حمید پرنیان: همجنسگرایی یعنی حق فرد بر تن خویش
یکشنبه اول جولای در تورنتو صدها هزار تن از همجنسگرایان و دگرباشان و هوادارانشان به خیابان ها آمدند تا در راهپیمایی “غرور” (Pride)که هر ساله در تورنتو برگزار می شود و امسال سی و دومین سال پیاپی خودش را پشت سر گذاشت، شرکت کنند.
چندسالی ست که همجنس گرایان و دگرباشان ایرانی نیز به صورت گروهی به این جشنواره ی خیابانی پیوسته اند و امسال نیز حضوری پررنگ داشتند. به همین انگیزه، مصاحبه ی همکارمان حمید پرنیان با سایت اشتراک را بازچاپ می کنیم تا با مسائل دگرباشان ایرانی بیشتر آشنا شویم.
حمید پرنیان، نویسنده و مترجم همجنسگراست که در تارنماییهایی چون نشریهی چراغ (نشریهی دگرباشان جنسی ایرانی) و رادیو زمانه همکاری میکند. ما پیش از این نیز با حمید در مورد همجنسگرایی در ایران مصاحبهای داشتیم. اینبار به بهانهی طرح این موضوع از سوی وزیر امور خارجهی آمریکا در مدتی پیش و همچنین بحثهای مختلف حول مسئلهی اختیار تن و برهنگی، به سراغ حمید پرنیان رفتیم و گفت و گوی کوتاه دیگری را با او ترتیب دادیم.
اشتراک: برخی اینگونه فکر میکنند که مسئلهی همجنسگرایی میتواند یک مسئلهی سیاسی باشد و دلایل سیاسی داشته باشد. حتما حمایت لفظی کلینتون از همجنسگرایان را شنیده اید که طبیعتا بازتابهایی داشت و میتواند برای بسیاری کشورها که با این مسئله مشکل دارند اما در عین حال متحد امریکا تلقی میشوند، چالشبرانگیز باشد. میخواستیم نظر شما را بدانیم و اینکه شما در این مورد چطور فکر میکنید؟
حمید پرنیان: در این که همجنسگرایی مسالهای سیاسی است تردیدی ندارم. از نخسین پدیداری تاریخی میل همجنسگرایی در افسانهی گیلگمش تا وضعیت کنونی جامعهی همجنسگرایان در ایران و خاورمیانه و حتی غرب و کشورهای صنعتی، همجنسگرایی همیشه با سیاست همپهلو بوده و در کنار پدیدههای دیگر نقش تاثیرگذاری بر حرکتهای اجتماعی داشته؛ از آلمانِ سال ۱۸۶۷ (که کارل هنریش اولریخ برای نخستینبار در تاریخ به طرح اصلاح حقوق اجتماعی همجنسگرایان پرداخت) و کورههای آدمسوزی آلمان نازی بگیرید تا تعقیب همجنسگرایان در دورهی مککارتیسم ایالات متحده و انکارِ پیوستهی دولت جمهوری اسلامی از همجنسگرایی و همجنسگرایان در ایران.
اصلن هستی نظام سیاسی- فقهی جمهوری اسلامی ایران وابسته به هستی همجنسگرایی است؛ این نظام، پیوسته با طرد گروههای اجتماعی- سیاسی (نظیر درویشها، بهاییها، افغانهای مهاجر، واکنشهای گزینشی در برابر بهار عربی، کردها) دست به تعریف خود میزند و مرزهای سفت و سخت پیکر سیاسی خویش را مشخص میسازد. همجنسگرایی، بهعنوان تهدیدکنندهی چارچوب نظری جنسی و جنسیتی نظام جمهوری اسلامی ایران، یک پدیدهی سیاسی است.
