“یا این طرفی یا آن طرفی”
ترجمه:آرش عزیزی
توضیح مترجم: آنچه از نظرتان میگذرد ترجمه ی متنِ کاملِ گفتگوی پیتر منزبریج از سی بی سی نیوز با استفن هارپر،نخست وزیر محافظه کار کانادا، به مناسبت پنجمین سالگرد نخست وزیری او است. منبع انگلیسی این گفتگو، متن پیاده شده و ویراستاری شده ای است که سی بی سی در وبسایت خود منتشر کرده است.
منزبریج: آقای نخست وزیر فکر میکنم باید با تبریک شروع کنم. چند روز دیگر پنج سال از اولین باری که شما پیروزِ انتخابات شدید می گذرد، اما این در واقع معنای بیشتری هم دارد. پنج سال است که شما دولت اقلیتی در کانادا را رهبری کرده اید. هیچ نخست وزیر دیگری این همه پیش نرفته. فکر میکنم الان از لستر پیرسون هم رد شدید. این برایتان معنایی دارد؟
هارپر: به نظرم چیزی نیست مگر آماری جالب. میدانید، مجلسِ اقلیت جالب بوده. به نظرم نشان دادیم که میتواند جواب دهد. همیشه همه چیز خوب پیش نرفته. همه کارهایی که میخواهیم انجام دهیم یا بعضی مواقع من فکر میکنم باید انجام دهیم، انجام نمی شود، اما فکر میکنم رویهمرفته با توجه به اتفاقاتی که می توانست بیافتد، مجلس به کانادایی ها خوب خدمت کرده. نمی دانم بیشتر از این چه بگویم. این فقط یک آمار است. من به خاطر دولتِ طولانی وارد این کار نشدم، تمرکزم روی این جور چیزها نیست. واضح است که تمرکزم بر روی محتوای کار ما به عنوان دولت است.
دو سال پیش به من گفتید به نظر شما کانادا شاید وارد دوره ای از دولت های اقلیت شود، مجموعه ای از دولتهای اقلیتی. هنوز به همین باور دارید؟
ـ ممکن است، گرچه می دانید که، احتمالا از نظر من راجع به اینکه مقصد بعدی مان در مجلس کجاست خبر دارید. به نظرم در این مجلس پیش هشداری از این را دیدیم. به نظرم دفعه ی دیگر یا حزب ما به اکثریت می رسد یا شاهد ائتلاف بقیه احزاب خواهیم بود. باور من این است. هر چه می بینم این را تایید می کند. البته که من خوشحالم ببینم که مردم کانادا دولت اقلیتیِ محافظه کاری انتخاب کنند. اما انتظارم این است که دفعه ی آینده یا این طرفی شود یا آن طرفی.
وقتی صحبت از تشکیل ائتلاف توسط احزاب دیگر میکنید معمولا به صورتِ منفی صحبت میکنید. انگار که تشکیل ائتلاف تقریبا کاری غیردموکراتیک است؟
ـ بله،بله…
منظورم این است که در دموکراسی های غربی ائتلاف داریم، مثلا دوست خودتان دیوید کامرون (نخستوزیر محافظهکار بریتانیا که رهبر دولتی ائتلافی با لیبرال دموکراتها است–م)
ـ بله، البته، و دیوید کامرون نمونه ی جالبی است چون این بحث آنجا مطرح شد و به نظرم مردم به این نتیجه رسیدند که آنچه غیردموکراتیک و واقعا مشروع نیست ائتلاف احزابی است که در انتخابات شکست خوردند. آقای کامرون پیروز انتخابات بود. و بر این پایه توانست ائتلافی تشکیل دهد. به نظرم مساله واقعا همین است. به نظرم وقتی ائتلاف بخشی از آنچیزی است که مردم به آن رای دادند فرق دارد با وقتی که ائتلاف به نظر می خواهد نتایج انتخابات را برگرداند و اینجاست که به نظرم مردم قبولش ندارند.
