آرش عزیزی
گفت وگوی شهروند با حمید نفیسی، استاد ارتباطات دانشگاه نورت وسترن به بهانه حضورش در تورنتو
مادرم، که کارگردان سینما است، و در شهری که صدها کیلومتر با تورنتو فاصله دارد زندگی می کند، زنگ زده تا موضوعی را یادآوری کند: آب اگر دستت است زمین بگذار و هر کاری داری، کنار بگذار و مطمئن باش سری به سخنرانی حمید نفیسی می زنی. همین حرف را از چند سینماکار دیگر در ایران هم شنیده ام که انگار از خود ما ذوق زده ترند که حمید نفیسی به شهرمان می آید.
نام او در این سرزمین مادری اش که سال های سال است در آن زندگی نمی کند بخصوص بین اهل سینما بسیار شناخته شده است و بلافاصله موجی از احترام برمی انگیزد.
حمید نفیسی در سال ۱۹۴۴ در ایران متولد شد. او در ۲۰ سالگی عازم آمریکا شد تا درس دندانپزشکی بخواند، اما از قضای روزگار وقتی نوبت درافتادن با شیمی عالی شد، عطای علوم تجربی را به لقایش بخشید و داستان زندگی اش برای همیشه عوض شد. نفیسی وارد دنیای سینما شد، و از آن پس نه فقط داستان زندگی خودش که داستان رویکرد علمی به سینمای ایران و تاریخ نگاری آن را نیز برای همیشه عوض کرد. لیسانسش را در ارتباطات از راه دور از دانشگاه جنوبی کالیفرنیا گرفت و فوق لیسانسش را در تولید فیلم و تلویزیون از دانشگاه معروف لس آنجلس کالیفرنیا (UCLA). در همین دانشگاه دکترای مطالعات فیلم و تلویزیون نیز دریافت کرد.
استاد البته سال های کمی را در ایران نگذرانده. در چند سال پیش از سرنگونی رژیم پهلوی چهار پنج سالی را در ایران گذراند تا در به راه انداختن دانشگاه آزاد کمک کند و آن وقت به آمریکا برگشت تا پله های ترقی دانشگاهی را یکی پس از دیگری طی کند و امروز از اساتید مهم مطالعات سینما در آمریکای شمالی باشد.
نفیسی بدون شک از مهم ترین صاحب نظران جهان در زمینه سینما و تلویزیون ایران و سایر کشورهای خاورمیانه است. عمر حرفه ای اش شامل تولید فیلم های آموزشی و تجربی بسیاری می شود، اما شهرتش بیشتر به نوشته هایش در مورد تئوری های تبعید و دیاسپورا و ربطشان به سینما بازمی گردد و تخصصش همیشه سینمای ایران و کشورهای خاورمیانه بوده است. بسیاری از کتاب های پیشینش مثل «ساخت فرهنگ های تبعیدی» و «دگرسازی و رسانه: قوم نگاری متصور و تصویرشده» از کتاب های مرجع در زمینه ی خود هستند.
اما آخرین کتاب او، که تازه به بازار آمده، است هم مسلما بیش از هر کتابی داستان زندگی اش را بیان می کند و هم می توان حدس زد به یادماندنی ترین اثرش خواهد بود. «تاریخ اجتماعی سینمای ایران» در چهار جلد و حدود ۲۰۰۰ صفحه، سینمای پرماجرای کشورمان را از اواخر قرن نوزدهم تا زمان حال پوشش می دهد: از سینمای روشنفکری تا فیلم فارسی تا سینمای مستند. شکی نیست که تا به حال کاری به این عظمت در مورد سینمای ایران انجام نگرفته.
نفیسی یکی دو هفته پیش از آمدنش به تورنتو از دفترش در دانشگاه نورت وسترن، که در آن صاحب کرسی شیخ حمد بن خلیفه الثانی در رشته ی ارتباطات است، با شهروند گفتگویی تلفنی داشت که خلاصه ای از آن را در این جا ملاحظه می کنید. اول قصد داشتم از استاد تنها در مورد حضورش در تورنتو و کتابش بپرسم، اما دلم نیامد در مورد چند مساله اساسی راجع به سینمای ایران هم سئوال نکنم. استاد با بردباری پاسخ داد و حاصل مصاحبه ای جذاب است که در آن از همه چیز گفته ایم.
