع مطالب آن برمىگردد، و با اندکى طعنه نوشت به نظر نمىرسد آیندگان نیاز مالى داشته باشد. گرچه در خود آیندگان که از قدیمالایام گرفتارى مالى داشت (و زمانى به کارکنانش سفته مىداد) این حرف مىتوانست اسباب تفریح شده باشد، از این نظر معقول بود که توصیه مىکرد حال که روزنامه خریدار کافى دارد و سر پا به نظر مىرسد اگر مدرکى در اثبات ارتباط هاى مالى پنهان وجود ندارد بهتر است تکرار چنین اتهام هایى ادامه نیابد.
اتهام هایى که اعضاى دولت موقت به آیندگان وارد مىکردند چنان ضدونقیض بود که نمىتوانستند انتظار داشته باشند کسی حرفشان را جدى بگیرد. عمید نائینى، عضو شوراى سردبیرى، در یادداشت ستون نیمنگاه (۲۸ اسفند ۵۷) نوشت: “آقائی به نام دکتر توسلى که مشاور قطبزاده در رادیو ـ تلویزیون است چند هفته پیش در جمع گروهى از کارکنان این سازمان گفته بود آیندگان عامل «صهیونیست» و «سیا» است و حسابش را خواهد رسید. آقاى دکتر مفتح، یکى از سران احترامبرانگیز نهضت اسلامى، ۱۵ روز پیش در جمع کارکنان روزنامۀ اطلاعات گفته آیندگان ارگان چپ و وابسته به کمونیستهاست. آقاى دکتر یزدى هفته پیش در یک پیام دربارۀ پاسخش به ادعاى تایم، ما را متهم کرد که به منابع آمریکائى وابستهایم. آقاى صادق قطبزاده جمعه گذشته در جمع خبرنگاران اعلام کرد اعتقاد راسخ دارد آیندگان وابسته به رژیم سابق است. از همۀ آقایان خواهش مىکنیم جلسهاى با هم تشکیل دهند و موضع آیندگان را مشخص کنند.”
در همان حال که مىدیدند دولتشان مُرده به دنیا آمده، چیزى بیش از کابینۀ محلّل تلقى نمىشود و معاون هاى تحمیلى بهزودى جاى وزیرها را خواهند گرفت و آنها را با تحقیر مرخص خواهند کرد، ترجیح مىدادند ناکامى تاریخىشان را پاى “آنها” بگذارند ــ نه آنهایى که حریف واقعى بودند و تفنگ در دست داشتند، بلکه آنهایى که به دیگران تریبون مىدادند حرف زیادى بزنند.
گرایشها و محافل ملیـ مذهبى که شمارشان به یک ونیم دوجین مىرسید بازرگان و دولتش را قبول نداشتند و یکصدا مىگفتند در برابر امپریالیسم قاطعانه عمل نمىکند. قاطعانه ایستادن در برابر امپریالیسم به معنى سازشنکردن با وابستگى بود، و براى قطع وابستگى باید وابستگى را قاطعانه قطع کرد (بعدها افراد مشهور به دانشجویان خط امام با همین منطق در روز استعفاى دولت موقت آن بازى را راه انداختند). بازرگان اگر هم در صدد جلب پشتیبانى آن محافل بر آمده باشد قادر نبود تمام یا حتى اکثر آنها را همراه کند.
آیندگان نظر آن گرایشها و محافل را هم در مقالههاى مفصل خودشان منعکس مىکرد، در همان حال که بهمراتب بیش از اطلاعات و کیهان به حمایت از بازرگان برمىخاست، وابسته به گروه هاى قدرت نبود، از اعضاى ارشد تحریرىاش کسى هواى پست و مقام نداشت و از افتادن دولت سودى نمىبُرد. به بازرگان احترام مىگذاشت و چندین مطلب چشمگیر و سرمقاله در حمایت از او منتشر کرد. خود او وقتى دربارۀ مصاحبهاش با مجلهاى فرانسوى توضیحى داشت به آیندگان نامه مینوشت، اما عادت کرده بود قرﺑﺔالیالله بگوید آیندگان ارگان چپ هاست ــ با لحنی که یعنی کارش خراب است و خدا ذلیلش کند. با این همه، آیندگان از اعتماد و توجه طالقانى هم برخوردار بود. اشخاص انگار نظر همراهان قدیمی خودشان را هم چندان جدی نمیگرفتند.
