تهرانتو بسیج می‌شود

ترجمه‌: حمید پرنیان

دوپهلو حرف‌زدن چیز تازه‌ای در سیاست محسوب نمی‌شود. عادت کرده‌ایم که سیاست‌مداران چیزی بگویند و به هنگام عمل درست خلاف آن را انجام دهند. حتی نمی‌توان گفت که این دوپهلو حرف‌زدن، بخشی از نهاد سیاست ماست.

پوشش خبری از امور سیاسی به چه وضعی دچار می‌شد اگر نبود تحقیق‌ها و گزارش‌های روزنامه‌نگاران غیوری که حافظه‌ی خوبی دارند و آرشیو خبرها را به ‌دقت می‌کاوند تا نشان دهند که این سیاست‌مداران به‌ موقع رای‌ دادن چه برنامه‌هایی ارائه می‌دهند، اما به‌ هنگام عمل درست خلاف آن را انجام می‌دهند.

در ایالات متحده، هزاران دانشجوی علوم سیاسی تحت عنوان «محققان اپوزیسیون» در کمپین‌های انتخاباتی مشغول به کار شده‌اند تا همان کار را انجام دهند؛ گوش و چشم‌شان را شش‌دانگ به کار گرفته‌اند تا سخنرانی‌ها و ویدئوها و شبکه‌های اجتماعی و آرشیو روزنامه‌ها را اسکن کنند و گاف‌هایی  را که حریف در موضع‌گیری‌هایش داده پیدا کنند.

وقتی تناقض‌گویی نه ‌تنها در سنت سیاسی که در بستر فرهنگی ما عزیز دانسته می‌شود، پس برای انکارکردن حرف خود هم قوانین نانوشته‌ای در سیاست وجود دارد.

به تجربه یاد گرفته‌ایم و درایت حکم می‌کند که صبر کنیم مردم حرف‌های پوچ و دوپهلوی‌مان را فراموش کنند و بعد وارد عمل شویم و خلاف آن‌چه گفته‌ایم انجام دهیم. ادب هم حکم می‌کند که منتظر شویم تا رسانه‌ها همه‌ی شعارهایی را که داده‌ایم فراموش کنند و بعد در مسیر عکس برویم و هرچه پیش‌تر گفته بودیم را باد هوا کنیم.

بدبختانه، وقتی نوبت به ایران می‌رسد، دولت هارپر گویی این قانون تناقض‌گویی را فراموش می‌کند.

تظاهرات در تورنتو در حمایت از سعید ملک پور

هارپر در مصاحبه‌ای که با شبکه‌ی سی‌بی‌سی داشت از رژیم ایران با عناوینی این‌چنین یاد کرد: یک مشت افراطیون پیش‌بینی‌ناپذیر و خطرناک و متعصب و مذهبی که می‌خواهند به هر قیمتی شده به اهداف سیاسی‌شان دست یابند.

هارپر گفت «به حرف‌های رهبر ایران گوش دادم، و خیلی ترسیدم».

هارپر افزود «از نظر من، رهبران ایران جهان بینی متعصبانه و ویژه‌ای دارند، و با حرف‌هایی که می‌زنند بر من مسلم شده است که اگر فکر کنند سلاح‌های اتمی آن‌ها را در رسیدن به اهداف‌شان کمک می‌کند، حتما از آن سلاح‌ها استفاده خواهند کرد. و … فکر می‌کنم همین هم رژیم ایران را به‌طور ویژه‌ای خطرناک می‌کند».

جان بیرد، وزیر امور خارجه‌ی دولت هارپر، در «گلوب اند میل» همان حرف هارپر را تکرار می‌کند که «با ارزیابی نخست‌وزیر موافق هستم، این ‌که ایران بزرگ‌ترین و نزدیک‌ترین تهدید برای صلح و امنیت جهانی است. این فقط حرف نیست، واقعیت است».

شما حتما فکر خواهید کرد دولتی که رژیم ایران را موجود خطرناک و پیش‌بینی‌ناپذیری می‌داند که قادر به انجام هرگونه جنایت است، پس نباید خطر کند و فعالان سیاسی را به سمت چنین قبیله‌ی خون‌ریزی بفرستد.

از این‌ها گذشته، انگار ایران قادر است که از سلاح‌های اتمی استفاده کند تا فقط جهان را از شر تهدید صهیونیسم نجات دهد، و هیچ ضرر و تهدیدی برای فعالان سیاسی‌ ندارد.

دولت هارپر نمی‌خواهد چشم‌اش را به این واقعیت باز کند که رژیم ایران همچنین تهدیدی برای افرادی است که می‌خواهند از ایرانیان دفاع کنند. در واقع، نمونه‌های کانادایی از این افراد سراغ داریم؛ مثلا زهرا کاظمی، روزنامه‌نگار ایرانی-کانادایی، که در ۲۰۰۳ به دست نیروهای رژیم ایران کشته شد.

