موضوع چیست؟ چنان گردوغباری برپا شده که چشم چشم را نمی بیند چه رسد به آن که بتوان از ورای گردوغبار به آنچه در صحنه می گذرد نظر انداخت و به واقعیت ها پی برد.  همه رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری دنیا از سی ان ان و بی بی سی گرفته تا رادیو اسراییل و رادیو فردا و نشریات گاردین، واشنگتن پست، نیویورک تایمز، هاآرتص و… روال عادی کار خبررسانی خود را رها کرده و به دادن بازتاب و حتی بزرگنمایی خبر حمله نظامی احتمالی اسراییل به حکومت اسلامی پرداخته اند.

هر سایتی که مطلبی درباره حمله اسرائیل به ایران دارد یک نقشه شبیه این نیز در کنارش منتشر کرده است

منشأ این تمرکز همگانی رسانه ها را باید در نشست این هفته شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی، که متن گزارش مدیرکل آن پیش از نشست به بیرون درزکرد، جستجو نمود.  آیا به راستی اسراییل قصد حمله نظامی به جمهوری اسلامی را دارد یا چنان که “رابرت کاپلان”، مشاور سابق پنتاگون در مصاحبه با بی بی سی می گوید: «نمی توان گفت که حمله قریب الوقوع است.  کارکرد این گزارش ها بیشتر این است که فشار بر ایران زیاد شود».

حمله نظامی به تأسیسات اتمی و بمباران آنها در سه دهه اخیر امر بی سابقه ای نیست و از قضا بیشتر آنها نیزکار همین اسراییلی است که امروز دارد چنگ و دندان نشان می دهد و شاخ و شانه می کشد. منظورم این است که طرف در این زمینه دارای سوء پیشینه است. نخستین حمله نظامی هوایی به تأسیسات اتمی یک کشور، توسط نیروی هوایی جمهوری اسلامی در نخستین هفته های تجاوز نظامی صدام حسین به خاک ایران انجام شد. در تاریخ ۳۰ سپتامبر ۱۹۸۰، در عملیاتی به نام “اوسیراک” ۴ جنگنده به تأسیسات اتمی اوسیراک عراق حمله کردند و ۲ فروند از هواپیماهای شرکت کننده در عملیات محل تأسیسات اتمی عراق را بمباران کردند ولی نتیجه بمباران و میزان خسارات وارده به تأسیسات اتمی چندان موثر نبود.  دانشنامه ویکی پدیا در این مورد می نویسد: «علی رغم این که عملیات بدون هیچ گونه تلفات به پایان رسید و خواسته های عملیات محقق گردید، ولی قدرت تخریبی بمباران به حدّی نبود که قابل جبران نباشد. این عملیات دقیق عملا چند ماه پیشروی پروژه را به عقب بازگرداند ولی عراقی ها از ادامه فعالیت برای ساخت این رآکتور ناامید نشدند».

دوّمین عملیات که “عملیات بابل” نام گرفت، چند ماه پس از حمله نیروی هوایی جمهوری اسلامی به تأسیسات “اوسیراک” انجام شد. در هفتم ژوئن ۱۹۸۱، چهارده هواپیمای نیروی هوایی اسراییل به تأسیسات اتمی عراق حمله کردند و آن را کاملا از بین بردند. هشت فروند هواپیمای اف ۱۶، شانزده بمب بر روی رآکتور اتمی اوسیراک ریختند و آن را به طورکامل نابود کردند.

عامل سوّمین حمله نظامی به تأسیسات اتمی یک کشور نیز اسراییل است. تارنمای “ایران دیپلماتیک” در این باره می نویسد: «در جولای سال ۲۰۰۷ (ایهود) اولمرت نخست وزیر وقت اسراییل به امریکا سفرکرد و همه اطلاعات پنهانی که دستگاه اطلاعاتی اسراییل درباره نیروگاه “دیرالزور” سوریه جمع آوری کرده بود را با خود برد، امّا مقامات امریکایی با حمله اسراییل به این نیروگاه موافقت نکردند.  پس از آن، اسراییل تلاش کرد تا دلائل قانع کننده ای بیاورد که امریکا را درباره فعالیت های هسته ای سوریه متقاعد نماید، از این رو دو بالگرد نظامی که نظامیانی از هیأت ستاد ارتش اسراییل درآن حضور داشتند، به سوی پایگاه دیرالزور پرواز کردند و این نظامیان نمونه هایی از خاک را با خود آوردند که پر از تشعشعات هسته ای بود. اسراییل با اطلاعات جدید، مشاور امنیت ملّی امریکا را متقاعد کرد و نمونه هایی از خاک را برای انجام آزمایشات به امریکا فرستاد. پس از این که کارشناسان امریکایی صحت اطلاعات را تأیید کردند، در روز ۴ سپتامبر ۲۰۰۷، نیروهای اسراییل به وسیله اشعه لیزر به پایگاه دیرالزور رسوخ کردند و نیمه شب بعد، نیروی هوایی اسراییل با موشک های هوا به زمین مدل “ماوریک” و بمب هایی که هریک نیم تن وزن داشتند، این پایگاه را بمباران کرد… اسراییل هرگز به انجام این عملیات اعتراف نکرد، امّا هفت ماه بعد، دولت امریکا اعلام کرد که تأسیسات بمباران شده ی سوریه، نیروگاهی هسته ای بوده که با همکاری کره شمالی ساخته شده و دارای اهداف صلح آمیز نبوده است».