این حرف های جذاب البته جایگزین نشستن پای سخن خودش نمی شود و شهروندی ها که هر جور هست خود را به دو بار صحبت او در این هفته، پنجشنبه در دانشگاه تورنتو و جمعه در باشگاه کتاب، خواهند رساند.
***
سابقه ی نوشتن «تاریخ اجتماعی سینمای ایران» به کی بر می گردد؟
ـ مدت کوتاهی قبل از انقلاب بود که شروع به نوشتن این کتاب کردم و امروز بعد از سی و اندی سال بالاخره منتشر شده است. قصدم در ابتدا یک جلد بود و تا وقتی که با ناشر قرارداد بستم شد دو جلد و اکنون که می بینیم به چهار جلد رسیده ایم (خنده). این تحقیق مفصل و طولانی از سال ۱۸۹۷ تا ۲۰۱۰ را در بر دارد.
به نظرتان در مقایسه با سایر تاریخ نگاری های موجود چه جایگاهی دارد؟
ـ جایگاهش را که باید بقیه تعیین کنند! کتاب های دیگری هم درباره ی جامعه شناسی سینمای ایران نوشته شده ولی این ها من حیث المجموع به نظر نمی رسد تئوری تاریخ نگاری ای نسبت به سینمای ایران داشته باشند. مثلا من سعی کردم اتفاقات تاریخی و اجتماعی و نقش اقلیت های مذهبی، فرهنگی و جنسیتی را در پیدایش سینما نشان بدهم، اما در عین حال تئوری هایی راجع به سینمای ایران بپردازم که بتواند تا حدودی دید وسیع تری در اختیارم بگذارد.
مثلا یکی از آن ها این عقیده ی من است که سینما از عوامل مهم آوردن مدرنیته به ایران بوده است. نه تنها در نشان دادن چیزهای مدرن که می شد بر پرده سینما تماشایشان کرد (مثل شهرها و ساختمان های بزرگ، قطار و ماشین آلات و فن آوری و …) بلکه طوری که خود تولید فیلم به صورت کاری صنعتی درآمد و به تدریج در اواسط دهه ۱۹۶۰ به تولید انبوه رسید. تولید فیلم برای جامعه ی وسیع، تولید گونه (ژانر)های مختلف برای سلیقه های مختلف، تولید تعداد زیادی فیلم (در دوران شاه در یک سال، ۹۳ فیلم تولید شد که بالاتریم رقم است)، به وجود آوردن استودیوهای مجهز با کارآیی های مختلف و کارمندان زبده و ماهر با تقسیم کار. خلاصه این که سینما صنعتی شد.
این یک جنبه نقش سینما در مدرنیته است. جنبه ی دیگرش به وجود آوردن همذات پنداری بین تماشاچی و بازیگران صحنه است. یعنی سینما جوری که فیلم برداری و مونتاژ می شود سعی می کند بینندگان را خطاب قرار بدهد به طوری که هر بیننده ای احساس کند تنها بیننده ی هر صحنه است و کاملا همذات پنداری کند. یعنی به یک نوع فردیتی برسد و اینگونه محض تماشا کردن فیلم در آوردن مدرنیته نقش دارد.
خلاصه این که این نوع پردازش تئوری اجازه می دهد بتوانیم خیلی از اطلاعات و داده های مختلف دوران تاریخی را تحت لوای تئوری های تاریخی تنظیم کنیم.
از حساس ترین مسائل مربوط به تاریخ سینمای ایران، تفاوت آن پس از انقلاب و سر کار آمدن جمهوری اسلامی است. خیلی ها با اشاره به توفیق فیلم های ایرانی تولید پس از انقلاب در خارج از کشور این دوران را موفق تر می دانند. نظر شما چیست؟
ـ دو جلد از کتاب راجع به سینمای پس از انقلاب است که خیلی مفصل به آن برخورد کرده ام.
جهانی شدن سینمای ایران از دوران شاه شروع شد. مشخصا با بردن فیلم «گاو» مهرجویی که در چمدان دوست فرانسوی اش از ایران خارج شد و در جشنواره ونیز نشان داده شد و مورد استقبال قرار گرفت. بعد از آن ظهور بیضایی، کیمیاوی، کیارستمی و کیمیایی را داشتیم. یعنی بعد از سال ۱۹۷۱. اما چیزی نکشید که انقلاب شد و اگر هم نشده بود مسلما این روند ادامه پیدا می کرد و فیلم های ایرانی بیشتری همچنان به خارج راه پیدا می کردند.
