شهروند ۱۲۵۳ پنجشنبه ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹
تورات (عهد قدیم)
روایت پارسی تورات دسترنج بیش از یک تن است که از آغاز سده نوزدهم آغاز شد. این ترجمه معروف به ترجمه قدیمی تورات است که دارای ارزش های ادبی بسیاری است. گذشته از برگردان پارسی، اصل این داستانها نیز دارای ارزش های ادبی فراوان است. در این شماره بخشی از داستان استر را برای آشنایی با این اثر برگزیدیم.

پس‌ پادشاه‌ و هامان‌ نزد اِسْتَر ملکه‌ به ‌ضیافت‌ حاضر شدند. و پادشاه‌ در روز دوّم‌ نیز در مجلس‌ شراب‌ به‌ اِسْتَر گفت‌: «ای‌ استر ملکه‌، مسؤول‌ تو چیست‌ که‌ به‌ تو داده‌ خواهد شد و درخواست‌ تو کدام‌؟ اگر چه‌ نصف‌ مملکت‌ باشد، به جا آورده‌ خواهد شد.» اِسْتَر ملکه‌ جواب‌ داد و گفت‌: «ای‌ پادشاه‌، اگر در نظر تو التفات‌ یافته‌ باشم‌ و اگر پادشاه‌ را پسند آید، جان‌ من‌ به‌ مسؤول‌ من‌ و قوم‌ من‌ به‌ درخواست‌ من‌، به‌ من‌ بخشیده‌ شود. زیرا که‌ من‌ و قومم‌ فروخته‌ شده‌ایم‌ که‌ هلاک‌ و نابود و تلف‌ شویم‌. اگر به‌ غلامی‌ و کنیزی‌ فروخته‌ می‌شدیم‌، سکوت‌ می‌نمودم‌، با آن‌که‌ مصیبت‌ ما نسبت‌ به‌ ضرر پادشاه‌ هیچ‌ است‌.»
آنگاه‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌، اِسْتَر ملکه‌ را خطاب‌ کرده‌، گفت‌: «آن‌ کیست‌ و کجا است‌ که‌ جسارت‌ نموده‌ است‌ تا چنین‌ عمل‌ نماید؟»
اِسْتَر گفت‌: « عدو و دشمن‌، همین‌ هامان‌ شریر است‌ .»
آن‌گاه‌ هامان‌ در حضور پادشاه‌ و ملکه‌ به‌ لرزه‌ درآمد. و پادشاه‌ غضبناک‌ شده‌، از مجلس‌ شراب‌ برخاسته‌، به‌ باغ‌ قصر رفت‌. و چون‌ هامان‌ دید که‌ بلا از جانب‌ پادشاه‌ برایش‌ مهیا است‌، برپا شد تا نزد اِسْتَر ملکه‌ برای‌ جان‌ خود تضرّع‌ نماید. آن‌گاه‌ حَرْبُونا، یکی‌ از خواجه‌سرایانی‌ که‌ در حضور پادشاه‌ می‌بودند گفت‌: «اینک‌ دار پنجاه‌ ذراعی‌ نیز که‌ هامان‌ آن‌ را به‌ جهت‌ مُرْدِخای‌ که‌ آن‌ سخن‌ نیکو را برای‌ پادشاه‌ گفته‌ است‌ مهیا نموده‌، در خانه‌ی‌ هامان‌ حاضر است‌.»
پادشاه‌ فرمود که‌ «او را بر آن‌ مصلوب‌ سازید.»
پس‌ هامان‌ را بر داری‌ که‌ برای‌ مردخای‌ مهیا کرده‌ بود، مصلوب‌ ساختند و غضب‌ پادشاه‌ فرو نشست‌و چون‌ پادشاه‌ از باغ‌ قصر به‌ جای‌ مجلس‌ شراب‌ برگشت‌، هامان‌ بر بستری‌ که‌ اِسْتَر بر آن‌ می‌بود افتاده‌ بود؛ پس‌ پادشاه‌ گفت‌: «آیا ملکه‌ را نیز به‌ حضور من‌ در خانه‌ بی‌عصمت‌ می‌کند؟»
سخن‌ هنوز بر زبان‌ پادشاه‌ می‌بود که‌ روی‌ هامان‌ را پوشانیدند .