کاظمی که در مونترال سکونت داشت، به ایران سفر کرد تا از تظاهرات مردمی تهران عکس تهیه کند؛ او از سوی مقامات ایرانی اجازه داشت که با کارت خبرنگاری در ایران کار کند. کاظمی تصمیم گرفت که عکس‌هایی از خانواده‌ های دانشجوی زندانی‌ای بگیرد که جلوی زندان اوین گرد آمده بودند تا اطلاعاتی از عزیزان دربندشان تهیه کنند، دستگیر شد و از سوی مقامات ایرانی مورد بازجویی و ضرب و شتم قرار گرفت و شکنجه شد و به ‌او تجاوز شد و سرانجام هم به قتل رسید.

این تنها موردی نبود که مقامات ایرانی، افراد کانادایی- ایرانی را هدف قرار می‌دادند. در سال ۲۰۰۸ هم دولت ایران یکی دیگر از ایرانیان کانادایی را نشانه رفت. حمید قاسمی‌شال، شهروند کانادایی، برای دیدن مادرش در تهران از تورنتو عازم ایران شد. همین‌که برادر وی، البرز، دستگیر شد، کمی بعد مقامات ایرانی حمید را هم در ۲۴ مه ۲۰۰۸ دستگیر کردند.

حمید و البرز به جرم جاسوسی و ارتباط با سازمان «مجاهدین خلق» بازداشت شده بودند. مدرکی که علیه آن‌ها به کار رفته بود، ایمیلی بود که بین این دو برادر رد و بدل شده بود. حمید و البرز فرستادن یا دریافت‌کردن این ایمیل را نپذیرفته بودند. حمید در طول هشت ماه اول حبس‌اش به وکیل یا اعضای خانواده‌اش دسترسی نداشت و گزارش شده است که در این مدت مورد شکنجه واقع شده است.

حمید و برادرش ۱۸ ماه در سلول انفرادی بودند تا پایان نوامبر ۲۰۰۹ که به بخش عمومی زندان اوین منتقل شدند. در این مدت، برادر حمید که هنوز در حبس بود و منتظر محاکمه، درگذشت. در تابستان ۲۰۰۹، دادگاه انقلاب حمید را به مرگ محکوم کرد. دادگاه عالی ایران نیز حکم را تایید کرد و کمیته‌ی عفو نیز درخواست حمید را نپذیرفت. حمید از داشتن وکیلی مناسب محروم بود، و از خودش نیز در دادگاه دفاع نکرد.

حمید در زندان هم‌چنان در انتظار مرگ به سر می‌برد. دولت ایران هم شهروندی دوگانه‌ی وی را به رسمیت نمی‌شناسد و تابعیت ایرانی او را ملاک قرار می‌دهد؛ برای همین هم حمید نمی‌تواند از کمک‌های کنسولی کانادا برخوردار شود. در نتیجه، اقدامات وزارت امور خارجه‌ی دولت کانادا نیز که می‌خواست پرونده را از طریق روابط دیپلماسی دنبال کند، فایده‌ای در پی نداشته است.

حمید قاسمی‌شال تنها ایرانی‌ای نیست که سابقه‌ی کانادایی دارد و در انتظار مرگ به سر می‌برد. سعید ملک‌پور، شهروند کانادا، نیز قربانی دیگری در حمله‌ی رژیم ایران علیه کسانی است که «مخالف» می‌نامدشان.

ملک‌پور، طراح وب‌سایت ۳۵ ساله‌ای است که در ۲۰۰۴ به ‌همراه همسرش وارد کانادا شد و اقامت دائم دریافت کرد. وی در این مدت به‌ عنوان طراح مستقل وب‌سایت مشغول به کار بود تا بتواند خود و همسرش را اداره کند و خرج دانشگاه‌شان را دربیاورد.

وی در ۲۰۰۸ از بیماری پدرش خبردار می‌شود و به ایران سفر می‌کند تا کنار خانواده‌اش باشد. وی در طول دیدارش، از سوی دولت ایران به اتهام جرایم اینترنتی بازداشت می‌شود.

یکی از سایت‌های پورنوگرافی بدون اطلاع ملک‌پور، از یکی از برنامه‌های آپلود عکس وی استفاده کرده بود.

ملک‌پور در ۲۰۰۸ مورد شکنجه قرار می‌گیرد و اعتراف می‌کند. اما بعد نامه‌ای می‌نویسد و توضیح می‌دهد که تحت شکنجه و اجبار اعتراف کرده است.

