شماره ۱۲۲۱ ـ پنجشنبه ۱۹ مارچ ۲۰۰۹
تقریبا همیشه و پیش از دست به قلم بردن و نوشتن، بویژه اگر مراد از نوشتن ستایش یا انتقاد باشد، سخن بوفمن، حکیم نامدار فرانسوی (۱) را به یاد می آورم که گفته بود:”شاعر یا نویسنده، هرگز نباید به نخستین بارقه ی ذهن و طبع خویش قانع شود و آن را کامل و بی خلل پندارد.”
در این گونه زمانها، نه تنها عبارت بالا، بلکه بسیاری از اندرزهای حکیمانه سخن سرای بزرگ جهان سعدی در باب فوائد خاموشی و یا معیارهای سه گانه ی سقراط که می گوید هر گفتاری باید نخست از صافی های سه گانه ی حقیقت داشتن و خوب و مفید بودن بگذرد، نیز خود به خود به خاطرم می آیند. این به یاد آوردن ها، گاه مرا یک سره از نوشتن باز می دارند و گاه گاه نوشتن را به آینده ای نامعلوم موکول می کنند که نتیجه ی هر دو تقریبا یکسان است. بارها هم اتفاق افتاده است که نوشته ای، هر چند در ابتدا خوب و مفید به نظر رسیده و برای پیراستن و آراستن آن صرف وقت شده بود، از صافی سخت گیری و مشکل پسندی خودم نگذشته و طبعا بخت انتشار نیافته است.
اما این بار داستان به گونه دیگری است و خیلی زود احساسِ ضرورت نوشتن، بر خاموشی گزیدن چیره شد. همسرم و من بیش از چند دقیقه ای نبود که از یک میهمانی به خانه برگشته بودیم. فورا و از بیم این که مبادا نکته ی مهمی فراموش شود، قلم برگرفتم و شروع به نوشتن روایت همان مهمانی کردم! شاید با خودتان بگویید که مگر چه خبر بوده است؟ همه به مهمانی می رویم. روایت یک مهمانی که سوژه ی نوشتن نمی شود! به هیچ روی چنین نیست و آنهایی که چنین می اندیشند، در اشتباهند، زیرا آنچه می خواهم برایتان تعریف کنم داستان یک جشن نوروزی شکوهمند است که هر چه در باب ابعاد فرهنگی و اجتماعی ـ سیاسی آن گفته و نوشته شود، باز بعید میدانم که حق مطلب ادا گردد. “یک نکته بیش نیست غم عشق و زین عجب / از هر زبان که می شنوم، نامکرر است.” از موضوع دور نشویم.
زمان نهم مارچ ۲۰۰۹، مکان یکی از تالارهای پذیرایی مقر دولت انتاریو و میزبان دکتر رضا مریدی (به نمایندگی از طرف دولت) بودند. آنچه در این میهمانی دیدیم و شنیدیم، دقیقا نمونه ی همان تجربه های متنوع و رنگارنگ مهاجرت است که همواره، با تاکید فراوان، از همه خواسته ایم بی درنگ آنها را با ذکر جزییات و با دقتی تصویری، ثبت و ضبط و به هر نحو ممکن به فرزندان و آیندگان منتقل نمایند. به باور نگارنده، این تجربه ی گرانقدری بود که برگ افتخار آفرین دیگری بر تاریخ ایران افزود و نفوذ فرهنگ و ادبیات و هنر سرزمین مان را در این بخش از دنیا، که بسیار فراتر از قلمرو جغرافیایی سنتی نوروز است، به نمایش گذارده بود.
