زیبا   BIUTIFUL

کارگردان: الخاندرو گونزالس ایناریتو

فیلمنامه: الخاندرو ایناریتو، آماندو بو، نیکولاس جیاکوبن

تدوین: استفان میریون

فیلمبردار: رودریگو پریتو

موسیقی: گوستاوو سانتا اولالا

بازیگران: خاویر باردم، ماریس آلوارز، هانا بوچایب، گیلرمو استرلا، ادواردو فرناندز..

محصول: مکزیک، اسپانیا ۲۰۱۰

 خلاصه داستان:

اوکسبال (خاویر باردم) پدر یک دختر و پسر به نام های آنا و متیو است که به خاطر جدایی از همسر پریشان حال و الکلی اش سرپرستی بچه ها را خود به عهده گرفته است. اوکسبال در منطقه ای فقیرنشین در بارسلون زندگی می کند. جایی که محل استقرار بسیاری از مهاجران از ملیت های گوناگون است. او برای امرار معاش خود دست به کارهای مختلفی می زند که عمدتا غیرقانونی هستند. از وارد کردن کارگران چینی مهاجر گرفته تا فراهم کردن کالای بدلی برای دستفروشان به منظور فروش به توریست ها و در کنار اینها رشوه دادن مستمر به پلیس محلی برای جلوگیری از دستگیری و استرداد کارگران غیر قانونی. اما جدای از این اعمال خلافکارانه او مهارتی در ارتباط با ارواح تازه رحلت کرده دارد و نزدیکانش در قبال مبلغی پول از او می خواهند تا رابط گفته های عزیزان از دست رفته شان با آنها باشد و پیام روح از دست رفته را به آنها برساند. ماتیو با مشاهده خون در ادرارش به پزشک مراجعه می کند و در نتیجه خبر سرطان پروستات خود را می شنود. او تنها چند ماه زنده خواهند ماند. به همین خاطر متیو تلاش می کند که به زندگی و آینده بچه هایش سر و سامانی دهد. به سراغ همسر دو شخصیتی اش می رود و با اصرار او برای بازگشت دوباره به کانون خانواده موافقت می کند. طی یک یورش غیر منتظره از سوی پلیس به کارگران تحت مراقبت متیو بسیاری از آنها دستگیر می شوند و متیو نیز به خاطر همدستی با آنها به زندان می افتد. تیتو برادر هوس باز و دلال صفت متیو با گذاشتن وثیقه او را آزاد می کند. متیو درمی یابد که همسرش بر خلاف قولی که داده دوباره دچار مشکلات روانی شده و به پسرشان نیز آزار رسانده است. به همین خاطر با او مشاجره کرده و او را از خانه بیرون می کند. متیو که با یک مدیر کارگاه تولید ساک های بدلی (گوچی) در آوردن کارگران چینی ارزان و اسکان آنها در یک زیرزمین نمور و سرد همکاری دارد از یک زن کارگر چینی درخواست می کند که در غیاب او از دو فرزندش نگهداری کند. وقتی متیو از مرگ کارگران کارگاه به خاطر مسمومیت ناشی از نشت گاز با خبر می شود به زیرزمین کارگاه رفته و با مشاهده جسد زن چینی و کودک در آغوشش دچار عذاب وجدان شدیدی شده و هر چه تلاش می کند با روح او ارتباط برقرار کند موفق نمی شود و آشفته حال به دیدار زنی که واسطه معنوی و حکم مرشد او را دارد می رود تا از او برای رستگاری اش کمک بخواهد…

*** 

بگذار ارواح سبکبار بروند

زیبا با دیکته غلط ( BIUTIFUL) در پوستر فیلم نمایان است و دلیل آنهم با دیدن فیلم آشکار می شود. وقتی آنا دختر کوچک اوکسبال از او می خواهد تا زیبا را هجی کند، پدر به غلط آن را ادا می کند، مانند همه کارهای غلطی که در زندگی روزمره اش انجام می دهد. اگر چه بسیاری معتقدند زیبا اولین فیلم خطی و به اصطلاح سرراست الخاندرو ایناریتو بعد از فیلم های عشق سگی(۲۰۰) ، ۲۱ گرم (۲۰۰۳) و بابل (۲۰۰۶) است، اما باز با خواندن داستان  فیلم و شخصیت های متعدد و ساختار سوررئالیستی آن به این نتیجه می رسیم که اصولا ایناریتو کارگردانی نیست که بتواند ساده و سرراست قصه ای را روایت کند. او در همه آثارش با مفاهیمی چون تقدیر، سرنوشت و خیر و شر سر و کار دارد و در آخرین اثرش نیز به سراغ مرگ و زندگی رقت بار مهاجران و طبقات پایین جامعه شهری رفته است. زیبا مثل خود قهرمان فیلم آشفته است. مثل خود اوکسبال دارای جنبه  های دوست داشتنی و انتقادپذیر است، اما در مجموع از آن فیلم هایی است که به راحتی نمی توانی دوستش نداشته باشی و فیلمی هم نیست که خیلی اثرگذار باشد و تو را درگیر کند.

متیو شخصیتی خاکستری است. از سویی کارهای غیر قانونی انجام می دهد و در همان حال آدمی دلسوز برای مهاجران بی پناه است. در جایی که هیچیک از اطرافیانش قابل اعتماد نیستند خودش پای وعده هایی که به کارگران و رابط هایش می دهد می ایستد. آدمیست که بین نیمه تاریک و روشن ضمیرش در ستیز است و انگار در جستجوی تعادل بین این دو جنبه خیر و شر در وجودش است. به همین خاطر هم وقتی که با خبر می شود ده ها کارگر چینی کارگاه ساخت ساک های بدلی در زیرزمین کارگاه و به هنگام خواب به خاطر استشمام گاز نشتی از بخاری ها مسموم شده و درگذشته اند، خودش را به خاطر خرید بخاری های ارزان و به نیت اینکه مبلغی به جیب خود بزند، نمی بخشد.  او با وجودی که  دارای قدرت هایی در ارتباط برقرار کردن با ارواح است به ندرت این کار را انجام می دهد. چرا که این کار انرژی زیادی از او می گیرد و بار سنگینی که در زندگی روزمره اش حمل می کند او را شکننده کرده و طاقت بار مضاعف دیگری را ندارد. در ابتدای فیلم نیز شاهد ورود او به یک مجلس عزاداری هستیم و پدر و مادر کودک از دست رفته از متیو می خواهند تا با روح فرزندشان ارتباط بگیرد و حرف های ناگفته او را به آنها منتقل کند. متیو این کار را می کند. در واقع او با این عمل رابطی بین  ارواح  و جسمشان است که بتوانند با سبکباری زندان تن را رها کنند. متیو اعتقاد دارد که به خاطر اعمالش تنبیه می شود و به همین خاطر قصد دارد که برای رستگاری خود تلاش کند. وقتی به سراغ زنی که در حکم مرشد معنوی اش است می رود و اقرار می کند که نمی خواهد به این زودی بمیرد و بچه هایش را تنها بگذارد از مرشد می شنود که چاره ای جز قبول مرگ ندارد و جهان هستی خود از بچه ها مراقبت خواهد کرد. او سر به روی شانه مرشد گذاشته و به خاطر کشته شدن کارگرانی که خود را در مرگ آنها مقصر می داند، ضجه می زند.

خاویر باردم در نقش متیو مرا به یاد اثر درخشان آخاندرو امنبار به نام دریای درون (۲۰۰۴) با نقش آفرینی به یادماندنی اش در این فیلم می اندازد. باردم در دریای درون نقش نویسنده ای را بازی می کرد که سر تا پا فلج بود و می خواست داوطلبانه بمیرد اما قانون به او اجازه نمی داد و از ابتدا تا آخر فیلم تلاش می کرد تا دستگاه کلیسا را برای رای مثبت دادن به این عمل راضی کند. حال در فیلم زیبا در تلاش است تا به خاطر زندگی و حمایت از کسانی که دوستشان دارد زنده بماند، اما اینبار قانون طبیعت است که به او این اجازه را نمی دهد. باردم در هر دو اثر بازی های زیبایی را ایفا کرده است. در فیلم “زیبا” بار فیلم را به تنهایی به دوش می کشد و در برخی از سکانس ها بازی های حسی خوب و اثرگذاری دارد. فیلمنامه “زیبا” دارای انسجام کارهای قبلی ایناریتو نیست و گاهی با شخصیت های زائدی روبرو می شویم که بود و نبودشان در داستان اهمیتی ندارد. برای مثال حضور جوان چینی هم جنس گرا و رابطه اش با کارفرما و کشته شدنش در آخر داستان در بستر کارفرما چه نقشی را در روند قصه ایفا می کند و نبود این رابطه چه تاثیری بر کلیت قصه و شخصیت کارفرما می گذاشت. با نگاهی دوباره به فیلم زیبا شاید نتیجه گیری بهتری در ارتباط با متوسط بودن این فیلم بتوان گرفت. فیلم دارای چند سکانس تاثیرگذار مثل شروع آن، مرگ کارگران چینی و سکانس آخر دارد و با زمانی حدود دو ساعت و نیم به فیلمی کش دار تبدیل شده است.

الخاندرو گونزالس ایناریتو کارگردان فیلم متولد  ۱۹۶۳ مکزیک است. اولین اثرش “عشق سگی” را در سال ۲۰۰۰ کارگردانی کرد. “۲۱ گرم” و “بابل” از دیگر آثار مطرح این فیلمساز هستند.  او تاکنون برای فیلمهای “بابل” و “زیبا” در سه رشته نامزد اسکار شده، اما موفق به دریافت آن نشده است.  اما در فستیوال های بین المللی به دریافت۴۵ جایزه نائل شده و ۳۳ بار نیز نامزد جوایز گوناگون در رشته های مختلف بوده است.

 

 

* عارف محمدی فارغ التحصیل ادبیات فارسی و سینما از ایران و مددکاری اجتماعی از کالج جورج براون در کانادا است . به عنوان منقد فیلم با رسانه های ایرانی چون شهروند و رادیو زمانه همکاری داشته و مدت ده سال است که برنامه تلویزیونی فیلم و سینما را تهیه و اجرا می کند. مستندسازی از دیگر فعالیت های او در زمینه سینماست.

Arefcinema@yahoo.com

www.newwaveartistic.com