مورد نخست:
در گذشته های دور، عنوان بحرین به مناطق وسیعتری اطلاق می شد که شروع آن از بصره بود و تا بحرین امروزی ادامه پیدا می کرد. از نظر تاریخی، تمام سرزمین های منطقه از جمله بحرین متعلق بود به سلسله های ایرانی ـ حتی ـ قبل از حکومت ساسانیان. در طول زمان، حدوداً یکصد سال پرتغالی ها حاکم بودند و با بیرون راندن آنها از خلیج فارس ـ توسط صفویان ـ بحرین که مجموعه ای از ۵ جزیره ی کنار هم تشکیل شده به خاک ایران بازگردانده شد که تا سال ۱۷۸۳ میلادی در قلمرو ایران باقی ماند. اما، از سال ۱۷۸۳ این جزایر به دست خاندان آل خلیفه افتاد که قبیله ای بودند با سابقه و با ریشه هایی در شبه جزیره عربستان. این خاندان ـ خاندان آل خلیفه ـ همچنان در مسند قدرت نشسته اند و امروز بحرین به عنوان یک کشور پادشاهی مستقل، عضو سازمان ملل متحد است.
توجه داشته باشیم که در طول تاریخ بحرین این کشور تا سال ۱۹۷۱ تحت الحمایه انگلستان بوده و تنها در این سال است که با رأی گیری از مردمان این سرزمین توسط سازمان ملل متحد به عنوان کشوری مستقل شناخته شد و اکثریت مردمان در این رأی گیری خواستار استقلال این کشور شدند و در نتیجه دولت وقت ایران هم به این امر گردن نهاد و آن را پذیرفت.
من نمی دانم اگر بحرینی ها می خواستند بخشی از قلمرو ایران باشند، امروز در چه شرایطی قرار داشتند. آیا ذکر نام بحرین در نقشه های دولت ایران به عنوان استان چهاردهم می توانست توجیهی باشد که این سرزمین به خاک ایران بازگردانده شود؟
نماینده زاهدان در مجلس شورای اسلامی و همچنین حسین شریعتمداری نماینده سیدعلی خامنه ای در موسسه کیهان در چند روز گذشته ناسیونالیست شده اند و طلب بازگرداندن بحرین به دامن مام وطن را اعلام کرده اند. باید از این ها سئوال کرد:
آیا بر اساس حاکمیت تاریخی می شود امروزه ادعای مالکیت بر این سرزمین را درخواست کرد؟ اگر این خواسته منطقی باشد پس چگونه است که این ادعا را بر روی آذربایجان و یا افغانستان جاری نمی کنید. آیا کشور مکزیک می تواند ادعای مالکیت خود را بر ایالت های نیومکزیکو، کالیفرنیا و تگزاس مطرح کند و بخواهد که این ایالت ها به قلمرو امروزی مکزیک بازگردانده شوند؟
مورد دوم:
آقایی با نام “مسعود فراستی” منتقد فیلم و درس دانشکده های سینمایی تهران، عضو هیئت داوران سینمای دفاع مقدس در همایشی شرکت کرده است و در کمال “فراست” مطالبی را در رابطه با فیلم جدائی نادر از سیمین عنوان کرده است.
عنوان این همایش “عملکرد جشنواره فجر و اسکار سیاسی فیلم جدائی…” بوده است و به همت بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت برگزار شده است.
این آقای فراستی در شروع سخنرانی و دست یابی به پودیوم و میکروفون یک حکم کلی صادر می کند که باعث حیرت همگان می شود. توجه بفرمایید چه می گوید! “تمام جوایز فرهنگی غربی بر خلاف جوایز علمی و یا ورزشی آنها بی ارزش هستند” و مثالی هم می زند، “با توجه به اینکه گلی در ورزش زده می شود و یا حل مسئله ای در فیزیک در اخذ جوایز علمی و ورزشی غرب قابل رویت هستند و مورد ارزیابی قرار می گیرند، ارزشمند است، اما این که عده ای داور به طور سلیقه ای به چیزی که جوابش روشن نیست، جایزه می دهند حتماً اما و اگری وجود دارد.”
استدلال را مشاهده بفرمایید.
آقای فراستی در یک حکم عمومی خط بطلان کشیده است به جوایز مختلف سینمایی در جهان، از جمله فستیوال کان، فستیوال برلین، فستیوال ونیز و اسکار و جای دور نرویم همین جشنواره سینمایی “فجر” جمهوری اسلامی.
با این افاضات از سوی این مدرس دانشگاه ها، تکلیف نوبل ادبی، نوبل حقوق بشر و صلح چه می شود چرا که اینها همه از سوی عده ای لزوماً متخصص انتخاب می شوند و مطمئناً با سلیقه های متفاوت. این دشمنی با آمریکای جهانخوار بدجوری دست و پای آدم هایی از جنس آقای فراستی را در حنا گذاشته است، اینها کاری به موضوع ندارند، تمام تلاششان اینست که برای دریافت اندکی حق الزحمه، مجیزگوی مقامات شوند و منتقد عقده ای از آنچه در غرب می گذرد.
مورد سوم:
مردم کشورهایی با سوابق تاریخی، معمولاً، سعی بر حفظ آثار باستانی شان دارند، حتی، هستند مردمانی که سعی دارند برای خود آثاری تاریخی به وجود بیاورند و به آن افتخار کنند. اما متاسفانه بسیاری از ایرانیان چنین احساسی ندارند. خبری دیدم با عنوان “نقش های برجسته ی زمان ساسانیان در شیراز سیبل تیراندازی شده است” عکسی هم از این شیرین کاری ها هم چاپ کرده اند. با تفنگ های بادی ایستاده اند و دو شیر ایستاده مقابل هم را نشانه رفته اند. آیا افسوس خوردن کافی است؟ راستی با وجود چنین دولتی، چکار می شود کرد؟ جز افسوس!