رسانه های خبری ایران دستور رهبر را مبنی برکش ندادن قضیه اختلاس، تقریباً رعایت کرده اند و کمتر خبر دیگری در اینمورد منتشر می شود. مشکل اینجاست که اختلاس کنندگان این دستور را رعایت نمی کنند و اختلاس کردن را کش می دهند!
حتماً خبر اختلاس جدید هزار میلیارد تومانی را در رسانه ها خوانده اید؟ افراد خیره سری که دست به این اختلاس تازه زده اند، حداقل این نکته را رعایت نکرده اند که فکر آبروی مملکت باشند و درکشوری که لحظه به لحظه در حال پیشرفت است، بیشتر از رقم قبلی اختلاس کنند و رکورد سابق را بشکنند.
در مورد اختلاس قبلی، آقای اژه ای دادستان کل کشور نکات تازه ای را اعلام کرد و ضمن آنکه خبر از افزایش تعداد متهمان داد گفت در این پرونده مواردی از پولشوئی وجود دارد و برخی از متهمان حتی تا پانصد میلیون تومان را در یک چمدان جابجا می کرده اند.
متهم اصلی این پرونده که خبرنگار یک لاقبای ما را در کاخ مجلل خودش به حضور پذیرفته بود، برای او قسم خورد و گفت من در این اختلاس کوچکترین نظر سوئی نداشته ام و هدفم کمک به فرهنگ و ادب ایران بوده است.
او برای خبرنگار ما توضیح داد وگفت فرهنگ دهخدا و معین نقائصی دارد که تا انسان به آنها مراجعه نکند، متوجه این نقائص نمی شود.
خود من بارها دنبال معنی کلمات غارت و چپاول گشته بودم، اما جز چند کلمه عادی و بی روح، چیز دندان گیری نیافته بودم.
من این مردان بزرگ را به کم کاری متهم نمی کنم و به آنها حق می دهم که نتوانسته اند چنین کلماتی را معنی کنند.
آنوقت ها مملکت اینطور هرکی هرکی نبود، ضمناً هنوز مبلغ سه هزار میلیارد تومن اختراع نشده بود.
دهخدا و معین که ماهی چندرغاز حقوق می گرفتند، کجا عقل شان می رسید که با یک چمدان می شود ۵۰۰ میلیون تومان پول را غارت و جابجا کرد؟ اصولا در آن دوران کسی بیشتر از عدد صد یا هزار را نمی شناخت و معروف است که یک استاد ریاضی که قصد داشته ثابت کند بیشتر از هزار هم عدد داریم، پس از نوشتن میلیون، چشمش سیاهی رفته و غش کرده است!
متهم سه هزار میلیارد تومانی به خبرنگار ما گفت من این زحمت را تقبل کردم به امید اینکه فرهنگ لغات ایران را کامل کنم، میلیارد را به مردم ایران معرفی کنم، عملا توضیح بدهم که غارت، چپاول و بچاپ بچاپ چه معنی می دهد و نام نیکی از خودم به جای بگذارم.
وی اضافه کرد: جالب است که بدانید قصد داشتم بعد از معرفی میلیارد، بیلیون و ترلیون وکاترلیون را هم به مردم ایران معرفی کنم و آموزش بدهم که فعلا کار به اینجا کشیده است و می بینید که به جای قدردانی از خدماتم، یک چیزی هم بدهکار شده ام!
انقلابی های خجالتی!
سرانجام پس از ماهها بمباران و خونریزی و کشته شدن سی هزار نفر، مشخص شد که انقلاب لیبی به خاطر شرم حضور و خجالت صورت گرفته است.
خجالت ازگفتن این جمله ساده که: مامان جون من چهار تا زن می خوام!
جناب آقای مصطفی عبدالجلیل، رئیس شورایعالی انتقالی لیبی روز اول آبان و در مراسم اعلام آزادی لیبی گفت دولت جدید لیبی یک دولت اسلامی خواهد بود و به عنوان حسن ختام این خبر، از لغو ممنوعیت چند همسری در لیبی خبر داد و گفت ما چند همسری را در کشورمان احیاء می کنیم.
من مطمئنم که اگر اعضای همین شورای انتقالی یک سال پیش برای قذافی پیغام فرستاده بودند که یا اجازه بده ما چارتا زن بگیریم یا مملکت را به خاک و خون می کشیم، سرهنگ قذافی مثل آب خوردن با این درخواست موافقت می کرد و می گفت جهنم درک، برین بگیرین!
یکی از محققان سرشناس معتقد است که خیلی از انقلاب ها مثل انقلاب ایران یا لیبی، بر اثرخجالت و رودربایستی در مورد چیزهای بسیارکوچک روی می دهد. مثل همین چند تا زن گرفتن در لیبی یا چیزهای کم ارزشی که مردم ایران به خاطرش انقلاب کردند.
ایرانی ها با آنهمه اهن و تولوپ از خرید دلار به قیمت ۷ تومان خجالت می کشیدند و دلار کمتراز هزار تومان را مایه آبروریزی می دانستند. همچنین نان سنگک یک تومنی را کسر شأن خود می دانستند و به همین دلائل دست به انقلاب زدند و خدا را شکر به خواستها و آرزوهایشان رسیدند!
آ خدا، متشکریم!
قبل از هر چیز اجازه بدهید بگویم که این مدرسه مدرن و متحرک که درگنبد کاووس مشغول فعالیت است، با آن سه هزار میلیارد تومن اختلاس ساخته نشده و اصولاً مطلبی که من مشغول نوشتنش هستم، ربطی به آن ۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تومن ندارد.
این نکته را هم از این بابت می نویسم که تصور نکنید قصد کش دادن قضیه را دارم یا می خواهم بنویسم با آن پول چند تا مدرسه می شد ساخت و از این حرف ها. بنابراین خواهش می کنم این مطلب را به هیچ عنوان با آن مطلب ربط ندهید و برای من دردسر درست نکنید.
به قرار اطلاع، مسئولان آموزش و پرورش گنبدکاووس، وقتی متوجه شدند مرغ از قفس پریده و آن سه هزار میلیارد تومن از بین رفته و اجازه هم ندارند قضیه را کش بدهند و بپرسند پولها چی شد بالاخره؟ یاد آن ضرب المثلی افتادند که می گوید “پهلوان زنده را عشق است” وگفتند حالا که پولی درکار نیست تا برای کودکان روستائی مدرسه بسازیم، این دو تا اتوبوس قراضه را که از زمان هخامنشیان تا کنون این گوشه افتاده، تبدیل به مدرسه می کنیم.
آقا اتوبوس ها را آب و جارو کردند. به بچه ها گفتند بپرید بالا و به معلم فداکاری هم که حاضر بود در هر شرایطی کار کند و به بچه ها چیزی یاد بدهد گفتند برو ببینیم چکار می کنی.
یکی از کسانی که مقدارکمی از آن اختلاس سهم او شده می گفت به ابوالفضل اگر همه آن سه هزار میلیارد تومن نصیب من شده بود، این اتوبوس ها را رنگ می کردم تا جلوی خارجی ها آبرویمان نرود و یک تخته سیاه نو هم برای دانش آموزان این مدرسه می خریدم تا حالش را ببرند و به جای “بابا نان ندارد” با خط درشت تر و قشنگ تری روی اتوبوس بنویسند: خدایا برای اینهمه نعمت از تو سپاسگزاریم!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.