شهروند ۱۱۷۲
نویسنده: رومن لایک (SPIEGEL)
مرگ او را متزلزل نکرد. همسرش بیش از پنجاه سال درون “جعبه ی کوچکش” بود. نه او میتوانست دیگر بیرون آید و نه زن میتوانست سوی او رود. به هوشیاری باور کرده بود که “حتی اگر مرا در کنار شما به خاک بسپارند، از خاکستر شما تا باقیمانده ی من هیچ پلی نیست.”
سیمون دو بووار به باور ماتریالیستی خود وفادار ماند. تربیت کاتولیکی دوران کودکیش و باور به آسمان را از چهارده سالگی کنار گذاشته بود. در آن سن تصمیم نهایی خود را به مادرش گفته بود: “من دیگر عبادت نمی کنم.”
مرگ جدایی او بود و پیوندش نبود، اما پیوند سیمون دو بووار با ژان پل سارتر پیوند قرن بود. تقریباً درست شش سال پس از مرگ سارتر، وقتی که در چهارده آپریل ۱۹۸۸سیمون دو بووار درگذشت، جنبش اعتراضی ۱۹۶۸ نیز پایان گرفت و تشییع جنازه ی او در پاریس آخرین شورش بود. در محله ی روشنفکران و هنرمندان، مونپارناس، پیشخدمتهای کارخانه ی آبجوسازی “لا کوپل” دستمال سفید بر بازوی چپ، دو طرف خیابان ردیف ایستاده بودند تا مهمان وفادار و متشخص را تشییع کنند. میدان کوچک جلو کلیسای سن-ژرمن- ده-پره* امروز نامدار دو اسم پیوند خورده ی بووار و سارتر است. همینطور یک پل عابر پیاده ی کوچک در کتابخانه ی ملی جدید نیز به نام آن دو است. پلی بر فراز کتابها که به حتم مورد پسند او میبود.
این دو اندیشمند امروزه به هم پیوند خوردهاند، اما بووار همیشه استقلال خودش را حفظ کرد و آزادی ارادهاش، شادمانی زندگیش، کنجکاوی و نیاز به نوشتن را همواره برای خودش نگاه داشت.
صد سال پس از تولدش در نهمین روز ژانویه ی ۱۹۰۸، هنوز سیمون دو بووار راهگشای نسلهای بعدی زنان است. نویسندهای که رهایی را در زندگی عملی خود تجربه کرد و با کتابهایش فمینیسم مدرن را بنیان گذاشت. او همچنین سرمشق آلیس شوارتسر بود، که از آغاز دهه ی هفتاد با یکدیگر دوست بودند. کتاب مهم بووار “جنس دوم” و همچنین خاطرات چند جلدی او تأثیر عمیقی بر گفتمان رابطه ی زن و مرد گذاشتند.
شوارتسر که پیرو بووار است میگوید: “بدون شک نمیتوان میراث سیمون دو بووار را فقط در دیدگاههای فمینیستی دید و محدود کرد.” او ادامه میدهد: “در هیچ بخشی از نوشتههای بووار نمیتوان سطری یافت که بیان این واقعیت نباشد که او زنی در جهانی مردانه است.”
کتابها و زندگینامههای بسیاری امروزه سعی میکنند به بازخوانی سیمون دو بووار بپردازند، تازههای غیرمنتظرهای در آثارش بیابند و قبل از هر چیز روشنی، زلالی و جسارت آرمانهای او را ستایش کنند.
اما نه فقط کتابهای بووار بلکه زندگیش نیز او را به یکی از مهمترین روشنفکران زن دوران مدرن تبدیل کرده است. او اندیشمندی مستقل بود و هرگز به اندیشههای فریبای سارتر وابسته نشد.
سیمون دو بووار از همان آغاز نوجوانی به ارزشهایی مثل زیبایی و هوشمندی معترض بود، که در جامعه ی بورژوایی آن زمان طبیعی تلقی میشدند. سرنوشت یک دختر به ازدواج و بچه داری محدود میشد. اگر خانواده به اندازه ی کافی ثروتمند نمیبود تا جهیزیه ی درخوری برای دخترش تهیه کند یا دختر از جذابیت فریبندهای برخوردار نبود، میبایست مستقل از جنسیتش، به خودش و هستی درونش بازمیگشت.
