«شهروند» که زیر چاپ میرود نمایش بیشتر فیلمهای بخش مسابقه جشنواره کن به پایان رسیده و همه منتظرند تا چند فیلم آخر را هم تماشا کنند و ببینند که بالاخره نخل طلا، که شاید مهمترین اتفاق سینمایی جهان است، به کدام فیلم میرسد؟ محبوبترین فیلم این نویسنده تا اینجای جشنواره «مربع» ساخته روبن استلوند سوئدی بوده است. قریب بیست سال بود که این کشور هنرخیز اسکاندیناوی فیلمی در بخش مسابقه نداشت گرچه همین استلوند چند سال پیش با «فورس ماژور» در بخش «نوعی نگاه» حاضر بود. از همان فیلم معلوم بود که یکی از مهمترین ویژگیهای استلوند میخکوب کردن تماشاگر است و آن هم نه با صحنههایی پرخشونت که با فضاسازیهایی که انگار نکاتی راجع به انسانیت را به یادمان میآورند، اما آنچه در «فورس ماژور»، که ماجرای سفر خانوادهای سوئدی به یک پیست اسکی است، دیده بودیم در «مربع» که ساختار روایی پیچیدهتر و جاهطلبانهتری دارد در سطحی بالاتر تکرار میشود.
«مربع» حول زندگی رئیس موزهای هنری در استکهلم میگردد و در گستره وسیعی از موقعیتهای مختلف در این زندگی به یک مساله محوری میپردازد: همنوعدوستی و همبستگی در جوامع مدرن. چه مثل قهرمان فیلم عضوی از قلههای جامعه هنری استکهلم باشید و در ناز و نعمت زندگی کنید و چه فردی در موقعیتی بسیار متفاوت (مثلا گدایی در مرکز خریدی در استکهلم)، «مربع» مساله رابطه ما با سایر انسانها را آنچنان عمیق مطرح میکند که به فکرمان بیاندازد.
این فیلم شاهکار به نظر این نویسنده سزاوار دریافت نخل طلا است.
دیگر فیلم درخشان بخش مسابقه «بیعشق» ساخته آندری زویاگنتسیف بود که با فیلم قبلی خود «لویاتان» نامزد جایزه بهترین فیلم خارجیزبان در اسکار شده بود. «بیعشق» نشان میدهد که زویاگنتسیف به کارگردانی صاحب سبک بدل شده است. فیلم روایتگر داستان زوجی طلاقگرفته است که به نظر بسیار متنفر از یکدیگر میآیند اما وقتی فرزندشان گم میشود مجبور میشوند برای پیدا کردن او متحد شوند. «بیعشق» به قلب جامعه روسیه میزند و خشم بسیار کارگردان از وضعیت کشورش را نشان میدهد ــ خشمی که با استادی کارگردان و بازیهای درخشان زن و مرد اصلی همراه شده است. نکتهای که در بسیاری فیلمهای امسال در اشتراک میبینیم برآشفتگی از بیروحی و بیعشقی جوامع مدرن است.
«پایان خوشِ» “میشائیل هانهکه” شاید بیش از هر فیلمی مورد انتظار سینمادوستان بود، بخصوص برای اینکه میگفتند او که از معدود کارگردانانی است که دو بار نخل طلا گرفته اکنون این اقبال را دارد که به اولین کارگردان تاریخ بدل شود که سه نخله میشود، اما پس از نمایش فیلم به نظر میرسید بیشتر منتقدین متفقالقول بودهاند که نخل از کف “هانهکه” رفته، چنانکه محمد حقیقت، منتقد تاثیرگذار ایرانی، همین را در «بانی فیلم» نوشت. مشکل این نویسنده با «پایان خوش» اما محدود به این واقعیت نیست که فیلم قدرت و استحکام فیلمهای قبلی “هانهکه” همچون «عشق» را ندارد. در سالی که بسیاری فیلمها میکوشند به بحران پناهجویان و ناکامی اروپا در برخورد با آن بپردازند فیلم “هانهکه” نیز بخشا به همین موضوع مربوط است. بعضی منتقدان میگویند اصلا کل داستان فیلم که ماجرای بحرانهای خانوادهای ثروتمند است کنایهای به این موضوع بوده است. اما در فیلم “هانهکه” یکی از ویژگیهای مکرر فیلمهای هنری اروپایی را میبینیم: بدنهای غیرسفیدپوست در فیلم نقشی در حد آکساسوآر دارند. ابزار هستند و انگار شخصیت ندارند. از خدمتکارهای عرب خانواده تا پناهجویان سیاهپوستی که در صحنه آخر فیلم حضوری گذری دارند. در نهایت «پایان خوش» نقدی خیلی بورژوایی به بخشهای بالایی بورژوازی است؛ نقدکننده همانقدر سترون و کسلکننده است که نقدشونده.
