فکر نمی کنم هیچکس به اندازه اصغر فرهادی از گلشیفته فراهانی دلخور باشد. هنوز یکی دو روز از دریافت گلدن گلوب برای “جدایی نادر از سیمین” نگذشته بود که گلشیفته با کلیپ ویدیویی نیمه برهنه اش خبر موفقیت فرهادی را کهنه کرد. بسیاری در این باره نظر دادند، بیشتر موافق و کمتر مخالف. لیلی پورزند این حرکت را نمودی از دموکراسی خواهی گلشیفته دانست و نوشت: “گلشیفته، ممنونم که به جای همه ما زنان ایرانی و به جای من، چون گل شکفتی.” (شهروند، ۱۳۶۹). عباس معروفی گلشیفته را هنرمندی دانست که از پس نقش های متفاوت بر می آید و گفت: “من به عنوان یک همکار برای این بازی به شما تبریک می‌گویم و از شما حمایت می‌کنم.” (رادیو فردا www.radiofarda.com). بهزاد مهرانی در چراغ آزادی (cheragheazadi.com) گلشیفته را با عالیه ماجد، زن مصری که او هم عکس های برهنه اش را در اعتراض به سانسور منتشر کرد مقایسه کرد و به انتقاد گروهی از هواداران جنبش سبز پاسخ داد و نوشت: “اگر پیامد عمل سیاسی ِ ماجده در نهایت به سود بنیادگرایان باشد می‌توان از منظر نقد سیاسی آن ‌را نامناسب و نکوهیده دانست” اما پرسید: ” آیا در فردای روزی که در ایران دموکراتیک قدرت را به دست گرفتیم و نشریه‌ای مبادرت به انتشار چنین تصویری کرد آن را توقیف می‌کنیم؟ آیا زنان در آن فردایی که جنبش سبز … بر کرسیِ صدارت و وزارت و کفالت نشست، می‌توانند همچون مردان و همراه مردان در دریا شنا کنند؟”.  

 در سوی دیگر بسیاری این حرکت را به شکل های مختلف محکوم کردند. خبرگزاری فارس با یک تیر دو نشان زد و ضمن ابراز انزجار از “اقدام وقیحانه هنرپیشه فیلم اصغر فرهادی” او را متهم کرد که خواسته “با به حراج گذاشتن نجابتش عکسش بر جلد یک مجله فرانسوی چاپ شود”. دیگرانی با پناه گرفتن پشت جنبش سبز او را متهم کردند که در زمانی که نسرین ستوده و بهاره هدایت و زنان دیگر زیر شکنجه ماموران جمهوری اسلامی هستند او “کرامت زن ایرانی را زیر پا گذاشته” و بهانه به دست کارگزاران تندروهای جمهوری اسلامی داده تا با استناد به عکس های او سرکوب هنرمندان و بویژه بستن خانه سینما را توجیه کنند. و بالاخره کسانی هم با زبانی بسیار نرم تر به نصیحت او پرداختند و نامه منسوب به چارلی چاپلین را برایش خواندند که در آن به دخترش از جمله می گوید: “برهنگی بیماری عصر ماست … به گمان من تن عریان تو، باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری”.

شهرنوش پارسی پور ـ چارلی چاپلین ـ گلشیفته فراهانی

 بیش از همه نظرهای مخالف، استناد به این نامه آخر برای من تعجب آور بود چون فکر نمی کردم هنوز کسانی باشند که آن را جدی بگیرند. این نامه را سی سالی پیش یک روزنامه نگار ایرانی جعل کرد و چون با روحیه رمانتیک بسیاری ایرانی ها همخوانی داشت بسیار موفق از آب درآمد، اما خیلی زود معلوم شد که نسخه اصلی آن به زبان انگلیسی وجود خارجی ندارد. جالب اینکه همین یکی دو روزه به وبلاگی برخوردم که چون از پیدا کردن متن انگلیسی ناامید شده بود متن فارسی را به انگلیسی ترجمه کرده بود! (selinityluzgirlyflower.blogspot.com) و جالب تر این که کسانی به این نامه استناد کرده اند که خود دست اندرکار سینما هستند و بیش از همه ازشان انتظار می رود که از جعلی بودن این نامه با خبر باشند، مثل احمد رضا درویش و لیلا حاتمی که آن را از درویش نقل کرده است. و بالاخره جالب تر از همه این که همین هایی که با این نامه خواسته اند به گلشیفته پند و اندرز بدهند تمام آن را نخوانده اند که در جای دیگری می گوید: “به خاطر هنر می توان لُخت و عریان روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت.”

 من این حرکت گلشیفته را با عالیه ماجد هم مقایسه نمی کنم. عکس های برهنه عالیه و گلشیفته اگرچه در ظاهر هماهنگ دیده می شوند، اما تفاوت های بنیادینی دارند. شرایط اجتماعی امروز ایران و مصر بسیار متفاوتند. مردم مصر امروز آن جایی ایستاده اند که ایرانیان سی و سه سال پیش ایستاده بودند. عصبانیت از غرب و نبود یک آلترناتیو دموکراتیک مردم مصر را به سوی تنها آلترناتیو موجود یعنی اسلام گرایان کشانده است. باید که آن ها این فرصت را پیدا کنند تا از سویی با پیامدهای این گرایش از نزدیک آشنا شوند و از سوی دیگر نیروهای دموکراتیک و بویژه ارگان های حافظ دموکراسی مستقل مثل رسانه های جمعی و سازمان های غیر دولتی فرصت رشد پیدا کنند تا مسیر این گرایش را به آرامی تغییر بدهند. عکس های برهنه عالیه ماجد یک بیانیه سیاسی بود که حرف درستی را نابهنگام می زد. این جبهه گیری سیاسی نابهنگام فرصت مناسبی برای سلفی های تندرو فراهم کرد تا بخشی از آراء مردم را به سمت خود بکشانند. در مورد ایران و گلشیفته چنین شرایطی صدق نمی کند. در ایران ما سال ها است که با یکی از ضد انسانی ترین چهره های دیکتاتوری مذهبی تاریخ معاصر بشر دست و پنجه نرم می کنیم. مردم ایران تکلیف خودشان را با جمهوری اسلامی سال هاست روشن کرده اند. بخش بزرگی از آن ها با این حکومت مخالفند و بخش کوچکی موافق. عکس برهنه گلشیفته تغییری در این صف بندی ایجاد نمی کند.

 من اما این حرکت گلشیفته را با حجاب از سر برداشتن شهرنوش پارسی پور حدود بیست سالی پیش مقایسه می کنم. در آن سال ها که جمهوری اسلامی در اوج قدرت بود و بی محابا آدم می کشت، پارسی پور در جریان سخنرانی هایش در کانادا حجاب از سر برداشت. این جسارت شهرنوش بی مجازات نماند و در بازگشت به ایران به زندان افتاد و نهایتا مجبور شد برای همیشه ایران را ترک کند. اما همین عمل به ظاهر کوچک اما نمادین جمهوری اسلامی را به یک عقب نشینی بی بازگشت کشاند. از آن پس بود که دیگرانی مثل سیمین بهبهانی و شیرین عبادی و مهرانگیز کار روسری ها را از سر برداشتند و الگویی شدند برای دیگر زنان تا به تدریج و در طی سالیان حجاب ها را شل کنند و از روی سر به روی شانه ها بلغزانند. کار به جایی رسید که امروزه حجاب اسلامی به یک جوک شبیه تر است تا – آنچنان که آرزوی حکومتیان بود – سنگری که زنان “کرامت انسانی” شان را در پناه آن حفظ کنند. عکس های نیمه برهنه گلشیفته فراهانی هم بسیار فراتر از یک رونمایی هنری و در واقع نقطه شروع یک تغییر زیربنایی اجتماعی در ایران است. تغییر اجتماعی اجتناب ناپذیری که مرکز ثقل آن سکس و جنسیت است.

 در سی و سه سال گذشته جمهوری اسلامی کشورمان را به منجلابی از فساد تبدیل کرده است که نمونه اش را در تاریخ معاصر بشر به ندرت می توان پیدا کرد. از رشوه دهی و رشوه خواری گرفته که بدون آن کاری در مملکت به پیش نمی رود تا دروغگویی که آنقدر معمول است که به چشم نمی آید و روسپیگری اجباری که تنها راه درآمد بسیاری از زنان شده است. و در کنار همه این ها سرکوب ساده ترین نیازهای جنسی حتا اگر به دست در دست قدم زدن یک پسر و دختر محدود بشود. این سرکوب هیچگاه نتوانست بر آن نیازها مهار بزند بلکه آنها را به خلوتگاه خانه ها فرستاد و کنترل آن ها را از دست همه حتا پدر و مادرها خارج کرد. فردای روزی که جمهوری اسلامی نباشد این نیازهای سرکوب شده به شکل یک سونامی اجتماعی فوران خواهند کرد. تاریخ معاصر اسپانیا سرمشق خوبی در این زمینه است. بعد از مرگ ژنرال فرانکو که یک حکومت مذهبی کاتولیک استبدادی را رهبری می کرد و به دنبال استقرار دموکراسی در این کشور، جامعه اسپانیا شاهد لجام گسیخته ترین تجلی روابط جنسی شد. چند سالی طول کشید تا جامعه ای که از افراط به تفریط کشیده شده بود تعادل خودش را بازیابد. جامعه ایران هم خواهی نخواهی این حرکت پاندول وار را باید از سر بگذراند. آنچه که می تواند اثرات مخرب این فوران را کم کند حرکت کند و کنترل شده از افراط امروز به تفریط فردا است. درست مثل سدی که پیش از آن که بشکند و هرچه بر سر راهش می بیند خراب کند پنجره هایش را باز کنید و بگذارید آبی که در پشتش جمع شده به آهستگی و به تدریج خالی شود. خدمتی که گلشیفته فراهانی به جامعه ایران کرد این بود که نقطه شروع این فوران اجتماعی را به پیش از سرنگونی جمهوری اسلامی منتقل کرد و با این کار فرصت بیشتری برای مهاجرت از منجلاب اجتماعی امروز ایران به یک جامعه معتدل فراهم کرد.

 این است که به آنانی که با حسن نیت از گلشیفته انتقاد می کنند پیشنهاد می کنم عکس های برهنه او را با فساد پنهانی که هیچگاه با انکار کردن از بین نخواهد رفت مقایسه کنند و ببینند کدام انسانی تر و اخلاقی تر است.

 

 

 

* دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca