شهروند ۱۱۷۱

نمایشنامه “فرار بزرگ” روز ۵ اپریل در شهر تورنتو و در یکی از سالنهای مجهز تئاتر در مرکز شهر به روی صحنه می رود. هوشنگ توزیع از معدود هنرمندان سینما و تئاتر مقیم خارج کشور است که با توجه به مشکلات و موانع موجود بر سر راه هنرمندان در حدود سه دهه اقامتش در آمریکا کارهای مردم پسندی انجام داده است. مردم هوشنگ توزیع را به واسطه حضور در نمایشنامه های طنز تئاتری و تلویزیونی اش می شناسند، اما آنها که بازی او در سه فیلم سینمایی فرستاده (پرویز صیاد)، مهمانان هتل آستوریا(رضا علامه زاده) و آمریکای زیبا (بابک شکریان) را دیده اند به توانایی او در ایفای نقش های جدی نیز پی برده اند. من پس از آشنایی با کارهای او بویژه در نقشهای سینمایی اش همیشه افسوس خورده ام که چرا فرصتی پیش نیامده تا او با حضور در فیلم های دیگر استعداد بازیگری اش را بیشتر و بهتر به نمایش بگذارد. امیدوارم که روزی این اتفاق بیافتد تا هوشنگ توزیع را جدای از صحنه تئاتر در عالم سینما که مخاطب فراوانتری دارد نیز ببینیم. هنوز موفق به دیدن نمایش فرار بزرگ نشده ام و نمی توانم درباره آن قضاوت کنم، اما می توان حدس زد که هنرنمایی هوشنگ به تنهایی توجه تماشاگران را به خود جلب خواهد کرد. اجرای فرار بزرگ بهانه خوبی است تا به طور مختصر به معرفی کارنامه هنری او بپردازیم.


هوشنگ توزیع فعالیت های هنری اش را در تهران با کارگاه نمایش در سالهای تقریبا ۱۳۴۹یا ۱۳۵۰ آغاز کرد. با هنرمندان خوبی مثل اسماعیل خلج که یکی از بهترین نمایشنامه نویسان و سرپرست گروه نمایش بود و عباس نعلبندیان آشنا شد. دو نمایشنامه کارگردانی کرد یکی با عباس نعلبندیان به نام “صندلی را کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز و سرد بیابان نگاه کنیم”. دیگری هم به نام “صبح را کنج این خانه مجوی” که زنده یاد رضا ژیان، اکبر رحمتی و شهناز ساعدی در آن بازی می کردند. دو سال قبل از انقلاب، از کارگاه نمایش بیرون آمد و به طور آزاد کار کرد. یک سریال تلویزیونی به نام “افسانه های کهن ایرانی” با کارگردانی خانم ملک جهان خزاعی از طراحان خوب صحنه که از انگلستان آمده بود، کار کرد. پخش این سریال مصادف شد با مقطع انقلاب و فقط هفت و یا هشت قسمت آن در هیاهوی انقلاب پخش شد.

بعد از انقلاب به نیویورک آمد. البته سالها بود که قصد داشت برای تحصیل در رشته سینما به NYU برود و برای ادامه کار به ایران برگردد، اما معافی نداشت. در نیویورک متوجه شد که برای تحصیل ابتدا باید زبان انگلیسی را تقویت کند و برای گذراندن زندگی هم باید کار کند. خیلی کارها در آن زمان انجام می داد. ظرفشویی، پیشخدمتی … اما نتوانست هزینه تحصیل در مدرسه سینمایی را تامین کند. به کارگاه های نمایشی نیویورک و در مقطعی هم به آکتور استودیو رفت. متاسفانه چون زبان انگلیسی اش ضعیف بود، آنجا هم دوام نیاورد. برای مدت کوتاهی به لس آنجلس رفت، اما متوجه شد آنجا نمی تواند زندگی کند پس به نیویورک برگشت. قرار بود نمایشنامه ای به نام “کتابهای تبتی مرگ” بر روی صحنه برود که او هم برای تست بازیگری به آنها مراجعه کرد. کارگردان آن یک ایرانی بود به نام آشور بنی پال و خانم دیگری به نام سوسن دیهیم که در حال حاضر در نیویورک است و صدای فوق العاده ای دارد، با ایشان همکاری داشت. خانم سوسن و همسرش چارلز آهنگسازی می کردند و آهنگ فیلم آسمان سرپناه (برناردو برتولوچی) را هم آنها نوشتند. بالاخره این نمایش را در لامامای نیویورک در سال ۱۹۸۲ اجرا کردند.