در آنروز اَخْشُورُش‌ پادشاه‌، خانه‌ هامان‌، دشمن‌ یهود را به‌ اِسْتَر ملکه‌ ارزانی‌ داشت‌. و مُرْدِخای‌ در حضور پادشاه‌ داخل‌ شد، زیرا که‌ استر او را از نسبتی‌ که‌ با وی‌ داشت‌ خبر داده‌ بود و پادشاه‌ انگشتر خود را که‌ از هامان‌ گرفته‌ بود بیرون‌ کرده‌، به‌ مُرْدِخای‌ داد و اِسْتَر مُردخای‌ را بر خانه‌ی‌ هامان‌ گماشت‌.
استر بار دیگر به‌ پادشاه‌ عرض‌ کرد و نزد پایهای‌ او افتاده‌، بگریست‌ و از او التماس‌ نمود که‌ شرّ هامان‌ اجاجی‌ و تدبیری‌ را که‌ برای‌ یهودیان‌ کرده‌ بود، باطل‌ سازد. پس‌ پادشاه‌ چوگان‌ طلا را به سوی‌ اِسْتَر دراز کرد و استر برخاسته‌، به‌ حضور پادشاه‌ ایستاد و گفت‌: اگر پادشاه‌ را پسند آید و من‌ در حضور او التفات‌ یافته‌ باشم‌ و پادشاه‌ این‌ امر را صواب‌ بیند و اگر من‌ منظور نظر او باشم‌، مکتوبی‌ نوشته‌ شود که‌ آن‌ مراسله‌ را که‌ هامان‌ بن‌ همداتای‌ اجاجی‌ تدبیر کرده‌ و آنها را برای‌ هلاکت‌ یهودیانی‌ که‌ در همه‌ ولایت‌های‌ پادشاه‌ می‌باشند نوشته‌ است‌، باطل‌ سازد زیرا که‌ من‌ بلایی‌ را که‌ بر قومم‌ واقع‌ می‌شود چه‌گونه‌ توانم‌ دید؟ و هلاکت‌ خویشان‌ خود را چه‌گونه‌ توانم‌ نگریست‌؟
آنگاه‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌ به‌ اِسْتَر ملکه‌ و مُرْدِخای‌ یهودی‌ فرمود: «اینک‌ خانه‌ هامان‌ را به‌ اِسْتَر بخشیدم‌ و او را به‌ سبب‌ دست‌ درازی‌ به‌ یهودیان‌ به‌ دار کشیده‌اند و شما آنچه‌ را که‌ در نظرتان‌ پسند آید، به‌ اسم‌ پادشاه‌ به‌ یهودیان‌ بنویسید و آن‌ را به‌ مهر پادشاه‌ مختوم‌ سازید، زیرا هرچه‌ به‌ اسم‌ پادشاه‌ نوشته‌ شود و به‌ مهر پادشاه‌ مختوم‌ گردد، کسی‌ نمی‌تواند آن‌ را تبدیل‌ نماید.»
پس‌ در آن‌ ساعت‌، در روز بیست‌ و سوّم‌ ماه‌ سوّم‌ که‌ ماه‌ سیوان‌ باشد، کاتبان‌ پادشاه‌ را احضار کردند و موافق‌ هر آنچه‌ مُرْدِخای‌ امر فرمود، به‌ یهودیان‌ و امیران‌ و والیان‌ و رؤسای‌ ولایت‌ها یعنی‌ صد و بیست‌ و هفت‌ ولایت‌ که‌ از هند تا حبش‌ بود نوشتند، به‌ هر ولایت‌، موافق‌ خطّ آن‌ و به‌ هر قوم‌، موافق‌ زبان‌ آن‌ و به‌ یهودیان‌، موافق‌ خطّ و زبان‌ ایشان‌. مکتوبات‌ را به‌ اسم‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌ نوشت‌ و به‌ مهر پادشاه‌ مختوم‌ ساخته‌، آن‌ها را به‌ دست‌ چاپاران‌ اسب‌ سوار فرستاد؛ و ایشان‌ بر اسبان‌ تازی‌ که‌ مختصّ خدمت‌ پادشاه‌ و کرهّ‌های‌ مادیان‌های‌ او بودند، سوار شدند. و در آنها پادشاه‌ به‌ یهودیانی‌ که‌ در همه‌ شهرها بودند، اجازت‌ داد که‌ جمع‌ شده‌، به‌ جهت‌ جان‌های‌ خود مقاومت‌ نمایند و تمامی قوّت‌ قوم‌ها و ولایت‌ها را که‌ قصد اذیت‌ ایشان‌ می‌داشتند، با اطفال‌ و زنان‌ ایشان‌ هلاک‌ سازند و بکشند و تلف‌ نمایند و اموال‌ ایشان‌ را تاراج‌ کنند. در یک‌ روز یعنی‌ در سیزدهم‌ ماه‌ دوازدهم‌ که‌ ماه‌ آذار باشد در همه‌ ولایت‌های‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌، و تا این‌ حکم‌ در همه‌ ولایت‌ها رسانیده‌ شود، سوادهای‌ مکتوب‌ به‌ همه‌ قومها اعلان‌ شد که‌ در همان‌ روز یهودیان‌ مستعّد باشند تا از دشمنان‌ خود انتقام‌ بگیرند.
پس‌ چاپاران‌ بر اسبان‌ تازی‌ که‌ مختصّ خدمت‌ پادشاه‌ بود، روانه‌ شدند و ایشان‌ را برحسب‌ حکم‌ پادشاه‌ شتابانیده‌، به‌ تعجیل‌ روانه‌ ساختند و حکم‌، در دارالسّلطنه‌ شُوشَن‌ نافذ شد. و مُرْدِخای‌ از حضور پادشاه‌ با لباس‌ ملوکانه‌ لاجوردی‌ و سفید و تاج‌ بزرگ‌ زرّین‌ و ردای‌ کتان‌ نازک‌ ارغوانی‌ بیرون‌ رفت‌ و شهر شُوشَن‌ شادی‌ و وجد نمودند، و برای‌ یهودیان‌، روشنی‌ و شادی‌ و سرور و حرمت‌ پدید آمد. و در همه‌ ولایتها و جمیع‌ شهرها در هر جایی‌ که‌ حکم‌ و فرمان‌ پادشاه‌ رسید، برای‌ یهودیان‌، شادمانی‌ و سرور و بزم‌ و روز خوش‌ بود و بسیاری‌ از قوم‌های‌ زمین‌ به‌ دین‌ یهود در آمد.
و در روز سیزدهم‌ ماه‌ دوازدهم‌ که‌ ماه‌ آذار باشد، هنگامی‌ که‌ نزدیک‌ شد که‌ حکم‌ و فرمان‌ پادشاه‌ را جاری‌ سازند و دشمنان‌ یهود منتظر می‌بودند که‌ بر ایشان‌ استیلا یابند، این‌ همه‌ برعکس‌ شد و‌ یهودیان‌ بر دشمنان‌ خویش‌ استیلا یافتند. یهودیان‌ در شهرهای‌ خود در همه‌ ولایت‌های‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌ جمع‌ شدند تا بر آنانی‌ که‌ قصد اذیت‌ ایشان‌ داشتند، دست‌ بیندازند؛ و کسی‌ با ایشان‌ مقاومت‌ ننمود زیرا که‌ ترس‌ ایشان‌ بر همه‌ قوم‌ها مستولی‌ شده‌ بود. و جمیع‌ رؤسای‌ ولایتها و امیران‌ و والیان‌ و عاملان‌ پادشاه‌، یهودیان‌ را اعانت‌ کردند زیرا که‌ ترس‌ مُرْدِخای‌ بر ایشان‌ مستولی‌ شده‌ بود، چونکه‌ مُرْدِخای‌ در خانه‌ پادشاه‌ معظّم‌ شده‌ بود و آوازه‌ او در جمیع‌ ولایتها شایع‌ گردیده‌ و این‌ مردخای‌ آناً فآناً بزرگتر می‌شد.
