شهروند ۱۲۶۰ ـ پنجشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۰۹
گفت وگو با اکبر قیدرپور نوازنده سنتور و از شاگردان استاد فرامرز پایور
گفت وگو با اکبر قیدرپور نوازنده سنتور و از شاگردان استاد فرامرز پایور
تورنتو مرکز فرهنگی ایرانیان در آمریکای شمالی است. مهاجرت دهها هنرمند به کانادا، یک مرکز هنری و فرهنگی بالقوه در اینجا ایجادکرده است. یکی از این هنرمندان خوشنام ولی گمنام، اکبر قیدرپور است که به گفته دست اندرکاران موسیقی توانائی های بالائی دارد. آقای قیدرپور بدون ادعا همیشه در مراسم فرهنگی کامیونیتی ما برنامه اجرا کرده است و سعی می کند تا هنر موسیقی اصیل و کلاسیک ایرانی را به نسل جوان ما در کانادا، منتقل کند.
استاد فرامرز پایور در نوارهای آموزش موسیقی خود از اکبر قیدرپور به عنوان یکی از شاگردان خود یاد میکند.
در استودیو با ایشان مصاحبه ای می کنیم. قیدرپور دو قطعه از ساخته هایش را برای ما می نوازد که متاسفانه نمی شود این حس زیبای موسیقی را بر صفحه روزنامه به خوانندگان منتقل کرد. گفت وگوی مرا با ایشان در زیر می خوانید. گفتنی ست این مصاحبه زمانی انجام شد که استاد پایور هنوز در قید حیات بودند و به همین خاطر در مصاحبه به فوت ایشان اشاره ای نشده است.
با سلام و تشکر از شما. ممکن است خوانندگان را با خودتان بیشتر آشنا کنید.
ـ من متولد گرگان هستم، ولی به خاطر کار پدرم به شهرهای مختلفی سفر کردیم و دوران کودکی و نوجوانی را در گوشه و کنار ایران به سر بردم. الان هم مدت ۱۰ سال است که به اتفاق خانواده ام به کانادا آمده ایم. با هنرمندان این شهر(تورنتوی بزرگ) رفت و آمد دارم و خداوند را شاکرم که در این شهر و در این غربت این شانس را داشته ام که با این عزیزان آشنا شوم.
دو دختر و یک پسر دارم. دخترانم یکی دامپزشک است و دیگری در رشته گرافیک فارغ التحصیل شده و پسرم هم مشغول تحصیل در یکی از کالج های شهر است.
چه شد که به موسیقی علاقه مند شدید؟
ـ در جوانی آوازی از خواننده خوش صدایی در رادیو شنیدم. می دانید آن زمانها واقعاً خواننده باید صدا داشت و تکنیک های تصویری نبود. رادیو عمده ترین منبع انتقال موسیقی بود . نام آن خواننده زن خوش صدا، روح انگیز بود که در مایه دشتی می خواند. به این مضمون، دل خون شد از امید و نشد یار، یار من. البته من آن زمان دستگاه های موسیقی را نمی شناختم. بعد از این اتفاق عاشق موسیقی سنتی شدم و در اثر یک اتفاق ساده، به ساز سنتور علاقه مند شدم.
قبلا هم گفتم در شهرهای مختلف بودیم امکان آموزش موسیقی بسیار محدود بود. . بعدا که به اراک آمدیم، پدرم سنتوری برای من تهیه کرد. نه کسی بود که بتواند این ساز را کوک کند و نه کسی که بتواند آنرا تدریس کند. چند سال بعد که به تهران منتقل شدیم، به دلیل عدم شناخت اساتید موسیقی، بالاخره بعد از مدتی سرگردانی در هنرستان موسیقی در خیابان کاخ شبانه ثبت نام کردم.
استادان من در آن زمان ، محمد حیدری و سپس سرکارخانم داورمنش بودند. همزمان در دانشکده هنرهای زیبا در رشته موسیقی مشغول به تحصیل شدم. سرانجام نیز شاگردی استاد بزرگ، جناب آقای استاد پایور نصیبم شد و حدود ۴ سال نیز نزد ایشان ردیف های ایشان و استاد حسن صبا را آموختم و دوره کردم.
آیا سنتور ساز ایرانی ست ؟
ـ یقینا، شاید در حدود ۲۵۰۰ سال قدمت داشته باشد، ولی ساز کاملی نیست. امیدوارم که جوانها بتوانند این ساز را تکمیل کنند.
شنیده ام که در ایران از بهترین سازندگان مضراب سنتور هستید؟
ـ اصولا به کار نجاری علاقه مند هستم وقتی استاد پایور به من پیشنهاد انجام ساخت مضراب را دادند این کار را قبول کردم. کار فرعی بود. راستش دوست داشتم که تنها سنتور بنوازم، یاد بگیرم و یاد بدهم، ولی از راه دیگری امرار معاش می کردم. به صورت حرفه ای در آن دوران چنین امکانی نبود. بعد از انقلاب هم که جو موجود با موسیقی و هنرمندان سازگاری نداشت. با وقت محدودی که در ایران داشتم مضراب ها را می ساختم.
ساخت سنتور هم را هم یکی دو باری انجام دادم ولی دیدم کار من نیست علیرغم اینکه ساز ساده ای به نظر می آید ولی کاری تخصصی ست.
علیرغم اینکه محدودیت های زیادی در ایران در مورد موسیقی به وجود آمد، ولی در این سالها جوانها و حتی هم نسل های خودم را می بینم که سازی را می نوازند که به نظر من خیلی مثبت است. اینجا بچه ها ازکلاس چهارم دبستان باید یک ساز را به طور اجباری یاد بگیرند و تا کلاس ۱۲ هم اگر علاقه داشته باشند به عنوان یک واحد درسی برای دیپلم گرفتن موسیقی را برمی دارند.
یعنی در ایران حمایت دولتی برای تدریس موسیقی در مدارس وجود ندارد در حالیکه در کانادا حمایت دولتی و بخش خصوصی بسیار بالاست.
ـ این جای خوشحالی ست. خیلی از بچه های خانواده ها از اقشار مختلف، درکار هنر هستند چه موسیقی، نقاشی و مجسمه سازی و چه سایر هنرها. پدر و مادرها در این زمینه سرمایه گذاری می کنند. حمایت می کنند. اصولا صاحب هنر همه ی مردم هستند.
امیدواریم که با کار بیشتر نسل جوان ما با هنر و موسیقی ایرانی بیشتر آشنا بشوند. ایران هنرمند خیلی دارد.
شرایط معیشتی و روزمرگی در غرب برای بسیاری از مهاجران نسل اول منجمله هنرمندان ما از یک سو و عدم آشنائی غربی ها با سازهای ایرانی که امکان کار را در این زمینه بسیار محدود می کند از سوی دیگر و نیز عدم وجود مرکز فرهنگی ایرانی در کانادا برای حمایت از هنرمندان و هنر ایرانی، انتقال این هنر را بسیار سخت می کند. شما فکر می کنید چه راهکاری می شود پیشنهاد کرد؟
ـ به نظر من یک مقدار از خود گذشتگی می خواهد. ما تلاش خودمان را می کنیم. دوست داشتم من هم یکی از آنها باشم که موسیقی را در کانادا اشاعه بدهد. نسل جوان ما هم بایستی کار بکند و وقت اضافی خود را روی این کار بگذارد. آنها بهتر از ما کار پیدا می کنند ( البته در رشته غیر موسیقی). سالها باید زحمت بکشند مخصوصا نزد کسانی که تجربه اندوخته اند. راستش اگر قرار بود آسان به دست بیاید که هنر ماندگاری نمیشد که قرنها بماند.
رسانه های ما بخصوص رسانه های تصویری و صوتی ما در غرب باید به موسیقی اصیل ایران بهای بیشتری بدهند.
آیا واقعا نسل جوان که اینقدر علاقه مند باشد اینجا داریم؟ مثال کسی را گفتید که بعد از سه جلسه می خواسته آهنگ فیلم علی سنتوری را بزند. آیا سنتور یاد گرفتن کار راحتی ست؟
ـ علی سنتوری را اردوان کامکار در ۴۰ سالگی اش می زند در حالی که خودش از ۴ سالگی سنتور را آغاز کرده است، یعنی “فست موسیقی” نداریم. باید زمان گذاشت و به قول قدیمی ها دود چراغ، البته افرادی که مسن تر هستند از آنجا که تجربه بیشتری دارند، صبر بیشتری هم دارند
جوانها کمی عجول هستند. شاید جوانیشان باعث می شود. من کمتر می توانم درکشان کنم. پدر و مادرها بیشتر می توانند راهنمائی کنند که این کار سرسری گرفته نشود. یعنی اجازه بدهند که معلم تصمیم بگیرد نه شاگرد.
به نظر شما از چه راهی می شود مردم غیرایرانی را با موسیقی اصیل و سازهای ایرانی آشنا کرد. آیا امکان هماهنگی سازهای غربی و ایرانی وجود دارد؟
ـ در مورد ادغام سازهای ایرانی با سازهای غربی، در بعضی کنسرت ها ادغام شده اند ولی به نظر من کارساز نبوده است و کارخوبی درنیامده است، زیرا سازهای غربی مانند پیانو و گیتار مقوله دیگری هستند سازهای ایرانی مانند سنتور مقوله ی دیگر. بگذارند سازهای سنتی ایرانی کار خودشان را ادامه بدهند چون قدرت برابری ندارند. بهتراست هر کدام راه خود را در کنار یکدیگر ادامه بدهند. تلفیق این دو ساز، چیز جالبی به دست نخواهد داد. این نظر من است شاید اشتباه می کنم.
هر دو موسیقی مخاطبان خود را دارند باید به مردم فرصت داد تا هر دو موسیقی را بشنوند و حق انتخاب داشته باشند.
یک خاطره از استاد پایور برای خوانندگان ما تعریف کنید.
ـ باور کنید تمام این مدتی را که شاگرد ایشان بودم، برایم خاطره بود و درس می گرفتم. دقت، سخت گیری، ادب را از ایشان آموختم. استاد پایور به ما می گفت کاری را که باید شما خودت انجام بدهی به دیگری محول نکن. مثال می آوردند که حتی چای را به همسرتان نگوئید. خودتان برای خودتان چای بریزید. و من البته سعی کردم از ایشان یاد بگیرم. مسئله دیگر، که استاد از ما می خواستند تمرین روزانه حداقل ۶ ساعت و یا بیشتر که متاسفانه به علت مشغله کاری، این کار مهم را آنطور که در خور امر ایشان بود، نتوانستم انجام بدهم که از این لحاظ متاسف و شرمنده استاد بودم.
با تشکر از اینکه وقتتان را به ما دادید.
ـ منهم از شما سپاسگزارم.