اجازه دهید مطلب خود را با این مقدمه آغاز کنم که من هم مانند میلیونها ایرانی داخل و خارج کشور خواهان برقراری دموکراسی در ایران هستم. منهم مانند آنها در آرزوی روزی هستم که هر شهروند ایرانی بدون ترس و نگرانی از حبس و شلاق و اعدام بتواند نظرات سیاسی خود را بیان کند، آنچه می خواهد بپوشد، آنچه خود صلاح می داند بخورد و بیاشامد، آن طور که خود می خواهد فرزندش را تربیت کند و آن کس را که قلبا نماینده واقعی افکار سیاسی اش می داند راهی مجلس کند. ایرانی که زنان و مردانش با هر مذهب و یا لامذهب از امکاناتی که حق آن هاست به طور مساوی برخوردار باشند و قانون برای همه یک سان و مشابه عمل کند. منهم در آرزوی دیدن ایرانی هستم که هیچ یک از شهروندانش خود را ورای قانون نبیند و فساد و رشوه دهی و رشوه گیری بخش عمده اقتصاد گردان نباشد. ایرانی متعهد به منشور حقوق بشر با دولتمردانی منتخب مردم و مسئول و پاسخگو به مردم.
آری منهم مثل میلیونها نفر در آرزوی روزی هستم که اعتماد به دولت نوعی پذیرش منطقی قانون را به دنبال داشته باشد و قانون شکنی هایی که مدت هاست بخشی از شخصیت و فرهنگ ما ایرانی ها شده و به صورت رشوه دهی و رشوه گیری به فسادی تمام عیار در تمام سطوح زندگی مان رسوخ کرده از بین برود و ما هم همه خود را در مقابل قانون یک سان ببینیم و به آن متعهد باشیم.
امیدوارم این مقدمه بتواند به همه عزیزانی که با اعتقادات مختلف آرزوی ایران دموکراتیک را دارند کمک کند تا با دیدی منطقی به ادامه این مطلب توجه کنند.
برای والدینی که در جلسات آشنایی با سیستم آموزشی کانادا شرکت می کنند همیشه مثالی می زنم که فکر می کنم تا حدی گویای واقعیت زندگی روزانه همه ما مهاجران است. به آنها می گویم که هر مهاجر به مانند گردوی تازه و توپری است که اگر در سرزمین تازه پوسته نترکاند و اجازه رشد و انطباق با شرایط موجود را به خود ندهد در این سرزمین ریشه دار نخواهد شد و هرگز به درختی تنومند تبدیل نمی شود. سرنوشت گردوی مانده در پوسته سخت پوکی و نابودی است. اگر با تمام آن چه داشته ایم به این سرزمین آمده ایم و می دانیم که برای ریشه دواندن و ماندن آمده ایم پس باید که بسته و سخت نباشیم تا در این آب و خاک محکم شویم و فرزندانمان بر این درخت رشد کنند و در سایه اش بیاسایند. کنگره ایرانیان کانادا به این منظور و برای استحکام موقعیت ما ایرانی ها در کانادا شکل گرفته است. در چند هفته اخیر در این نشریه مطالبی در مورد عملکرد این نهاد توسط افراد مختلف نوشته شد که باعث خشنودی بسیار است. به هیئت مدیره کنگره ایرانیان برای فراهم کردن امکان بحث و گفتگو و انتقاد از آن ها در چارچوب فعالیت هایشان تبریک می گویم و از این که کنگره به نهادی زنده و قابل انتقاد و بحث و بررسی تبدیل شده خوشحالم.
دوستان بیایید بپذیریم و افتخار کنیم که نهادی به اسم کنگره داریم که در برنامه هایش شرکت می کنیم و حرکاتش را یا تایید می کنیم و یا به باد انتقاد می گیریم. کنگره ای که اعضای هیئت مدیره اش را در قبال حرکات و گفته هایشان مسئول می دانیم؛ چه متعلق به گروه شعارگویان و مرگ گویان باشیم و چه معتقد به بحث و گفت و گو.
شعارگویان بخشی از فرهنگ “مبارزاتی” ما هستند. شعارهایشان جاودان! برای آن ها حرف زیادی ندارم. ولی برای آن ها که به مسائل مهمی در مطالبشان اشاره کرده اند نکاتی به نظرم می رسد که مایلم به عنوان کسی که از اولین مراحل شکل گیری کنگره در آن نقش نسبتا فعالی داشته به طور مختصر اشاره کنم. گرچه امیدوارم که با نزدیک شدن زمان انتخابات کنگره و شروع معرفی کاندیداهای جدید فرصت های بهتری برای بحث و گفت و گوی حضوری فراهم شود.
