شماره ۱۱۸۹
یک سال پیش بود که سحر زرهی، همکارم در شهروند، خوانندگان را طی مقاله ای خواندنی با “جشنواره تئاتر شاو” آشنا کرد و ضمن بیان تجربه ی خودش از سالهای اولیه مهاجرت به کانادا، از این جشنواره نوشت:

“برای ما هرگز در آن سالهای اول پیش نیامد که در سر راه به آبشار نیاگارا، به شهر کوچک فرهنگ و هنر، نیاگارا در دل دریاچهNiagara on the Lake نگاهی کرده باشیم و ببینیم که جشنواره ی پرجلوه ای آن جاست؛ در برابر چراغ های درخشان کازینوها و پارکهای شگفت آور آبشار، کپی کم رنگ یک شهر تاریخی را ببینیم و از مغازه های آنتیک که ما را با نوستالژی ها پیوند می زدند، دیدن کنیم و مرباها و بستنی های خانگی شان را بخریم.
علاوه بر قدم زدن در این تاریخچه، “نیاگارا در دل دریاچه” به بازدید کنندگانش پارکهای کم نظیر و شراب سازی های دیدنی را تعارف می کند، اما شهرت اصلی شهر به جشنواره ی تئاتر “برنارد شاو” اوست.
جشنواره ی “برنارد شاو” از سال ۱۹۶۲ درهمین شهر شروع شد؛ با همت وکیل و نمایشنامه نویس کانادایی براین دوهرتی(Brian Doherty) .
در تابستان ۱۹۶۲ آقای دوهرتی با دو نمایش از برنارد شاو (Don juan in Hell) و کندیدا(Candida) با ۸ اجرا در آخر هفته ها فستیوال را با نام “سلام بر شاو” شروع کرد.
سال بعد “بنیاد تئاتری شاو” به وجود آمد و به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی آغاز به کار کرد. هدف بنیاد اجرای نمایشنامه های برنارد شاو و همدوره های او بود.
در اولین دهه ی این جشنواره تعداد بینندگان نمایش ها مدام رو به افزایش بود، تا بدانجا که نمایش های جشنواره در بسیاری از شهرهای آمریکای شمالی بر صحنه می آمدند.
از جون ۱۹۷۳ ساختمان مرکزی نمایش های جشنواره آغاز به کار کرد و باعث شد بینندگانی از کانادا و دیگر نقاط جهان به دیدن نمایش های این جشنواره ترغیب شوند.
با همت کارگردان هنری جشنواره کریستوفر نیوتن (Christopher Newton) در دهه ی هشتاد و پس از آن جکی مکس ول (Jackie Maxwell) در سال های دوهزار تاکنون جشنواره پیشرفت های چشمگیری کرده و مورد توجه بینندگان بیشتری قرار گرفته است.
هم اکنون جشنواره “شاو” یکی از جشنواره های مهم تئاتری کاناداست و سه سالن نمایش دارد که بزرگترینش ۸۵۶ صندلی و کوچکترین آن ۳۲۸ صندلی دارد و همه ساله ده تا دوازده نمایش در جشنواره اجرا می شود که حدود هشتصد بازیگر در آنها حضور می یابند و جمعیتی افزون بر ۳۰ هزار تن نمایش ها را می بینند.”

جوانان ایرانی و افغان بر صحنه های نمایش “شاو”

امسال یک جوان ایرانی و یک جوان افغان در دو نمایش در جشنواره نمایش شاو هنرنمایی می کنند؛ علی مومن و کاوا آدا.
ما با این دو جوان هنرمند گفت وگویی تلفنی داشتیم و جالب است بدانید که هر دو از کودکی در کانادا زندگی می کنند ولی هر دو به خوبی فارسی حرف می زنند و حرف هایشان ترجمه نشده است.

علی مومن

در سایت علی www.alimomen.com می توانید کارنامه اش را بخوانید از جمله:
در کالج شرایدون بازیگری، خوانندگی و رقص خوانده. در نمایش های “داستان وست ساید”، “همونجوری که دوست داری”،”کاندید”و ” یکشنبه در پارک با جورج” بازی کرده و در دو نمایش از کارهای کمپانی “عصر جدید” به کارگردانی سهیل پارسا با نام های “آرش” و “بازجویی” حضور داشته . او همچنین در سریال تحسین شده ی “مرز” که از ساخته های سی بی سی است بازیگر بوده و در فیلم Traitor با دان چیدل، گای پیرس و جف دانیلز همبازی شده است.
علی همکار برنامه ی رادیویی Afghanada در سی بی سی هم بوده ، و امسال برای اولین بار در دو نمایش “جشنواره نمایش شاو” بازی می کند، اما آنچه که از او پرسیده ام را در کارنامه اش نمی بینید:

علی جان از خودت بگو.