به دموکراسی های غربی که نگاه میکنیم دولت های اقلیتی بسیاری میبینیم. حتی می شود گفت که آمریکایی ها الان در نوعی موقعیت اقلیت هستند؟
ـ خوب به نظرم میتوان گفت نظامِ آمریکایی از بعضی لحاظ از رئیس جمهور اقلیتی همیشگی می سازد.
منظورم این است که چه اتفاقی دارد می افتد که انگار در دوره ای از شکاف از لحاظ تشکیل دولت ها هستیم؟ که نوعی هسته ی منسجم در هر طرف هست که به دولت اقلیت گرایش دارد؟
ـ فکر نمی کنم بشود این طور کلیگویی کرد. به نظرم دلایل این امر در کانادا یگانه است. همه می دانند، که حضور حزبهای سوم قوی، بخصوص ادامه ی حضور بلوک کبک در استانِ کبک، باعث شده رسیدن به عدد لازم برای دولت اکثریت برای هر کسی بسیار دشوار باشد. به نظرم در شرایط متفاوت، در بریتانیا و در بیشتر کشورهای قاره ی اروپا، دولتهای اقلیتی معمولا نتیجه ی نظام انتخاباتی خودشان هستند. مثلا فرانسه دولت اکثریت دارد چون تغییراتی در این زمینه داده اند. خلاصه کلیگویی به نظرم سخت است. به نظرم حرفی که میتوان زد این است که میدانیم جهان در شرایط اقتصادی چالش برانگیزی است و مسلم است که در چنین زمان هایی مردم به دنبال پاسخ های متفاوت میگردند. بعضی مواقع مردم به شدت حول افکاری مشخص و احزابی مشخص گرد می آیند و در عین حال اغلب پیش می آید که دنبال گزینه های جدیدی بگردند. خلاصه در دوره ای هستیم که به نظر من در سطح جهانی، به خاطر اقتصاد، کمی تنش سیاسی خواهیم داشت. گرچه راستش را بخواهی فکر میکنم در این کشور کمتر از بقیه اینگونه است، اگر واقعا به مقاصد مردم فکر کنی.
میخواهم کمی در مورد این پنج سال حرف بزنم چون فکر میکنم جالب است که تلاش کنیم ببینیم کشور چه تغییراتی کرده و شما در این پنج سال چطور تغییر کردید. بخصوص از لحاظ تفکرات تان راجع به خودِ دولت. به نظرم برای بیشتر مردم طبیعی است که فکر کنند اگر فلان شغل را داشتند فلان احساس را میداشتند، اما وقتی به آن شغل رسیدند احساس متفاوتی داشته باشند. کمی تحقیق کردم و به چند تا گفته رسیدم که در چند سال گذشته گفته اید و حرف هایی که در یکی دو سال پیش از انتخاب به عنوان نخست وزیر گفتید. مقاله ای نوشته بودید که در آن نظرتان را راجع به دولت فدرال و آنچه باید تغییر کند گفته بودید. خیلی از دولت فدرال انتقاد داشتید و فقط هم از نظر حزبی نبود که از نظر ساختاری بود. میگفتید اتاوا زیادی نخبه گرا است و ساختارش زیادی مرکزگرا است. اما در ضمن گفته بودید“دولت فدرال کاری را خیلی خوب انجام نمیدهد مگر پول گرفتن از مخالفان سیاسی و دادنش به حامیان سیاسی.“حرفهای خیلی تندی زدید. وقتی آدم از بیرون حرف می زند، فرق دارد. حالا پنج سال است که همین دولت فدرال را اداره میکنید. هنوز هم نظرتان همین است؟
ـبه نظرم خیلی چیزها را عوض کرده ایم، پیتر. نمیگویم که نگاه من به عنوان نخست وزیر، رهبر اپوزیسیون یا شهروند خصوصی متفاوت نیست. این را منکر نمی شوم، اما به نظرم بعضی چیزها را عوض کرده ایم. یکی از اولین چیزهایی که آوردیم “قانون حسابپذیری فدرال” بود. مجموعه ای از اقدامات. کل ساختار حمایت مالی از احزاب سیاسی را عوض کردیم. قوانین جدیدی در مورد لابی گری آوردیم. نمی خواهم اصلا بگویم دولت بینقصی اداره میکنیم، اما خبری از افتضاح فساد یا چیزی مثل این در دولت کنونی نداشته ایم، به کانادا که نگاه میکنید…
اما شما گفتید “هیچ کاری نمیکند“، “کاری را خیلی خوب انجام نمیدهد“؟
ـ برنامه عمل اقتصادی کانادا را ببینید. دولت قبلی کلی مساله داشت. یادتان که هست. مساله اداره منابع انسانی، افتضاحات برنامه حمایت مالی کبک… به نظر مجموعه ای میآمد از اسراف، حالا یا فساد یا افتضاحِ ناشایستگی. و دوباره تکرار میکنم ادعا نمی کنم ما بی نقص هستیم اما به برنامه عمل اقتصادی نگاه کنید. ما بوروکراسی فدرال (کارمندان دولتی ارشد که به خاطر موفقیت در اجرای برنامه کلی مدیونشان هستیم) را وا داشتیم دنبال راه هایی باشند برای کاهش روند تایید، برای کار سازنده با استانها و شهرها در تشخیصِ اولویت ها و اجرای پروژه ها در مدت زمانی بی سابقه. پس به نظرم بعضی چیزها را عوض کردیم. معلوم است که آن حرف ها، حرف های رهبر اپوزیسیون بود، اما به نظرم عملکرد دولت فدرال به عنوان یک نهاد در چند سال گذشته بسیار بهتر از گذشته بوده است.
روزی که رهبر حزب محافظه کار شدید، سخنرانی جدیدی که در سال ۲۰۰۴ در کنوانسیون انجام دادید، گفتید:”میتوانیم کشوری بسازیم بر پایه ارزش های مستحکم محافظه کارانه و نه وعده های گرانقیمت لیبرال. کشوری که لیبرال ها دیگر نشناسندش. نوع کشوری که من می خواهم رهبری کنم.” آیا این چیزی است که تا به حال ایجاد کرده اید؟
ـ به نظرم کشور دارد به جهت درستی حرکت میکند. به کلِ تصویر نگاه کنید. پنج سال پیش در بهترین حالت در میان کشورهای پیشرفته در وسطِ صف بودیم. امروز اگر به بیشتر شاخص های عملکرد نگاه کنید در صدر هستیم. و آن هم در زمان چالش برانگیز اقتصادی که مسلما میدانید این واقعیتی بزرگ است. به نظرم از خیلی لحاظ مثل کسب و کار میماند. وقتی اوضاع خوب است همه پول می سازند. و وقتی زمان خوب نیست زمینه کاری برای نسل بعد انجام می شود. به نظرم ما مشغول چنین کاری هستیم. علیرغم تمام چالش هایی که همچنان پیش رو داریم به نظرم در اقتصاد بیشتر کارها را درست انجام دادیم. داریم از رکود بیرون می آییم. باید همچنان با همکاران جهانی مان همکاری کنیم اما داریم به شکل خوبی بیرون می آییم. و به نظرم نسلی از فرصتِ فوق العاده پیشروی برای این کشور داریم. به هیچ وجه نمی خواهم موفقیت المپیک را کارِ دولت خودمان بدانم، اما به نظرم نمادی است از اعتماد به نفس کشور و چیزی که امروزه میتواند به آن دست بیابد. می توانیم برویم به رویدادی بین المللی مثل این و در واقع بیشتر از هر کشوری در تاریخ مدال طلا ببریم. چه کسی فکر می کرد کانادا قادر به چنین کاری باشد؟ به نظرم این یادآور این است که ما چه قابلیت هایی داریم.