غیرمنتظرهترین شخصیت پناهنده در فیلمهای امسال کن را اما در «قمرِ مشتری» ساخته کورنل موندروتسوی مجار میبینیم: پناهندهای سوری که پس از اینکه مورد اصابت گلوله مامورین مرزی مجارستان قرار میگیرد قابلیت پرواز کردن را پیدا میکند.. منتقدان دل خوشی از این فیلم موندروتسو نداشتهاند اما به نظر این نویسنده، فیلم با تصویر زیبای رابطه بین دو شخصیت اصلی فیلم (پناهنده سوپرمنوار و پزشکی که اولین بار او را دیده است) و بیان بحرانی به فوریت بحران پناهجویان با زبانی شاعرانه و تخلیلی از موفقترین فیلمهای بخش مسابقه امسال است.
دیگر فیلم مربوط به پناهجویان «غم دریا» ساخته ونسا ردگریو، بازیگر معروف چپگرای بریتانیایی، است که اولین فیلم تحت کارگردانی او محسوب میشود. این مستند که در بخش نمایشهای ویژه نشان داده شد بدترین فیلمی است که در کنِ امسال دیدهام. بیشتر یک ساعت و اندی فیلم شامل حضور خانم ردگریو و بعضی از بازیگران مشهور انگلیسی، از رالف فاینز تا اما تامسون، و تکرار تقاضاهایشان برای رسیدگی انساندوستانه به وضعیت پناهجویان است. قصد ردگریو و همکارانش حتما نیک بوده است، اما این یادآور آن است که تکرار بیهنرانه حتی نیکترین آرمانها در قالب فیلم، جذاب و حتی موثر نیست.
در بخش مسابقه اما رابین کمپیو که نویسنده فیلم مشهور «کلاس» (برنده نخل طلای ۲۰۰۸) بود با «۱۲۰ ضربان در ثانیه» نشان میدهد که چطور میتوان فیلمی با تعهد سیاسی بالا در فرم و محتوا ساخت که در ضمن از نظر سینمایی قوی و گیرا است. قلب این فیلم طولانی و تکاندهنده کلاس درسی است که هر هفته میزبان جلسهای از فعالین گروه «اکت اپ» است که در دهه ۸۰ توسط بیماران ناقل ویروس «اچ آی وی» و مبتلا به بیماری ایدز تشکیل شده بود و رویکردی رادیکالتر نسبت به سایر گروههای مشابه داشت. ژانر تریلرهای سیاسی معمولا مختص سیاستمداران و بالاییها است، اما کمپیو نشان داده که میتوان با گروههای فعال جامعه مدنی تریلری سیاسی و تاریخی ساخت که هم روایتی مهم از فرانسه دهه ۱۹۸۰ است (از جمله شخصیتهایی که در فیلم نامش را میشنویم لوران فابیوس، نخستوزیر وقت، است که چند دهه بعد به عنوان وزیر خارجه در مذاکرات هستهای با ایران معروف شد). و هم فیلمی جانکاه که بیتخفیف تجربه رادیکال گروه «اکت اپ» را پیش رویمان میگذارد: از صحنههای طولانی سکس همجنسگرایان (که تاکید بر آن بخشی از ضدفرهنگ دهه ۱۹۸۰ بود) تا صحنههای تکاندهنده مرگِ بیماران ایدز.