ـ ۲۵ سال دارم. یک سال و نیمه بودم که با خانواده (دو خواهر بزرگتر و پدر و مادرم) از مشهد به کانادا آمدیم.
در اینجا موزیکال تئاتر خوندم و در این زمینه هم کار میکنم.

اینکه به رقص و آواز و بازیگری علاقه داری، به خانواده ات مربوط می شه؟

ـ خانواده من هنرمند نیستن، البته عموی من کریم مومن در اروپا در زمینه ی هنر معروفه، اما من خودم از بچگی هنر رو دوست داشتم. بچه که بودم به مدرسه ایرانی میرفتم و اونجا ادای “صمد” رو درمی آوردم و همون ادامه پیدا کرد تا حالا که به “شاو” رسیدم.

در جشنواره نمایش شاو امسال تو و کاوا در دو نمایش با هم بازی می کنید. یکی از اینها را توضیح بده.

ـ محله ی شگفت انگیز Wonderful Town نمایش موزیکالی ست که من در آن چند نقش مختلف دارم. زیاد میرقصم، آواز میخونم ادای آدمهای ایتالیایی و پرتغالی و برزیلی را درمی آرم.
نویسنده ی این نمایش همان نویسنده ی مشهور “وست ساید استوری” ست و کارگردانش هم Roger Hodgman است که از استرالیا آمده، چون “شاو” کمپانی بزرگ و شناخته شده ای ست، میتونه کارگردان های بزرگ رو به جشنواره بیاره.
موزیک نمایش عالی ست، کیفیت عالی ست و هر ایرانی و افغان که بیاد کاملا میفهمه و در مورد نیویورک سیتی سال ۱۹۳۵ است.
۴ بار در هفته ۷ یا ۸ اجرا داریم. از اول اپریل شروع شده تا اکتبر هم ادامه داره.

آیا پس از پایان جشنواره جایزه ای هم داده میشه؟

ـ جایزه اینه که بگن دوباره بیا و بازی کن. شاید سال دیگه نقش بزرگی باشه. من یک ساله که از مدرسه بیرون اومدم و اولین سال آموزشی ست و برام خیلی مهمه که یاد بگیرم تا وقتی که نقش بزرگی گرفتم براش آماده باشم و بتونم. اینجا سیستم حمایتی خوبی داره مثلا اگر من بخوام یک کنسرت کوچک بذارم اینجا، سالن و پیانو و خلاصه همه چیز رو جور میکنن. “شاو” از فوریه تا نوامبر فعاله و من از فوریه اومدم اینجا.

فیلم سینمایی هم با چند بازیگر مشهور بازی کردی آیا دوست داری به هالیوود بری؟

ـ چرا که نه. من بازیگری رو دوست دارم (با خنده) درآمدش هم خوبه، اما من اینجا در”شاو” خوشحال و راضی هستم.

گفتی یک سال و نیمه بودی که به کانادا آمدی. می تونم بپرسم چطور اینقدر فارسی حرف زدنت خوبه؟

ـ مامان و بابام اجازه نمیدن تو خونه انگلیسی حرف بزنم برای همین یاد گرفتم. من و دو تا خواهرم (که هر دو هم در کار و درس موفق هستند)توی خونه فارسی حرف می زدیم.

بگذار مثل همه مصاحبه ها، ازت بپرسم برای جوانهای مثل خودت چی داری بگی؟

ـ من تنها چیزی که میتونم بگم اینه که فرهنگ ایرونی رو الان یه خورده میشناسم، این که اگر یک جوان تئاتر و هنر رو دوست داشته باشه من میدونم که سخته. ما فرهنگی داریم که پدر و مادرها دوست دارن بچه هاشون دکتر ـ مهندس باشند، چون اونها سختی کشیدن تا به اینجا رسیدن و دوست ندارن بچه هاشون در کاری بیفتن که سختی داشته باشه، ولی اگر جوانها واقعا میخوان تو کار هنر باشن بدونن خیلی سخته، همونطور که اگر آدم بخواد دکتر بشه یا وکیل بشه خیلی سخته، هنر هم کلی کار داره و هیچ تضمینی نداره که آدم موفق بشه.

کاوا آدا


کاوا آدا ـ ۲۸ ساله ـ برای دومین بار در این فصل تئاتر جشنواره “شاو” شرکت می کند، این بدین معنی ست که حضورش در دو نمایش “مک و میبل ” در نقش چارلی چاپلین و “تابستان و دود” اثر تنسی ویلیامز در سال گذشته مورد تحسین قرار گرفته است.
از وب سایت کاواwww.kawaada.com اما چیزی دستتان را نمی گیرد، چون خودش می گوید مثل علی زرنگ نیست و وب سایتش را وقت ندارد که به روز کند.