در مقاله ای که قبلا نوشتید (و یک دقیقه پیش که صحبت از آمریکا و کانادا بود هم بهآن اشاره کردید) یکی از مسائلی که مطرح کردید شیوه کار دولت فدرال در ساختار در سطح کابینه بود. و در آن مقاله گفته بودید باید جدا شیوه کار آنرا بررسی کنیم. سیستم کابینه در آمریکا با انتصاب است و با انتخاب نیست. اما در کانادا وزرا باید از میان نمایندگان مجلس انتخاب شوند. در آن مقاله گفته بودید که شاید وقتش رسیده ما هم جور دیگری فکر کنیم؟
ـ جالب است، یادم نمیآید. این حرف درست باشد یا نه (و مسلما میتوان دید که چرا این حرف می تواند درست باشد) بنیادهای نظام سیاسی ما تغییر نخواهد کرد. یکی از کارهایی که این دولت کرده برقراری نوعی صلح قانون اساسی در این کشور است. وارد دعوای بزرگ بر سر قانون اساسی نشدیم. تا حدود زیادی وارد دعواهای بزرگ با استانها بر سر حوزه کاری نشدیم. داریم درون همین نظامی که موجود است کار می کنیم. و امید من این است که همچنان افرادی را به زندگی عمومی، به پارلمان، جذب کنیم تا وزرای کابینه ی محافظه کار باشند. به هیچ وجه فکر نمی کنم آدم کم داریم.
این مساله را برای این مطرح کردم چون بعضی ها از شما انتقاد میکنند که گروه یک نفره هستید. که همه چیز را خودتان اداره میکنید و وزرا فقط به شما “بله“می گویند.در آن مقاله به نظر میگفتید که برای پیدا کردن رهبرانی که بتوانند وزارتخانه های بزرگ را بگردانند باید جای دیگری نگاه کرد و آنها در بخش خصوصی پیدا می شوند؟
ـ امروز که چنین احساسی ندارم. در واقع امروز با توجه به تجربه ای که دارم فکر میکنم کسانی که حاضر هستند و قادر هستند نامزد انتخاباتی شوند یکی از مهمترین مهارت های وزیر کابینه بودن را در اختیار دارند. البته که به نظرم دنبال چیزهای دیگر هم باید بود. اما در مورد آن انتقاد مشخص. ببین، پیتر تو خودت اینقدر در این کار بوده ای که تمام نخست وزیرانی را که سر کار بوده اند، از سراسر طیف سیاسی، بشناسی ـ آقای ترودو، آقای مالرونی، آقای کریتین، به همه ی نخست وزیران تهمت گروه یک نفره بودن می زنند چون در واقعیت نخست وزیر مدیر عامل دولت ما است. اما همانطور که به خیلی ها گفته ام در بیشتر کارهایی که انجام می دهم در صدر یک گروه هستم. اکثریت عظیم کارهایی که انجام می دهم انعکاسی است از مسیری که گروه می خواهد برود. اینگونه است که می دانیم افکارمان منطقی است، که کابینه مان روی جزئیات کار می کند و گروه مان در مجلس ارتباط برقرار می کند، گروه بزرگ نمایندگان مجلس که با مردم ارتباط دارد و مطمئن است داریم به سمت درستی می رویم. نخست وزیر در دفترش نمی نشیند که هر کاری به ذهنش رسید انجام دهد. بخشی از رهبری گروه است و در هر مورد مشخص باید حساب کنی ببینی اجماع در گروه چیست. البته که استثناهایی هست که نخستوزیر میگوید “باید این راه را برویم” بیتوجه به بعضی دیدگاه های دیگر. اما چنین مواردی نادر است.
پارسال که در این مورد صحبت کردیم و نزدیک سالگرد چهارم تان بود ازتان پرسیدم از نظر شخصی چه تغییراتی کردید. و در آن زمان پاسخ شما این بود که احساس میکنید صبورترید، کمتر حزبی هستید و نسبت به انتقاد دیگران حساسیت کمتری نشان می دهید. امروز چه چیزی به این حرف ها اضافه میکنید؟
ـ بامزه است. حدس میزدم چنین سئوالی بپرسی. به این فکر کردم. هر روز به این مساله فکر نمیکنم اما در این مورد کمی فکر کردم و فکر نمی کنم چیز زیادی باشد که اضافه کنم. به نظرم همه ی این موارد درست است. به نظرم وقتی آدم در دولت است… ببین وقتی که در اپوزیسیون بودم کسانی که در دولت بودند به من می گفتند”بدترین روز دولت بهتر از بهترین روز اپوزیسیون است.” و راستش به نظرم بیشتر تبلیغات توخالی می آمد. اما فکر می کنم درست است. و هر چه بیشتر در دولت باشی بیشتر قدر کاری که در دولت می کنی می دانی. قابلیت تلاش برای حل مشکلات، تعیین برنامه، رسیدن به دستاوردها. خلاصه راستش به نظرم وقتی در دولت هستی بیشتر در کاری که دولت می کند یا می تواند بکند جذب می شوی. و راستش کار حزبی و انتخاباتی بیشتر برایت حواس پرتی می شود. در دولت های اقلیت نمی توان تا مدت زیادی آنرا حواس پرتی دانست چون همیشه مطرح است. اما به نظرم دقیقا همین اتفاق می افتد. به نظرم تکاملی طبیعی است. چیزهای دیگری هم اتفاق می افتد. کمی خاکستری تر می شوی. اما به نظرم حرفی که سال قبل زدم از اساس درست است. به نظرم هر چه بیشتر در دولت باشی مدام عمیق تر پیچیدگی مسائل را درک میکنی ـ پیچیدگی دیدگاه ها، ارزش ها، اینکه با چیزی موافق هستی یا نه، گستره نظرات موجود بین کانادایی ها.
بعضی از حامیان سرسخت تان در جناحِ محافظه کار حزبتان می گویند نه فقط کم تر حزبی و کم تر حساس شده اید که به عنوان انتقاد می گویند، در ضمن کم تر محافظه کار شده اید. منصفانه است؟
ـ نه به نظرم اگر با توازن نگاه کنید این دولت راستِ مرکز است. فکر نمیکنم بنیادهای ارزش هایمان خیلی متفاوت باشد. به نظرم در مورد این مسائل روشن هستیم. ما کارگشایی و بازار آزاد را به دخالت دولت ترجیح می دهیم. مالیات پایین را به مالیات بالا ترجیح می دهیم. طرفدار سنت خانوادگی هستیم. حامیان پر و پا قرص متحدین سنتی مان هستیم. و به نظرم آسان است آن ارزش هایی را که از بنیاد خواهان شان هستیم مشخص کنیم. اگر بگویید با اینهمه در یکی دو سال گذشته، یا پنج سال گذشته، سیاست های نسبتا متفاوتی دیده ایم… جواب من معلوم است چیست: بنیادِ محافظه کار بودن یعنی واقعگرای سیاسی بودن. و سیاست های آدم باید مناسب باشد. بله، همه می دانند که ما این اقدامات انگیزشی بزرگ اقتصادی را انجام داده ایم. خرج دولتی کلان و مستقیم داشته ایم، در یکی دو سال گذشته کسری بودجه داشته ایم. چون هر چه من راجع به اقتصاد می دانم به من می گوید که سیاست درست تحت شرایط به شدت نامعمولی که خود را در آن می یابیم، همین است. آدم بلند نمی شود و سیاستی اجرا کند که درست نیست چون بعضی ها می گویند این تعریفِ لغت نامه ای آن ها از محافظه کاری نیست. اما به نظرم این اقدامات را به شیوه ای انجام داده ایم که همگام با دیدگاه های ما و با تشویق آن نوع کانادایی باشد که می خواهیم در طولانی مدت ببینیم.