اما در زمینه تکاندهندگی هیچ فیلمی در کنِ امسال به پای «کشتن گوزن مقدس» ساخته یورگوس لانتیموس، کارگردان یونانی، نمیرسد. داستان غریب و شعرگونه فیلم با بازیهای درخشان کالین فارل و نیکول کیدمن جان میگیرد و در تمام طول فیلم فضایی مرموز و تکاندهنده کاری میکند که لحظهای چشم از پرده سینما برنداریم ــ به جز چند لحظه بخصوص خونین که حداقل این نویسنده طاقتشان را نداشت. منتقدان از این فیلم نیز دل خوشی نداشتهاند که شاید به خاطر زیادی سیاه بودن آن است (گرچه فیلم خشن نیست و سیاهی آن از روند روایی میآید.) باید به لانتیموس آفرین گفت که فیلمی ساخته که چنین جذاب و گیرا است.
در نقطه مقابل فیلم لانتیموس «اوکجا» ساخته بونگ جون-هوی کرهای و محصول نتفلیکس قرار دارد که به خاطر همین تهیهکنندهاش جنجالهای بسیاری آفریده است. سینماهای فرانسوی به ورود نتفلیکس به جشنوارهای چون کن اعتراض داشتند (علاوه بر این فیلم «داستانهای مهیروویتز» در بخش مسابقه نیز محصول نتفلیکس است.) اما داستان زیبای اوکجا که در آن دخترکی کرهای با گروه «جبهه آزادی حیوانات» علیه شرکتی ثروتمند متحد میشود یادآور فیلمهای استودیویی قدیمی است و آدم را به این فکر میاندازد که آیا قرار است «نت فلیکس» جای استودیوهای قدیم را پر کند؟ جالب اینجا است که منتقدان برخورد مثبتی به این فیلم داشتهاند که شاید دهنکجی به برخوردهای محافظهکارانه سینماگران هنری در اروپا باشد.
در بخش «نوعی نگاه»، که چنانکه از نامش پیدا است از فیلمهایی دعوت میکند که نگاهی خاص به سینما دارند، بهترین فیلمی که نویسنده شما تا به حال دیده است «زیبایی و سگها» ساخته کوثر بن هنیه و محصول تونس است. کل ماجرای فیلم در حدود ۱۲ ساعت میگذرد و ماجرای دختری از روستاهای تونس است که مورد تجاوز قرار میگیرد و میکوشد متجاوزان خود را که مامورین پلیس هستند به دست عدالت بسپارد. انتخاب چنین موضوع بیباکانهای کار کارگردان را از اول دشوار کرده، اما او به خوبی از وظیفه خود بر آمده. فیلم ضرباهنگی تند دارد و موفق میشود در راهروهای تنگ و تاریک پاسگاه پلیس و بیمارستان تصویری از موانع بیشمار پیشروی قهرمان فیلم و چالشهایی که پس از انقلاب ۲۰۱۱ تونس همچنان برقرار هستند ارائه کند. اما نفس ساخته شدن فیلم را باید از دستاوردهای همان انقلاب نیمهتمام دانست که چنانکه کارگردان در گفتگو با این نویسنده تصریح کرد وزارت فرهنگ تونس از فیلمی که اینقدر از مقامات کشور نقد میکند حمایت مالی کرده است. (ما ایرانیها باید فعلا حسرت چنین آزادی بیانی را بخوریم.)
دیگر فیلم دیدنی در این بخش «وسترن»، ساخته والسکا گریزباخ و محصول آلمان است، فیلمی با ضرباهنگ بسیار آرام که ما را چند ساعت نزد کارگران آلمانی در روستایی در بلغارستان میبرد.
فیلم «لِرد» آخرین ساخته محمد رسولاف و محصول ایران نیز در این بخش حضور دارد و مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفته است. فیلم در روستایی در شمال ایران میگذرد و ماجرای برخوردهای مکرر قهرمان فیلم با نظام فاسد دور و بر او است. کارگردان با بیباکی در محتوای فیلم و در فرمهای تصویری مورد استفاده بعضی از مسائل ناگفتنی جامعه ایران را بیان کرده: مثلا تبعیض وسیع علیه جامعه بهایی که البته نام مستقیمی از آنها آورده نمیشود، اما صحبت از خانوادهای که به خاطر «مذهبشان» اجازه ورود به مدرسه و دفن شدن در گورستان مسلمانها را ندارند شکی باقی نمیگذارد.