در ارزیابی رویکرد ایالات متحده (و غرب) به حقوق «جهانشمول» همجنسگرایان، سیاسیبودن همجنسگرایی پررنگتر میشود. دوتاییِ امریکا/ایران را در مورد عربستان، و قطر یا مالزی وروسیه نمیتوان دید؛ در این کشورها برای امریکا دستآویزی وجود ندارد مگر نقض حقوق بشر. غرب نیاز دارد در امور سیاسی کشورها مداخله کند و بقیهی جهان را با خودش هماهنگ سازد و یکی از ابزار فشار میتواند حقوق همجنسگرایان باشد.
چرا این حرکت سیاسی ایالت متحده چندان هم خشنودکننده نیست؟ فرض کنیم حکومت اسلامی ایران در حال فروپاشی است و اپوزیسیون در حال تشکیل دولت باشد؛ آیا این دولتِ موقت توجهی به حقوق همجنسگرایان خواهد داشت؟ آیا افکار عمومی ایرانی آمادهی پذیرش چنین «چرخشی» هست؟ بعید میدانم چنین باشد. مگر اینکه دولتهای غربی بهجای اینکه از حقوق همجنسگرایان بهعنوان پتک استفاده کنند و جمهوری اسلامی را صرفن در تنگنا قرار دهند و تضعیفاش کنند، قصد کنند که برنامهی سیاسی- جنسی خود را بهگونهای طراحی کنند که مشروعیت همجنسگرایی در قشرهای مختلف ایرانیان – از سیاسیون گرفته تا شهروندان و رایدهندگان – تثبیت شود و مطالبهی آزادی جنسی و همچنین همجنسگرایی مستقر شود. تنها در این صورت است که میتوان عملن به این حرکت غرب خوشبین بود.
با توجه به گفتهی خودت که همجنسگرایی تهدیدکنندهی چهارچوبهای نظری برخی نظامها مثل نظام حاکم در ایران است، این موضوع چه تاثیری در جامعه دارد؟ در واقع آیا انکار پیوستهی این موضوع از طرف حکومت ایران تاثیری هم بر تابو باقی ماندن این مسئله در ایران دارد؟ در ادامه فکر میکنی چه عواملی میتوانند در از بین بردن تابوها یاریرسان باشند؟
طبیعتن تا زمانی که این دستگاه نظری برپا باشد، ارگانها و نهادهای دولتی و اجتماعی در ایران نیز همسو با این چارچوب حرکت خواهند کرد و تقویتکنندهی آن دستگاه بزرگ خواهند بود. بنابراین تا هنگامی که دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی – با خشونتی کمنظیر – همهی نهادهای موازی فرهنگی را ویران کرده و میکند (نمونهی تازهاش خانهی سینما است)، ما میبینیم که راههای «ایجاد تغییر» در سرمایهی فرهنگی ایرانی هر روز تنگتر و کورتر میشود.
«قانون» را نمیتوان به ملتی تحمیل کرد؛ قانونها همیشه از فرهنگ زندهی یک ملت زاده شدهاند و مشروعیتشان را از افکار مردمی میگیرند. تنها هنگامی میتوان انتظار داشت ذهن ایرانی با مجازاتهای اعدام و سنگسار مخالفت کند و آنها را غیرانسانی بداند که «جرم»بودن رابطهی رضایتی جنسی و همچنین همجنسگرایی در آن ذهنیت از بین رفته باشد و آزادی و حقوق جنسی در شمار آزادیها و حقوق پایهی انسان دانسته شود. اینجاست که میتوان چشم امید به دولتهای غربی داشت؛ اگر قرار باشد در سطح کلان بر این سرمایهی فرهنگی ایرانی تاثیر بگذاریم و ضرورت بازنگری در فرهنگ جنسیتی و جنسی ایرانی مطرح شود.
تابوها مانند همهی پدیدههای فرهنگی، عمر دارند؛ زاده میشوند، کارکرد دارند، و هنگامی که کارکردشان متوقف شد میمیرند. بسیاری از اعدامهای همجنسگرایان و موارد «زنا» بهواسطهی گزارشهایی بوده که مردم به دستگاه پلیس جمهوری اسلامی دادند. اگر همسایه یا والدین من به این درک برسند که مجازات همجنسگرایی اعدام و سنگسار و طرد و محرومیت و ضرب و شتم و تمسخر و زندان نیست، قانون هم عملن کاربردی نخواهد داشت.
به نظر تو این نگرشها را چگونه می توان مطالعه کرد؟ چهطور میتوان فهمید که مردم ایران چه نگاهی به همجنسگرایی دارند؛ یعنی با توجه به محدودیت در ایران آیا می توان در سطحی گسترده از تغییرات در نگرش مردم آگاه شد؟
فکر میکنم نزدیکترین جا برای مطالعهی گرایش و نگرش مردم به همجنسگرایی و دیگر مسایل سیاسی- اجتماعی، جاهایی است که کنترل و نظارت اخلاقی و سیاسی انجام نمیشود؛ در این جاهاست که انسانها، بهعنوان سوژههای شکلگرفتهای که فرصت ابراز تقریبن آزادانهی نگرشهای خود را دارند، میتوانند محصولِ یک فرهنگ را بهطور برهنه در معرض دید قرار بدهند.
در ایران میشود به جاهایی مانند تاکسیها، وبسایتهای تفریحی، چترومها اشاره کرد که آن کنترل و نظارتِ مبتنی بر ارزشهای دولتی یا گروهی بسیار کمرنگتر میشود. اگر بخواهم پاسخ سرراستتری به پرسش شما بدهم باید به وبسایتهایی که در زمینهی امورجنسی ارائهی خدمات میکنند و خوانندهها میتوانند آزادانه و بدون سانسور نظرات خویش را پای هر مطلبی بنویسند، سر زده شود.. در میان این وبسایتها، سایت «شهوانی» شایستهی توجه است؛ در این وبسایت، کاربران داستانهای جنسی خود را – که یا مبتنی بر تجربهی زیستهشان است و یا مبتنی بر جهتگیری خیالات و ذهنِ اروتیکشان – منتشر میسازند و خوانندگان میتوانند کامنت بگذارند.
برای من، هر دو بخش بسیار مهم است؛ هم داستانها و هم نظرات. داستانهایی که دربارهی روابط جنسی دگرجنسگرایانه است، عمدتن بیرون از نظم و ارزشهای امورجنسی دگرجنسگرامحورانه است؛ یعنی ارزشهایی نظیر بازتولید (یا تولیدمثل) و نجابت زنانه و عشقِ افلاطونی و برتری فاعلبودن در رابطهی جنسی، در این داستانها عملن کنار گذاشته شده و لذتِ اصلی داستان بر روابطی است که خارج از این ارزشها برقرار میشوند. میتوان نتیجه گرفت که ذهنیتِ اروتیکِ فارسی حاضر نیست حوزهی اروتیک و لذتبردن خویش را محدود به چارچوبهای دگرجنسگرامحورانه (heterosexist) بکند. یک نوع فرار و رهایی از این نظام و چارچوب دیده میشود، و در عین حال مبارزهای علیه این ارزشها صورت میگیرد.
همجنسگرایان هم در این سایت داستانهای خود را منتشر کردهاند. من در اینجا قصد ندارم که شیوهی دید یا ذهنیت اروتیک همجنسگرایان فارسی را بکاوم، هدفام این است که نشان دهم نگرش مردمی به همجنسگرایی چیست. کامنتهایی که در زیر داستانهای همجنسگرایان گذاشته میشود همان چیزی است که میتواند ما را در این زمینه یاری کند؛ بیشتر این کامنتها فحش و ناسزاهایی است که به نویسندهی داستان داده شده و این ناسزاها دقیقن متناسب با جهتگیری جنسی (همجنسگرابودنِ) نویسنده است.