قاضی مقیسه، در دادگاهی فوری در ۲۰۱۱، حکم نهایی ملک‌پور را صادر کرد؛ اعدام. اما درخواستی به دادگاه عالی ایران ارسال شد و این دادگاه نیز اعلام کرد که پرونده‌ی این شهروند کانادایی نیازمند بررسی مجدد و تحقیق بیش‌تر است.

مقیسه نیز در دادگاهی که فقط چند دقیقه طول کشید، حکم اعدام را در نوامبر ۲۰۱۱ ابقا کرد و این حکم نهایی شد. موارد اختلاف در این پرونده مورد بررسی قرار نگرفت و هیچ تحقیق جدیدی صورت نگرفت.

 

اوایل این ماه، رئیس دادگاه عالی ایران از طریق تلفن به ملک‌پور و وکیل‌اش اعلام کرد که به‌رغم اختلافات موجود و تحت اتهام «مفسد فی‌الارض» حکم اعدام تایید شده است.

وکیل ملک‌پور، روند حکم‌دهی دادگاه عالی را «بسیار مشکوک و غیرقانونی» می‌داند. هیچ‌کس نیز قادر نخواهد بود که پرونده‌ی ملک‌پور را تا روز اجرای حکم بررسی کند.

ملک‌پور از زمان بازداشت‌اش، در سلول انفرادی زندان اوین به سر می‌برد. وی فقط می‌تواند هفته‌ای دو دقیقه با خانواده‌اش تماس تلفنی داشته باشد و هر ماه نیز فقط یکی از اعضای خانواده‌اش می‌توانند به ملاقات او بروند. وقتی هم ملک‌پور بیرون می‌آید، در اقدامی غیرانسانی چشم‌بندی روی صورت او می‌گذارند.

گزارش‌های تازه‌تر می‌گویند که اخیرا دوره‌ی تازه‌ای از شکنجه بر ملک‌پور انجام شده تا اعتراف اجباری دیگری از او بگیرند. طبق گفته‌ی مریم نایب یزدی، یکی از سازمان‌دهندگان مبارزه برای آزادی ملک‌پور در تورنتو، «این اقدامات جهت اعتراف‌گیری از سعید، واکنشی به فشار جامعه‌ی بین‌الملل برای آزادی وی بوده است. آشکار است که فشارهای بین ‌المللی تاثیر دارند زیرا مقامات ایرانی مجبور می‌شوند که ادعای خود را مشروعیت بخشند و گناه‌کار بودن سعید را ثابت کنند».

کمپین‌های بین ‌المللی‌ای به راه انداخته شده است تا ملک‌پور را آزاد کنند؛ از امضا جمع‌کردن گرفته تا کمپین‌های اینترنتی و تظاهرات خیابانی در کانادا و ایالات متحده (در شهرهای مونترال، لس‌آنجلس، تورنتو).

مورد ملک‌پور، نمونه‌ای است از این‌که رژیم ایران چگونه افرادی را که به رسانه‌های آن‌لاین و خبری مربوط هستند هدف قرار می‌دهد تا آزادی بیان را خفه کند – با نزدیک‌تر شدن به انتخابات مجلس، این اقدامات نیز شدت گرفته‌اند.

جان بیرد، وزیر امور خارجه‌ی کانادا، در ۲۹ ژانویه‌ی ۲۰۱۲ بیانیه‌ای درباره‌ی پرونده‌ی ملک‌پور صادر کرد. وی نوشت «کانادا عمیقا نسبت به گزارش‌هایی که درباره‌ی تایید حکم اعدام سعید ملک‌پور از سوی مقامات ایرانی است، ابراز نگرانی می‌کند. مورد سعید ملک‌پور نمونه‌ای است از این‌که مقامات ایرانی هیچ توجه و احترامی به تعهدات بین‌المللی حقوق بشر ندارند».

محافظه‌کاران چنان از «تهدید ایران» حرف می‌زنند که شما فکر می‌کنید دولت هارپر دیگر حاضر نیست هیچ فعال ایرانی‌ای را به دست رژیم ایران بسپارد.

اما کاری که جیسن کنی، وزیر مهاجرت، می‌خواهد برای کاووس صوفی (عکاس و فعال حقوق بشر) انجام دهد، برخلاف چنان سیاستی است.

صوفی که فعال حقوق بشر است با گروه‌های مختلفی در ایران در ارتباط است. وی با ویزای دانشجویی در ۲۰۰۴ به کانادا آمد و در دانشگاه یورک مشغول به تحصیل شد. در پی انقضای ویزایش در سال ۲۰۰۶ درخواست پناهندگی داد. درخواست پناهندگی‌اش در ۲۰۰۸ رد شد. وی که می‌ترسید به ایران بازگردد، درخواستی برای «ارزیابی خطر حذف» (PRRA) نوشت که آن هم در ۱۱ ژانویه‌ی ۲۰۱۲ رد شد.

در تظاهراتی که در اعتراض به دیپورت کاووس صوفی در تورنتو برگزار شد، برادرزاده ی خردسال کاووس در مقابل خبرنگار سی بی سی به گریه افتاد

صوفی از وقتی که جواب منفی از «ارزیابی خطر حذف» گرفته، از سوی مرکز بازداشت مهاجرت و بعدا از سوی مرکز بازداشت مترو وست، در حبس به سر می‌برد.

صوفی، در طول ماندن‌اش در کانادا، کمپین‌های مختلفی در دفاع از حقوق بشر و دمکراسی در ایران علیه رژیم ایران برپا کرد. وی در تظاهراتی که علیه دولت ایران و بعد از تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۰۹ صورت گرفته بود شرکت داشته است. عکس‌هایی از وی در اینترنت موجود است که مشارکت صوفی در این تظاهرات و دیگر رویدادهای سیاسی را نشان می‌دهد.

فعالیت سیاسی صوفی در صفحه‌ی فیسبوکی وی درج شده است. وی در صفحه‌ی فیسبوکی‌اش مطالب و عکس‌ها و بیانیه‌های بی‌شماری در مخالفت با رژیم ایران منتشر ساخته است.

به‌رغم این‌که درخواست وی از سوی «ارزیابی خطر حذف» رد شده است و با توجه به فعالیت‌های صوفی در رویدادهای پس از انتخابات ایران، وی و یاران‌اش هنوز نتوانسته‌اند ثابت کنند که اگر وی به ایران بازگردد با خطر روبه‌رو خواهد شد. همه می‌دانند که رژیم ایران، صفحه‌های اینترنتی‌ای نظیر فیسبوک را زیر نظر دارد و از این صفحه‌های اینترنتی علیه فعالان سیاسی پرونده‌سازی می‌کند. در واقع، بیش‌تر کسانی که به ایران برگردانده می‌شوند، در همان فرودگاه ازشان خواسته می‌شود تا صفحه‌ی فیسبوک خود را برای عاملان رژیم باز کنند. تحت این شرایط، دیپورت ‌شدن صوفی به ایران یک خطر واقعی برای او محسوب می‌شود.

صوفی اخیرا در مرکز بازداشت مترو وست در تورنتو دست به اعتصاب غذا زده است و ده روز از اعتصاب‌اش می‌گذرد. وی قرار است ۷ فوریه به ایران بازگردانده شود.

خانواده و دوستان صوفی کمپینی راه انداخته‌اند تا از دیپورت‌شدن وی جلوگیری کنند. آن‌ها می‌گویند بازگرداندن صوفی به ایران، موجب آن خواهد شد که مقامات ایرانی وی را بازداشت و شکنجه کنند. کمپین صوفی می‌خواهد هزاران امضا جمع کند و راه‌پیمایی‌های گوناگونی تشکیل دهد تا توجه‌ رسانه‌ها را به این مساله جلب کند و مانع بازگرداندن صوفی به ایران شود.

عجیب این‌جاست که دولت هارپر سرسختانه می‌گوید ایران برای کانادایی‌ها و جهان یک خطر محسوب می‌شود و آشکارا از آزادی ملک‌پور و قاسمی‌شال حرف می‌زند، اما از طرف دیگر فعالانه می‌خواهد فرد دیگری را روانه‌ی زندان‌های ایران کند و زیر شکنجه بفرستد.

اگر ایران همان‌طور که هارپر و بیرد می‌گوید یک خطر است، پس هیچ شک نباید داشت که پناه‌جویان سیاسی نیز در ایران در امنیت و سلامت به سر ببرند. وقت‌اش است که دولت کانادا از چیزی که ادعایش را می‌کند حمایت کند؛ ما به چیزی بیش‌تر از تحریم‌های اقتصادی علیه ایران نیاز داریم؛ ما نیاز داریم که مانع از بازگرداندن افرادی شویم که در ایران با شکنجه و زندانی‌شدن و مرگ مواجه خواهند بود.

 

برای اطلاعات بیش‌تر درباره‌ی کمپین کاووس صوفی به این‌جا مراجعه کنید: www.kavoos.org

برای اطلاعات بیش‌تر درباره‌ی کمپین سعید ملک‌پور به این‌جا مراجعه کنید:

http://peoplewithoutnation.wordpress.com/

برای اطلاعات بیش‌تر درباره‌ی وضعیت حمید قاسمی‌شال به این‌جا مراجعه  کنید:

http://www.iranhumanrights.org/2011/03/canadian-ghasemi-shall/

 

توضیح شهروند:

خبر خوب لغو حکم دیپورت کاووس صوفی را در خبرهای کانادای همین شماره بخوانید.