“قونیه یا کعبه ی دلها است این / شهر عشق و شهر مولاناست این”
برای خوانندگان خارج از کانادا که بعضا ممکن است از حال و هوای تورنتوی زیبایمان زیاد آگاهی نداشته باشند، می گوییم که این شهر، قلب پرتپش فرهنگ، هنر، اقتصاد و سیاست کانادا است. این همان شهری است که به لحاظ تنوع فرهنگی اش (Multiculturism) ، مورخ نامدار، دکتر پرویز رجبی آن را “شهر هزار قبیله” (۲) می نامد و ریچارد فلوریدا، صاحب نظر اقتصادی برجسته، با اشاره به “بحران بسیار عمیق آمریکا” به صراحت می گوید: “… زمان آن رسیده است که تورنتو به پا خیزد و رهبری کند.(۳) و بالاخره این شهر همان شهری است که به دلیل آزادگی، مهرورزی، مدارا و احترام عمیق مردمش به انواع باورها و ناباورهای گوناگون سیاسی و دینی و غیره، در حقیقت “مدینه ی فاضله و شهر آرمانی” مولانا است. این از معرفی اقتصادی مکان رویداد و اما اشاره ای کوتاه داریم به میزبان. هر چند میزبان برنامه، به اعتبار اینکه یک شخصیت برجسته علمی و چهره ی شناخته شده و محبوب سیاسی است، نیازی به معرفی ندارد ولی باز صرفا برای آگاهی خوانندگان ساکن سایر کشورها، اضافه می کنم که ایشان نخستین ایرانی تباری است که در تاریخ کانادا، در سال ۲۰۰۷، به مقام نمایندگی مجلس انتخاب شده و در ضمن معاونت وزارت علوم و آموزش عالی را هم عهده دار است. بگذریم. در آن جشن باشکوه نوروزی، علاوه بر میزبان، تعداد دیگری از نمایندگان مجلس و دولت و همچنین برخی از شخصیتهای اجتماعی و فرهنگی، سخنرانی های شادی آفرین و امیدبخشی ایراد کردند که خبر یا متن آنها را در رسانه ها خوانده اید و یا خواهید خواند، لذا در این نوشته مجالی برای نقل آنها وجود ندارد و تنها به ذکر چند نکته ی ظریف و چشمگیر بسنده می کنیم. نخستین اینکه میز هفت سین، بسیار هنرمندانه و با کمال سلیقه و زیبایی آراسته شده بود و نسخه ای از “دیوان حافظ” را هم که زینت افزای آن نموده بودند، درخشش آن را بیشتر ساخته بود. دیوارهای تالار نیز، گویا با الهام از هنرنمایی نقاشی نوبهار در عرصه ی طبیعت، با آثار گوناگون هنرمندان مختلف ایرانی (نقاشی، خوش نویسی، پرتره، نمایش در حال پخش اسلایدهای نمایانگر هنر معماری و طبیعت زیبای ایران و غیره) جلوه ای دلفریب و چشم نواز یافته بود.
“شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است.”
شاه بیت غزل سخنرانی آقای دالتون مک گینتی (Dalton Mc Guinty) نخست وزیر انتاریو، ترجمه ی آزاد انگلیسی یکی از شعرهای حافظ بود که آن را بسیار خوب و با احساس برایمان خواند. آن شعر چنین بود:
“Even after all this time
The sun never says to earth
“You owe me”
Look at what happens with a love like that
It lights the whole sky”
به راستی جای بسیاری از دوستان خالی بود که ببینند خواندن آن شعر حافظ توسط نخست وزیر چه شور و حالی در بین انبوه جمعیت حاضر در تالار ایجاد نمود! شعر مذکور دقیقا همان شعری است که چند سال پیش، افشینه لطیفی، آن طوطی شکرشکن شیرین گفتار و نویسنده کتاب بلندآوازه و پرفروش “حتی بعد از این همه سال” (Even After All This Time) آن را سرآغاز داستان واقعی “گریز ناگزیر” خود و خانواده اش از ایران نموده بود! مدتها پیش از شرکت در این جشن نوروزی و استماع سخنرانی نخست وزیر، شعر مذکور را در کتاب افشینه خوانده بودم و از آن پس همواره درصدد یافتن اصل آن بوده ام، ولی افسوس که با تمام جست و جوها، هنوز به نتیجه ای نرسیده ام. از بسیاری از فرزانگان هم پرسیدم ولی آنها نیز “اصل شعر” در خاطر مبارکشان نبود.