گرچه تمایل رایج در مقالههاى وارده انتقاد از دولت بازرگان بود، در بیش از سىواندى سرمقاله و یادداشت تحریرى به این قلم از اسفند تا مرداد، چندتایى مشخصاً در حمایت از او بود. در یکى از سرمقالهها با عنوان «از سایه به آفتاب» (۲۶ اسفند ۵۷) عزم مهندسِ مستأصل را به ایستادن در برابر موج چپو و مصادره و اعدام سرپایى ستود (آیتالله خمینى به او گفته بود: “ضعیفید آقا”).
مقالههایى که همراهان ایدئولوژیک خودش و اهل انجمن هاى اسلامى همه جا دربارۀ او مىنوشتند پر بود از انتقادهاى تند و حتى تحقیرآمیز. اینکه امپریالیسم از در بیرون رفته و هر لحظه ممکن است از پنجره باز گردد ترجیعبند همه بود. بازرگان نمىتوانست فقط آیندگان را ملامت کند. عصر آرزوهاى دور و دراز و دَمزدن از قاطعیت بود.
معرکهگردانها از”روزنامۀ سفید” یخ کردند و یورشى را که با حرارت و توپ پُر شروع شده بود ادامه ندادند. ظاهراً براى اعزام آدم هایشان نقشه کشیده بودند، اما انتظار نداشتند آیندگان چنین چالاک جا خالى بدهد (در پایان همان سال، در دفتر روزنامۀ بامداد بمب گذاشتند و بعدها وقتى سراغ نشریۀ فاراد رفتند، مردان عضلانى پنجرهها را کندند و به خیابان پرتاب کردند). تا انفجار خشونت خیابانی و سرکوبی دو سه ماهی فاصله بود.
دولت هم محتاطانه از قضیه فاصله گرفت. وزارت تبلیغات و ارشاد اعلام کرد “روزنامۀ آیندگان به هیچوجه توقیف نیست و مىتواند فعالیت خود را از سر گیرد” و ناصر میناچى، وزیر تبلیغات، گفت: “روزنامۀ آیندگان مىتواند مانند سابق به فعالیت خود ادامه دهد. رهبر انقلاب گفتهاند من آن را نمىخوانم، ولى نگفتهاند منتشر نشود.”
این برخورد آزادمنشانه نه از روى احترام به آیندگان یا اعتقاد به آزادى مطبوعات، بلکه واکنش به واقعیتى ناراحتکننده بود که هرچه بیشتر از پرده بیرون مىافتاد. بازرگان در پیام نوروزى سال ۵۸ با بىحوصلگى گفته بود موضوع هایى از قبیل مجانى شدن آب و برق و اتوبوس و نخوردن گوشت یخزده را امام باید به دولت بسپارد که براى ادارۀ همین امور سر کار است، و از بالاى سر نخستوزیر صحبت نکند. پیشتر آیتالله خمینى به بازرگان گفته بود فقط خودش را قبول دارد و در کابینهاش به ملّىگراها و این قبیل اشخاص رو ندهد.
در مقابل، بازرگان شرط کرده بود آیتالله وارد ادارۀ امور نشود و در قم به زندگى همیشگىاش بپردازد. بازرگان مىدید تنها عضو جبهۀ ملى در دولت، کریم سنجابى، را از وزارت خارجه بیرون مىاندازند و وزارتخانهها را تسخیر مىکنند، در همان حال که در موضوعى بهمراتب کماهمیتتر از گوشت و حجاب و برق و آب هم فرمان، پیغام، دستور، فتوا، تحریم یا حکم حکومتى از قم نازل مىشود. قید “بههیچوجه توقیف نیست” بیش از آنکه به منتشرشدن یا نشدن آیندگان برگردد یا دفاع از تحریریه و خوانندگان آن باشد، به این برمىگشت که دولت اساساً این طرز ادارۀ امور را قبول نداشت. شرط اولیهاش رعایت نمىشد و به روشنى مىدید محلّل و زینب زیادى است.
