شماره ۱۱۹۵ ـ ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۸
۱
آنجا که امروزِ دیروز
دیروز فردایِ امروز
نمیجویند کج خطِ چشمِ کوله افق
و کودکان بیجم در حسرتِ آن چیز
آن چیز
میتکانند جامِ جم
گوی سر به زیرِ آن طرفش پیدا درش گم آن چیز
آن چیز
آن چیزِ بیچیزِ طرحِ بیطرحِ شکلِ بیشکلِ چیزی
روی دیوارها پیاش زنجیراند پایِ دستان
گوینده اخبار وقت خواندنش هفت بار سکسکه میکند
در این هزار آینه هزارتوی طایفه انعکاس
پس کجاست این عکسِ مشهورِ شبحِ اشباح؟
۲
و من آن سربدارم
که سر به دار
می نگرم شما چشم به داران را،
گذر چشمانتان بر گذار من کوتاه همچو نگاه مرگ
خفه از گردش طناب نمی بینند هیچ
آن بالا دارد می میرد بینایی در بسترِ کوووری…
سربدار از ازل تا ابد می نگرم گذر گذران رهگذران چشم بدار
اندیشناک
که چه آمد
بر سرِ
گرهِ
طناب
از این گذار؟
چشم به دار می نگرم سربداری را
که ما چشم بداران امروز، سربداران کور فردائیم…