دو سال برنامه ریزی، فعالیت بی وفقه نزدیک به دویست نفر برای گرد هم آوردن بیش از ۱۵۰ هنرمند که در شش عرصه متفاوت با ما سخن می گویند، چه دستاورد خاصی برای ما دارد؟ به عبارت دیگر، “یکی بود، یکی نبود” پاسخ به کدام ضرورت، به کدام پرسش است؟
شکی نیست که برگزاری چنین جشنواره ای در دنیا بی سابقه است و برای ایرانیان حس اعتماد به نفس و اطمینان به خود را تقویت می کند، چیزی که ما در این دوره بسیار به آن نیاز داریم. شکی نیست که ایجاد شبکه ای از هنرمندان و ادیبان طراز اول ایران برای ما امکان برقراری ارتباطی زیبا و عمیق با جامعه میزبان و جامعه خودمان برقرار می کند. همه اینها هست و بیشتر هم هست. من گمان می کنم که مهمترین دستاورد این جشنواره بازگویی داستان ما از زمان باستان تا همین امروز از زبان ۱۵۰ هنرمند است. این پاسخی بجا و لازم برای سئوال “ما که هستیم؟” است. همانگونه که در زمان فردوسی، همانگونه که در زمان مولوی و … مردم ما وحشتزده و مبهوت در پی دریافتی از آنچه می گذشت، به پیش از خود نگریستند و تلاش در شناخت و ارزیابی آنچه در پشت سر نهاده بودند، کردند و بر مبنای آن شناخت راهی به آینده گشودند، ما نیز نیاز مبرمی داریم که خود را بشناسیم. این شناسایی به معنای حس افتخار بی اساس به گذشته ای که به درستی آن را نمی شناسیم و برای فرار از حالی که از درک آن عاجزیم، نیست. این یک شناخت همه جانبه از گذشته و حال است که با تامل و تعمق، دریچه هایی به سوی آینده باز می کند، اما چگونه می توانیم خود را بشناسیم؟ از زبان که؟ نوشته ها و گفته هایی که به تمسخر و تحقیر و یا بزرگ نمایی بی پایه ما، فرهنگمان، تاریخمان و وضعیت کنونیمان می پردازند، کم نیستند. به که باید گوش کنیم؟
به نظر من هنرمندان و ادیبان بازتاب روح زمانه خود هستند و به واسطه حساسیت و کنجکاوی لازمه کارشان، کاوشگران خوبی در گذشته نیز هستند. “یکی بود، یکی نبود” امکانی فراهم می کند که در هر گوشه ای از مرکز عظیم هاربر فرانت، هنرمندی، نقاشی یا ادیبی بخشی از داستان ما را به زبان خود بازگو کند. “یکی بود، یکی نبود” از زمان باستان آغاز می کند: جعفر والی با روایت “رستم و سهراب” ما را به دنیای حماسه آفرینان و تاریخ پر رمز و رازمان می برد و اریل بالوی داستان “زال و رودابه” را با همه پیچ و خمها بازگو می کند. تمرکز جشنواره “تیرگان” است، جشنی که بر طبق بسیاری روایات با آرش کمانگیر و جانفشانی او در راه میهنش ارتباط دارد. پس جای تعجبی نیست که این روایت هر بار در قالبی و از زبان فردی متفاوت ارایه شود. حورا یاوری از “آرش” می گوید و ارتباط آن با ادبیات و نگرش امروز ما ایرانیان. سهیل پارسا و شاهرخ مشکین قلم هر یک زمینه ای متفاوت را برای بازگویی این داستان انتخاب می کنند و دیدگاهی متفاوت از این اسطوره ارایه می دهند. شاهرخ با رقص اسطوره ای دیگر، راوی داستانی می شود که جایگاهی ویژه در ادبیات ما دارد و سهیل از زبان بهرام بیضایی آرش را به امروز می آورد و معضلات انسان امروزی را در قالب اسطوره ای باستانی بررسی می کند. بدین ترتیب “یکی بود، یکی نبود” فرصتی فراهم می کند تا ما از زبان افراد مختلف با اسطوره هایمان دیداری تازه کنیم و در پیامهای ممکن تامل کنیم. محمد استعلامی با صحبت از مولانا، ما را به گذرگاهی دیگر از تاریخ، تفکر و ادبیاتمان می برد و آناهید جانبازیان در عرصه رقص، نگاهی نو از مولانا و نگرش او عرضه می کند. مهدی تورج با نگاه موشکافانه در مینیاتورهای ایرانی، تلاش می کند تا از صورت ظاهر این نقاشیها، به درون زندگی مردم تصویر شده در آنان راهی بیابد. مهشید امیرشاهی ما را به واپسین مقصد، زمان حال می آورد و آینه ای از احوال ما در برابر ما می گذارد.