 

شاید بتوان چنین تفسیرکرد که بمباران موفقیت آمیز تأسیسات اتمی عراق و سوریه موجب اعتماد به نفس اسراییل شده، امّا از واقع بینی این کشور به دور است که بر تفاوت های بین عراق و سوریه با ایران چشم ببندد و دست به اقدامی بزند که تنها برنده آن نظام ستمگر ولایت مطلقه فقیه باشد.

ارکستر هماهنگ رسانه ای در مورد حمله نظامی اسراییل به ایران، هفته گذشته آغاز به کار کرد.  نخست نشریه انگلیسی “گاردین” خبر داد که وزارت دفاع انگلیس معتقداست: «امریکا ممکن است تصمیم بگیرد که نقشه های مربوط به حملات هدفمند موشکی به تأسیسات هسته ای ایران را جلو بیندازد» و روزنامه اسراییلی “هاآرتص” نیز نوشت که بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک در تلاش برای جلب نظر اعضای کابینه اسراییل برای موافقت با یک حمله پیش دستانه به تأسیسات هسته ای ایران هستند.  هفته گذشته نیروهای مسلّح اسراییل یک موشک دوربرد جدید را آزمایش کردند که قادر به حمل یک کلاهک هسته ای به خاک ایران است.  روز جمعه ۴ نوامبر، شیمون پرز، رییس جمهوری اسراییل، که برخلاف بنیامین نتانیاهو نخست وزیر، سیاستمدار پخته و معتدلی است، درمصاحبه با شبکه دوّم تلویزیون اسراییل گفت: «بسیار بیش از گذشته احتمال حمله نظامی به ایران را جدّی می دانم» و دو روز بعد یعنی یکشنبه ۶ نوامبر هم در گفت وگو با رادیو اسراییل گفت که حکومت اسلامی در راه تولید بمب اتمی است و قدرت های جهان باید “تصمیمی حیاتی برای سرنوشت جهان” اتخاذ کنند و با عملی کردن تعهد خود مانع از دستیابی جمهوری اسلامی به توانایی هسته ای نظامی شوند».  مقامات امریکایی نیز گفتند که دیگر اطمینان به این که اسراییل بخواهد اقدامات احتمالی خود را درقبال ایران، ضمن هماهنگی با امریکا انجام دهد، ازبین رفته است.

تا این جای قضیه کم و بیش روشن است: درآستانه انتشار گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی و نشست شورای حکام آن و قرار دیدار و گفتگوی نماینده حکومت اسلامی با نمایندگان کشورهای ۱+۵، اسراییل بی تابی خود را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که این بی تابی ممکن است به هر اقدامی، حتی غیرمعقول، منجر شود و امریکا هم از قول “مقامات امریکایی” اعلام می کند که از عهده جلوگیری از عمل غیرمعقول دولت تحت حمایتش برنمی آید!

طرح از مانا نیستانی

درادامه این قطعی نمایی حمله نظامی، روز دوشنبه ۷ نوامبر رادیو فردا گزارش داد: «اسراییل و غرب، به ویژه امریکا، درحال تلاش هستند تا زمینه سازی های لازم برای حمله نظامی به ایران را فراهم کنند».  در همان روز، نشریه “واشنگتن پست” نوشت: «آژانس بین المللی انرژی اتمی به اطلاعاتی دست یافته که نشان می دهند جمهوری اسلامی با کمک متخصصان خارجی اهل شوروی سابق، پاکستان و کره شمالی، گام های مهمی درجهت ساخت جنگ افزار هسته ای برداشته است».  روزنامه “نیویورک تایمز” هم به نقل از مقامات آژانس بین المللی انرژی اتمی نوشت: «آزمایش های دانشمندان هسته ای ایران برای طراحی کلاهک های هسته ای، سامانه های اشتعال مواد هسته ای و تجهیزات مربوط به ماشه انفجاری ارائه خواهد شد که فقط برای تولید بمب هسته ای به کار می روند».