کاوا آدا از کنسرواتوار بوستن آمریکا لیسانس تئاتر دارد و بر صحنه های چند نمایش در آمریکا حضور داشته، در سال ۲۰۰۴ نیز یک نمایش تک نفره نوشته و اجرا کرده است.
کاوا در کابل پایتخت افغانستان به دنیا آمده و در دهه ی هشتاد به هنگام اشغال افغانستان توسط روس ها همراه مادرش به پاکستان می گریزد. فکر می کردند پدرش درگذشته است اما یک ماه بعد پدر به آنها می پیوندد. خانواده اش از خانواده های اشرافی افغانستان بودند و پدرش قهرمان شطرنج بود.
خانواده ی کاوا از پاکستان به هند می روند، از هند به سوئیس و دوباره هند و سرانجام به کانادا می رسند. به کانادا که می رسند کاوا هشت ساله است.

کاوا در گفت وگوی سال گذشته با “سحر” می گوید:
“به دلیل گذشت هایی که خانواده ی ما کرده بود من و خواهرانم احساس دین به خانواده می کردیم و می خواستیم پاسخ آن همه فداکاری نسبت به خودمان را جور مناسبی بدهیم. و موفقیت در منظر شخصی و حتی عمومی، بخشی از همین آرزوی ما بود. من اما گاهی احساس می کنم ای کاش به حرفه دیگری تن می دادم. زیرا در این حرفه بخت موفقیت مادی و معنوی به میزانی که آرزو داشتم وجود ندارد. مگر اینکه بروم به تلویزیون و سینما. موفقیت از منظر خانواده ی ما و خانواده های افغان دیگر دکتر و مهندس و وکیل شدن است. برای همین است که انتخاب حرفه ی بازیگری برای من پدر و مادرم را دچار شگفتی کرده است.
من اما از همان کودکی در هند وقتی فیلم های بالیوود را می دیدم احساس می کردم دلم می خواهد هنرپیشه شوم.
سال دوم دانشگاه بودم که یازده سپتامبر اتفاق افتاد. پیش از یازده سپتامبر گمان می کردم در کانادا برای خودم زندگی این جایی را تدارک خواهم دید، اما بعد از یازده سپتامبر متوجه شدم که من اول یک افغان هستم و این تنها یک ریشه نیست، بلکه در هر کاری که می کنم و یا هر جایی که می روم از منظر دیگران، و حالا خودم، با من است.
اتفاقاتی که آن موقع رخ داد ترسی که در چشمان دیگران دیدم و جوری که آدمها شروع به رفتار با من کردند، برای من آینه ای شد که مرا بار دیگر مثل اول باری که بودم نشان دهد. مثل یک خاورمیانه ای، مثل یک آسیایی، مثل یک غریبه. اینها باعث شد که من در سازمانهای دانشجویی فعال شوم و به دیگران درباره افغانستان و افغان ها آگاهی بدهم. خیلی ها نه می دانستند افغانستان کجاست و نه اطلاعی از تاریخ ما داشتند. هنوز هم بیرون از کوشش های تئاتری، درباره تنوع فرهنگها و هم آمیزی فرهنگها در دانشگاههای مختلف حرف می زنم.
هنگامی که مدرسه ام تمام شد به نیویورک رفتم و خودم را به یکی از آژانس های بازیگری معرفی کردم و انتخاب شدم.
سه ماه پس از بودن در نیویورک مرا برای بازی در یکی از موزیکال های برادوی انتخاب کردند. و بازی در موزیکال “رویاهای بمبئی” نخستین حضور تئاتری من بود. این همه مثل یک رویا بود، من از مدرسه درآمده بودم و در برادوی مشغول به کار شده بودم و کارت بازیگری برادوی و ویزای کار آمریکا داشتم. اما همه اش در یک روز با تصمیم تهیه کننده دود شد و به هوا رفت. دو هفته پیش از آغاز تمرین ها تهیه کننده تصمیم گرفت نمایش را متوقف کند و دولت آمریکا از من خواست که به کانادا بازگردم. من به دلیل افغان بودنم باید هر چند وقت یک بار می رفتم و خود را به اداره ی امنیت و مهاجرت آمریکا معرفی می کردم و برای همین آنها به درستی می دانستند که من تا کی ویزا دارم و یا کدام روز ندارم! مجبور شدم به کانادا بازگردم و تصمیم گرفتم تئاتر را ترک کنم…”

اما خوشبختانه کاوا دنیای جادویی نمایش را ترک نکرد و امسال برای دومین بار در “جشنواره نمایش شاو” در دو نمایش به همراه علی شرکت دارد: “محله شگفت انگیز” و “بعد از رقص” After the Dance .

از کاوا در مورد نمایش “بعد از رقص” می پرسم.

ـ کارگردان ” بعد از رقص” کریستوفر نیوتن از کارگردانان موفق و مورد احترام “شاو” است که مدت ۲۵ سال است با “شاو” کار می کند. بازی در این نمایش برای ما جوانها بسیار مهیج بود چون ایشان کارگردان مورد احترام و بزرگی ست. من در این نمایش در نقش لورنس که مهمان یک مهمانی بزرگ است بازی می کنم. این نمایش برخلاف محله شگفت انگیز موزیکال نیست ولی رقصی در این نمایش هست که من سوپروایزر این رقص هستم.

کاوا که به فارسی دری زیبایی حرف می زند، نگران این است که حرفهایش را درست نفهمم، و من به او می گویم که من دوستان افغان بسیاری دارم و کاملا می فهمم چه می گوید. چون هر سه صدای هم را می شنویم، علی هم گاه گاهی به کاوا در بیان منظورش کمک می کند، احساس می کنم خیلی باهم نزدیک هستند، میپرسم شما چطور با هم آشنا شدید؟

ـ همین جا آشنا شدیم. یکی از مسئولان شاو با من صحبت کرد که یک جوان ایرانی میاد اینجا. و ما را باهم آشنا کرد.

کاوا گرچه یک بازیگر است اما دوست دارد خودش را نویسنده، سخنران و معلم هم بداند. او یک نمایش تک نفره هم نوشته به نام The Canny Afghani.

از کاوا درباره ی آینده ی کاری اش می پرسم، می گوید:
ـ من میخواهم روی صحنه زیاد کار کنم ضمن این که دو سه سال است که در دبیرستان های تورنتو هنر درس میدهم.

دوست داری در سینما هم بازی کنی؟
ـ نه دوست ندارم در سینما بازی کنم و بازی روی صحنه را بیشتر دوست دارم (با خنده می گوید، مثل علی خوش قیافه نیستم).

کاوا در فوریه ۲۰۰۸ کنسرتی برای جمع آوری کمک مالی به کودکان افغانستان برگزار کرد. او این کمک ها را از طریق یونیسف و “راوا”(جمعیت انقلابی زنان افغانستان) به کودکان هموطنش رساند.

از او می پرسم چگونه با راوا آشنا شدی و چه شد که به فکر کمک به کودکان هموطنت افتادی؟
ـ خواهر من که در زمینه سازمانهای غیرانتفاعی کار کرده، راوا را معرفی کرد و من از طریق آنها برای برای بچه ها کمک جمع آوری کردم.
این که چه شد به فکر کمک افتادم. ما هرچه که پیش می رویم نباید مملکتمان یادمان برود. یادمان نره چه کارهایی میتوانیم بکنیم که تلافی کنیم برای مردمی که آنجا سختی میکشند. بعضی از مردم که از کشورشان می آیند بیرون یادشان میرود که از کجا آمده اند.

کاوا در گفت وگوی سال گذشته با سحر، از اینکه بخت حضور در جشنواره ی سفیدپوست گرای شاو را پیدا کرده، گفته بود:
“باید اظهار خوشوقتی کنم از حضور آدمهایی مانند Jackie Maxwell که به من این شانس را داد، به کسی که چندان شناخته شده نیست در این جشنواره ی مهم حضور یابد. آدمهایی مانند او در پی آنند که هنرها در این کشور انعکاسی باشند از جامعه ی واقعی و امروزی کانادا.
در پروژه ی دیگری جکی به من یک نقش اصلی را پیشنهاد کرده است. نقشی که سابقه نداشته غیر سفیدپوستان بازی کنند و این خود نشان از اراده ی آدمهایی مانند او برای تغییر دارد.
جشنواره هایی مانند “شاو” باید پیش قراول این گونه تغییرات قرار بگیرند. و این به عهده هنرپیشه های نسل اول و دوم مهاجران هم هست که خودشان را برای حضور در این گونه کوشش ها آماده کنند.”

کاوا می خواهد پس از پایان جشنواره در ماه اکتبر به افغانستان برود تا به مردم در راه تئاتر و نمایش کمک کند.
می گوید، می خواهم داستان های خود را به زبان خود بیان کنند.

برای این دو جوان مهاجر سلامت و موفقیت های بیشتر آرزو می کنم.
نمایش علی و کاوا تا اکتبر ادامه دارد. برای اطلاع از روزها و ساعات نمایش به سایت www.shawfest.com مراجعه کنید.