پس از آنکه سازمان ملل متحد اعلام کرد سوریه درگیر جنگ داخلی است و نیروهای دولتی از کودکان به عنوان سپر انسانی استفاده می کنند، ناظران سازمان ملل کار خود را در این کشور به حالت تعلیق درآوردند.

گزارش خبرگزاری ها حاکی است که سربازان اسد، عده ای ازکودکان را مجبورکرده اند که روی تانک های ارتشی سوار شوند تا مخالفان مسلح از حمله به این تانک ها خود داری کنند.

پرزیدنت اسد در پاسخ به این پرسش که چرا از بچه ها استفاده می کنید؟ به خبرنگار ما گفت، من سال ها بود از اینکه می دیدم  در جوامع به اصطلاح متمدن، کودکان را داخل آدم حساب نمی کنند و در جنگ ها شرکت نمی دهند، رنج می بردم.

اول ایستگاه. هفت صبح است و تانک این پا اون پا می کند که بچه ها برسند و حرکت کند.

کودکان امروز، مثل کودکان صد سال پیش نیستند که دلشان به  یک توپ لاستیکی و شعر بند تنبانی: یه توپ دارم قل قلیه، و می زنم زمین هوا میره، خوش باشد. کودک امروز توپ جنگی و تانک واقعی دوست دارد نه تانک و توپ پلاستیکی.

وسائل پلاستیکی را همه می دانند که برای سلامتی مضر است و حتی می گویند ظروف پلاستیکی که در مایکروویو می گذارند سرطان زاست چه برسد به تانک و توپ پلاستیکی که کسی آنها را در مایکروویو هم نمی گذارد!

آقای پرزیدنت سپس دستی به محاسن از ته تراشیده اش کشید و گفت خوشبختانه اکثر کارخانه هائی که اسباب بازی تولید می کنند توپ و تانک های جدیدشان را با فلزات سبک می سازند که به سلامتی کودکان لطمه وارد نکند، اما مشکل اینجاست که کودکان این دوره و زمانه که از دوران  شیرخوارگی با این اسباب بازی های جنگی آشنا می شوند، دلشان می خواهد با وسائل جنگی واقعی بازی کنند.

من خودم کودک دو ساله ای را دیدم که تازه زبان بازکرده بود و به مادرش می گفت مامان جون من را بگذار روی یک تانک ارتشی کشته بشم ببینم چه مزه ای میده؟!

مستر پرزیدنت دوباره دستی به جای خالی محاسن مبارکش کشید و گفت یک کودک ده ساله سوری دلش می خواهد بداند کارخانه های اسباب بازی سازی مرض داشته اند که این وسائل را ساخته اند یا هدفشان پیشرفت فکری کودکان بوده است؟

کودکان امروزی می خواهند بدانند سوار چرخ و فلک شدن هیجان انگیزتر است یا سوار تانک شدن؟ و ما سعی می کنیم تا آنجا که ممکن است این آرزوی ساده آنها را برآورده کنیم و با سوارکردن آنها روی تانک های جنگی، لذت هیجان واقعی را به آنها بچشانیم.

ما به آنها می گوئیم پولی را که با بدبختی و با کمک های کشور دوست و برادرمان ایران به دست می آورید، خرج خریدن اسباب بازی های پلاستیکی نکنید. اگرتوپ و تانک دوست دارید، بفرمائید سوار تانک واقعی بشوید.

ما به آنها یاد می دهیم که لذت و هیجان را با فلز تجربه کنند نه با پلاستیک. ما به آنها می فهمانیم که استفاده از اسباب بازی پلاستیکی مثل ازدواج با یک زن لاستیکی است!

به نظر من کودکان نیز مثل بزرگسالان دو تا دست و دو تا پا و یک کله دارند و با بزرگسالان دارای حقوق برابر هستند.

مگر یادتان نیست که چنگیزخان کبیر حتی سگ ها و گربه ها را در نیشابورکشت تا ثابت کند تمام موجودات زنده باهم برابرند؟!

آن مرحوم همه حیوانات را داخل آدم حساب می کرد و می گفت خداوند تبارک و تعالی موجودات زنده را خلق کرده است که ما سرشان را ببریم. آدم و گربه هر دو جان دارند و سر بریدن هر دو یک نوع لذت دارد.

همچنانکه او معتقد بود تمام موجودات زنده دارای حقوق برابر هستند و به همین دلیل باید همه آنها را کنارهم و لب باغچه خواباند و سرشان را برید، ما نیز معتقدیم کودکان انسانند و حداقل استفاده ای که می شود از آنها کرد، استفاده به عنوان سپر انسانی است.

تجربه به ما ثابت کرده است که سپر انسانی بسیار کارآمدتر از سپر پلاستیکی است. سپر انسانی علاوه بر همه خاصیت هایش چون جیغ می زند، گریه می کند  و داد و فریاد راه می اندازد موجب وحشت دشمن می شود.

شما فکر می کنید جوانان سوری ازدواج می کنند برای چی؟ نود و نه درصدشان در پاسخ این سئوال که هدف شما از ازدواج چیست پاسخ می دهند تولید سپر انسانی برای ژنرال اسد. آن یک درصد بقیه هم به ترکیه فرار کرده اند وگرنه جرأت نمی کردند جواب دیگری غیر از این بدهند!

  

رنگ های تحریک آمیز

بازهم تابستان شد و باز هم مزاحمت های گشت های ارشاد بیشتر

 

خجالت بکش دختر. هی نگو که روسریم مشکیه، روپوشم مشکیه. بله داریم می بینیم. ولی کیفت چی؟ شلوارت چی؟ اونها رو نمی بینی؟ خوبه که قرن  بیست و یکمه و همه چی رو توی اینترنت می نویسن. همین دیروز خوندم که مردها از دیدن شلوار آبی و کیف زرشکی تحریک میشن. باور نمی کنی؟ آزادت که کردیم یه نوک پا برو توی گوگل و با چشم های کورشده ات ببین که این رنگ ها باعث چه جنایت هائی در دنیا شده!

 

کدوم دردش کمتره؟

دور دوم انتخابات مصر آنطوری که خبرگزاری ها گزارش کرده اند و فیلم های خبری نشان می دهد، بسیارکمرنگ تر از دور اول بود.

خبرنگار ما که به مصر رفته بود تا ببیند اهرام ثلاثه هنوز سرجاش هست یا مثل آثار تاریخی خودمان به موزه های خارجی فروخته شده، با چند تن از مصری هائی که در میدان تحریر قاهره دراز کشیده بودند صحبت کرد.

یکی از آنها در پاسخ اینکه چرا نمیری رای بدی؟ به خبرنگار ماگفت به کدومشون رای بدم؟

خیر سرمان انقلاب کردیم که وضعمان بهتر شود حالا دو نفر را گذاشته اند جلوی رویمان و می گویند به هرکدام مایلید رای بدهید. اولیش نظامیه و با چکمه می زنه تو آبگاه آدم. دومی اش هم افراطیه و با شلاق میزنه در ماتحت آدم. بعد دندان قروچه ای کرد و از خبرنگار ما پرسید کدوم دردش کمتره؟

خبرنگار ما که دید این بابا اهل مصاحبه و این جور قرطی بازی ها نیست، رفت آنطرف تر و از یکی دیگر از مصری ها که قنبرک زده بود پرسید  داداش تو چرا نرفتی رای بدی؟

طرف اول پوزخند زد. بعدش لبخند زد و چون هیچکدام از این خنده ها راضی اش نکرد شروع کرد به غش غش خندیدن و گفت همین شماها که رفتید رای دادید دیدیم چه گلی به سردنیا زدید! بعد عصبانی حمله کرد به طرف خبرنگار ما وگفت جمع کن این دوربین و بساطت را تا نزدم له و لورده ات کنم!

 

همین شرم و حیاشه منو کشته

 

شهرزاد نیوز گزارش کرد که از سال تحصیلی جاری، آموزش حیا در مدارس به حجاب و عفاف اضافه می شود.

خانم معلم وارد کلاس می شود. مبصر برپا می دهد، بچه ها بلند می شوند و بعد با اشاره دست معلم می نشینند.

خانم معلم پشت میزکوچک گوشه کلاس می نشیند و می گوید خب این زنگ حیا داریم.

یکی از بچه ها می پرسد یعنی بریم توی حیاط؟ خانم معلم لبخند می زند و می گوید بی سواد حیا با حیاط فرق می کنه. حیا یعنی خجالت، یعنی شرم. حیا یک احساسی است که بشر باید داشته باشه.  آدمیزاد یک جاهائی هست که باید  حیا کنه و خجالت بکشه. مثلا …

یکی از شاگردان می پرد وسط حرف خانم معلم و می گوید خانم ما بگیم؟ مثلا دادش کوچیکه ما که دیروز شلوارش را خیس کرده بود، خیلی خجالت کشید.

خانم معلم همراه بچه ها می خندد و می گوید آره ولی منظور از حیا چیز دیگری است. کی می دونه حیا یعنی چی؟

یکی از دخترها دستش را بلند می کند و می گوید مامان ما میگه دختر نباید بی حیا باشه. نباید کارهای بدبد بکنه. باید با یک دست مواظب حجابش باشه با یک دست مواظب عفافش. از خونه هم که رفت بیرون باید همینجور حیا کنه و خجالت بکشه.

یکی دیگر از بچه ها اعتراض کنان می گوید: مامان ما میگه وقتی آدم کاربد نکنه نباید خجالت بکشه.

همان دخترجواب میده ولی مامان ما میگه  دختر چه کار بد بکنه و چه نکنه باید خجالت بکشه!

خانم معلم گفتگوی آنها را قطع می کنه و میگه نه بچه ها، اگر فکر بدی به ذهن آدم رسید، آدم باید حیا کنه و اون کار بد را نکنه ولی اگر شیطون گولش زد و اون کار را کرد، اونوقت باید خجالت بکشه.