این نکته اساسى هم نمىتوانست از چشم اعضاى دولت دور مانده باشد که آیندگان به گناه روشنگرى دربارۀ ارادت مریدانۀ فرقان به شریعتى در هچل افتاده بود. مىدیدند آن گزارش نه از سر همدردى با فرقان است که آیندگان را هم ملعون و مهدورالدّم مىدانست (پیشتر سرمقالهاى، به این قلم، کشتن قـَرَنی و مطهرى را محکوم کرد و گفت ارادۀ معطوف به ترور، بدعاقبت و زیانبار است)، و نه علیه شریعتى است که آیندگان احترام دیگران نسبت به او را، بهعنوان جریانى فکرى، تمام و کمال منعکس مىکرد (عنوانى درشت در قلب گزارش کذایی: ”در آثار دکتر شریعتى بهانهاى براى ترور نمىتوان یافت”). در فهرست کتاب هاى پرفروش هفته، چهارشنبهها در صفحۀ فرهنگ، عناوین آثار شریعتى و طالقانى همواره دیده مىشد (مطهری نه).
جامعه مىپرسید اشخاصى که در “بهار آزادى” دست به ترور مىزنند کیستند و چه مىگویند، و آیندگان بنا به وظیفۀ حرفهاى به خوانندگانش پاسخ مىداد. اینکه چند آدم کاربلد و اهلبخیه بنشینند یک مشت جزوه و اعلامیه را بخوانند و حلاجى کنند نیازى به مبالغ عظیم وجوهات زیرمیزى و دستور جواسیس ندارد.
ارشادیون دولت حتى نمىتوانستند بگویند اینها کاه کهنه به باددادن و حرفدرآوردن است و گذشتهها گذشته. تلویزیون، دو هفته پیش از آن، آیتالله خمینى را در قم زیر عکس نواب صفوى نشان داده بود که در سوگ مرتضى مطهرى، قربانى تپانچه و ترور، دستمال به چشم مىبرد. و از بستن حسینیۀ ارشاد از سوى رژیم شاه در پى حکم تحریم چهلوچند مرجع دینى علیه شریعتى چند سالى بیش نمىگذشت.
ناصر میناچى، وزیر تبلیغات و از اعضاى هیئت امناى حسینیۀ ارشاد، نام وزارت اطلاعات و جهانگردى را ابتدا به اطلاعات و تبلیغات و خیرات تغییر داد. وقتى طاعنان یک ”مَبرّات” هم پشت آن چسباندند و لغـُز خواندند که این دستگاه بوى حلوا مىدهد، با الهام از نام حسینیۀ محبوب، به وزارت ارشاد ملى تغییر یافت (منوچهر محجوبى فقید در هفتهنامه آهنگر به او لقب “ارشادچى” داد). ابتداى دهۀ ۶۰ وزارت ارشاد اسلامى و سپس فرهنگ و ارشاد اسلامى شد.
میناچى پس از شروع انتشار اسناد بهدستآمده در سفارت آمریکا، بازداشت شد اما یک شب بیشتر در اوین نخوابید (گمان مىرود اقدام قاطعانۀ بنىصدر چنین سریع بیرونش آورد). در صحبت با مقام هاى سفارت آمریکا مضمون رایج در میان ملیّون و ملیـ مذهبیون را تکرار کرده بود: اهل منبر باید به زبان خوش قانع شوند مملکتدارى کار آنها نیست و خودشان را ضایع نکنند.
