دوران ناصری در بازخوانی خاطرات اعتمادالسلطنه
مردم در عصر و دوره ی ناصری شکل های جدیدی از اعتراض و مبارزه را تجربه کردند و در زندگی اجتماعی به کار بستند. نصب اعلامیه بر در و دیوار نیز یکی از همین اشکال مبارزه به شمار میآمد. همچنان که پنجم جمادیالثانی ۱۳۰۱ قمری اعلامیه ای را در اختیار ناصرالدین شاه گذاشتند که نمونه های فراوانی از آن را در کوچهها و دیوارهای ارگ دولتی تهران چسبانده بودند. گروهی از کاسبان خرده پا در متن این اعلامیه از نصیرالدوله (وزیر گمرک و تجارت) و ملک التجار به خاطر ظلم و ستم به فروشندگان بازار تهران شکایت داشتند. شاه که سرکوب را گزینه ای مناسب جهت پاسخگویی به مطالبات مردم میدانست به پلیس و نایب السلطنه دستور داد تا نسبت به بازداشت عامل و یا عاملان آن اقدام به عمل آورند (ص۲۹۱).
مخالفان شاه به دلیل امتناع او از پذیرش خواستهایشان، شگردهای دیگری را هم جهت طرح مطالبات خویش برمیگزیدند. در این فرآیند آنان برای طرح مطالبات عمومی خویش از فحش و تهدید نیز غافل نمی ماندند. به همین منظور کسی نامه ای را با نشان شیر و خورشید و علامت وزارت خارجه به اعتمادالحرم سپرد که فوری آن را به شاه برساند. شاه نیز نامه را گشود اما در متن آن جز فحش و تهدید مخالفان چیزی نیافت. اعتمادالسلطنه در بازتاب این موضوع جهت جانبداری از شاه مینویسد: “هر کس اینکار را کرده است معلوم میشود با سر خود بازی کرده است” (ص۶۸۶). به واقع او بیش از آنکه از مرگ و نبودِ شاه هراسی به دل داشته باشد، به از دست دادن موقعیت خویش در دربار ناصری میاندیشید.
همچنین دستبرد به محمولههای پستی شگردی بود که اکثر گماشتگان حکومتی از آن به نفع خویش سود میجستند. در گزارشی از اعتمادالسلطنه، امینالسلطان وزیر اعظم ضمن ترجمهی یکی از این نامهها که از خارج پست شده بود، دریافت که نویسنده و یا نویسندگان نامه ضمن روشنگری از مفاسد وزیران و حکومت، به شاه نیز فحش دادهاند (ص۶۰۵).
بیست و چهارم جمادیالاول سال ۱۳۰۹ قمری در ماجرای تحریم تنباکو اعلانی را به دیوارهای تهران چسباندند که اگر چنانچه “تا روز دوشنبه کار تمباکو موقوف نشود جهاد خواهد شد و تمام فرنگیها و اتباع آنها را خواهیم کشت” (ص۷۸۳). اخطار نویسندگانِ شبنامه بر گستره ای از اعتراض همگانی مؤثر واقع شد. چون ناصرالدین شاه به فوریت ضمن نشستی با وزرا متن اعلامیه ای را به تصویب رسانید تا در دو هزار نسخه توسط اعتمادالسلطنه چاپ و توزیع گردد. در این اعلامیه گفته میشد که شاه به منظور رعایت حق “اهالی مملکت … عمل انحصار تنباکو و توتون دخانیات را موقوف و متروک فرمودند”. متن اعلامیه را نایبالسلطنه در اختیار اعتمادالسلطنه گذاشت و شاه نیز دستور داد در چاپ و توزیع آن تسریع به عمل آید (ص۷۸۴-۷۸۳). با چنین رویکردی شاه هم از شگرد تبلیغی مردم در خصوص توزیع اعلامیه بهره گرفت تا عقبنشینی خود را از واسپاری و فروش امتیاز به بیگانگان به اطلاع همگان برساند.
چند روز پیش از دستور شاه در خصوص لغو امتیاز تنباکو، پاکتی پست شده از لندن به دست اعتمادالسلطنه رسید. اعتمادالسلطنه که به خط جمالالدین اسدآبادی آشنایی داشت به خوبی خط او را بر پشت پاکت شناخت. گفتنی است که در جوف پاکت، نامهی چاپ شدهای از جمالالدین دیده میشد که آن را از بصره به سامره برای میرزای شیرازی فرستاده بود. او در این نامه میرزای شیرازی را تشویق مینمود که به حکومت ایران بتازد. همچنین در متن آن امینالسلطان را تکفیر میکرد و “زندیق اثیم” مینامید. در همین نامهی روشنگرانه واگذاری امتیاز به خارجیان هم به پای امینالسلطان نوشته شده بود (پیشین). چیزی که با باور تودههای مبارز و به جان آمده از ستم هم همخوانی داشت. اعتمادالسلطنه به منظور برائت خویش از همسویی با مخالفان اصل نامه و ترجمه ای از آن را به شاه رسانید. چون جمالالدین در متن نامه ضمن تحسین عده ای، از اعتمادالسلطنه نیز به نیکی نام برده بود.
علی رغم تجربه ی منفی ناصرالدین شاه از واگذاری امتیاز تنباکو، راه آهن و لاتاری به انحصارات انگلیسی، او از حوادث آن درسی نیاموخت. چنانکه هفتم ذیحجهی ۱۳۱۰ قمری نایب السلطنه خبری را به اطلاع اعتماد السلطنه رسانید که گویا دولت ایران امتیاز راه تهران- انزلی را به یک کمپانی روسی واگذاشته است. انگار بخواهند در سیاست خارجی ایران موازنه ای را بین روس و انگلیس برقرار نمایند. همچنین او به اعتمادالسلطنه گفت: “بشاه عرض کرده است که بعضی اعلانات به دیوارها چسباندهاند که وجود مبارک را تهدید کردهاند” (ص۸۸۳). اما شاه بدون آنکه بخواهد به تبعات نادیده انگاشتن اعلانهایی از این دست بیندیشد، حلقه ی امنیتی خود را محکمتر میکرد تا در معابر و انظار عمومی بیشتر مراقب جان او باشند.
در سال ۱۸۸۹ میلادی ضمن مسافرت سوم شاه به اروپا، روزنامه های روسیه حضورش را در خاک کشورشان مغتنم میشمارند و مبارزه ی بی امانی را علیه او سامان میبخشند. در این سفر هر چند حجم تبلیغات علیه شاه شگفتی اعتمادالسلطنه را در پی داشت، ولی شاه چندان اعتنایی به این انتقادها نشان نمیداد. تا آنجا که او منتقدانه در روزنامه ی خاطرات نوشت: “بقدری گرفتار ملیجک بازی است که ملتفت نیست اینها را باو نوشتهاند” (ص۶۱۱). بیتردید نویسندگان این گروه از روزنامهها در همبستگی با جنبش توده ای و همگانی مردم ایران علیه خودسری های دربار به نوشتن مقاله هایی از این دست روی میآوردند. ولی این همبستگی های برونمرزی تا آن روز برای دولت ایران چندان شناخته نبود. چون آن ها که خودانگارانه، هنجارهای سیاسی را تنها در سازه ای از رفتار رقابت آمیز دولتها باور داشتند به طبع همبستگی بین توده های مبارز را نادیده میانگاشتند.
در همین مسافرت زمانی که پای شاه به خاک فرانسه رسید، روزنامههای پاریس نیز شگرد همکاران روسی خود را در انتقاد از شاه و دولت ایران تعقیب نمودند. شاه هم روزنامهها را دید اما از سر لاقیدی و بیتفاوتی آنها را در اختیار اعتمادالسلطنه گذاشت تا برایش ترجمه کند (ص۶۴۹).
با این همه مخالفت روزنامههای برونمرزی با شاه همیشه ادامه داشت، ولی در مسافرتهای او به خارج کشور شدت میگرفت. همچنان که روزنامه های روسیه به دلیل همسایگی با ایران و مخالفت با انگلیسیها در این خصوص پیشتاز بودند. مخالفت این روزنامهها هم به انتقاد و نفی شاه محدود نمیماند، بلکه بسیاری از مردان سیاسی دربار ناصری به ویژه امینالسلطان وزیر اعظم را نیز در بر میگرفت. چون امینالسلطان در خارج از ایران نیز به پادویی و فروش امتیاز به بیگانگان شهرت داشت. امتیازاتی که بدون در نظر گرفتن خواست مردم به انحصارات انگلیسی واگذار میگردید. در نمونه ای از بازتاب این حوادث اعتمادالسلطنه تعدادی از همین روزنامههای روسی را به یکی از همکاران خود سپرد تا برای شاه ترجمه کند. روزنامه ها که بیش از همه از امینالسلطان انتقاد داشتند، ترجمه شد ولی اعتمادالسلطنه ضمن مشورت با مترجمِ آن مناسب دید پیش از آنکه روزنامهها را به اطلاع شاه برساند، برای امینالسلطان بفرستد. اما امینالسلطان حسابگرانه متن ترجمهها را به نفع خویش تغییر داد و سپس آنها را در اختیار شاه گذاشت (ص۷۱۷-۷۱۶).
بنا به نوشته ی روزنامه ی خاطرات در ماجرای تحریم توتون و تنباکو، مردم قلیانها و چپقها را شکستند تا مخالفت خود را با عملکرد نامردمی شاه و وزیر اعظم او امینالسلطان آشکار سازند. نافرمانی مدنی نیز همگانی گشت و حتا زنان حرمخانهی سلطتنی نیز با جنبش همگام شدند. اما شاه و اطرافیان او، در پسِ فتواهای ملاهای حکومتی پناه میگرفتند و با کشیدن سیگار در معابر عمومی مخالفت خود را با جنبش همگانی آشکار میکردند.
اعتمادالسلطنه بنا به مخالفت همیشگی اش با این گونه حرکتهای عمومی، در روزنامهی خاطرات مینویسد: “مسئلۀ تنباکو خیلی اهمیت دارد مردم از زن و مرد و عالم و عامی در این کار سخت ایستاده اند” (ص۷۸۰). همچنان که او در الگوگذاری از هنجارهای نامردمی ناصرالدین شاه، متظاهرانه در کوی و برزن سیگار میکشید. در نتیجه همانند دیگران از اعتراض رهگذاران در امان نمی ماند. او نمونه ای از واکنشهای اعتراضی مردم را نسبت به خود، این گونه در روزنامه خاطرات بازتاب میدهد: “شخص مجللی با سرداری خز میگذشت. همین که دید من سیگار میکشم شروع کرد به فحش دادن” (ص۷۸۰). اما شاه مصرانه به زنان حرمخانه میگفت که من قلیان میکشم، شما هم بکشید. ولی زنان حرم در همراهی با تودههای مردم از دستور شاه سر میپیچیدند و او را به لاقیدی متهم میکردند. حتا در همین راستا ازدواج همزمان او را با دو خواهر دلیل میآوردند.
همچنین در حادثه ی دیگری بناهایی که در خانهی امینالسلطان به کار اشتغال داشتند قلیان کشیدن متظاهرانه ی همسر او را تاب نیاوردند و به عنوان اعتراض، دسته جمعی دست از کار کشیدند (ص۷۸۲). اعتمادالسلطنه ضمن بازگویی حوادثی از این دست نتیجه میگیرد: “خلاصه عجالهً احدی از خانهها و کوچهها غلیان نمیکشند. غیر از شاه و امینالسلطان و امین اقدس” (ص۷۸۱).
البته تنش و چالش زنان حرم با ناصرالدین شاه تازگی نداشت. حتا چه بسا همین تنشها با چالشهای سیاسی دربار به هم میآمیخت. اما در ماجرای تحریم تنباکو، صفبندی محکمی از زنان حرم صورت پذیرفت که جز امین اقدس همهی آنان شاه را وانهادند.
گفته میشد که ناصرالدین شاه پانزده هزار لیر از بابت فروش امتیاز تنباکو دریافت نموده است (ص۶۹۷). هرچند بعدها شاه تحت فشار جنبش مردم به لغو امتیاز تنباکو رضایت داد، ولی جبران مافات را به پای خود مردم نوشتند. در همین راستا برای پرداخت خسارت به کمپانی انگلیسی، مردم تبریز را مجبور کردند که سالی صد هزار تومان به خزانه ی دولتی بپردازند. ولی مردم به همراه روحانیان به مقابله برخاستند. تا جایی که یکی از روحانیان مخالف دربار ناصری منبر رفت و شاه را به باد دشنام و نفرین گرفت. ولی گماشتگان حکومتی، او را دستگیر کردند و جهت تبعید به اردبیل فرستادند. سپس مردم اردبیل هم به دفاع از مردم تبریز و روحانی تبعیدی شوریدند و بازار شهر را تعطیل کردند (ص۸۷۶).
حوادث اعتراضی تبریز و اردبیل در شهرهای دیگر نیز با حدت و شدت بیشتر به وقوع پیوست. اما سیل اعتراضات بر بستری که مردم برمیگزیدند، جریان مییافت. جنبش اعتراضی در شیراز با گستردگی بیشتری دنبال شد. در اصفهان هر چند کنسول انگلیس جسارت خویش را در برافراشتن پرچم آن کشور به کار گرفت، ولی مردم نمایشهایی از این دست را تاب نیاوردند و به ساختمان کنسولگری حمله بردند. تودههای مردم با همین حمله، پرچم سفارت را نیز پایین آوردند و چوپ آن را در هم شکستند (ص۸۷۷-۸۷۶).
اکنون از چپ و راست به شاه حمله میبردند. حتا صفبندی او از نیروهای راست نیز در هم شکسته میشد. اگر چه بخشهایی از همین بریدگان از شاه به گروههای مردمی می پیوستند، ولی همیشه اینچنین نبود. چون بسیاری از آنان از موضع راست اقتدار شاه را هدف میگرفتند، بدون آنکه در رفتارشان سمت و سویی مردمی آشکار باشد. در همین راستا ملا فیضالله تُرک در مسجد سقاباشی تهران شاه را به دشنام گرفت که چرا زن مسلمان را جهت مداوا به فرنگ میفرستد. گفته های او به امین اقدس همسر شاه اشاره داشت که او را جهت مداوای چشمش به فرنگ فرستاده بودند. اعتمادالسلطنه گفته های او را در یادداشتهای خود این گونه گزارش میکند: “اسلام را ضایع کردند. زن مسلمان را چرا به فرنگ میفرستند. امین اقدس را چرا فرستادند. کور شد، جهنم! شوکت اسلام را چرا میشکنند” (ص۶۹۷). پیداست که ملا فیضالله قصد دفاع از گروه ویژهای را در سر نمیپرورانید. چون او تنها از سفره ای به دفاع برمیخاست که خود او به پشتوانهی آن روزگارش را میگذارنید. در مسجد عزیزالله تهران هم همین رویه را آقانجفی اصفهانی پی میگرفت. بسیاری از آنان هر چند بر بستری از عوامیگری مخالف شاه بودند اما واپسگرایانه در جنبش ضد انحصارات امپریالیستی راهی سوای مردم را در پیش میگرفتند.
ضمن آنکه در چنین شرایطی ترس و واهمه ی از شاه در جامعه رخت بربسته بود. حتا مخالفتهای عمومی مُهر و نشان خود را در هنجارهای فردی مردم هم بر جای مینهاد. در نمونه ای از گزارشهای اعتمادالسلطنه این بار عابری عرب “به سلطنت و دولت و ملت ایران فحش میداد” (ص۸۶۷). همچنین اعتراضهای مردمی باعث شد تا اطرافیان شاه آشکارا دشنامهای خود را نثار او کنند. حتا امینالسلطان نیز در موضعی ضد مردمی و سرسپردگی به سیاستهای انگلیس از دشنام به شاه ابایی نداشت. اعتمادالسلطنه ضمن انعکاس شنیده های مستقیم خود از امینالسلطان مینویسد: “در کمال بیادبی بشاه فحش میداد و بد میگفت” (ص۸۰۵). خلاصه شاه شیر بییال و دم اشکمی شده بود که اقتدار بیرونق او ترس کسی را برنمیانگیخت. همچنین دامنه ی رفتارهای عزیزالسلطان با شاه از فحش و ناسزا هم فراتر میرفت و بر بستری از تمسخر، بیکفایتی و ناتوانی شاه را هم در بر میگرفت.