 

در میان این نغمه های هماهنگ، ساز مخالف روسیه که بیشتر “برای خالی نبودن عریضه” می ماند، پژواک چندانی نیافت.  سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه روز دوشنبه ۷ نوامبر هشدار داد که هرگونه حمله نظامی به ایران “یک اشتباه بسیارجدّی” خواهد بود و پیامدهای پیش بینی ناپذیری خواهد داشت و افزود که مسئله هسته ای ایران “راه حل نظامی” ندارد.

هرقدر دراین سوی قضیه ارکستر هماهنگ عمل می کند و اگر هم قصد بلوف زدن برای از میدان بدرکردن حریف دارد ماهرانه می کوشد آن را پنهان کند، در سوی دیگر تناقض، چندگانه گویی و پریشانی حکمفرماست.  علی اکبر صالحی، وزیرخارجه حکومت اسلامی، درمصاحبه با بی بی سی می گوید: «مدتی است جنجال تبلیغاتی به راه افتاده است که قرار است آژانس مستنداتی در گزارشات آینده خود منتشرکند که از دید آژانس بیانگر فعالیت های موشکی (؟!) ایران است.  قبلا هم این موضوع مطرح بوده است و مستندات این چنینی را به گونه ای عنوان کرده بودند… معتقدم این مستندات بدون اصالت است.  امّا اگر اصرار دارند آن را منتشر کنند مرگ یک بار، شیون یکبار»!

محمود احمدی نژاد هم بنابر نوشته روزنامه “ایران” می گوید: «غرب تمام قوای خود را بسیج کرده که بزند و کار را تمام کند.  مثل روز روشن است که “ناتو” برای حمله به ایران له له می زند… البته این برخورد الزاما برخورد نظامی نیست و ممکن است برخورد سیاسی و… باشد»!

با فاصله کمی از این اظهارات بی سروته، محموداحمدی نژاد در گفت و گو با روزنامه مصری “الاخبار” می گوید: «ایالات متحده امریکا از توانایی نظامی جمهوری اسلامی می ترسد و این که این کشور قادر است به تنهایی در مقابل امریکا و اسراییل و بویژه امریکا ازنظر نظامی بایستد».

درمیان این همه گفته های ضدونقیض و ادعا و تهدید و رجزخوانی، در یک نکته کمتر می توان تردید کرد و آن این است که حمله احتمالی نظامی به ایران، به هر صورتی که انجام شود و هر درجه ای از موفقیت که داشته باشد یا نداشته باشد، سود آن به طورمستقیم عاید نظام پوسیده و در حال فروپاشی ولایت مطلقه فقیه می شود و خسارت و زیان آن نیز به صورت نابودی زیرساخت ها و تلفات گسترده و تخریب و ویرانی های پرشمار به مردم بی پناه و ستمدیده ایران می رسد که در چنگال حکومتی خودکامه و تا مغز استخوان فاسد اسیر شده و از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود نیز محرومند.

 

روز سه شنبه ۸ نوامبر، تارنمای “گویانیوز” متن بیانیه ۱۲۰ روشنفکر ایرانی را منتشر کرد.  در بخشی از این بیانیه آمده است: «تحولات مهم و دورانساز موسوم به بهارعرب، بویژه سرنوشت عبرت آموز دیکتاتور لیبی و نظام تبعیض محور او که با مداخله مستقیم و عملیات نظامی ناتو محقق گشت، اینک کسانی را بدین طمع انداخته است تا رهایی از دست نظام ستمگر فقیه سالار را در اجرای سناریویی مشابه بجویند».  و در بخش دیگری از بیانیه نیز می خوانیم: «…نگرانیم که مبادا تشبث به مقولاتی همچون دخالت بشردوستانه و حمایت از دموکراسی، دستمایه ی اقدامات ضدایرانی و جنایت های غیرانسانی قرارگیرد».

درعین همصدایی با امضاکنندگان بیانیه و شریک بودن در نگرانی ایشان، با تلخکامی از خود می پرسم چگونه می توان از تحقق این نگرانی ها جلوگیری کرد، اگر شمار تعیین کننده ای از هم میهنانمان با درک خطیر بودن وضعیت به خود نیایند، دست در دست هم نگذارند و به طور جدّی و فعال از تماشاگر به بازیگر تبدیل نشوند؟!

 

 

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8 (at)gmail(dot)com