مضحک این بود که پیشتر اصرار داشت “نشریات باید خط مشى خود را تعیین کنند تا براى خواننده آشکار باشد که این نشریه مذهبى است و یا ایدئولوژى دیگرى دارد، زیرا دیگر زمانى نیست که بتوان مردم را با ظاهر فریب داد و سردرگم کرد.” اندکى بعد، مخالفان سرسخت دولت موقت سند رو کردند که ”ارشادچى” مردم را با ظاهرسازی فریب مىدهد و چون به خلوت مىرود آن حرف دیگر مىزند.
میناچى و مهدى ممکن، معاون مطبوعاتىاش، در آن ماه ها سخت در تلاش تهیۀ لایحهاى جدید براى مطبوعات بودند. انواع و اقسام آئیننامه و مواد مدنى و قوانین کیفرى و حقوقى براى مطبوعات وجود دارد اما تا وقتى هیئت حاکمه روزنامهنویس و روزنامهخر و روزنامهخوان نداشته باشد هیچیک عملى نیست، زیرا اجراى آنها یعنى میداندادن به رقیبان و معترضان و مخالفان.
لایحۀ پیشنهادى میناچى مقرر مىکرد نویسندگان باید نام و هویت مشخصکنندۀ خود را بالاى مطالبى که از آنها منتشر مىشود درج کنند. حتى پیش از تبدیل آن به قانون از سوى شوراى انقلاب، هنگامى که مقامهاى قضایى دستورى مشابه دادند، ایرج پزشکزاد که سابقۀ کار قضایى داشت تیر ۵۸ در مقالهاى با عنوان «پردۀ دوم نمایش» در آیندگان نوشت: “آقاى دادستان، در حالى که شورا و دادگاه هاى انقلاب پشت پردههاى اسرار پنهان شدهاند، چرا مطبوعات باید عریان شوند؟”
ترکش هاى نبرد آیندگان در کیهان سبب برخوردى شدید از نوع کودتا شد. از دى ۵۷ کشمکشى از چند سو براى تصاحب آن روزنامه جریان داشت. آهنفروش بازار مدعى شد روزنامه را از صاحبش خریده است اما خیلى زود داستان هاى دیگرى سر هم کرد ــ به برکت رواج مصادرههاى شبانه، نیازى به این حرفها نبود. در داخل کیهان هم مثل بیشتر کارخانهها و شرکتها انجمن اسلامى زده بودند و منتظر فرصت بودند تا کار را یکسره کنند و تحریریه را بیرون بریزند.
شنبه ۲۲ اردیبهشت، بخشى بزرگ از صفحۀ اول کیهان (که عصرها منتشر مىشد) به خبرهاى مربوط به انتشار “روزنامۀ سفید” در صبح همان روز اختصاص داشت و به روشنى نشان مىداد مهمترین خبر مملکت است. در صفحۀ دوم، مقاله آیندگان تجدید چاپ شده بود.
اگر این کار براى یکسرهشدن دعواى داخلى کیهان کافى نبود، انتهاى سرمقالۀ آن روز صفبندى را کامل کرد. صفحۀ ۱۲ همان شماره از قضا نخستین قسمت از مصاحبهاى مفصل بود با قطبزاده. صفحههاى لایى و غیرخبرى روزنامههاى ایران را معمولا پیشتر چاپ مىکنند و تحریریۀ کیهان صبح شنبه در این موقعیت بسیار ناجور قرار گرفت که درست در روز اوج نبردى که موضوع روز مملکت بود، به موجودى نامحبوب براى رجزخوانى علیه مطبوعات میدان مىدهد.
سرمقالۀ آن روز کیهان با جملاتى پوزشخواهانه در پرانتز پایان مىیافت که نشان مىداد در آخرین لحظات براى تبرّى جستن از چرخش ناگهانى اوضاع اضافه شده:”در شمارۀ امروز کیهان مصاحبهاى با صادق قطبزاده چاپ شده . . . که چند روز پیش انجام شده بود. . . . متأسفیم از اینکه چاپ آن ممکن است این گونه تعبیر شود که ما حملات ایشان را تأیید کردهایم. دستکم براى تسلى خاطر خود که ممکن است با چاپ این مصاحبه به ضعف و تسلیمطلبى متهم شویم، این امید را در دل مىپرورانیم که رادیوتلویزیون از این حرکت ما پیروى کند و مسائل شخصى را با مصالح عالى کشور مرتبط نسازد.”
اشارۀ سرمقاله به صفآرایى قطبزاده و شرکا علیه مطبوعات بود و اینکه او یکطرف دعواست. انجمن اسلامى که مترصّد فرصت بود وسط میدان پرید، فرداى همان روز کار را به برخورد تند در سالن تحریریه کشاند، کنترل را به دست گرفت و در اعتراض به چاپ مطلب “روزنامۀ سفید” آیندگان با نثری نیمپز نوشت: “در شرایط موجود که امام خمینى این روزنامه را مطالعه نمىکنند چگونه انسان مسلمان خود را راضى به نگارش در این روزنامه مىنماید؟” و پس از بگومگوهاى تند در سالن تحریریه، صبح سهشنبه ۲۵ اردیبهشت مانع ورود بیست نفر از اعضاى ارشد آن به ساختمان روزنامه شد.
آیندگان ظاهراً و موقتاً به سلامت جست؛ کیهان با ترکش هاى نبرد آیندگان تسخیر شد. نیمۀ مرداد، فرداى روزى که تصفیهشدههاى کیهان نخستین شمارۀ کیهان آزاد را در چاپخانۀ آیندگان چاپ کردند، کار آیندگان هم به پایان رسید (کتاب تسخیر کیهان ــ انتشارات حاشیه، تیر ۵۹ ــ شرح درگیری تحریریۀ آن روزنامه بر سر چاپ مقالۀ “آیندگان سفید” است؛ کارى گروهى به قلم مهدى سحابى که یکى از بیست تن بود. بنا به همین روایت، با فیصلۀ نبرد، آدمهایى جدید از بیرون سر رسیدند، بر مؤسسه مسلط شدند و کارگران، کارکنان و قلمزنانى را که در دعواى داخلى سینه چاک داده بودند سر کارشان فرستادند).
پس از توقف داوطلبانۀ انتشار آیندگان در اردیبهشت، جامعۀ روحانیت مبارز تهران در بیانیهاش روزنامههایى را که”برخلاف مصلحت انقلاب اسلامى” گام برمىدارند محکوم کرد. بیانیه را بیش از صد نفر، از جمله محمدرضا مهدوى کنى، اکبر هاشمى رفسنجانى، سیدهادى خسروشاهى، محمد مفتح، محمدجواد باهنر، مهدى کروبى، سیدمحمد بهشتى و صادق خلخالى امضا کرده بودند.
فروردین ۶۰، با شدتگرفتن نزاعى سیاسى که اندکى بعد خونین شد، ۳۴ نمایندۀ مجلس شوراى اسلامى از بستن روزنامۀ میزان، ارگان نهضت آزادى، حمایت کردند. در میان آنها نام محمد خاتمى، محمد موسوى خوئینىها، عبدالواحد موسوى لارى، اسدالله بیات، عطاءالله مهاجرانى و لطیف صفرى دیده مىشد. در همان روز، انقلاب اسلامى، به مدیریت ابوالحسن بنىصدر، را هم به اتهام “نشر مقالات تشنجزا و مخلّ به مبانى اسلام و حقوق عمومى جامعه نوپا و انقلابى مردم مسلمان ایران بویژه در زمان جنگ” بستند، اما هوراکشها، به هر دلیلى، زحمت اشاره به این یکى را به خودشان ندادند.
خود قربانیان توقیف معمولا پیشتر از تعطیل نشریاتی اظهار مسرت کردهاند: براى روزنامهبندها کف مىزنند، پامنبرىخوانى مىکنند و مىکوشند خودى نشان بدهند و خودى به نظر برسند، اما بعدها رفتهرفته رشد مىکنند، فهمیده و ترقیخواه و داخل میوهجات مىشوند ــ و گذر پوست به دبّاغى مىافتد.
پیشینۀ روزنامهبندى از نوع انبوه به میانۀ دهۀ ۲۰ و احمد قوام برمىگردد که پیشتاز فکرِ ساختن حزب ِ یکبار مصرف با امکانات دولتى هم بود. اصطلاح توقیف فلـه که این سالها براى چنان اَعمالى باب شده است شاید رسا نباشد. فلـه یعنى درهم و بدون بستهبندى، در حالى که نشریهبند سوا مىکند و براى لهکردن در شانۀ تخممرغ مىچیند (شانۀ تخممرغ از این نظر هم مرتبطتر است که با خمیرکردن کتاب و مجله ساخته مىشود). شاید بهتر باشد (با اجازۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسى) بگوییم توقیف ِ دوجینى یا شانهاى.
امروزه کسى که بستن نشریه را تبریک بگوید همردیف رجّالههایى تلقى مىشود که به تماشاى دارزدن مىروند (برخى جراید اصلاحطلب ایران زمانى اعدام را نه تنها صحیح بلکه لازم مىدانستند). با پندگرفتن از تجربههاى نهچندان اسباب افتخار، شهروند چیزفهم به تماشاى اعدام و سنگسار نمىرود و خودش را براى نشریهبندها لوس نمىکند.
دولت هاى جهان سوم شکایت دارند گزارشگران غربى وقتى به اعتراض هاى سیاسى در این جوامع توجه نشان مىدهند عملا آنها را تقویت مىکنند. در هرحال، تلویزیون قطبزاده بزرگترین عامل تفرقه و آشوب و زدوخورد در مملکت بود، اما ارشاد اصرار داشت آیندگان با درج اخبار درگیریهاى محلى مسبب شروع و تشدید آنهاست.
دو هفته پس از توقیف ابدى آیندگان در ۱۶ مرداد ۵۸، خونینترین نبرد مسلحانۀ ایران پس از وقایع نیمۀ دهۀ ۲۰ درگرفت. در پاوه با هلیکوپتر تفنگچى پیاده کردند (شاید تا نگذارند عبدالرحمن قاسملو که از آذربایجان غربى به نمایندگى مجمع بررسى پیشنویس قانون اساسى انتخاب شده بود به تهران بیاید) و جماعتى کشته و زخمى و تیرباران شدند. آیندگان اگر در آن زمان منتشر مىشد اعضاى تحریریهاش حتماً مىکوشیدند براى خوانندگان روشن کنند چه کسى چرا و چگونه کشتار راه انداخت، و به احتمال بسیار زیاد به چنگ خلخالى مىافتادند.
میناچى و معاونش مهدى ممکن که در برابر دوربین تلویزیون، از جمله، خیلی راحت ادعا مىکردند آیندگان نقشۀ لولههاى نفت و طرز انفجار آنها را چاپ کرده است در چنان موقعیتى لابد به پروندهاى قطور در برابرشان اشاره مىکردند و مىگفتند اینها اسناد دخالت مستقیم آن روزنامه در وقایع پاوه است. دروغ وقتى براى خدا باشد عین حقیقت است. اما ویراستاران آیندگان در زمان درگیرى پاوه در زندان بودند.
روزنامۀ سفید ۲۲اردیبهشت ۵۸ با نتیجۀ یک ــ هیچ به سود “روشنفکران عصر جاهلیت” و به عنوان مهمترین رویارویى ِ اجتماعیـ فرهنگى ِ نیمسال اول رژیم جدید ثبت شد. از آن پس، غلبۀ بازارــ حوزه ــ روستا بر درسخواندۀ شهرى، جز تا حدودى در یکىدو مورد، همواره نفسگیر و دهــ صفر بوده است.
از کتاب در دست انتشار داستان آیندگان آذر ۸۹