شماره ۱۱۸۹ ـ ۷ آگوست ۲۰۰۸
بازی های المپیک هماره میدانی برای مانور و تبلیغات سیاسی رژیم های دیکتاتوری بوده و کمیته بین المللی المپیک هم علیرغم ظاهر آراسته اش، پرداختن به صلح و حقوق بشر در دستور کارش نیست.
جان هابرمان* در کتابی که اخیرا منتشر شده است، نگاهی دارد به حواشی آنچه در امور سیاسی و اخلاقی در کمیته بین المللی المپیک می گذرد. در مقاله ای که پیش رو دارید چند فراز از آنچه در این کتاب آمده است را ترجمه کرده ام که به خاطر همزمانی آن با افتتاح بازی های المپیک بی مناسبت نیست.
عباس شکری
۱ ـ بازی های المپیک سیاسی نیستند
رئیس کمیته بین المللی المپیک آقای ژاک روشه، باور خویش در مورد این که “بازی های المپیک سیاسی نیستند” را در ماه مارچ سال جاری چنین بیان کرد: “ما انتخاب سیاسی نداریم، چرا که اگر چنین کنیم، معنی آن این خواهد بود که باید فاتحه ی همگانی و جهانی بودن المپیک را خواند”. دو هفته بعد همو در تفسیری در همین مورد گفت: “سیاست خودش را در مهمانی ورزش دعوت کرده است، در حالی که ما خواهان حضور سیاست در ورزش نیستیم”. اما آیا چنین اظهاراتی بعد از هفتاد و پنج سال سوء استفاده و فریب در بازی های المپیک قابل قبول است؟
آقایان در اهداف بزرگ نما شده ی خویش اسیرند تا واقعیتی که پس زمینه المپیک است را، یعنی “خانواده ی انسانی یا بخوان حقوق بشر” را در دامی پیچ در پیچ اسیر کنند. کمیته بین المللی المپیک به این که این اظهارات چه قیمتی برای واژه پر ارزش “المپیک” دارد، کاری ندارد. آنها به هر قیمتی شده، گام به گام تسلیم خواسته های سیاست هستند و کشورهایی را محل برگزاری بزرگترین تجمع صلح دوستانه ورزشی می کنند که از انسان دوستی و صلح خبری نیست. در این کشورها مقاماتی که قدرت را در دست دارند، با زور اریکه ی قدرت را حفظ کرده و حتی با اهدای برگزاری بازی های المپیک هم، همچنان به رفتارهای ضدبشری خویش، هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی ادامه می دهند. آنها از این امتیاز حتی برای تسلط و اتوریته بیشتر خویش استفاده می کنند و وضعیت اقتصادی و فرهنگی مردم کشورشان را دوچندان بدتر می سازند. بزرگترین نمونه این نوع فریب بازی، برگزاری بازی های المپیک در سال ۱۹۳۶ در برلین است. آقای “پیر دو کاپرتین” فرانسوی که از بنیانگذاران جنبش نوین المپیک است، بازی های المپیک در سرزمین هیتلری را بهترین تجربه ی زندگی خود خواند. بعداز بازی ها هم برای تشکر و قدردانی از او، رژیم هیتلر او را کاندید دریافت جایزه صلح نوبل کرد.
بدیهی است که این ندانم کاری ها به برلین ختم نشد. بازی های المپیک مکزیک در سال ۱۹۶۸ هم دست کمی از افتضاح برلین نداشت. برگزاری بازی ها در کشوری که تک حزبی بود و دموکراسی کاذبی هم در آن جاری بود باز هم نشان داد که مقامات کمیته بین المللی المپیک برخلاف شعارهای روزانه ی خود به میثاق های المپیک پای بند نیستند. دیکتاتورهای مکزیک از این موهبت سیاسی برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود نه در جهت بهتر شدن وضعیت مردم که در جهت توجیه رژیم خود به نحو احسن استفاده کردند. در آن روزها همان طور که در چین و در سال ۲۰۰۸ هم تظاهراتی علیه برگزاری بازی های المپیک در پکن برگزار شد، در مکزیکوسیتی هم تظاهراتی علیه تصمیم کمیته بین المللی المپیک برگزار شد که این تظاهرات با حمله ی نیروهای ارتش مکزیک به خاک و خون کشیده شد و دست کم سیصد نفر کشته شدند. (این موضوعی است که هنوز هم کمیته بین المللی المپیک اقرار نکرده است که ارتش مکزیک مرتکب چه کشتاری شد آن هم به بهانه ی دفاع از بازی های المپیک در آن کشور).
مسکو در حالی برای برگزاری بازی های المپیک سال ۱۹۹۰ انتخاب شد که شوروی سابق به دنبال شکست در نامزدی سال ۱۹۷۶ تهدید کرده بود که کلا از بازی های المپیک برای همیشه کناره گیری خواهد کرد. سال ۱۹۸۱ در حالی اعلام شد که کره جنوبی میزبان بازی های المپیک سال ۱۹۸۸ است که سال پیش از آن نیروهای نظامی این کشور تظاهرات آرام مردم علیه حاکمان نظامی را به شدت سرکوب کرده بودند و دویست نفر را به هلاکت رساندند.
به این ترتیب و به زبان دیگر، سیاست بخشی از بازی های المپیک است. موضوع انگار این است که سیاست نقش خود را بازی می کند، اما کمیته بین المللی المپیک نمی داند که چگونه باید نقش خود را در دفاع از اصول اولیه المپیک بازی کند. اکنون اما مقامات کمیته بین المللی المپیک کلیشه ی نخ نما شده ی سال ها پیش را به کار می گیرند: “دیپلماسی المپیک” و یا مأموریت “غیرسیاسی” صلح و حقوق بشر.
۲ ـ المپیک حقوق بشر را بهتر می کند
این حرف که المپیک حقوق بشر را بهتر می کند اشتباه است. آن گاه که کمیته بین المللی المپیک چین را محل برگزاری بازی های المپیک سال ۲۰۰۸ کرد، مقامات کمیته بین المللی المپیک فقط به جامعه ی جهانی نشان دادند که آنها آنطور که شایع است ضعیف و نحیف هم نیستند، چرا که می بایست در مورد وضعیت حقوق بشر در چین بحث و گفتگوهای زیادی برقرار شود تا از این رهگذر حقوق بشر در چین تقویت شود، اما مقامات کمیته بین المللی المپیک پس از آنکه نیروهای پلیس چین به مردم شهر لهاسا پایتخت تبت هجوم بردند حتی نخواستند درخواست بهتر شدن وضعیت حقوق بشر را به رهبران چینی بدهند.
در عوض پیشرفت حقوق بشر، انگار المپیک نوعی سیاست غیراخلاقی را پیشرفت داده است که همه ی کشورها جدای از این که رهبران آنها چه نوع بربریتی در کشورشان جاری کرده اند، می توانند سهم خود را از کمیته بین المللی المپیک دریافت کنند. واژه ی “دیپلماسی المپیکی” مضمون تیره و ناروشنی است که در سایه ی آن می شود از احساسات جهانی که با بازی های المپیک پیوند خورده اند سود برد یا سوء استفاده کرد. در واقع المپیک تهی شده از شکوه و جلال، جای خود را به نگرانی برای عدم رعایت حقوق انسانی در کشورهایی داده است که با دیدگاهی سیاسی، یا با فشار و یا با رشوه، محل برگزاری المپیک می شوند. در چنین شرایطی است که متأسفانه باید کشتار مردم به دست نیروهای مسلح و با دستور رهبران همین کشورها را “بحث و گفتگو” برای بهتر شدن وضعیت حقوق بشر و صلح جهانی دانست.
در مورد چین اکنون کمیته بین المللی المپیک به همان کلیشه های سابق که واگذاری بازی های المپیک به چین نقش دوگانه سیاسی و غیرسیاسی داشته است، متوسل شده اند. هرچند که کمیته بین المللی المپیک نهادی است غیرسیاسی، اما معتقد است که وضعیت حقوق بشر در چین بهتر شده است که با کمال تأسف باید گفت این ادعایی است کاملا کاذب.
۳ ـ بازی های المپیک کلید تغییرات اجتماعی
بله، اما برای چه کسانی؟ در آغاز بازی های المپیک مسابقات ورزشی بین ورزشکاران کشورهای گوناگون بود. امروز اما بیش از هر چیز رقابت بین شرکت های بزرگ و کوچک تجاری و میلیاردرهایی است که به نوعی منافعی در بهتر برگزار شدن این رویداد جهانی ورزشی دارند. به همین سبب هم بازاریابی برای جلب توجه میلیون ها بیننده تلویزیون و صدها هزار نفر ساکنان چین از مدتها پیش شروع شده است. در این میان اما کمیته بین المللی المپیک ضمن بازی کردن نقش نهادی غیرسیاسی از منافع حضور شرکت های بازرگانی بین المللی سود می برد.
درآمد کمیته بین المللی المپیک از بازی های المپیک زمستانی و تابستانی سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۴ بیش از چهار میلیارد دلار بوده است که بیشتر از مجرای فروش امتیاز پخش تلویزیونی و شرکت های حامی برگزاری بازی ها تأمین شده است. شرکت های تجاری میلیون ها دلار برای نشان دادن نام آنها کنار علائم المپیک در میدان های ورزشی می پردازند. شرکت های کوکاکولا، مک دانلد و ده ها شرکت دیگر بیش از هشت میلیون دلار برای برگزاری بازی های المپیک در چین، به کمیته بین المللی المپیک کمک مالی کرده اند. این شرکت ها درعوض دسترسی به چهار میلیارد تماشاگر تلویزیون و چندصد هزار مصرف کننده ی چینی برایشان میسر می شود. در عین حال بعضی از پژوهشگران معتقدند که سرمایه گذاری در بازی های چین دور ریختن پول است.
مقامات چینی میلیونها دلار مالیات دریافتی از مردم بیچاره را برای ساختن ساختمان های لازم برای برگزاری بازی ها صرف می کنند به این امید که بازار توریسم را گرم تر و ساختارهای عقب مانده ی کشور را بهبود بخشند.
بازی های تابستانی المپیک سال ۲۰۱۲ بیش از بیست میلیارد دلار برای انگلیسی ها هزینه دارد، اما این مبلغ فقط نیمی از مجموع پولی است که چینی ها برای جشنواره صلح مصرف کرده اند. بدیهی است که مردم عادی چین در بازگشت عایدات این سرمایه گذاری ها سهمی نخواهند داشت، اما مقامات چینی این رویداد را به عنوان یک واقعه ی ملی جشن می گیرند و این که مخارج این بازی ها از جیب مردم عادی تأمین شده است و باید حداقل بخشی از منافع هم به آنها برگردد، انگار اصلا مسئله ی مقامات چینی و کمیته بین المللی المپیک نیست.
۴ ـ رشوه خواری اعضای کمیته بین المللی المپیک
قابل تصور هم نیست. البته هیچ گاه وضعیت رشوه خواری از زمانی که خوان آنتونیو سامارانچ اسپانیایی مسئول کمیته بین المللی المپیک بود، بدتر نبوده است. این بازمانده ی فرانکو سنت ارتجاعی فاشیسم او را بر سیستم کمیته بین المللی المپیک هم قالب کرده بود و کسانی را به عنوان اعضای کمیته بین المللی المپیک انتخاب می کرد که توان مقابله با او را نداشته باشند. اعضای آن زمان کمیته بین المللی المپیک همگی در قبال دریافت رشوه حتی از اجرای درست و قانونی آزمایش های دوپینگ هم جلوگیری می کردند.
سامارانچ اصرار داشت که او را “عالیجناب” صدا کنند. کمیته بین المللی المپیک را با کسانی چون “کیم اون یونگ” اهل کره جنوبی و “باب حسن” اهل اندونزی که هر دو اکنون به خاطر رشوه خواری در زندان به سر می برند، یا فردی چون “می کون هی” مدیرکل شرکت سامسونگ که او هم به سبب رشوه خواری محکوم شده است، و یا “فرانسیس نیآنگ واسو”، فرمانده ارتش اوگاندا تحت فرمان ایدی امین دیکتاتور، پر کرده بود. البته “فرانسیس نیآنگ واسو” متأسفانه اکنون هم یکی از اعضای کمیته بین المللی المپیک است. این که چرا چنین افرادی صندلی های کمیته بین المللی المپیک را اشغال کرده بودند هنوز هم راز سر به مهری است که افشا نشده است.
بعد از افتضاح سال ۱۹۹۹ که اعضای کمیته بین المللی المپیک با دریافت پول قبول کرده بودند که از برگزاری بازی های المپیک زمستانی سال ۲۰۰۲ در سالت لیک سیتی حمایت کنند، کمیته ای تشکیل شد که بر روند انتخاب اعضای کمیته بین المللی المپیک کنترل داشته باشد. حضور این کمیته اگرچه صددرصد نمی تواند مانع اقدامات خلاف شود، اما شاید بتواند در حدی از رشوه خواری کمیته بین المللی المپیک جلوگیری کند.
البته وظیفه این کمیته گویا این نیست که بگوید چرا برگزاری بازی های المپیک به کشوری واگذار می شود که حقوق بشر و آزادی را نقض می کند. سال گذشته برگزاری المپیک زمستانی سال ۲۰۱۴ به روسیه که مثلا دموکرات شده است واگذار شد. در ماه اپریل سال جاری اعضای کمیته بین المللی المپیک برای بررسی چگونگی برگزاری بازی ها سفری به مسکو داشتند که با تظاهرات مخالفان دولت روبرو شدند. این که چرا این تظاهرات به شدت سرکوب شد هرگز از سوی کمیته بین المللی المپیک مطرح نشده است.
۵ – بازیهای المپیک، سنتی محترم و با عزت
آیا بازیهای المپیک، سنتی محترم و با عزت است؟ نه، اما این چیزی است که ژاک روشه تلاش می کند که به من و شما حُقنه کند. روشه تجربه ی المپیک را چنان قابل توجه می داند که در مورد واگذاری المپیک به چین می گوید: “نمی توان بیش از یک میلیارد نفر چینی را از مزایای برگزاری المپیک محروم کرد”.
“جنبش المپیکی” میلیاردها نفر در سطح جهان را با برگزاری مسابقات ورزشی سرگرم می کند، اما آیا آنچه تاکنون توضیح داده شده است واقعا در جهت رسیدن به صلح جهانی و تنها اهداف ورزشی در جریان بوده است؟ اوضاع چنان غیرقابل باوراست که هرگونه ارتباط بین بازی های المپیک و نبودن درگیری مسلحانه، در بهترین شرایط در هاله ای از تردید قرار می گیرد. بازی های المپیک سال ۱۹۸۶ خونین ترین در نوع خود بوده است، اما کمیته بین المللی المپیک بدون توجه به آن حادثه در کمال تعجب از تلاش برای دستیابی به جایزه صلح نوبل دست برنداشت.
تنها ذکاوت کمیته بین المللی المپیک در این است که به ناحق این را تبلیغ می کند که واگذاری برگزاری بازی های المپیک به چین موجب شده است که وضعیت حقوق بشر و صلح بهبود یابد. در حقیقت “جنبش المپیک” مؤسسه ی حقه بازی و نیرنگ است که برای اعضای گزینش شده ی خود موقعیت اقتصادی و اجتماعی ویژه و زندگی لوکسی ایجاد می کند که هیچ کدام شان در شرایط عادی توان آن را نداشتند به چنین شرایطی دست یابند.
کمیته بین المللی المپیک فضا و محیط ویژه ای برای تعدادی نیرنگ بازان جهانی ایجاد کرده. خیلی از این افراد با هر ترفندی که بوده در سطح ملی توانسته اند جایی برای خود دست و پا کنند و کمیته ملی المپیک را سکوی پرواز به سوی کمیته بین المللی المپیک کرده و پس از رسیدن به این مقام رشوه خواری را پیشه خود کرده تا از این محمل به نان و نوایی چرب برسند. مثلا خوان سامارانچ از فدراسیون اسکیت در اسپانیا شروع کرد و سرانجام بیست سال بر اریکه قدرت کمیته بین المللی المپیک تکیه زد.
چنین جنبشی که با نام المپیک به اقدامات سیاسی، اقتصادی، کلاه برداری و رشوه خواری که هیچ یک در اهداف کمیته بین المللی المپیک نیست، دست می زند برای خالی نبودن عریضه در همین سال جاری و شاید در سخنرانی افتتاحیه در روز هشت اگوست در همین هفته، به جای سخن از حقوق بشر و عدم رعایت آن از سوی مقامات چینی حتما از رشد اقتصادی و موفقیت های بازرگانی چین سخن خواهند گفت و به یمن توسعه ی اقتصادی در چین به پایکوبی خواهند پرداخت.
* جان هابرمان، پرفسور و رئیس گروه زبان آلمانی در دانشگاه تگزاس آمریکا است که کتاب: “بحران المپیک: ورزش، سیاست و اصول اخلاق The Olympic Crises: Sport, Politics and The Moral order” را نوشته و مؤسسه ی صلح جهانی هم آن را منتشر کرده است.