نباید فراموش کنیم که تعداد بسیاری از فیلمسازانی که بعد از انقلاب گل کردند کسانی بودند که قبل از انقلاب هم کار کرده بودند: بهمن فرمان آرا، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، پرویز کیمیاوی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی… یعنی این احیای سینماگران پخته ی دنیای قبل بود.
البته سینماگران جدیدی هم پس از انقلاب ظهور کردند: محسن مخلمباف، رخشان بنی اعتماد، تهمینه میلانی… این ها پس از انقلاب آمدند. جالب است که در هر دو نظام حمایت دولتی از سینمای روشنفکری خیلی مهم بوده است: هم سینمای موج نوی قبل از انقلاب و هم سینمای هنری یا روشنفکری بعد از انقلاب حداقل در اوایل کار از حمایت دولت برخوردار بودند. هم در گرفتن سرمایه و هم در مراجعه این فیلم ها به جشنواره های خارجی به عنوان نماینده ای از کارهای ایران.
نکته جالب دیگر حضور زنان فیلمساز هست که متناقض به نظر می آید. در رژیمی که زنان از خیلی نظرها زیر فشار اجتماعی و سیاسی هستند و نقش اجتماعی شان تقلیل داده شده، یک دهه پس از پیدایشش، بیشتر از تمام هشت دهه قبلی سینماگر زن و سازنده فیلم های داستانی ظهور کردند. یکی از دلایل هم این است که سینما تحت پاک سازی خیلی وسیعی قرار گرفت و آن رابطه سینما با فحشا، که در قبل از انقلاب در ذهن مردم (هم چپی ها و هم اسلام گرایان)، خیلی مستقیم شده بود و به سوزاندن سینماها انجامیده بود، قطع شد. هم پشت صحنه و هم روی پرده. سینماگران مجبور شدند خیلی چیزها را نشان ندهند و مثلا زنان محجبه شدند. همه این شرایط که از بعضی نظرها خیلی سرکوبگر بود در عین حال باعث شد سینما رابطه مستقیم با “بی اخلاقی” نداشته باشد. مسلمانان و آخوندها هم حاضر شدند بروند سینما و فیلم ببینند و اجازه دادند مردم بروند درس سینماگری بخوانند و سینما به عنوان یک حرفه برای زنان هم باز شد. اثبات این حرف این واقعیت است که اغلب فیلمسازان بیش از یکی دو فیلم ساختند. یعنی اتفاقی نیست و خلاقیت شخصی صرف هم نیست.
سینمای روشنفکری با سینمای عمده دنیا که هالیوود هست تفاوت عمده دارد و در مقابل آن سینمای فانتزی و دنیای خیالی، خیلی واقعی و زمینی است و سبک ساخت رئالیستی دارد. دید آن هم بسیار انسان گرایانه است و این باز کنتراستی است با سینمای دنیا و با تصویری که جمهوری اسلامی در مغز مردم خارج از کشور به جا گذشته به عنوان کشوری که مردمش نابردبار هستند و زنان را سرکوب می کنند و …
سینمای ایران به جهان نشان داد مردم انسان گرایی داریم. پسربچه ای داریم که به این فکر است که چطور دوستش را پیدا کند تا دفتر مشقش را به دستش برساند و وقتی پیدایش نمی کند خودش به جای او مشق شب می نویسد. ارزش های انسانی جهانی ای در ایران هست که همه ی انسان های دیگر هم با آن همدردی دارند.
نظرتان در مورد سینمای دیاسپورای ایرانیان چیست. البته ایرانیان خارج در طول سال های پس از انقلاب (و حتی شاید قبل از آن) آثار مختلفی تولید کرده اند اما منظور من مشخصا رشد این پدیده در چند سال اخیر است. نکته ی جالب این است که ساخت فیلم هایی را می بینیم که انگار کاملا در ایران می گذرند (و در کشورهای منطقه فیلمبرداری شده اند) اما قاعدتا محدودیت های موجود در داخل را ندارند و به قول معروف می توانند هر چه دلشان خواست نشان دهند. مثل «زنان بدون مردان» شیرین نشاط یا «شرایط» از مریم کشاورز.