بعد از آن دو سه نمایشنامه دیگر نیز بازی کرد تا این که پرویز صیاد پیشنهاد بازی در فیلم سینمایی فرستاده را مطرح کرد. در این فیلم که فوق العاده مورد توجه قرار گرفت بازی کرد و کار او هم مورد توجه قرار گرفت. برای شب افتتاحیه فیلم به لس آنجلس رفت که مصادف با یک اقامت طولانی شد. در آنجا یک گروه تئاتر راه انداخت به نام کارگاه نمایش۷۹ که این اسم را به احترام کارگاه نمایش تهران که در سال ۱۹۷۹ تعطیل شد، گذاشت.

اولین کسانی که به این گروه تئاتری پیوستند داریوش ایران نژاد و آذر فخر در سانفرانسیسکو بودند. نمایشنامه ای کار کردند به نام ” همه پسران ایران خانم” که یک کمدی دراما بود و خیلی مورد توجه قرار گرفت، اما تئاتر به عنوان یک هنر مهجور تحت تاثیر جریانات غالب کاباره ها و خواننده ها بود و به همین خاطر آنها بیش از چند اجرای محدود نداشتند. دومین کار گروه شکل بهتری گرفت. نمایشنامه ای نوشت به نام ” کافه اکبر آقا نوستالژی به فروش می رسد”. این نمایش مصادف شد با ورود شهره آغداشلو که از لندن به لس آنجلس آمده بود.

از شهره دعوت کرد به گروه ملحق شود. بعد این نمایشنامه را با بازی شهره، رضا ژیان، حسن خیاط باشی و بهروز جلیلی به روی صحنه بردند. البته گروه هنوز به طور مستقل جا نیافتاده بود. خود او هم برای نمایشنامه های دیگری کار می کرد و در ضمن تجربه تهیه کنندگی هم نداشت، به همین علت کلا چند اجرا بیشتر نتوانستند انجام دهند. حتی به اروپا هم رفتند و در آنجا عبدالله بوتیمار به جای رضا ژیان بازی کرد، اما پس از چند اجرا برگشتند و شهره هم رسماً به گروه پیوست.

هوشنگ توزیع، شهره را از ایران می شناخت و در آنجا نمایشنامه ای کار کرده بودند به نام “شبیخون” به نویسندگی و کارگردانی سیروس ابراهیم زاده که رضا ژیان، رضا رویگری و فریده سپاه منصور هم در آن بازی می کردند. به هر حال در سال ۱۹۸۵ این دو دوباره با هم برخورد کردند و درگروه تئاتری با هم همکاری داشتند و بعد هم ازدواج کردند. وقتی دخترشان”ساراجین” داشت به دنیا می آمد، نمایشنامه ای کار کردند به نام “گمشده در باد” که کمدی سرد و تلخی بود و چون حمایت کننده نداشتند بیش از دو اجرا دوام نیاورد. بعد از آن “بوی خوش عشق” را نوشته و کارگردانی کرد که شهره و داریوش ایران نژاد در آن بازی کردند. آنها پیش بینی کرده بودند که بیش از ده شب روی صحنه نمی ماند، اما ۵۰۰ شب اجرا شد. گروه به این شکل مردمی شد و پا گرفت. آنها چهار سال به طور مداوم و بدون فاصله این نمایش را اجرا کردند. بعد از آن “سهم ما از خانه پدری” را نوشت و کارگردانی کرد که باز هم با بازی شهره و مائده طهماسبی همسر فرهاد آئیش که هر دو در ایران فعالیت دارند، همراه بود. بعد از سهم ما از خانه پدری نمایشنامه ای نوشت به نام “در جستجوی امیرارسلان” که کاری برشتی(شیوه برتولت برشت) و سمبولیک بود. به گفته خودش هر چه پول درآورده بود روی آن گذاشت و خانه شا ن هم به حراج رفت و ضرر وحشتناکی کردند. پس از آن نمایشنامه ای نوشت به نام “خوشبختی+ “Ta و بعد هم از ماهواره با عشق که بهروز وثوقی نیز در آن بازی کرد. این نمایشنامه نگاهی بر یک معضل فرهنگی بود و با طنزی تلخ رسانه های فارسی زبان ماهواره ای را در آمریکا به نقد می کشید.

توزیع اشاره می کند: یکی دو مورد واکنشهای اعتراض آمیز به نمایشنامه از ماهواره با عشق نشان دادند ولی برایم مهم نیست، چون معتقدم این عین دموکراسی است. من نمی توانم بگویم که من حرفی علیه شما می زنم، ولی شما هیچ عکس العملی نشان ندهید. آنها هم حق دارند علیه من حرف بزنند.

از آنجا که توزیع در کارهایش همواره با استفاده از طنز مشکلات و معضلات فرهنگی را به نقد می کشد باید دید که در نمایشنامه فرار بزرگ به چه مسایل و مشکلاتی پرداخته است.