تا آزادی !
کریم زیاّنی
مسافر پرسید: ” تا آزادی چقدر راه است؟”
پاسخ شنید:
” هزار میدان شهادت!”
مسافر پرسید:
“شهادت چه می طلبد؟”
“هزار حلاّج، مـرد!”
” حلاّج چه حال است؟”
” هزار دل، عاشقی!”
“ره توشه چه باید؟”
“هزار جان، طلب !”
مسافر زیر لب تکرار کرد:
“هزار جان، طلب، هزار دل، عاشقی، هزار حلاّج، مـرد، هزار میدان شهادت … ”
و باز پرسید:
” … و چون رسیدی؟”
پیر گفت:
” و اگر رسیدی، آزاد شدی! “
اگــر . . ؟
چه میشد اگـر…
… به جای یک چهره اخم،
یک خوشه لبخند؛
… به جای یک داغِ سیلی،
یک حریر نوازش؛
… به جای یک گلو بغض،
یک نغمه؛
… به جای یک فریاد خشم،
یک هلهله شادی؛
… به جای یک طومار بیحرمتی،
یک دوستت دارم؛
… به جای یک چماق،
یک شاخه زیتون؛
… به جای یک گلوله آتشین،
یک گلِ سرخ؛
… به جای یک دوزخ دشمنی،
یک باغ، دوستی
… به جای یک رگبار گلوله،
یک دسته گل؛
و . . . به جای یک بمباران،
یک رنگین کمان
نثار یکدگر میکردیم؟
. . . چه میشد؟
ندای آزادی
ایراندخت فرهنگ
پیشکش به زنان آزاده ی تاریخ ایران زمین
ای ندا دخترکم
دل ایران امشب بس تنگ است
مادر آزادی ، زال – بانوی وطن
سخت آزرده و دل تنگ است.
آسمانِ چشمش
خالی از برق ستاره روشن
با پَر اشک درخشنده ست
با هوایی تیره
گریه ای در سینه
چهره ی سخت غمین خود را
در تکاپوی نگاه تو به هر سو کرده ست.
دل مادر- ایران
بی نهایت تنگ است.
ای ندای خونین،
گل صد برگ بهار،
دختر نوشین رنگ،
ای غریو خامش،
دل ایران امشب
های های می گرید
نفسش بر هر بام
می زند در تپشِ نبضِ پر آگاهیِ شب
ای ندای زیبا
تن و جان ایران
همه یکسر چشم است
دوخته بهت آلود
بر نگاهی رنگین،
بر نگاه فرزند …
ای ندای ابدی، جاودانه فریاد
گوش ایران امشب
پر ز فریاد سروشان تو است
گوش ایران “هر شب”
نفس گرم تو را می نیوشد، می تراود، می خروشد.
قلب مادر هر شب
خسته از زور،
خسته از تزویر،
خسته از هر چه دروغین در روز،
از ندای تو صفا می گیرد.
ای ندای گلگون
از وفای تو گلی چون نسرین
رویشی دیگر کرد
در هوایی آزاد
سرزمینی بس دور
گلشنی رنگارنگ
که دراین تنهایی
نقش از نقشه ی مام ایران می گیرد.
گلِ نسرینِ ندا
رویشی دیگر کرد
تا به صد نام و صدا
تا به صد شکل قشنگ
تا به صد فصل و زمان
نام زیبای تو را زنده کند:
ای ندای آزاد
انتاریو ، خرداد ۱۳۸۸