درخواست از خوانندگان
از آنجایی که “شهروند” فضای تبادل اندیشه و جایگاه داد و ستد فرهنگی است، و از آن روی که باور داریم همه چیز را همگان دانند، بنابر این هم ندانستن و هم پرسیدن، هیچ کدام عیب نیستند، از یکایک خواننده های گرامی درخواست می کنیم که اگر احیانا اصل شعر حافظ را که مبنای ترجمه ی آزاد انگلیسی قرار گرفته است، به خاطر آوردند و یا در جایی یافتند، از راه لطف، نگارنده را آگاه و سپاسگزار نمایند.
ترکیب جمعیت
با توجه به اینکه دعوت دکتر مریدی (از طرف دولت)، فراخوانی همگانی بود، نه تنها ایرانیان ساکن این دیار، بلکه مردمی از ملیت ها، باورهای سیاسی و دینی، زبانها و عوالم گوناگون فردی و گروهی و اجتماعی نیز در تالار حضور به هم رسانده بودند، عمدتا تنها یک عامل اصلی و فوق العاده نیرومند دلهای همه را به یک دیگر پیوند داده بود و آن عامل چیزی جز بعد معنوی پیام جهانی نوروز نبود؛ پیام سرزندگی و سرسبزی و شکوفایی طبیعت، پیام صلح و دوستی و مدارا و مهرورزی، پیام یکدلی و همبستگی، مژده ی آغاز روزی نو و فرا رسیدن بهاری دیگر، امید فلک را سقف بشکافتن و طرحی نو در انداختن…
قطعنامه پارلمان
نکته ی مهم دیگری که از استماع سخنرانی ها از آن آگاه شدم این بود که قطعنامه ی مربوط به رسمی شناخته شدن نوروز در تقویم انتاریو، “به اتفاق آرا” به تصویب نمایندگان مردم رسیده است. یعنی اینکه حتی یک نفر هم شکوه جهانی نوروز و خردمندانه بودن پیشنهاد دکتر مریدی و سایر فعالان اجتماعی و رهبران فکری جامعه ایرانی ساکن این دیار را مورد شک و تردید قرار نداده بودند.
یک پیشنهاد
در مقاله ی “باز هم خبرهای خوش” (۴) نوشته بودیم که در “دهکده جهانی” امروز، باید سعی کنیم از راه مطالعه تطبیقی، الگوهای بهتر زندگی را در هر جا که باشند، بیابیم، بشناسیم و با برقراری ارتباط های منطقی و احترام آمیز، به دیگران بشناسانیم تا نهایتا آن مدلهای بهتر و آن شیوه های خردمندانه تر، عمومیت جهانی پیدا کنند…”
جشن با شکوه نوروزی مورد بحث، دقیقا یکی از همان الگوها و نمونه ها است!
بنابر این انتظار داریم که در سایر پارلمان های دنیا نیز، چه در قلمرو سنتی جغرافیای نوروز و چه در خارج از آن، تمام نماینده ها از هم اکنون جشن نوروز را در برنامه رویدادهای خود (Events Plan) بگنجانند و متناسب با شرایط زمانی و مکانی و امکاناتی که دارند، برای بزرگداشت هر چه باشکوه تر آن برنامه ریزی نمایند.
یک تجربه ی شخصی مرتبط با نوروز
اگر یادتان باشد در مقاله ی “شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید” (۵) به اهمیت سنت دید و بازدید نوروزی اشاره کرده و نوشته بودیم که چنانچه دیدارهای حضوری به دلایلی میسر نباشد… خوب است که دست کم به مناسبت نوروز برای بستگان و دوستانمان نامه یا کارت تبریک بفرستیم، آنها را به تفصیل از شرایط زندگی خود آگاه کنیم، شادشان نماییم و متقابلا از حال و روز آنها باخبر شویم. کوتاه سخن اینکه در آن نوشته، اهمیت چنین کاری را از بعد “تاریخ نگاری خصوصی و خانوادگی” و فراهم شدن تدریجی منابعی گران بها برای استفاده ی پژوهشگران و مورخین، خاطرنشان کرده بودیم.
