… برای هنرمند گوهرمندی* که شمع وجودش هنر سرزمین ما را تعالی بخشید، اما در تنهایی و بیکسی، جانش پرواز کرد و یکی از ما خفتگان، پروازِ دلشکنِ جانش را ندیدیم!
چه شور است و چه شیون،
چه تاسف؟!
شما در چه هوایید؟
بر آن یار که شمع هنر افروخت – چه جانانه – نگریید!
بر آن شمع که در بیکسی و حسرت پروانه فرو سوخت، بگریید!
بر آن شمع که افسرد غریبانه، بگریید!
برآن رفته هنرمند نگریید،
که او مرد؛
هنرمند، نمیراست!
بر این زنده بگریید
که جسم است،
که سنگ است!
بر این زنده بگریید که،
بی درد نشسته است،
تماشاگر درد است
تماشاگر مرگ است،
اسیرِ دلِ سرد است
*منصوره حسینی سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد، و روز پنج شنبه هشتم تیرماه ۱۳۹۱ خورشیدی، درست ۱۵ روز پس از درگذشتش در خانه ، همسایگان به مرگ او پی بردند و جسد او به پزشکی قانونی منتقل شد.
در خردسالی، یک روز پدرش نقاشی را که از درخت کاج خانهشان کشیده بود دید و به استعدادش پی بُرد و بیدرنگ برایش معلم خصوصی گرفت.
در سال ۱۳۲۸ لیسانس نقاشی خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دریافت کرد، سپس در سال ۱۳۳۸ از آکادمی هنرهای زیبای رم پایان نامه گرفت. هنگامی که آموزش خود را در دانشکده هنرهای زیبا آغاز کرد، این دانشکده چهار پنج سال بیشتر نداشت. او با پژوهشهای بسیار خود را از بند آموختههای خشک دانشکده رها ساخت و به راهی که میبایست، رفت.
خودش میگوید: «مادام آشوب مرا تشویق میکرد، ولی حیدریان متلک میپراند و میگفت سِزانَـک شدهای، در حالیکه من اصلاً سزان را نمیشناختم و سالهای آخر دانشجویی بود که کمکم با کارهای او آشنا شدم.»
حسینی بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه بهعنوان نقاشی نوگرا فعالیت خود را ادامه میدهد و در چند نمایشگاه گروهی نیز شرکت میکند و سرانجام در اسفند سال ۱۳۳۳ برای ادامه تحصیل به ایتالیا میرود و در آکادمی هنرهای زیبای رم پذیرفته میشود.
او از نخستین هنرمندان ایرانی است که در دوسالانه ونیز حضور پیدا میکند و در سال ۱۳۳۶ نگارخانه «وانتاجو» در شهر رم نمایشگاهی از ۱۹ پرده نقاشی او را به تماشا میگذارد و «گزارشگر هنری روزنامه دومنیکا در اینباره مینویسد:« بهنظر میرسد که منصوره، نقاش آیندهدار ایرانی و میهمان عاشق رم، هوشمندانه از «مکتب رم» بهره گرفته و حال و هوای نقاشی ما را با پیچیدگی تزیینی و خیالی نقاشی قدیم ایرانی درآمیخته است.»
منصوره حسینی نخست با الهام از خط کوفی دست به ابداعات جدید زد و سپس خطوط ابداعی خود را تبدیل به یک ویژگی سبکشناختی و زیباییشناسانه خاص کرد، به نحوی که با آن موفق به ایجاد سمفونی و ریتم و حرکت به نحوی غیرمستقیم همچون نت برای موسیقی در رویکرد نقاشانه خود گردید.
به گفته خودش، این ویژگی برخاسته از روح عرفان اسلامی، معنویت شرقی، و کلیت فرهنگ ایرانی است.
کارهای او در نمایشگاههای انفرادی و گروهی بسیار در ایران، ایتالیا، چکسلواکی، یوگسلاوی و از جمله دوسالانههای تهران، دوسالانه ونیز، چهارسالانه رم و … به روی دیوار رفت و جوایزی از نمایشگاه «نقاشان آسیایی در رم»، مسابقه ثبت زیباییهای رم، مسابقه نقاشی از مناظر شهرستان جووانی کامپانو (۱۳۳۸)، نمایشگاه ملی هنر معاصر و … دریافت کرد.
نمایشگاه مروری بر آثار او سال ۷۷ در فرهنگسرای نیاوران و پنجمین نمایشگاه «پیشگامان نوگرایی در ایران» در موزه هنرهای معاصر ایران در سال ۱۳۸۳برپا شد.
سلام آقای زیّانی
نوشته ی پر بار شما، در گرامیداشت خواهرم، منصوره حسینی، بسیار تسلا بخش و سروده ی شمابسیار اراامش بخش بود. از شما و آقای نامی، که با نوشته خود، یاد این ن هنرمند را گرامی داشتید، ممنون هستم. نشریه شهروند، می تواند، در صورت تمایل شما، نشانی ایمیل مرا به شما، اعلام نماید
یادش گرامی و روحش شاد. طاهره حسینی