جری نیکولز را که می شناسید چون در “ائتلاف ملی شهروندان” از او استفاده کردید. او به تازگی نوشته بود:”استفن هارپر اساسا محافظه کاران اقتصادی را بیرون کرده. در زمان حکومتش دست به خرج های عظیم زده، کسری های عظیم بالا آورده. طول و عرض دولت را افزایش داده. حتی ناسیونالیسم اقتصادی مدل ترودو اتخاذ کرده.” در این مورد در زمینه ی خرجِ انگیزشی توضیحاتی دارید…
ـ اول از همه این حرف نه تنها نادرست است که به کلی جعلِ محافظه کاران اقتصادی است. کسانی که خود را راستِ مرکز می دانند، بخصوص در مسائل اقتصادی، به شدت طرفدار این دولت هستند. شرط می بندم اگر نظرسنجی میکردید، ۹۵، ۱۰۰ درصدشان اینگونه بودند. چون می دانند که داریم در شرایط اقتصادی کارهای لازم را انجام می دهیم ضمن حفظ رویکرد طولانی مدت مان که پایین نگاه داشتن مالیات ها است و کسب اطمینان از اینکه رشد آینده در بخش کارگشایی آزاد و خصوصی است. این کاری است که این دولت دارد میکند. به نظرم بر عکس این حرف را می شود زد. ما واقع گرای سیاسی هستیم، محافظه کار هستیم. خودمان را با فلان ایدئولوژی انتزاعی مقایسه نمی کنیم. مقایسه واقعی را باید با کارهای بقیه کشورها انجام داد. به نظرم میتوان مدعی شد ما در حال حاضر حاکم بر آزادترین دولت، بازار آزادترین دولت در جهان توسعهیافته هستیم. به نظرم این ادعا را میشود قویا مطرح کرد. از معدود کشورهایی هستیم که داریم مالیات را کاهش می دهیم. حتی به بودجه و بدهی مان که نگاه می کنید در بین جهانِ توسعه یافته از پایین ترین ها هستیم. آدم باید خود را با واقعیت مقایسه کند نه با مفاهیم انتزاعی.
بعضیها میگویند (حالا نمیدانم نیکولز هم چنین حرفی بزند یا نه) که شما این تصمیمات را چون در اقلیت بودید گرفتید. که اگر در اکثریت بودید دست به برنامه ی انگیزشی به این وسعت نمی زدید و سایر تصمیمات را هم اگر در اکثریت بودید نمیگرفتید.
ـ نخیر ما این مواضع را به این علت گرفتیم چون مواضع درستی برای اقتصاد بودند. در این دولت اقلیت تحت فشار برای انجام خیلی کارها بودیم که انجام ندادیم. حاضر نشده ایم اندازه و میزان سخاوتمندی برنامه بیمه ی اشتغال را به طور دائم افزایش دهیم. احزاب اپوزیسیون به اتفاق قول قرارهایی تصویب کرده اند که میگوید ما عملا باید تحت بیمه ی اشتغال سالِ کاری ۴۵ روزه داشته باشیم و از رکود به عنوان بهانه استفاده می کنند. گفته اند باید همه ی مالیات ها را دوباره زیاد کنیم. بعد هم از ما می خواهند دوباره مالیات شرکت ها را ببریم بالا، مالیات فروش را ببریم بالا. در ضمن از ما می خواهند برنامه های انگیزشی خیلی بزرگ تر از این داشته باشیم. البته که هر خرجی بکنیم، آن ها میگویند “بیشتر خرج کنید.” ما این مواضع را به این خاطر گرفتیم که فکر می کنیم از پس خرج شان بر می آییم و انجام شان درست است.