ـ این سینما جایگاه مهمی دارد. اغلب کسانی که راجع به سینمای هنر یا دیاسپورا صحبت می کنند بر جنبه های تراژیک آن تایید می کنند که آدم از وطن خود دورافتاده و از جامعه مخاطبش دورافتاده و این از چیزهایی است که آدم وقتی به تبعید می رود یا فرستاده می شود از دست می دهد. ولی در تبعید یک سری چیزهایی هم به دست می آید. چیزهایی را می شود نشان داد که قبلا نمی شد. مثلا فیلم «شرایط» راجع به هم جنس خواهی زنان که شما اشاره کردید. یکی از نکات مثبت این است که آدم می تواند به یک سری آزادی هایی دست پیدا کند و در عین حال البته از نقصان ها و کمبودی های عظیمی هم رنج می برد. به نظرم سینمای تبعید یا مهاجرت را می شود جزو سینمای ملی کشورها به حساب آورد.
حضور ایرانی ها در خارج از کشور اصلا از دلایل گل کردن سینمای روشنفکری بوده است. چند میلیون ایرانی که خیلی هایشان هم درس خوانده هستند فیلم های ایرانی را می بینند، راجع بهشان می نویسند و … این ها در واقع سینمای ایران را رواج می دهند. آن ها هم به عنوان مخاطب و هم به عنوان سازنده بر سینمای ایران تاثیر می گذارند. فیلم های ایرانی که در خارج ساخته می شود هم به طرق مختلف در ایران نشان داده می شود و در واقع به نظرم نوعی رابطه متقابل به وجود آمده. ایرانیان خارج نشین بدون شک بر سینمای داخلی هم تاثیرگذارند.
بطور مشخص نظرتان راجع به «شرایط» به عنوان یک اثر سینمایی چه بود؟ چون متاسفانه بحث راجع به این فیلم کمتر به ارزش های سینمایی آن پرداخته.
ـ به نظرم به عنوان اولین فیلم داستانی بسیار خوب و مقبول است. آهنگ فیلم البته افت و خیز دارد و به طور همگن به جلو پیش نمی رود و از این نظر اشکال دارد. اما طوری که فیلم برداری شده نمی شود احساس نکرد در ایران نیست. یکی از چیزهایی که نشان می دهد حضور وسیع خانم های ایرانی در زمینه ی هنر و سینما است. زنان ایرانی نه تنها در خود ایران که در خارج هم چنین حضوری دارند.
قبلا تورنتو را دیده اید؟
ـ بله مدتی با اتوم اگویان (کارگردان شهیر کانادایی-آ.ع) کار می کردم و طی چند روز چند مصاحبه ی مختلف با او کردم. اما تا به حال فرصت گشت و گذار در این شهر را نداشتم!
به نظرتان تورنتو می تواند از بسترهای سینمای دیاسپورای ایرانی باشد؟
ـ تورنتو خودش فرهنگ سینمایی وسیعی دارد و به خاطر جشنواره آن جهانی هم هست. جامعه چندفرهنگی اش سابقه زیادی دارد و جمعیت ایرانی نسبتا بزرگی هم دارد. به خاطر نزدیکی اش با آمریکا فاصله زیادی از نظر فرهنگی با آن جا ندارد و این دو کشور از خیلی نظرها در همدیگر ادغام شده اند.
شکی ندارم که جامعه ی ایرانی تورنتو می تواند آثار ارزشمندی تولید کند. از دستاوردهای شما مثلا همین جشنواره بین المللی فیلم های دیاسپورا است که آقای شهرام تابع محمدی برگزار می کند. این جشنواره به عنوان دیاسپورای ایرانی شروع شده بود و امروز بین المللی است. در سوئد و آلمان هم البته جشنواره های مشابهی هستند که سیاسی ترند.
* سخنرانی روز پنجشنبه ۸ دسامبر ۲۰۱۱ ساعت ۴ تا ۶ بعدازظهر در دانشگاه تورنتو درباره تاریخ نگاری سینمای ایران به زبان انگلیسی در مکان زیر برگزار می شود:
Innis Town Hall 2 Sussex Avenue, Toronto, ON M5S 1J5
* سخنرانی روز جمعه ۹ دسامبر با عنوان “تاریخ نگاری سینمای ایران” به زبان فارسی در سالن اجتماعات شهرداری سابق نورت یورک واقع در شماره ۵۱۰۰ خیابان یانگ در ساعت ۷ بعدازظهر برگزار می شود.