یکی از بچه ها می پرسه مثل چی؟ مثل کی؟

خانم معلم کمی فکر میکند و می گوید اسم  آقای خاوری به گوشتون خورده؟

یکی از بچه ها میگه همون که صاحب بانک ملی بود؟

خانم معلم میگه صاحب بانک نبود، مدیرعامل بانک بود.

دخترک می گوید بابام هرشب میگه خوش به حالش، چند تا گونی اسکناس یه میلیون تومنی ورداشت رفت کانادا راحت شد.

خانم معلم می گوید درسته که رفته  ولی راحت نشده. وقتی پولها روبرداشت و رفت کانادا، چون دید ایرانی های اونجا چپ چپ نگاش می کنن و جرأت نداره از قصری که خریده بیاد بیرون، شرم و حیا وادارش کرد سر بگذاره به کوه و بیابان ولی چون توی کانادا کوه و بیابان نیست الان رفته توی آمریکا دربدر دنبال کوه و بیابان می گرده که بره اونجا خجالت بکشه.

یکی از بچه ها میگه بابای ما رفته بود آمریکا پهلوی عموم می گفت اونجا همه اش آباده و بیابون نداره.

خانم معلم با لحنی معنی دار جواب داد بابات راست گفته. بدبختی اون طفلکی هم همینه. شاید مجبورشه بره یکی از بیابان های دوبی را بخره و بره توی بیابون شخصی اش خجالت بکشه!

 

گریه در تاریکی

درگذشت حسن کسائی استاد مسلم و پیشکسوت نی چنان موجب تاثر و تالم و تفکر مقامات استان اصفهان شد که جنازه او را ساعت چهار صبح و مخفیانه دفن کردند.

یکی از این مقامات که از بس گریه کرده بود صدایش مثل صدای ناصرالدین شاه کلفت شده بود گفت آقا باورتان نمی شود که ما چقدر از درگذشت این استاد بزرگ موسیقی متاسفیم، اما از ترس اینکه مردم درگذشت او را وصل کنند به فتنه ۲۵ خرداد و بگویند  گذاشت گذاشت چنین روزی مرد که نشون بده طرفدار جنبش سبزه، شبانه او را دفن کردیم تا کسی چنین وصله ای به او نچسباند.

این مقام در حالی که دستمال دیگری برای پاک کردن اشک هایش برمی داشت اضافه کرد: دلیل دیگری که باعث دفن شبانه این استاد شد این بود که مقامات استان دلشان نمی خواست کسی روز روشن آنها را در حال زارزدن و اشک ریختن ببیند. استاندار یا فرمانداری که هق و هق گریه کند و ای خدا ای خدا بکند و توی سر و مغز خودش بزند، ابهتش زیر سئوال می رود و فردا دیگر کسی برای دستوراتش تره هم خرد نمی کند!

 

غنی سازی در زندان اوین؟

شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل، در بیانیه تازه خود از مجامع بین المللی خواسته است که همزمان با پارچین، سری هم به زندان اوین بزنند.

مسئولان زندان اوین در پاسخ چنین درخواست غیرمعقولی گفته اند خانم عبادی خیال کرده است هرکجا که درش بسته است، آنجا مشغول غنی سازی اورانیوم هستند.

زندان اوین درش به روی بازرسان آژانس اتمی باز است و اگر کسی در این زندان توانست به اندازه یک نوک سوزن اورانیوم غنی شده یا غنی نشده، خام یا نپخته پیدا کند، هرچه خواست بگوید.

در ایران غیر از آنجاهائی که به طور مجاز اورانیوم غنی می شود، فقط یک دختر۱۶ ساله کلاس سوم دبیرستان هست که با اجازه آقای احمدی نژاد، در زیرزمین خانه شان انرژی هسته ای تولید می کند که آنهم برای مصارف شخصی است!

دختره می گوید مادر بزرگ من گاهی فشارخونش پائین می آید جوری که غش می کند. پدر و مادرم اول ها کاهگل زیر دماغش می گرفتند و حالش بهترمی شد. از وقتی که ساختمان سازی مدرن شده، هرچه سیمان و تیرآهن زیردماغش می گیریم فایده ای ندارد. من به ناچار شروع به تولید انرژی هسته ای کردم شاید بتوانم با آن حال مادربزرگم را جا بیاورم.

اول اورانیوم یک درصد تولید کردم که خیلی آبکی بود و فایده ای نمی کرد. ناچار آنرا ریختم توی قابلمه و آنقدر جوشاندم که شد پنج درصد. خوشبختانه همین میزان غلظت کافی بود و حالا دیگر هروقت مادربزرگم غش می کند، به اندازه یک پشت ناخن انرژی هسته ای می گیرم زیردماغش یا می ریزم سر قلیانش، مادربزرگم دو تا پک که می زنه، حالش جا میاد و شروع می کنه به جوک گفتن و خندیدن !  اینهم سند و مدرکش.

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.