فیلم رسولاف اما تنها یکی از هفت فیلم ایرانی حاضر در جشنواره امسال است. «۲۴ فریم» آخرین ساخته عباس کیارستمی که هنگام درگذشت این کارگردان مولف نیمهتمام بود به عنوان بخشی از رویدادهایی که جشن ۷۰امین سالگرد کن بودند به نمایش گذاشته شد. این اثر کیارستمی در واقع فیلم به آن معنایی که میشناسیم نیست. ۲۴ تصویر از کیارستمی را میبینیم که با ترکیبهایی ویدئویی مخلوط شدهاند. زیبایی بصری بسیاری از این تصاویر میخکوبکننده است. فریمِ سوم فیلم که صحنه بازی اسبها در پسزمینهای برفی است شاید از بهیادماندنیترین صحنههای آثار کیارستمی شود، چنانکه صحنه جفتگیری شیرها در زمینه بنایی ایرانی. اما در زمان نمایش فیلم بخش عظیمی از حضار پیش از پایان فیلم سالن را ترک کردند و بسیاری دیگر نیز به خوابی آرام فرو رفته بودند ــ واقعیتی که البته برای کیارستمی بزرگ احتمالا آزاردهنده نمیبود چرا که دیدگاه یگانه او نسبت به سینما چنین مخاطبانی را هم میپذیرفت.
اما بهترین فیلم بلند ایرانی امسال به نظر این نویسنده «او- آنها»، ساخته آناهیتا قزوینیزاده بود، یکی از شاگردان کیارستمی که چند سال قبل با فیلمی که در مدرسه فیلمی در شیکاگو ساخته بود جایزه بهترین فیلم کوتاه کن را از آن خود کرد. فیلم جدید او وامدار نگاه شاعرانه کیارستمی است و به ابعاد مختلف مساله هویت میپردازد. شخصیت اصلی فیلم پسر به دنیا آمده و اما هویتی تراجنسیتی دارد و در نتیجه از به کار بردن ضمایر جنسیتی (که بر خلاف فارسی در زبان انگلیسی وجود دارند) برای خودش راضی نیست. خواهر او دختری آمریکایی است که دوستپسری ایرانی دارد و بیشتر فیلم در مهمانی خانه خاله او در آمریکا میگذرد. واکنشهای مختلف این خانواده ایرانی- آمریکایی به این سه مهمان بار اصلی دراماتیک فیلم را به دوش میکشد. دکوپاژِ زیبا و فضای خیالانگیز فیلم از “او ـ آنها” تجربهای دوستداشتنی میسازد.
دو فیلم بلند ایرانی دیگر نیز در بخشهای جنبی کن حضور دارند. این فیلمها البته مثل «او- آنها» محصول ایران نیستند و کارگردانانشان را باید جزو ایرانیهای دیاسپورا به حساب آورد. «تهران تابو» ساخته علی سوزنده در هفته منتقدان حضور دارد و «پیش از پایان تابستان» محصول مریم گورمقتیق در بخش جنبی «اسید».
به اضافه اینها دو فیلم کوتاه ایرانی نیز در کن هستند. فیلم «حیوان» ساخته بهمن و بهرام ارک، دانشجویان سینما در ایران، نیز در بخش سینه فونداسیون پذیرفته شده که بهترینهای مدارس فیلم دنیا را میپذیرد. این فیلم روز چهارشنبه با حضور هیات داوران این بخش به نمایش در آمد که در صدر آن یکی از بزرگترین کارگردانان سینما، کریستین مونیجوی رومانیایی، قرار گرفته و بری جنکینز کارگردان فیلم آمریکایی «مهتاب» که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد نیز جزو آن است. «حیوان» فضایی غریب و قدرتمند دارد و خبر از استعداد برادران ارک میدهد که حتما در آینده بیشتر از آنها خواهیم شنید.
«وقت نهار» علیرضا قاسمی یکی از فیلمهای کوتاهی است که در بخش مسابقه پذیرفته شده (که افتخار بزرگی برای کارگردان به حساب میآید، بخصوص وقتی بدانیم چندین هزار فیلم برای راهیابی به این بخش رقابت میکنند.) این فیلم تا زمان زیر چاپ رفتن شهروند هنوز به نمایش درنیامده بود.