سیمون دو بووار در کتاب پراهمیت “جنس دوم” که در ۱۹۴۹ در دو جلد منتشر شد و با فروش بیست و دو هزار نسخه در عرض دو هفته تبدیل به یک واقعه شد، به کالبدشکافی این سئوال میپردازد که این امر برای نیمی از انسانها به راستی چه معنایی دارد که توسط جنس متفاوت ـ که غالباً ساده لوحتر و از لحاظ حسی ناتوانتراست ـ معنا بگیرد، تحقیر بشود، مورد ستایش قرار گیرد و خلاصه هستیاش توسط بیگانه تعیین شود.
تأثیر انتقادات او مثل بمب ترکید و موجب پیشداوریهایی درباره ی او شد، که او را در تمام عمرش به بیاخلاقی شیطانی محکوم میکردند. خوانندگان و رسانههای گداخته در آتش نفرت او را ناراضی و ناتوان جنسی، شهوت پرست و قاتل مردها و کودکان خواندند. خیلیها با نامه های تحقیرآمیز و آلوده به زشتترین کلمات و جملات به او پیشنهاد می کردند که میتوانند میل جنسی اش را به او برگردانند، او را ارضاء کنند یا چشمهایش را برایش باز کنند تا زیبایی و خوبی حقیقی را کشف کند. حتی نویسنده ی کاتولیک و مطرح، فرانسوا موریاک برای مسخره کردن او با کلامی زننده به یکی از همکاران بووار گفته بود: “من همه چیز را درباره ی واژن رئیس شما فهمیدم”. حتی آلبر کامو که عمیقاً هومانیست بود نیز زنهای روشنفکر را تحمل نمیکرد و بووار این امر را فوراً متوجه شده بود. او در حضور بووار ناراضی بود و بسته به میزان نارضایتی اش بووار را مسخره میکرد یا به او بیتوجه بود. بووار مینویسد: “برخورد او با من اکثراً برای مسخره کردن و به حد کافی توهین آمیز بود.”
اما سیمون دو بووار همزمان میدانست که تز انقلابی اش که “انسان زن به دنیا نمیآید بلکه زن میشود.” تمام و کمال درست نیست.
سوزان لیلار، نویسنده، بیست سال پس از انتشار “جنس دوم” این کتاب مهم برای فمینیسم مدرن را بسیار زیرکانه نقد کرد و موجب شد که بووار به تفاوت ژنتیکی، آناتومیک و هورمونی میان زن و مرد نیز توجه کند ـ اگرچه لیلار نیز به درستی بر تأثیر آموزههای فرهنگی درباره ی زنانگی که آن را ارزشمند یا از ارزش تهی میکنند، تأکید میکرد.
الیزابت بادینتر، نویسنده، مدافع حقوق زنان و پیرو بووار، در مراسم خاکسپاری وی خطاب به زنان گفته بود:” شما همه چیز را مدیون او هستید!”
اگزیستانسیالیسم فرانسه انسان را به عنوان یک فرد آزاد رادیکال بررسی میکرد که با اعمالش و نه با تأثیر از پیرامونش ساخته میشود، اما آیا همه ی انسانها از قدرت عمل برابری برخوردار هستند؟
به همین دلیل است که بووار در خاطراتش، که محصول زندگی در شرایط اجتماعی مشخص پیرامونش و تاریخ حقیقی بودند، این خیانت را نسبت به خودش حس کرده بود. او آوانگارد رادیکالی بود که هم مورد تنفر و هم مورد عنایت قرار داشت و یک راهگشای یگانه ی تنها بود. بووار فقط یک همسر یا یک وسیله برای سارتر مشهور ـ که قبرشان را با یکدیگر در قبرستان مونپارناس قسمت کردهاند ـ نبود، بلکه زنی بود که چشم چندین نسل از زنان این جهان را باز کرد.
* èsPr- des- Germain- Saint