این ناسزاها – گرچه همجنسگراستیزانه و سرکوبگر هستند – اما چرخشی در نگرش فارسی به همجنسگرایی را نشان میدهند؛ اگر پیشتر نمیتوانستیم از «هویت»ِ همجنسگرا نامی ببریم، اینک در این کامنتها آشکارا میتوان این هویت را دید؛ اگر پیشتر همجنسگرا فردی بود که گاهی با مردها سکس میداشت و بعد از سکس دوباره باز میگشت به زندگی دگرجنسگرایانهاش، حالا ذهنیتِ فارسی به این برداشت رسیده است که همجنسگرایان کسانی هستند که در سراسر عمر خویش – نه صرفن در برخی موقعیتها – همجنسگرا هستند. اعطای این هویتِ جامع (اینکه فرد همجنسگرا، برای همیشه همجنسگراست) از طرف جامعه به همجنسگرایان، چرخشی در نگرش مردم به شمار میآید. مهم نیست که جامعه چه نگرشی به این هویت دارد، مهم آن است که جامعه این هویت را به همجنسگرایان داده است. منظورم آن است که همجنسگراستیزی همچنان برقرار است، اما کیفیت و هستیِ جامعهشناختیِ همجنسگراستیزی دچار تغییری پارادایمی شده است.
به نظر من، قدم نخست در ایجاد حق و مطالبهی آن، این است که هویتی (اجتماعی) از یک گروه از مردم ایجاد شود، و بعد بر اساس آن هویت است که میتواند – از نظر اجتماعی – به سخن درآید و حقوق خویش را تعریف و مطالبه کند. در اینجا میتوان به اهمیتِ «آشکارسازی» (coming out) برخی همجنسگرایان در سطح اجتماعی اشاره کرد؛ حضور صرفِ انسانهایی که خویش را «همجنسگرا» میدانند (و هویتبندی کردهاند) توانسته است مسالهای را که تا قبل از این پستوخانهای بوده و یک مسالهی صرفِ شخصی تلقی میشده و فقط در حوزهی خصوصی وجود داشته، وارد حوزهی عمومی کند و مناسبات سیاستهای جنسیِ فرهنگِ فارسی را دستخوش تغییر قرار دهد.
الان دوباره میتوان بازگشت به سئوال اول شما، اینکه چرا همجنسگرایی سیاسی است. سیاسیبودن همجنسگرایی، صرفن در این خلاصه نمیشود که نقش چماقی در درست دولتهای غربی را داشته باشد. سیاسیبودن همجنسگرایی به این معنی است که با ورودِ به سطح اجتماعی، میتواند نظامِ فکری- جنسی و ارزشهای جنسی و جنسیتی را به لرزه درآورد و به چالش بکشد. برای روشنتر شدن موضوع، نگاه کنید به مقالههای آرش نراقی و اکبر گنجی و کدیور و آرمین و سخنرانی عبدالکریم سروش. وقتی به مسالهی همجنسگرایی میپردازند – صرف نظر از اینکه میپذیرندش یا نه – ناچارند در دیگر بخشهای فکریشان بازنگری داشته باشند و آن را به چالش بکشند. نمونهی درخشان آن، آرش نراقی است که میکوشد تا برداشتی رهاییبخشتر و انسانیتر از دین اسلام داشته باشد. ایشان از همجنسگرایی شروع کردند، به بحث حجاب رسیدند، بعد به مسالهی حقوق اقوام محروم در ایران پرداختند، و بعد به رابطهی خشونت و جنبش سبز. اگر گروه همجنسگرایان در جامعهای حضور اجتماعی نداشته باشند، مساله و چالشی برای نظام فکری- جنسی آن جامعه پیش نخواهد آمد و حتی مباحث فمینیستیشان هم عقیم و در راستای نظامِ دگرجنسگرامحور خواهد بود.