در سال ۲۰۰۹ـ۲۰۰۸ با شرایطی روبرو شدیم که فکر نمی کردم در طول زندگی ام ببینیم، اما تئوری اقتصادی روشن است. وقتی اعتماد بازار به طور کامل کاهش یابد، وقتی نظام مالی جهانی از کار افتاده به طوری که هر کاری در زمینه ی پس اندازها بشود به سرمایه گذاری خصوصی ترجمه نشود، تنها راه باقیمانده این است که دولت وارد شود، منابع را در اختیار بگیرد (البته با قرض گرفتن آنها با بهره صفر یا نزدیک به صفر) و به شیوه مولد از آنها استفاده کند تا اعتماد شرکت ها را برانگیزد. در دهه ی ۱۹۳۰ در چنین وضعی بودیم. قبلا هم رکود داشتیم، اما ۸۰ سال بود در چنین موقعیتی نبودیم. در کتابدرسیها راجع بهش خوانده بودم، مسلما از آن باخبر بودم، اما فکر می کردم چنین اتفاقی بیافتد. نه فکر نمی کردم. اما افتاد. و وقتی افتاد به نظرم کار درست را انجام دادیم. و ببینید چگونه این کار را کردیم. به نظرم مهم است که مقایسه کنید با شیوه ی انجام همین کار توسط بقیه. ما از این به عنوان بهانه ای برای ایجاد برنامه های دائمی جدید استفاده نکردیم. ما از این به عنوان بهانه ای استفاده نکردیم تا کلی بوروکراسی جدید برای اجرای برنامه های انگیزشی ایجاد کنیم. کاری که کردیم این بود که رفتیم سمت سایر سطوح دولت. گفتیم برنامه های کنونی خرج سرمایه تان که اقتصاد به هرحال بهشان نیاز دارد، چیست؟ بیایید اولویت بندی کنیم، الان سرمایه شان را تامین کنیم و در اقتصاد آنها را جلو بیاوریم چون بهشان احتیاج داریم. به نظرم در طولانی مدت این کار از نظر اقتصادی درست است. در حالی که رویکردهای بسیار متفاوتی در سایر نقاط انجام شد. ما نقش دولت را در طولانی مدت گسترش نمیدهیم اما به احیا کمک می کنیم.
اما نقش دولت گسترش داده شده است، مگر نه؟ وقتی به آمار نگاه میکنیم اندازه دولت در طول پنج سالی که شما نخست وزیر بودید به طرز قابل توجهی افزایش یافته. چیزی حدود ۱۱، ۱۲ درصد از نظر تعداد کارمندان. من متوجه مساله پول به خاطر برنامه انگیزشی هستم. متوجه هستم. اما اندازه دولت رشد کرده.
ـ اما باید دید بعضی از این افزایشها کجا بوده. مثلا دولت ما اندازه ارتش را افزایش داده. ما قول دادیم ارتش را از نو بسازیم. گسترش داده ایم، افسران پلیس بیشتر گرفته ایم. محافظه کاران باوری قوی به این نقشِ دولت دارند و اشتغال را در این زمینه افزایش داده ایم. بخش دیگری که در این کشور باآن مشکل داشته ایم همانطور که میدانید قوانین ناکافی امنیتی برای محصولات و مصرف کنندگان و قدرت های ناکافی بررسی برای آن ها بوده است. در نتیجه به ظرفیت ها در این زمینه ها افزوده ایم. حالا اگر بگویی در پیشروی بیشتر، بخصوص در تلاش مان برای کاهش کسری بودجه، مناطقی هست که می توانیم خرج ها را راست و ریست کنیم، می گویم که کاملا درست است. اما فکر نمیکنم فقط با این حرف که دولت بزرگتر شده بتوان گفت که به مسیری متفاوت رفته ایم. به نظرم داریم در مواردی خرج میکنیم که نیاز داریم خرج کنیم. و به نظرم اگر به گرایشِ اندازه ی دولت در زمینه ی احیا نگاه کنی، خواهی دید که دولت در این کشور رو به رشد نیست.
پایان بخش اول