پس‌ یهودیان‌ جمیع‌ دشمنان‌ خود را به‌ دم‌ شمشیر زده‌، کشتند و هلاک‌ کردند و با ایشان‌هرچه‌ خواستند، به‌ عمل‌ آوردند. یهودیان‌ در دارالسّلطنه‌ شُوشَن‌ پانصد نفر را به‌ قتل‌ رسانیده‌، هلاک‌ کردند و فَرْشَنْداطا و دَلْفُون‌ و اَسْفاتا، و فُوراتا و اَدَلْیا و اَریداتا، و فَرْمَشْتا و اَریسای‌ و اَرِیدای‌ و یزاتا، یعنی‌ ده‌ پسر هامان‌ بن‌ همداتای‌، دشمن‌ یهود را کشتند، لیکن‌ دست‌ خود را به‌ تاراج‌ نگشادند.
در آن‌ روز، عدد آنانی‌ را که‌ در دارالسّلطنه‌ شُوشَن‌ کشته‌ شدند به‌ حضور پادشاه‌ عرضه‌ داشتند. پادشاه‌ به‌ اِسْتَر ملکه‌ گفت‌ که‌ “یهودیان‌ در دارالسّلطنه‌ شُوشَن‌ پانصد نفر و ده‌ پسر هامان‌ را کشته‌ و هلاک‌ کرده‌اند. پس‌ در سایر ولایت‌های‌ پادشاه‌ چه‌ کرده‌اند؟ حال‌ مسؤول‌ تو چیست‌ که‌ به‌ تو داده‌ خواهد شد و دیگر چه‌ درخواست‌ داری‌ که‌ برآورده‌ خواهد گردید؟»
اِسْتَر گفت‌: «اگر پادشاه‌ را پسند آید، به‌ یهودیانی‌ که‌ در شُوشَن‌ می‌باشند، اجازت‌ داده‌ شود که‌ فردا نیز مثل‌ فرمان‌ امروز عمل‌ نمایند و ده‌ پسر هامان‌ را بردار بیاویزند.»



پادشاه‌ فرمود که‌ چنین‌ بشود و حکم‌ در شُوشَن‌ نافذ گردید و ده‌ پسر هامان‌ را به‌ دار آویختند. یهودیانی‌ که‌ در شُوشَن‌ بودند، در روز چهاردهم‌ ماه‌ آذار نیز جمع‌ شده‌، سیصد نفر را در شُوشَن‌ کشتند، لیکن‌ دست‌ خود را به‌ تاراج‌ نگشادند و سایر یهودیانی‌ که‌ در ولایتهای‌ پادشاه‌ بودند جمع‌ شده‌، برای‌ جانهای‌ خود مقاومت‌ نمودند و چون‌ هفتاد و هفت‌ هزار نفر از مُبْغِضان‌ خویش‌ را کشته‌ بودند، از دشمنان‌ خود آرامی‌ یافتند. امّا دست‌ خود را به‌ تاراج‌ نگشادند.
این‌ در روز سیزدهم‌ ماه‌ آذار واقع‌ شد. در روز چهاردهم‌ ماه‌، آرامی‌ یافتند و آن‌ را روز بزم‌ و شادمانی‌ نگاه‌ داشتند. و یهودیانی‌ که‌ در شُوشَن‌ بودند، در سیزدهم‌ و چهاردهم‌ آن‌ ماه‌ جمع‌ شدند و در روز پانزدهم‌ ماه‌ آرامی‌ یافتند و آن‌ را روز بزم‌ و شادمانی‌ نگاه‌ داشتند. بنابراین‌، یهودیانِ دهاتی‌ که‌ در دهات‌ بی‌حصار ساکنند، روز چهاردهم‌ ماه‌ آذار را روز شادمانی‌ و بزم‌ و روز خوش‌ نگاه‌ می‌دارند و هدایا برای‌ یکدیگر می‌فرستند.