چه برداشتی میتوان از اتفاقات اخیر در رابطه با برهنگی و اختیار تن داشت؟ منظور از اتفاقات اخیر انتشار عکسهای برهنهای است که از علیا ماجده المهدی شروع شد و چندی پیش تصویر گلشیفته بحثهای بسیاری را در رابطه با این موضوع موجب شد. آیا این رویه کمکی به شکستن تابوها و بازشدن مسیر برای گفتمان همجنسگرایی در کشورهای مورد نظر میکند؟
عکسهای برهنهی گلشیفته و عالیه دارند اعتراض میکنند. هر عکس برهنهای در جوامعی که با برهنگی مشکل دارند و نتوانستهاند حاکمیت فرد بر تن وی را به رسمیت بپذیرند و به آن حق احترام بگذارند، نوعی اعتراض است. اعتراض به چه؟ اعتراض برای گرفتن حق «تنِ من مال من است». تا زمانی که مرد/دولت بر ریزترین نمودهای انسانی پوشش و سکس و گفتار و رفتار و لذت و … نظارت و حاکمیت دارد، همهی رفتارهای بیرون از این حاکمیت، در حکم شورش علیه آن حاکمیت است.
برخی گمان میکنند که گلشیفته یا عالیه زمانی که برهنه میشوند، میخواهند برهنگی را بهعنوان سبک زندگی روزمرهشان انتخاب کنند و آن را ادامه دهند. این برداشت، بهغایت سادهباورانه است. ساختاری که به فرد اجازهی جابهجایی کمی روی پیوستار پوشش میدهد، یعنی به فرد فقط اجازه میدهد بین لباس بلند قرمز و لباس بلند آبی یکی را انتخاب کند، هر حرکتی خارج از این دو گزینه را بیعفتی میداند و فرد را (که تقریبن همیشه زن است) با ابزاری که پیشتر در افراد جامعه نهادینه کرده است (یعنی طعنه و تمسخر و کنترل و ناموس و فاحشهنامیدن و …) و همچنین ابزاری که در ساختار قانونی کشور وجود دارد، سرکوب میکند.
همجنسگرایی هم یعنی حق فرد بر تن خویش؛ از یک سو، بعضی از افراد جامعه همجنسگرا هستند و با هنجارها و گزینههای دگرجنسگرا هماهنگی ندارند و اگر ناچار به هماهنگی بشود، رنج میبرند. از سویی دیگر، بعضی از دگرجنسگرایان (یعنی همانهایی که «طبیعی» و «سالم» و «خوب» پنداشته میشوند) نیز گاهی با همین هنجارها و گزینههای دگرجنسگرا احساس ناراحتی دارند و میخواهند فضای شخصی خودشان را کمی بازتر کنند. در اینجا، یعنی در جایی که اعضای دگرجنسگرای یک جامعه به تنگنا میرسند و قادر نیستند هنجارها و الگوهای رفتاری و جنسی و جنسیتیای که از سوی جامعه تحمیل میشود را بپذیرند یا در خود پیاده کنند، درست در اینجاست که مفهوم «دگرجنسگرامحوری» (heterosexism) پدیدار میشود؛ هیچکس، حتی نظیفترین و پاکدامنترین افراد خوب جامعه نیز از گزند پلیسیگری و اعمال قدرتِ این نظامِ ستمگر در امان نیست.
مشکلی که دیندارها و سکولارها با پوشش گلشیفته دارند، از یک جنس است؛ سکولارها هم خبر ندارند که «عفت» و «حیا» و «شرم» و «خوبی» مفاهیمی هستند که فقط و فقط در یک نظام دگرجنسگرامحور معنی میدهند؛ عفت یعنی [ای زن] بدنات را بپوشان و فقط برای کسی افشا کن که تو را تصاحب کرده باشد. اگر همان فرد آزاد باشد که در زندگی خویش عفیف باشد، دیگر دگرجنسگرامحورانه نیست و یک انتخاب آزاد است؛ هرجا که چیزی جنسی و جنسیتی تحمیل میشود، ردپای خونین سلطه و سرکوب را میبینیم.
ممنون از وقتی که گذاشتی.
من هم ممنونم.
منبع : اشتراک
لینک گفت و گوی پیشین سایت اشتراک با حمید پرنیان: