شهروند ۱۱۸۴
بیش از دو سال است که در هفته چند بار از طریق پایگاه اینترنتی اش (۱) فعالیتهای او را دنبال می کنم و با خودش گهگاه از طریق رد و بدل کردن “ایمیل” تماس دارم. حدود دو سال پیش بود تازه برای دریافت برنامه های تلویزیون های ایرانی، “ستلایت” تهیه کرده بودیم و هنوز شنیدن صدا و تصویر برنامه های ایرانی برایمان (و شاید پخش کردنش نیز برای خود دستگاه تلویزیون) تازگی داشت. آن روز اما شنیدن نام “فریدون فرخزاد” مرا در نزدیکی دستگاه تلویزیون، قدم آهسته کرد تا دریابم صحبت از کتابی است که به تازگی راجع به او نوشته شده؛ کتابی با نام “خنیاگر در خون” نوشته میرزا آقا عسگری (مانی) ساکن آلمان که کتاب را هم همانجا طبع و منتشر کرده است.
به سفارش مجری برنامه (۲) و توصیه های او که حتما این کتاب را بخوانید و اینکه در نوع خود از بهترین کتاب هایی بوده که وی در سالهای اخیر خوانده است، احتیاج نبود. قلم و کاغذ برداشتم تا چند و چون تهیه کتاب را ـ که به روال اینگونه برنامه ها معمولا دیر یا زود اعلام می شود ـ یادداشت کنم.
سالها بود مخصوصا پس از کشته شدن فریدون فرخزاد، چشم و گوش هم ناخودآگاه به دنبال برنامه ای، مقاله ای، یادواره ای یا شده کلامی چند راجع به او، رسانه های عمومی و محافل ادبی و هنری و . . . را جستجو می کرد. بارها از خودم پرسیده بودم؛ بر سر “شومنی” که میخک نقره ای اش خیابان های شهرمان را از آدمها و ماشین ها خالی می کرد چه آمد؟ آوازخوانی که روی سن برای دوست، همه شعر و شور و شادی بود و به وقتش، برای دشمنان، همه زهر به کام بود و کلامش چون نیشتر بر جانشان می نشست، مثل آب به زمین کدام ناکجا آباد فرو رفت؟!
کتاب (که آن را از طریق پست سفارش داده بودم) هنوز به دستم نرسیده، سر آشنایی و گفت وگوهای “ایمیلی” من و نویسنده ـ مانی ـ باز شده بود. . .
با این حال، اکنون که دو سه روز از حضور او در دالاس و شنیدن حرفهایش ـ از نزدیک ـ می گذرد با خود می اندیشم که به اشتباه پنداشته بوده ام که اهمیت کار او را در زنده نگاه داشتن یاد و نام فریدون فرخزاد به درستی و تناسب دریافته و قدر دانسته و به اندازه و درخور، ارج نهاده بوده ام!
عبور از خط قرمز با فریدون فرخزاد
گردهمایی و سخنرانی به یاد و گرامیداشت فریدون فرخزاد در روز یکشنبه ۱۵ جون از سوی نشریه شهروند دالاس با حضور “مانی”، شاعر و نویسنده کتاب “خنیاگر در خون” برگزار شد. خود او تیتر “عبور از خط قرمز با فریدون فرخزاد” را برای این برنامه پیشنهاد کرده بود . . . این برنامه به راستی در نوع خود یکی از موفق ترین ها بود و به بهترین شکل ممکن برگزار گردید. سالن پیش از آغاز برنامه پر بود و به تدریج پس از آغاز برنامه عده ای نیز در اطراف، کنار دیوارها، برای همدلی با شاعر و نویسنده ای که برای تجدید عهد (یا بستن عهد) با فریدون فرخزاد به دیدارشان آمده بود برنامه را “ایستاده” همراهی کردند. بی گمان تنها من نبودم که از خود می پرسیدم: اگر این همه سال آنچه بر فریدون فرخزاد گذشت و هرچه به او مربوط می شد را با توافقی ـ انگار ـ ناگفته به سکوت برگزار کردیم و اگر سئوالی که “خنیاگر در خون” در همان صفحات آغازین اش، طرح می کند؛ که “چرا فریدون فرخزاد را دوست نمی داشته ایم”، نه بی جواب، که همواره “طرح نشده” باقی مانده بود، پس این همه استقبال از گرامیداشت او و این همه همدلی با کسی که دیر اما بالاخره از “پشت پرده سکوت به درآمده” (۳) و نام او را تکرارکنان با خود به اینسو و آنسوی دنیا ـ به حق خواهی ـ می برد، از چیست؟!
“مانی” خود انگار سئوال ما را شنیده و فکر ما را خوانده باشد، در اولین جملات آغازگر سخنانش جواب گفت: “همه ما او ـ فرخزاد ـ را دوست می داشته ایم، اما دریغ، کتمان اش می کرده ایم.”
او با بازشماری دیگر عرصه ها و زمینه هایی که ایرانی، خودِ واقعی اش را در اندرون، پنهان و خودِ دروغین اش را در برون، به نمایش می گذارد و با شناساندن نیرویی که ما را به این پوشیده گویی و پوشیده خویی وامی دارد، مانند یک جراح برای شکافتن چند و چون تسلط فرهنگ “تقیه” به پسِ ذهن هامان تیغ فرو برد و سپس آینه ای در برابرمان گذاشت تا برای دقایقی هم شده، بنگریم و از خود بپرسیم؛ به راستی، “این غریبه کیست و از ما چه می خواهد؟!” (۴)
روند برنامه
برنامه سر ساعت تعیین شده آغاز شد و برخلاف روال معمول در گردهمایی ها، تمامی هموطنان شرکت کننده، از پیش در سالن حضور داشتند. (۵) خوش آمدگویی خانم پروین کوه گیلانی، دبیر و سرپرست نشریه شهروند دالاس به شرکت کنندگان، معرفی کوتاه میرزا آقاعسگری و تشکر از ایشان برای حضور در گردهمایی و سپس اعلام اسامی و سپاسگزاری از یاری دهندگان و “اسپانسر”های برنامه توسط ایشان، آغازگر برنامه بود. سپس گودرز گرمرودی، از همکاران نشریه، از “مانی” و “کتاب خنیاگر در خون” گفت. وی در ارتباط با دگراندیشان و وطن پرستان و مردم دوستانی که در گذشته و حال، مورد بی مهری ها و ناسپاسی های ما قرار گرفته اند، با بازخوانی جملاتی از کتاب “خنیاگر در خون” که؛ “دفاع از فریدون فرخزاد، دفاع از محمد مختاری ها، دفاع از مردم ایران و دفاع از انسانیتی است که در ایران به دست رژیم مورد تحقیر قرار گرفته است. . .” یادآور شد که از آنجا که نوک حمله رژیم متوجه مبارزان صف اول نیروهای مردمی و وطن دوست است، هدف “مانی” از نگارش این کتاب، به گفته خود او، هدفی “نمادین” بوده است. با این پیام که در این کارزار، نمی توان و نباید از سرمایه های ملی و مردمی و هنری و ادبی مان چشم پوشید و از آنها غافل ماند و در این راه تنهایشان گذاشت؛ “. . . جمهوری اسلامی (با کشتن فرخزاد) می خواهد به مردم ایران حالی کند که شما را زدیم، شجاعت و روح شما را کشتیم، سر شما را بریدیم و با تکه تکه کردن فرخزاد، پیکر شما را تکه تکه کردیم . . .” (۶)
به سختی سنگ و به لطافت گل
نوبت به “خود” مانی که رسید، به زبان شعر، به نثر، به سختی سنگ و به نرمی و لطافت گل، از ما و تاریخ و فرهنگ و ادب مان و از وانفسایی که (چه داخل و چه خارج از کشور) در آن به سر می بریم و سپس از فریدون فرخزاد گفت. او از کمر بستن رژیم به فروپاشی و حذف هر چه یادگار فرهنگی و ادبی و تاریخی ما ایرانیان است گفت: (نقل به معنی)… با حذف هویت ما و جایگزین کردن سمبل ها و باورهای پوسیده و ضد انسانی خود، با جا انداختن تاریخ قلابی، روشنفکرها و مبارزان قلابی و تشکیل گردهمایی ها، جشنواره ها و خانه های فرهنگ و . . . نامردمی و قلابی، به اهداف بنیادگرایانه و ضد انسانی و ضد ایرانی اش دست یابد. . .
او یادآور شد که در این راستا رژیم با چهره های راستین فرهنگی و مردمی بیش از هر چیز در ستیز است و خالی کردن اطراف کسانی چون فریدون فرخزاد که از هر فرصتی برای افشا و رسوا کردن رژیم بهره می گیرند، ریختن آب به آسیاب دشمن است و دوست را به “شکار” ی آسان تبدیل کرده و دشمن را به ادامه و تشدید فرهنگ ترورش ترغیب می کند. “مانی” از آرمان خود و هر روشنفکر روشنگر دیگری که عشق انسان و ایران در دلش می جوشد گفت؛ از ایرانی که در آن، آزادی و آزادگی حکمفرما باشد و همه در آن بدون ترس و آزار و تعقیب و تهدید، به داشتن هر عقیده و مرام و مسلک دینی و اجتماعی و سیاسی آزاد باشند.
برنامه به دو قسمت تقسیم شده بود که قسمت نخست آن با سخنان مانی خاتمه یافت و در فاصله ی پانزده دقیقه ـ استراحت ـ نویسنده کتاب “خنیاگر در خون” ، کتاب را به همراه چندین کتاب شعر از سروده های خویش، برای علاقمندان امضا کرد.
نقطه اختتام شعر نیمایی
نوبت سخن ـ پس از پایان وقت استراحت ـ به آقای محمد “کریم زاده” رسید. وی با توجه به وقت کوتاهی که در اختیار داشت تصویری از جایگاه شعر “مانی” در ادبیات معاصر (نیز از بعد از وقایع سال ۵۷ تاکنون) به دست داد. عنوان سخنان آقای کریم زاده “از نیما تا مانی” بود و وی به اختصار، سه محور اصلی شعر در این محدوده؛ نیما، شاملو و فروغ را با کلامی روان و قابل استفاده همگان، مورد بررسی قرار داد. او پس از “ردیابی” تاثیر محیط و شاعران پیشین معاصر، بویژه سه شاعر یاد شده، در شعر “مانی” پرداخت و با اشاره به تنوع اشعار “مانی” و تاثیر او بر شعرای جوان معاصر در داخل و خارج کشور، از “مانی” به منزله نقطه ی اختتام شعر نیمایی یاد کرد و با خواندن قسمت هایی از چند شعر او به سخنان خویش پایان داد.
بار دیگر نوبت به “مانی” رسید. این بار او به خواندن چند شعر کوتاه و بلند از سروده های خویش پرداخت تا شنوندگان علاوه بر زیبایی اشعار او، لطف “شنیدن” اشعار شاعر را با تلفیقی از صدا و سیمای او ـ همدل و هماهنگ با یکدیگر ـ تجربه کنند.
“مانی” سپس به توضیح کوتاهی در ارتباط با قطعه فیلمی از خانه فریدون فرخزاد (که پس از قتل فجیع او توسط فرستادگان رژیم، توسط اقوام نزدیک فرخزاد فیلمبرداری شده است) پرداخت؛ “. . . ببینید خانه محقر هنرمند و شاعری را که آزاده و آشتی ناپذیر، با کلامش برای تداوم عشق و آزادی وطنش مبارزه می کرد . . .”
سپس فیلم به نمایش درآمد و حضار، دیدند آپارتمان کوچک و درهم ریخته و همه جا خون آلوده ای را که به قول شاملو؛ قصابان فرستاده ابلیس پیروزمست در آن به کشتن چراغ رفته بودند. و دیدند سفره ی کوچک چهارخانه ی قرمزی را که قناری غافلِ عاشق برای قاتلانش بر زمین پهن کرده بود تا آنها سور عزایش را به دور آن بنشینند. . .
در فرصتی به دست آمده، از “مانی” پرسیده بودم؛ از آنجا که زنده نگاه داشتن نام یک قربانی و سعی در باز نگاه داشتن پرونده قتل او ـ به زعم قاتل ـ گناهی نابخشودنی است، آیا تاکنون فشار و تهدیدی علیه اش صورت گرفته است؟! جواب او ـ در خلال مصاحبه ای ـ در یکی دو شماره پیشین شهروند درج شد. اینک اما فحوای جواب او، درآمیخته با کلمات قطعه ای از یک شعر (۷) در پایان این مقوله بی مناسبت نیست؛
. . . دیگر به ترس طناب و چرایی چاقو تهدیدم چه می کنی؟
زحمت نکش
از پی چیزی اگر برای بریدن این تاک تشنه آمده ای
کور خوانده ای
به خوابِ هر چه تبر. . .
زیر نویس ها:
۱ـ سایت Mani-poesie.de به سرپرستی “مانی”
سایت فریدون فرخزاد، به سرپرستی “مانی” Farrokhzad.info
سایت خود میرزا آقا عسگری (مانی) Ne visa .de
۲ـ آقای فرهنگ فرهی
۳ـ وام گرفته شده از نوشته “پوران فرخزاد” در مرثیه ای برای برادرش فریدون، در “خنیاگر در خون”.
۴ـ قسمتی از ترانه ی زنده یاد “فرهاد”:
. . . می بینم صورتمو تو آینه
با لبی بسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد . . .
و در جای دیگر:
. . . می شکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته هام حرف بزنه
آینه می شکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکش عکس منه . . .
۵ـ استقبال هموطنان نه تنها از گرامیداشت فریدون فرخزاد بلکه همچنین از عکس های وی بود که برای نصب بر روی شیشه های در ورودی و دیوارهای سالن و پودیوم و . . . در نظر گرفته شده بود که همگی توسط هموطنان علاقمند، به یادگار ـ یغما ـ برداشته شد!
۶ـ از متن کتاب “خنیاگر در خون”.
۷ـ شعر از “سید علی صالحی” (به نقل از نشریه شهروند).