شاه جدای از ماجرای تنباکو در زندگی خصوصی خود فحش را دستمایه ای مناسب یافته بود تا قدرت بی مقدار خود را به زنان حرمخانه بباوراند. به طبع او عقدههای خود را از بیتدبیری در سیاستهای داخلی و خارجی در اندرونی تخلیه میکرد. ولی زنان حرم کتککاریها و فحشهای تند و تیز شاه را تاب نمیآوردند و به گونهای فردی و یا گروهی به مقابله ی با او برمیخاستند. بیتردید برخلاف انتظار و باوری عمومی، شاه بازنده ی همیشگی و اصلی این ماجراها بود. چون او در نهایت پا پس میکشید تا بتواند از ورطه ای که زنان حرم برایش فراهم دیده بودند، برهد.
شمسالدوله دختر عضدالدله یکی از همین زنان حرم بود که هیچگاه در مقابلهی با شاه کم نمیآورد. شاه هم از عزیزالسلطان به منظور خبرچینی از حال و روزگار شمسالدوله یاری میگرفت. چنانکه خبرهایی که از او به گوش شاه میرسید، بهانه ی خوبی بود تا شاه نیز به شمسالدوله حملهور گردد. اما شمسالدوله بدون آنکه ترسی به دل راه دهد، شاه را نفرین میکرد که: “انشاءالله عزیزت بمیرد” (ص۵۰۰). چون شمس الدوله خوب میدانست که عزیز شاه کسی غیر از عزیزالسلطان نمیتواند باشد. در ماجرای دیگری دوباره عزیزالسلطان به شاه خبر داد که شمس الدوله کنیز خود را به قصد کشت کتک زده است (ص۶۲۰). شاه نیز همچنان با کتک دفع مافات میکرد تا لابد همان فحش و نفرینهای پیشین را از نو بشنود. به واقع طرفین با تنبیه و توهینهایی از این دست پیش از اینکه بتوانند طرف مقابل را با خود همدل و همراه کنند به تسکین بیمارگونه ی خویش اقدام میورزیدند. چون آنها از همدیگر انتقام میگرفتند تا توانمندی حقیرانه ی خود را برای دیگران به نمایش گذارند.
ناصرالدین شاه همانند بسیاری از شاهان ایرانی به فحاشی و هتاکی شهرت داشت. او حتا “پدرسوخته” را نه فقط جهت هتاکی اطرافیان بلکه جهت تحبیب و تحسین ایشان نیز بر زبان میراند. ولی در ارتباط با توده های مردم تحبیب و دوستی از شاه کمتر بر میآمد. با این رویکرد در ماجرایی که از اطرافیان شاه بین ناظمِ خلوت و امینِ حضرت اتفاق افتاد، گروه امینِ حضرت با افراد ناظمِ خلوت به مقابله برخاستند. شاه نیز ضمن مداخله هر دو گروه را به فحش و ناسزا گرفت و آنان را جهت اصلاح نزد امینالسلطان فرستاد (ص۲۶۴).
ضمن هنجارهایی از این دست، چه فردی و چه گروهی، به طبع اقتدار شاه به چالش گرفته میشد. ولی ضعف قدرت شاه از سستی دستگاه حکومت او نشان داشت. دستگاهی که فرسودگی سازه اش را تاب نمیآورد تا بنا به خواست مردم به نوسازی جهت همگام شدن با دنیای امروز رضایت دهد.
ادامه دارد