مردخای‌ این‌ مطالب‌ را نوشته‌، مکتوبات‌ را نزد تمامی‌ یهودیانی‌ که‌ در همه‌ ولایت‌های‌ اَخْشُورُش‌ پادشاه‌ بودند، از نزدیک‌ و دور فرستاد، تا بر ایشان‌ فریضه‌ای‌ بگذارد که‌ روز چهاردهم‌ و روز پانزدهم‌ ماه‌ آذار را سال‌ به‌ سال‌ عید نگاه‌ دارند. چون‌که‌ در آن‌ روزها، یهودیان‌ از دشمنان‌ خود آرامی‌ یافتند و در آن‌ ماه‌، غم‌ ایشان‌ به‌ شادی‌ و ماتم‌ ایشان‌ به‌ روز خوش‌ مبدّل‌ گردید. لهذا آنها را روزهای‌ بزم‌ و شادی‌ نگاه‌ بدارند و هدایا برای‌ یکدیگر و بخشش‌ها برای‌ فقیران‌ بفرستند.
پس‌ یهودیان‌ آنچه‌ را که‌ خود به‌ عمل‌ نمودن‌ آن‌ شروع‌ کرده‌ بودند و آن‌چه‌ را که‌ مُرْدِخای‌ به‌ ایشان‌ نوشته‌ بود، بر خود فریضه‌ ساختند. زیرا که‌ هامان‌ بن‌ همداتای‌ اجاجی‌ دشمن‌ تمامی‌ یهود، قصد هلاک‌ نمودن‌ یهودیان‌ کرده‌ و فور یعنی‌ قرعه‌ برای‌ هلاکت‌ و تلف‌ نمودن‌ ایشان‌ انداخته‌ بود. امّا چون‌ این‌ امر به‌ سمع‌ پادشاه‌ رسید، مکتوباً حکم‌ داد که‌ قصد بدی‌ که‌ برای‌ یهود اندیشیده‌ بود، بر سر خودش‌ برگردانیده‌ شود و او را با پسرانش‌ بر دار کشیدند. از این‌ جهت‌ آن‌ روزها را از اسمِ فور، فوریم‌ نامیدند، و موافق‌ تمامی‌ مطلب‌ این‌ مکتوبات‌ وآنچه‌ خود ایشان‌ در این‌ امر دیده‌ بودند و آنچه‌ بر ایشان‌ وارد آمده‌ بود، یهودیان‌ این‌ را فریضه‌ ساختند و آن‌ را بر ذِمه‌ خود و ذریت‌ خویش‌ و همه‌ کسانی‌ که‌ به‌ ایشان‌ ملصق‌ شوند، گرفتند که‌ تبدیل‌ نشود و آن‌ دو روز را برحسب‌ کتابت‌ آن‌ها و زمان‌ معین‌ آنها سال‌ به‌ سال‌ نگاه‌ دارند و آن‌ روزها را در همه‌ طبقات‌ و قبایل‌ و ولایت‌ها و شهرها به یاد آورند و نگاه‌ دارند و این‌ روزهای‌ فُوریم‌، از میان‌ یهود منسوخ‌ نشود و یادگاری‌ آن‌ها از ذریت‌ ایشان‌ نابود نگردد. و اِسْتَر ملکه‌، دختر ابیحایل‌ و مُرْدِخای‌ یهودی‌، به‌ اقتدار تمام‌ نوشتند تا این‌ مراسله‌ دوّم‌ را درباره‌ی‌ فوریم‌ برقرار نمایند. و مکتوبات‌، مشتمل‌ بر سخنان‌ سلامتی‌ و امنیت‌ نزد جمیع‌ یهودیانی‌ که‌ در صد و بیست‌ و هفت‌ ولایت‌ مملکت‌ اَخْشُورُش‌ بودند، فرستاد، تا این‌ دو روز فُوریم‌ را در زمان‌ معین‌ آنها فریضه‌ قرار دهند، چنانکه‌ مُرْدِخای‌ یهودی‌ و اِسْتَر ملکه‌ بر ایشان‌ فریضه‌ قرار دادند و ایشان‌ آن‌ را بر ذمه‌ خود و ذریت‌ خویش‌ گرفتند، به‌ یادگاری‌ ایام‌ روزه‌ و تضرّع‌ ایشان‌.
پس‌ سنن‌ این‌ فوریم‌، به‌ فرمان‌ اِسْتَر فریضه‌ شد و در کتاب‌ مرقوم‌ گردید.