اولین نکته ای که به نظرم می رسد بیان این مهم است که کنگره ایرانیان کانادا وظیفه براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را به عهده ندارد. به این منظور شکل نگرفته و گردهمایی هایش هم نباید برای چنین منظوری باشد. هر کدام از ما به عنوان انسان های دموکرات و مبارز می توانیم عضو سازمان ها و گروه هایی که به این منظور شکل گرفته اند باشیم و به هر ترتیب که می توانیم گروه و یا سازمان مورد نظرمان را حمایت کنیم. و در این راستا باید که بدانیم و به خود به طور مرتب یادآوری کنیم که تحمیل عقاید و دستور العمل های سازمان انقلابی و سیاسی که عضو آن هستیم بر یک سازمان غیرسیاسی و غیرمذهبی، حرکتی غیردموکراتیک است که فرق چندانی با حرکات دیکتاتورمابانه ندارد! گردهمایی آخر کنگره در مورد تحریم های اقتصادی ایران و تاثیراتش بر ایرانیان کانادا به منظور بررسی این معضل بود و به اعتقاد من به درستی به آن پرداخته شد. گرچه قبول دارم که هماهنگی قبلی با سخنرانان برای پرداختن به همه جوانب آن صورت نگرفته بود و مثلا پیشنهاداتی برای بهبود وضعیت مردمی که تحت تاثیر این تحریم ها درآمدشان نصف شده به رده های مختلف حکومتی در کانادا داده نشده بود. باید که به این منظور وارد عمل شد و مثلا با صدرو بیانیه هایی دانشگاه ها، مدارس و مراکز درمانی را از وضعیت موجود مطلع کرد تا آن هایی که با ویزای تحصیلی و یا برای درمان به کانادا آمده اند مورد توجه ویژه قرار بگیرند. در مطلبی به درستی به وضعیت فاطمه کامگار دانشجوی ایرانی مقیم اتاوا اشاره شده بود.
مورد دیگری که به تلخی مورد انتقاد قرار گرفته بود، تاکید بر تعداد کسانی است که در انتخابات کنگره شرکت کرده و به انتخاب افراد فعلی رای داده اند. به دوستانی که به این مسئله زیاد بها می دهند پیشنهاد می کنم که تعداد رای دهندگان به آقای هارپر را در مقایسه با کل جمعیت کانادا مورد نظر قرار دهند و به این نکته توجه داشته باشند که یکی از اولین مشخصات دموکراسی غربی، حکومت کوچک ترین اقلیت رای آورده بر تمام آن هایی است که یا رای نداده اند و یا رای داده اند و نمایندگانشان به خاطر تقسیم رای راه به جایی نبرده اند. باور کنید وقتی به این مسئله فکر می کنم که آقای هارپر که کاسه داغ تر از آش شده و نقش جنگ افروزانه آقای بوش در آمریکای شمالی را بازی می کند با رای کمترین تعداد کانادایی ها به کرسی وزارت رسیده و به نظر من اوست که چون دون کیشوت بر طبل جنگ با ایران می نوازد، از خشم به خود می پیچم و درمانده می مانم که چه بکنم ولی ظاهرن چنین است مقوله دموکراسی! و جالب تر این که جمهوری اسلامی با رای مطلق اکثریت مردم ایران به حکومت رسید. رای آری یا نه اوایل انقلاب را یادتان هست؟ به اعتقاد من مسئله تعداد کسانی که در مقاطع مختلف تاریخ به امری می پردازند و برای تغییر شرایط اقدامی می کنند نمی تواند شرط اصلی در موفقیت حرکت آن ها باشد. گرچه از ابتدای شروع فعالیت برای سازمان دهی کنگره مسئله تشویق جامعه به عضویت در این نهاد مدنظر همه بوده ولی متاسفانه یا به علت مشکلات زیاد تازه واردین و یا به خاطر بی توجهی دیگر افراد جامعه و یا به خاطر کم کاری کنگره، تعداد اعضای آن قابل توجه و نوید بخش نبوده. من به جای صد در صد مسئول دانستن و سرزنش هیئت مدیره کنگره خود را شماتت می کنم که کسی را تشویق به این عضویت نکردم.
و اما مسئله صحبت های آقای مریدی در جلسه کنگره. قبلن اشاره کنم که به اعتقاد من حمایت از آقای مریدی به عنوان سمبل جامعه ما در کشور کانادا امری مهم و اساسی است و هرگونه انتقاد از او نباید به منظور تضعیف موقعیت ایشان در صحنه سیاسی کانادا باشد. علی الحال، صحبت های ایشان برای من بسیار گیج کننده بود چرا که من ایشان را نماینده مردم ریچموندهیل می دانم و برایم این سئوال مطرح بود که آیا ایشان به عنوان نماینده مردم ریچموندهیل و یکی از اعضای پارلمان استانی کانادا در این جلسه صحبت کردند و یا به صورت فردی و مجزا از سمت سیاسی خود در کانادا. اگر نماینده سیاسی پارلمان کانادا بودند، سخنانشان منعکس کننده نظرات لیبرال ها نبود. به عبارت دیگر، اگر آقای هارپر در آن جلسه حضور داشتند، شاید ایشان را متقاعد به پیوستن به حزب کنسرواتیو می کردند. سخنان ایشان به عنوان یک فرد جدا از سمت سیاسی شان کاملن مشخص بود. ایشان جمهوری اسلامی را مسئول تمام بدبختی های ما می دانند و چنین به نظر می رسید که برای نابودی اش هم حربه تحریم و حتا جنگ را قابل قبول می دانند. فکر می کنم بسیاری از ما با ایشان هم عقیده باشیم که عامل بدبختی ما در طی ۳۳ سال گذشته جمهوری اسلامی بوده. کما این که حتا این بلوای فعالیت های اتمی از نظر من با توجه به میزان فساد و عدم مدیریت صحیح در آن مملکت ، جز فاجعه در سرزمینی زلزله خیز چون ایران حاصل دیگری نخواهد داشت. ولی بسیاری از ما معتقد نیستیم که آمریکا و اروپا، همانها که مصدق پیشوای واقعی دموکراسی در ایران را از بین بردند ، بتوانند و یا بخواهند که دموکراسی را برای مردم ما به ارمغان بیاورند. آن چه که یانکی ها و ناوهای جنگی اروپا و آمریکا و متاسفانه در این مقطع دولت کانادا برای مردم ما می خواهند، جنگ داخلی، نابودی مملکت و حراج منابع ملی ماست. آن چه که در این جلسه گردهمایی به آن به درستی پرداخته شد، عواقب زشت جنگ احتمالی بر ایران بود و تلاش برای متوقف کردن حمله به ایران. به یک دلیل بسیار ساده، من کانادایی ایرانی تبار مایل نیستم پول مالیات من تبدیل به بمب شود و بر سر مادر پیر و برادرانم فرو ریزد. آیا شما در کانادا کار می کنید و مالیات به دولت آقای هارپر می دهید تا آن را تبدیل به بمب کرده بر سر عزیزانتان در ایران بریزد؟
اگر کنگره ایرانیان کانادا به این مسئله نپردازد، چه کسی باید صدای ما را به گوش دولتمردان کانادا برساند؟ بجز یکی از سخنرانان، همگی به درستی به این نکته اشاره کردند و شنیدن صحبت هایشان نشان از درایت و درک نسل جوان ما از شرایط بین المللی داشت. وقت آن رسیده که دوره جدید فعالیت های کنگره با انتخابات جدید آغاز شود، نه با استعفای اعضای هیئت مدیره که با اشتیاق ادامه کار آن ها توسط من و شما.
در همین مقاله خانم جوانفر بطور شاید ناخودآگاه یک معضل بزرگ دیگر جامعه ایرانی را نشان داده اند و آن مشکل “خود همه پنداری” است! خانم جوانفر به موضع آقای دکتر مریدی اشاره کرده اند و فرموده اند که اولا این موضع حزب لیبرال نیست و موضع محافظه کاران است و دوم اینکه بسیاری در جامعه ایرانی (که ظاهر نوشته ایشان نشان میدهد ایشان این گروه را اکثریت میدانند) با هرگونه جنگ و تحریم و حمله به ایران مخالفند.
در پاسخ باید گفت که اولا حزب ایالتی لیبرال که دکتر مریدی نماینده این حزب هستند (و همینطور حزب ایالتی محافظه کار) موضع رسمی در خصوص مسائل بین المللی ندارد که موضع دکتر مریدی مخالف یکی و شبیه دیگری باشد. این صحبت که اعضای حزب لیبرال انتاریو موضع مشخصی در خصوص این مسئله دارند بنظر فاقد سندیت میرسد.
ثانیا این موضوع که اکثریت جامعه ایرانی کانادا مخالف تحریم یا جنگ هستند هم نکته ای است که بدون آمار و نظرسنجی دقیق از جامعه ایرانی نمی توان ابراز کرد. در حال حاضر هیچ آمار و سند رسمی وجود ندارد که اکثریت جامعه ایرانی کانادا با تحریمها یا جنگ برعلیه جمهوری اسلامی موافق یا مخالف باشند. در نتیجه نسبت دادن عقاید شخصی فرد به بسیاری یا اکثریت جامعه ایرانی کانادا صحیح نیست.
نوشته ای دقیق، عمیق ولی ساده و روشن. این نگاه را دوست داشتم . احساس می کنم جامعه ایرانی ما خیلی حرفها داره و خیلی بازتر نگاه می کنه. دیگه افکارافراد روی دهن دوست و رفیق ها تغییر نمی کنه. هر کسی فکر می کنه، مطالعه می کنه و سعی می کنه وسیع تر ببینه و در عین حال به هم احترام بگذاره. البته قسمت آخرش هنوز درست نشده . من مقاله ای می خواندم با این تیتر” هر کس با ما نیست پس با جمهوری اسلامی است!” مطلب جالبی بود . امیدوارم واقعا در عمل همه بتونن حرف بزنن، همه بتونن نظرشون را بگن و البته به جایی وصل نشن. من امیدوارم فردا مقاله و نوشته ای نخونم که این خانم جوانفر دستش توی دست جمهوری اسلامیه. دیگه این روزها همه چیز ممکنه. به امید عمل به کلمه دموکراسی نه فقط حرف
.