وقتی شنیدیم مازیار بهاری، خبرنگار روزنامهی نیوزویک که چند ماه را در زندانهای ایران سپری کرده برای اولین سخنرانی عمومی در کانادا به دانشگاه تورنتو میآید
شهروند ۱۲۷۲ ـ پنجشنبه ۱۱ مارچ ۲۰۱۰
وقتی شنیدیم مازیار بهاری، خبرنگار روزنامهی نیوزویک که چند ماه را در زندانهای ایران سپری کرده برای اولین سخنرانی عمومی در کانادا به دانشگاه تورنتو میآید، بسیار خوشحال شدیم و تا آمدن او ثانیهشماری میکردیم، اما شاید انتظار نداشتیم که این قدر غافلگیر شویم و تصویری متفاوت از آنچه در ذهن داشتیم از بهاری ببینیم.
جمعهی هفتهی گذشته، بهاری به دعوت انجمن روزنامهنگاران کانادایی مدافع آزادی بیان، که کارزاری در دفاع از روزنامهنگاران در بند در ایران برگزار کرده است، در ساختمان سانفورد فلمینگِ دانشگاه تورنتو برای اتاقی پر از مشتاقان ایرانی و کانادایی سخنرانی کرد. سالن مملو از جمعیت بود و خلاف بسیاری از رویدادهای مربوط به جامعهی ایرانی، میتوان گفت که غیرایرانیهای علاقمند به موضوع از ایرانیان هم بیشتر بودند. گرچه ایرانیان نیز حضور پرفروغی داشتند.
انتظار دیدن چهرهای متفاوت از بهاری را داشتم: خبرنگاری که توانسته در هفتهنامه ای چون نیوزویک کار کند، حتما چهرهای بسیار «غربی» و «حرفهای» دارد.
بهاری اما چهرهای متفاوت داشت. او بسیار خونگرم و زمینی بود و با زبانی ساده برای حاضران مشتاق صحبت میکرد. بر خلاف تصورم، انگلیسی را با لهجهی نسبتا غلیظ فارسی صحبت میکرد و به آدم احساس خبرنگاری ایرانی را میداد که انگلیسی هم میداند و نه بر عکس. در ضمن کاشف به عمل آمد که بهاری، که سالها پیش از کانادا رفته و بیشتر دههی اخیر را در ایران و یا بریتانیا گذرانده، ارتباط چندانی هم با کانادا ندارد. در صحبتهایش، وقتی از اعتراضات دیپلماتیک کانادا به ایران برای آزادی خود میگفت، از رگ کوهن پرسید: «راستی وزیر امور خارجه کانادا کیه؟(لارنس کنون)» و در پایان وقتی خبرنگار شهروند از او در مورد نمایندهاش در مجلس (جک لیتون) پرسید، مازیار او را نیز نمیشناخت. (گرچه فهمیدیم از تلاشهای لیتون، رهبر نیودموکراتها، و حضورش در خانهی خانوادگی بهاری با خبر شده بود).
صحبت بهاری به صورت نوعی مصاحبه تنظیم شده بود و مصاحبهگر کسی نبود جز مارتین رگ کوهن، خبرنگار معروف تورنتو استار که در مورد مسائل بینالمللی و از جمله ایران مینویسد. حضور مشترک رگ کوهن و بهاری حس خاصی به جلسهی روز جمعه داده بود و آنرا بیش از هر چیز صحبت دو روزنامهنگار کرده بود و در نتیجه همان حس و حال روزنامهنگارانه فضا را پر کرده بود: حس و حالی برای جستجوی حقیقت و رساندن آن به گوش مردم.
بهاری، که فارغالتحصیل دانشگاه کنکوردیای مونترال است، بسیار متواضعانه صحبت میکرد؛ او با لحنی صمیمی از روزهایش در زندان و سختیهایش میگفت (گرچه ماجرای فکر کردنش به خودکشی را که قبلا در مصاحبه با فرید زکریا در سی ان ان مطرح کرده بود، یادآوری نکرد) اما در عین حال به یادمان آورد که وضع آن روزنامهنگارانی که امروز در ایران هستند، بسیار دشوارتر است.
یکی از بخشهای نفسگیر صحبت بهاری، تعریف داستان دستگیریاش بود. اما چنانکه گفتم او آنرا با لحنی صمیمی و غیرغلوآمیز بیان کرد: «چهار نفر را بالای سرم دیدم، اولا از بویشان آنها را شناختم. بوی گلاب که با بوی ناخوشایند عرق بدن مخلوط شده.»
او سپس تعریف کرد که چطور از راهی شدن ماشین به سمت شمال، متوجه شده دارند به اوین میروند. بهاری گفت: «اول فکر میکردم قرار است یکی دو هفته مرا نگه دارند و وقتی بیرون بیایم مطلبی مینویسم به نام ۱۰ روز در اوین و همه چیز تمام میشود». اما روزهای او در زندان بیشتر از این طولانی شد و بهاری بیش از ۱۰۰ روز را در سلول انفرادی گذراند بدون اینکه بداند کانادا و دنیا به حمایت از او بسیج شدهاند.
صحبتهای بهاری روایی و شیرین بودند و خلاف تصوری که از نمایندهی «نیوزویک» میرفت، گرایش خاصی نداشت. او تعریف کرد که هنگام بودن در زندان بیش از هر کس یاد محمدعلی عمویی، از رهبران حزب توده، افتاده که ۲۵ سال در زندانهای شاه و ۱۰ سال در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده. بهاری گفت: «عمویی به من گفته بود هر یک روز در زندان جمهوری اسلامی مثل ۱۰ سال است».
درک بهاری از اوضاع سیاسی ایران شاید متفاوتتر از آن چیزی بود که خیلیها انتظارش را داشتند. مثلا او گفت که نباید طرفداران احمدینژاد را دست کم گرفت. در عین حال در پاسخ به این سئوال که کدام موضوع بیش از همه در تحلیلهای رسانهها غایب است، گفت: «اقتصاد» و توضیح داد که رژیم وقتی سقوط میکند که شرایط اقتصادی مردم را بیشتر جان به لب کند.
بهاری هنگام صحبتها، هم جدی و متمرکز بود و هم حس طنز خوبش را حفظ کرده بود. وقتی کسی از او پرسید که با دانستن رویدادهای گذشته آیا اگر دوباره این امکان را داشت باز هم به ایران میرفت، چه میکرد، گفت: »دو ساعت قبل از اینکه دستگیرم کنند، بازمیگشتم.»
در بخش پرسش و پاسخ بهاری سعی میکرد با حاضران ارتباط برقرار کند و گاه حتی از خود آنها سئوال میکرد.
پس از پایان جلسه، بهاری و کوهن هر دو با حاضرانی که دورشان حلقه زده بودند صحبت میکردند. از کسانی که میخواستند با آنها کارت رد و بدل کنند تا خانم میانسالی که با اشک در چشمان خود، حضور بهاری در تورنتو را خوشامد میگفت و تا دانشجویان جوانی که مشتاق بیشتر شنیدن از او بودند.
روز جمعه، سالن بزرگ ساختمان سانفورد فلمینگِ دانشگاه تورنتو دوباره پر از همان جوی شده بود که این روزها زیاد میبینیم و زیاد هم به آن احتیاج داریم: افراد بسیاری که تلاش میکنند ایران و جنبش عظیمی که در آن جریان است را بهتر بشناسند. مازیار بهاری، و رگ کوهن با ادارهی خوب جلسه، نقش مفیدی در این کاوش بازی کردند.