در همه زمینه ها، تلاش در پی درگیر کردن بازدید کنندگان با آنچه می گذرد، است. هنرهای تجسمی از محدوده نمایشگاه بسیار فراتر می رود و به سخنرانی و جلسات گفت و شنود می پردازد. هفت تن از نخبگان عرصه های مختلف این هنر، در میزگردی به بحث و کنکاش در “بررسی موقعیت هنر در ایران امروز” می پردازند. آیدین آغداشلو، غلامحسین نامی، محمد احصایی، عباس کیارستمی، ناصر اویسی، خسرو بیات، مجید عباسی، فرشید مثقالی، جواد مجابی و … از برگزیدگان هنر امروز ایرانند که شناخت دقیقی از گذشته دارند و هوشمندانه امتدادی از گذشته را در هنر امروز دنبال می کنند.
یکی از نکات در خور توجه این جشنواره، ارتباط تنگاتنگ بین زمینه هاست. تلاش بر عرضه همه زمینه ها بوده، اما ما دایم شاهد تلاقی این قلمروها هستیم: اقتباس ادبی در سینما از ناصر تقوایی، مثال خوبی در این زمینه است. در برنامه رقص ساشار ظریف، موسیقی و شعر همگام با حرکت در پی القای نگرش و پیامی خاص هستند. نمایش “بوف کور” نیلوفر بیضایی شاهکار برجسته ادبیات معاصر ما را در قالبی دیگر عرضه می کند.
تیری که از کمان آرش رها شد، مرزهای ایران را گسترش داد و به غنای قلمرو فرهنگی ایران افزود. “یکی بود، یکی نبود” از بسیاری جهات، بر اهمیت آگاهی از چندگونگی و تنوع فرهنگی ما که ریشه در ایران باستان دارد، تاکید می کند. خدمات اقلیتهای مذهبی و اقوام مختلف ایرانی به فرهنگ و هنر ایران در عرصه های مختلف عرضه می شود. آناهید جانبازیان در زبان حرکت و رقصهای ارمنی، ازبکی، شمالی، … از مرزهای جغرافیایی و سیاسی می گذرد و در قلمروهای فرهنگی که با فرهنگ ایران سابقه نزدیک دارند، قدم می گذارد. سعید شنبه زاده موسیقی و رقص مردم جنوب را عرضه می کند. گروه باربد از تورنتو موسیقی کردی و گروه لیان از کشورهای مختلف موسیقی عرفانی اجرا می کنند. دریا دادور ملودیهای محلی ایرانی را با سنت خواندن اپرا تلفیق می کند.
“یکی بود، یکی نبود” با در نظر داشتن کیفیت و استاندارد بالا، در پی القای دیدگاه یا سلیقه خاصی نیست و به تنوع نظرات به دیده احترام و تساهل می نگرد. در این مجموعه طیف وسیعی از هنر و ادبیات، از سنت دیرین تا معاصر تا تلفیق، عرضه می شود. محمدرضا لطفی به همراهی گروه شیدا موسیقی سنتی ما را عرضه می کند و سول نایدوس و تکنوفانک موسیقی الکترونیک و راک اجرا می کنند. داریوش مهرجویی، رخشان بنی اعتماد، ناصر تقوایی و ایرج کریمی از دیدگاه پیشکسوتان سینمای ایران و اصغر فرهادی از زبان سینمای جوان ایران سخن می گویند. تلاش بر این بوده که همه اجزا فرهنگ ایرانی در همه ابعادش تا حد ممکن ارایه شوند، چرا که پیام این جشنواره سخن گفتن از دریچه فرهنگ و هنر است. ما اگر در این زمانه ی پر تلاطم و پر اغتشاش حرفی برای گفتن داشته باشیم، آن حرف فرهنگ ماست. “یکی بود، یکی نبود”، فرصتی به ما می دهد تا سفری همه جانبه در تاریخ و فرهنگمان داشته باشیم، تا نگاه تازه ای بدون پیشداوری مثبت یا منفی و مبتنی بر آگاهی به خود داشته باشیم، و از زبان فرهنگمان با دیگران سخن بگوییم.