اکنون تنها به عنوان نمونه، یک پیام نوروزی را که چند سال پیش دریافت کرده بودم، عینا برایتان نقل می کنم. ابراهیم طاهرزاده (۶)، یار دیرین دبستانی نگارنده که اکنون یک شاعر و پژوهشگر ادبی مورد احترام است در نامه ای به تاریخ ۱۹/۱۲/۱۳۸۵، به من چنین نوشته بود:
دوست خوب و باصفا آقای گلپایگانی
با سلام و عرض ارادت از خدای بزرگ برای شما و خانواده ی ارجمندتان سلامتی و موفقیت روزافزون آرزو دارم و امید است که سال جدید برایتان سالی خوش باشد. نامه های جالب و خواندنی و کارت تبریک های زیبای شما را از چهل سال پیش عزیز و محفوظ داشته و همه ی آنها را بی کم و کاست از شهری به شهری و از دیاری به دیاری برده ام. مجموعه ای شامل ۶۹ نامه و کارت تبریک. بخش اول آنها چهل و هشت نامه ای است که ملاحظه می فرمایید. شک ندارم که بازخوانی آنها بعد از این همه سال برایتان بسیار جالب خواهد بود. هر سطر از این نامه ها راه به جایی دارد. هر نکته اش قابل تامل است و هر موضوعش تفکر برانگیز. به یاد می آورند آن همه شور و نشاط، دوستی و مهر، تکاپو و امید، آزمون و خطا، و وقایع گوناگون را. افسون این نامه ها خاطرات گذشته را جان می بخشد، ضمیر ناخودآگاه را بیدار می کند، و چه لبخندها و اندوههای شیرین و دلپذیری را که سبب نمی شود. به کمک این نامه ها می توان به سرعت برق و باد از کوچه پس کوچه های خاطره ها گذشت، صدها شهر و روستای دورِ دور را دید و مشاهده کرد هزاران کوه و جنگل و بیابان و دشت زیبا را، آفرین بر این نامه ها من دیگر خاموش می مانم تا نامه ها سخن بگویند.
به امید دیدار در تویسرکان شهر یادها و خاطره ها
آنچه به نظرتان رسید، تنها یکی از صدها پیام نورزی است که در اختیار داریم و کاملا تصادفی انتخاب گردید. امیدواریم روزی بتوانیم نه تنها تمام یا اکثر نامه های او بلکه گلچینی از این نوع مکاتبات را به شکل نوروزنامه کوچکی منتشر نماییم. به نظر می رسد که نوروزنامه کوچک ما، در کنار صدها و شاید هزاران “نوروزنامه” قابل انتشار دیگر، می تواند یادگار فرهنگی خوبی باشد.
نوروزتان فرخنده و گردش روزگار بر وفق مرادتان باد
پانویس ها:
* “آفتاب زرپاش” ترکیب ابداعی از عبید زاکانی است.
۱ـ دکتر محمدجعفر محجوب در مقدمه ای بر چاپ ششم دیوان کامل ایرج میرزا، انتشارات شرکت کتاب، ۱۳۶۸
۲ـ دکتر پرویز رجبی، سفرنامه اونور آب
۳ـ تورنتو استار
۴ـ شهروند شماره ۱۲۱۸ مورخ ۲۶ فوریه ۲۰۰۹
۵ـ شهروند شماره ۱۲۱۷ مورخ ۱۹ فوریه ۲۰۰۹
۶ـ ابراهیم طاهرزاده، پدید آور “رندی و زاهدی”، “هزار مثل به گویش تویسرکانی” و کتاب در دست انتشار “هزار آرا”
ایمیل نویسنده:
golpayegani@sympatico.ca