نخستین ایرانی نگاهدار نشان افتخار کانادا برای تحقیق، نوآوری و کارآفرینی
اشاره:
دکتر مهرداد حریری، مدیر مرکز سیاست گزاری های علمی کانادا با دکتر هادی مهابادی نخستین ایرانی دریافت کننده مقام نگاهدار نشان افتخار کانادا Officer of Order of Canadaگفت وگویی اختصاصی برای شهروند انجام داده است. عکس های گفت وگو را لیا حسینی، هنرمند عکاس، گرفته است.
شهروند
***
دکتر مهابادی را بیش از یک سال است که می شناسم، وی یکی از مشاوران ما در کنفرانس سیاستگزاری های علمی کانادا است. حضورش به عنوان دانشمندی از بخش خصوصی برای کنفرانس ما که یکی از اهدافش گسترش گفت وگو میان بخش های دولتی، خصوصی و دانشگاهی در زمینه های سیاستگزاری های علمی کانادا است، غنیمتی است.
دو هفته پیش از طریق یک ایمیل با خبر شدم که دکتر مهابادی به عنوان نگاهدار نشان افتخار کانادا انتخاب شده است . افتخار بسیار بزرگی که برای اولین بار به یک ایرانی کانادایی تعلق می گیرد.
دکتر مهابادی این نشان را به خاطر خدماتش طی سالیان دراز در عرصه علوم و نوآوری دریافت کرده است.
بلافاصله با وی قرار گذاشتم تا در این زمینه گفت وگویی داشته باشم تا جامعه ایرانی نیز از ابعاد چنین موفقیتی آگاه شود. به همراه لیا، دانشجوی جوان که به عنوان خبرنگار عکاس همراه من بود به ساختمان تحقیقات شرکت زیراکس، جایی که او سال ها به عنوان دانشمند ارشد و سپس به عنوان معاون پرزیدنت و مدیر مرکز تحقیقاتی زیراکس در کانادا خدمت کرده است، رفتیم.
این دومین بار بود که دکتر مهابادی را در این ساختمان می دیدم. نخستین بار بیش از یک سال پیش بود که به اینجا آمدم و از او برای کنفرانس سیاستگزاری های علمی کانادا تقاضای کمک کردم، و او با روی گشاده به من جواب مثبت داد و شرکت زیراکس هم به جمع حامیان کنفرانس پیوست.
این بار من را به اتاق جلسات برد و به آرامی توضیح داد که در آن اتاق چگونه پیرامون نوآوری بر اساس نیاز مشتری بحث می شود.
از او در مورد نشان افتخار می پرسم.
ـ اوردر کانادا Order of Canada یعنی نشان افتخار کانادا، و افیسر (Officer) به مفهوم نگاهدار است، برخی عضو نشان کانادا می شوند و بعضی نگاهدار نشان افتخار می گردند.
این بالاترین نشان غیرنظامی در کاناداست که هر سال به حدود ۷۰ تا صد نفر داده می شود، که از این میان حدود ۲۰ نفر را به عنوان نگاهدار نشان افتخار انتخاب می کنند. من امسال جزو نگاهداران نشان افتخار کانادا انتخاب شدم. که این هم به عنوان یک کانادایی و هم به عنوان یک ایرانی یک افتخار بزرگی است. باید بگویم که من خیلی به قول معروف شانس داشتم که در موقعیتی بودم که بتوانم خدماتی انجام دهم و دستاوردهایی داشته باشم که لایق گرفتن این نشان باشم.
اولین بار است که از او درباره خودش و ایرانی بودنش می پرسم. آرام پاسخ می دهد:
ـ من در یک دهستان در مرکز ایران به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایی را همانجا به اتمام رساندم و برای تحصیلات متوسطه به تهران آمدم. سال های آخر تحصیل دبیرستانی را در دبیرستان هدف شماره یک انجام دادم و سپس وارد دانشگاه صنعتی تهران شدم. همان دانشگاه آریامهر که برای مدت خیلی کوتاه پس از انقلاب به دانشگاه صنعتی تهران تغییر نام داد اما خیلی زود دوباره نامش سیاسی شد و دانشگاه صنعتی شریف نامیده شد.
پس از فارغ التحصیلی در رشته مهندسی شیمی در اوایل ۱۹۷۳ به کانادا آمدم.
در ایران در دانشگاه صنعتی شاگرد اول شدم و در امتحانی که بین تمام فارغ التحصیلان ممتاز ایران در رشته مهندسی شیمی و شیمی برگزار شد رتبه اول را کسب کردم. هم امریکا و هم کانادا و هم کشورهای دیگر در اروپا به من پیشنهاد ادامه تحصیل دادند. اما من کانادا را انتخاب کردم.
چرا کانادا؟
ـ به دلیل چند فرهنگی بودن کانادا و احترام گذاشتن به شهروندان متفاوت و همچنین شرایط مناسب اقتصادی اجتماعی و سیاسی آن.
مگر شما از پیش می دانستید؟
ـ بله من بر مبنای مطالعه و دید خودم این انتخاب را کردم، البته علاوه بر وضع اجتماعی موضع سیاسی کانادا در دنیا هم مهم بود. چون کانادا در دنیا احترام فراوانی داشته و دارد و کمتر با دید کلونیال شناخته می شود، اگر هم جایی درگیر می شود، بیشتر برای صلح است. نهایتا به این نتیجه رسیدم که بهتر می توان در این کشور زندگی کرد و دستاورد داشت. علاوه بر این در رشته ای که من می خواستم تحصیل کنم، یعنی رشته پلیمر، استادان بسیار مشهوری در دانشگاه واترلو بودند. انتخاب دوم من آلمان بود.
من فوق لیسانس و دکترا و فوق دکترا را از دانشگاه واترلو گرفتم. کارهای تحقیقی من در آن زمان باعث شد که یک جایزه بین المللی به نام الکساندر ون هم بولت را بگیرم، و با استفاده از آن برای تحقیقات به موسسه مارکس پلانکس در آلمان که یکی از معروفترین موسسسات تحقیقاتی دنیا است بروم.
پس از آن جا چون همیشه به فکر این بودم که چگونه می توانم به ایران خدمت کنم. وقتی به من پیشنهاد شد که می توانم یک موسسه پلیمر در ایران تاسیس کنم تصمیم گرفتم به ایران بروم. حدود سال ۱۹۷۸ و پس از ورود به ایران به استخدام دانشگاه صنعتی درآمدم. پس از مدت کوتاهی انقلاب شد و بعد هم دانشگاه ها را بستند و دیگر برای من شرایطی برای کار و خدمت به کشور وجود نداشت. به همین دلیل تصمیم گرفتم که ایران را ترک کرده و با داشتن پیشنهاد کار از سه کشور ژاپن، آلمان و کانادا دوباره به کانادا برگردم.
مدتی در دانشگاه کار کردم و سپس به شرکت زیراکس پیوستم و تا سپتامبر گذشته اینجا بودم. ابتدا به عنوان محقق استخدام شدم، و سپس مراحل مدیریتی را طی کرده، و نهایتا به رده معاونت پرزیدنت زیراکس و مدیریت مرکز تحقیقاتی آن رسیدم. در این مدت روی تعداد زیادی تکنولوژی و نوآوری هایی کار کردم که مخترع برخی از آنها و مسئول به بازار ارایه کردن برخی دیگر بودم. سال گذشته به این نتیجه رسیدم که به اندازه کافی به زیراکس خدمت کرده ام و زمان آن رسیده است که به نوآوری در کانادا و به کمپانی های نوپا کمک کنم. البته من در سال های اخیر در زمینه نوآوری، پیش برد علم و تحقیق در کانادا چه از طریق مشاوره در برنامه های دانشگاهی، یا به عنوان عضو بردهایی که کارشان در این راستا است درگیر بوده ام. همچنین با موسساتی همکاری می کردم که در دبیرستان ها دانش آموزان رده های ۸ یا ۹ را به انتخاب رشته های علوم و تکنولوژی ترغیب می کنند. البته موسسه خود شما هم که در زمینه سیاستگزاری علمی کار می کند در این رابطه نقش بسیار مهمی دارد.
از طریق چه مکانیسمی می خواهید دانش آموزان در این سن را ترغیب کنید که به علوم روی بیاورند؟
ـ البته موسسات غیرانتفاعی هستند که کارشان در این راستا است و من سعی می کنم از روش های مختلف به آنها کمک کنم. مثلا با سخن رانی و تهیه فیلم ویدئو و بازگو کردن داستان افرادی که در مسیر نوآوری موفق بوده اند، دانش آموزان را ترغیب می کنیم که رشته های علمی و صنعتی را برگزینند.
دریافت این نشان به دلیل چه دستاوردهایی بوده است؟
ـ دستاوردهای من شامل سه گروه می شوند:
اول دستاوردهای علمی: چون رشته ای که در آن کار می کردم تولید مواد پلاستیکی بود، در تئوری های تولید مواد پلاستیکی یک سری ایراداتی وجود داشت و چندین دانشمند در سراسر دنیا تئوری هایی وضع کرده بودند که به بخشی از این ایرادات جواب می دادند. بعد از تحقیقات زیادی نهایتا متوجه شدم که تمامی این ایرادات یک جواب دارد، و با کمک بهترین محققان دنیا در کانادا و در آلمان به این نتیجه رسیدیم که تمامی این ایرادات را با یک فرمول می توان حل کرد، فرمولی که در کتاب های درسی دانشگاهی تدریس می شود و با استفاده از آن تولید مواد پلاستیکی بدون هیچ مشکلی انجام می گردد.
علاوه بر آن کارهای علمی دیگری انجام داده ام که نتیجه آن ها صدها مقاله است که در مجلات معتبر علمی منتشر شده اند.
بخش دوم کارهای من در پژوهش و نوآوری بوده است، اختراعی را که بتوان به بازار رساند نوآوری می نامند. من بیش از ۹۰ اختراع ثبت شده در امریکا و بیش از ۲۰۰اختراع ثبت شده بین المللی دارم.
تعداد زیادی از این اختراعات به نتیجه رسیده و در خدمت مردم قرار گرفته اند. یکی از این اختراعات به نام “پرینت این دمند” توانسته است در سراسر جهان بیش از یک میلیون شغل ایجاد کند.
سومین دستاوردم در راستای تقویت نوآوری در کانادا است. متاسفانه کارهای نوآور و نوین در کانادا خیلی شانس موفقیت ندارند، شاید ۸۰ درصد آن ها موفق نمی شوند، ما داریم مطالعه می کنیم که چرا و چگونه می توان شانس موفقیت را افزایش داد. یکی از دلایلی که تصمیم به بازنشستگی گرفتم هم همین بود که بیشتر به این امر بپردازم. اولا ترغیب به کارآفرینی کنیم و ثانیا چگونه شانس موفقیت آن ها را بالا ببریم. من مشاور دانشگاه های مک گیل و سایمون فریزر و مک مستر هستم و به اساتید یا دانشجویانی که ایده دارند و می خواهند کار خودشان را شروع کنند،کمک می کنم.
در نتیجه سه زمینه ای که من به طور فعال درگیر آنها بوده ام، تحقیقات علمی، نوآوری و کارآفرینی در کانادا می باشند.
فکر می کنم که شما اولین ایرانی هستید که نگاهدار نشان افتخار کانادا شده اید…
ـ فکر می کنم چنین است.
تعداد ۲-۳ میلیون ایرانی در خارج هستند و بسیاری از آنان در عرصه های علمی، تجارت و صنعت آدم های بسیار موفقی هستند و یک سرمایه بزرگ علمی در میان دیاسپورای ایرانی وجود دارد، اما این سرمایه علمی به دلیل مسائل سیاسی ایران به پتانسیلی برای رشد و توسعه علمی و اقتصادی ایران تبدیل نشده است، آیا به نظر شما راهی هست که بتوان از این همه استعداد در خدمت پیشرفت آن مملکت کمک گرفت؟
ـ البته من فکر می کنم علاوه بر خروج مغزها که یکی از صدمات بزرگی است که به مملکت ما وارد آمده است، مصائب زیاد دیگری را هم مردم ما در طول این سالها متحمل شده اند. بسیاری از افراد آزادیخواه و پیشروی جامعه کشته شده و یا در زندان ها شکنجه می شوند، خیلی از خانواده ها آواره شده اند و مملکت صدمات بسیار دیگری نیز دیده است. اگر به فکر درست کردن این کشور هستیم، اول باید از نظر سیاسی مسائل را حل کرد، چون اگر حکومتگران به فکر مردم و کشور نباشند مسایل دیگر حل شدنی نیستند. باید اول حکومت برای مردم توسط مردم به وجود بیاید، بعد مردم می توانند برای موفقیت و پیشرفت کشورشان تلاش کنند و نتیجه بگیرند. یک نکته ی مهم این است که ایرانیان نشان داده اند در شرایطی که آزادی وجود دارد تمام تلاششان را برای پیشرفت جامعه و مردم به کار می گیرند. بسیاری از ایرانیانی که در کشورهایی زندگی می کنند که یک آزادی نسبی برقرار است به لحاظ شخصی و خدمت به جامعه بسیار موفق بوده اند. این به خوبی نشان دهنده خصلت تمایلات و فرهنگ ایرانی است که خواهان موفقیت و پیشبرد جامعه است. بنابراین پتانسیل برای پیشرفت ایران و ایرانی وجود دارد که در شرایط مناسب مغزهای متفکر ایرانی کشورمان را به نقطه ای که شایان ایران و ایرانی است، برسانند.
امیدوارم هر چه زودتر مسائل داخل ایران حل شود و حکومت برای مردم توسط مردم در ایران، به نحوی که کمتر به مردم ایران صدمه برسد، برقرار شود. در آن شرایط بسیاری از متخصصان به ایران برخواهند گشت و به پیشرفت کشور کمک خواهند کرد.
شما اگر بخواهید به بچه های ایرانی توصیه ای بکنید، آن چه خواهد بود؟
ـ توصیه من این است که تحصیلات خود را تا بالاترین نقطه ادامه دهید. از این سرمایه که تحصیلات و فکرتان است استفاده کنید، و آنرا در خدمت رفاه و نیاز مردم و جامعه به کار ببندید.
بگذارید به یکی از مطرح ترین مشکلات جوامع علمی و صنعتی نیز اقتصاد کانادا بپردازم و آن هم کمبود نو آوری و وابستگی کشور به منابع طبیعی است. منبع عظیم ثروت در کانادا منابع طبیعی است و کانادا هیچ وقت نتوانسته است به یک کشور نو آور مثل آلمان یا امریکا تبدیل شود. از او می پرسم به عنوان مدیر مرکز تحقیقاتی یکی از نو آورترین کمپانی های کانادا، ما چه موانعی داریم که بتوانیم بیشتر نو آور شویم و کمتر به منابع طبیعی وابسته باشیم؟
ـ در این زمینه چندین مانع در کانادا وجود دارد. اولین آن همان وجود ثروت حاصل از منابع طبیعی است که باعث کم رنگ شدن ضعف اقتصاد نوآوری است. کشورهایی که اقتصاد آنها بر پایه دانش و نوآوری است در یک مقطع به نقطه ای رسیدند که راه برگشت نداشتند. پس از جنگ جهانی دوم اقتصاد ژاپن کاملا از بین رفت، مردم ژاپن به این نتیجه رسیدند که باید از فکر بارور استفاده کنند. آنها با اجرای یک برنامه درازمدت توانستند خودشان را به بزرگترین اقتصاد دنیا تبدیل کنند. مثال دیگر آلمان و یا نمونه دیگر سنگاپور است که به این ضرورت رسیدند که اقتصاد خود را بر مبنای فکر بارور بنا کنند. کره جنوبی ۴۰ سال پیش هم ردیف ایران بود، در حال حاضر از نظر تولید الکترونیک بهترین و از نظر کشتی سازی دومین کشور در جهان است، چون در شمالش کشوری بود که برای آن خطر آفریده بود و قدرت را در آن دید که به جای آنکه بمب درست کند اقتصادش را بر مبنای فکر مردمانش بسازد. در همه این مثالها وجود شرایط اضطراری باعث ساختن اقتصاد قوی نوآوری شده است. در کانادا چون وضع اقتصادی نسبتا خوب است، نه شهروندان و نه دولت نیازی به این نمی بینند که اقتصاد قوی بر مبنای دانش و نوآوری داشته باشند. من فکر می کنم که کانادا نباید منتظر شرایط اضطراری اقتصادی بشود، بلکه با به وجود آوردن یک احساس ضرورت مثبت، اقتصاد نوآوری اش را تقویت کند.
بهتر است از موقیعت کنونی استفاده شود. مثلا به جای آنکه نفت را استخراج کرده و برای سوخت بفروشند، بهتر است با فکر کانادایی نفت را به مواد اولیه داروسازی تبدیل کرده، و از این راه بزرگترین صنعت شیمیایی را در کانادا به وجود بیاورند. این باعث خواهد شد که درآمد کانادا چندین برابر درآمد کنونی نفت شود و کار برای افراد بیشتری ایجاد شود. یکی دیگر از موانع عامل فرهنگی است، دیگر اینکه کانادا به رهبران نوآوری کاردان و برنامه همه جانبه نوآوری نیاز دارد که هدایت این مسیر را در پیش بگیرند و آن را با جدیت پیش ببرند.
در پایان می خواستم نظرتان را پیرامون مرکز سیاستگزاری های علمی که ما شروع کرده ایم و شما هم به ما مشورت می دهید، بگویید.
ـ سیستم نوآوری به سیاستگزاری خوب احتیاج دارد بنابر این اگر سیاستگزاری درست نباشد، نوآوری کارایی لازم را نخواهد داشت بنابر این موسساتی مانند موسسه شما که براساس خواست مردم هستند، هم باعث این می شوند که مردم بفهمند چه سیاست هایی بهتر است و هم کمک می کنند به سیاست گذاران دولت، که سیاست هایی را وضع کنند که بیشتر به درد نوآوری کانادا بخورد. بنابر این کار شما بسیار مهم است و من به شما تبریک می گویم که این کار را شروع کردید و امیدوارم که در کارتان موفق باشید.
در پایان از شما و از نشریه شهروند متشکرم که چنین فرصتی را به من دادید.
آقای پدرام معلمیان تعجب می کنم که این حرف را می زنید. این مصاحبه که یک مصاحبه سیاسی نیست. من فکر می کنم که فقط در فرهنگ ها و جوامعی مثل ماست که اعتقادات سیاسی آدم ها برای تمام عمر به سینه شان سنجاق می شود. حرف شما زمانی محلی از اعراب داشت که با ایشان سر مسائل سیاسی صحبت می شد و از مواضع ایشان چیزی پرسیده نمی شد. با ایشان در مقام یک دانشمند صحبت شده و بس. حرف شما مثل این است که سخنرانی دعوت بشود و بعد از اجرای سخنرانی اش که مثلا در مورد تازه ترین فیلمش بوده حضار از زمین و زمان از او بپرسند الا موضوع سخنرانی اش. این معضل فرهنگی را به راستی ما باید کم کم حل کنیم. با این که می دانیم و هزار بار هم با خودمان زمزمه کرده ایم که هر نکته جایی دارد…. باز در عمل فراموش می کنیم. .
با احترام فراوان به دکتر مهابادى که او را از نزدیک از سال ١٩٨٣ میشناسم، مگر میشود مصاحبه اى با وى کرد و حتى یک اشاره کوتاه هم به بیش از سى سال عضویت او در شوراى ملى مقاومت و حداقل ٢٠ سال نمایندگى آن، منجمله استقرار در پاریس و بغداد، شرکت در همه جلسات آن شورا در زمان عضویت بنى صدر و حزب دموکرات و بعدا ازدواج رجوى ها و خودکشى (عملیات) فروغ جاودان و همه فراز و نشیبهاى مجاهدین و شورا تا به امروز نکرد؟ آیا این بنابه خواست ایشان بود یا کوتاهى شهروند ؟