شهروند ۱۱۸۰ ـ ۵ جون ۱۳۸۷
اشاره:

جامعه ی آلمان، جامعه ای مهربان با مهاجر نیست. این را از بسیاری از مهاجران شنیده ایم. اقدامات خشن جوانان نئونازی علیه مهاجران ویتنامی و ترک و آتش زدن اقامتگاه آنان چند سال پیش را در خبرها خواندیم. اما گذشته از این خشونت عریان، خشونت پنهانی هم وجود دارد که آن عدم پذیرش مهاجران و ممانعت از ادغام آنان در جامعه ی میزبان است.
یازده سال پیش، دو ماه در کلن آلمان به سر بردم و دوستان قدیمی بسیاری را دیدم و مهمانشان بودم. تقریبا تمامی آنها از زندگی در آنجا احساس رضایت نداشتند. اکثر آنها بیش از ۱۵ سال بود که در آلمان اقامت داشتند ولی هنوز احساس تازه مهاجر بودن داشتند و به دنبال راهی برای رفتن به جایی دیگر و بیشتر از همه کانادا. آنها میگفتند، یافتن کار در رشته ی تخصصی، حتی برای آنان که در آلمان تحصیل کرده اند، کار آسانی نیست. می گفتند، نگاه ناهمدلانه و نژادپرستانه ی موجود آلمانی ها، فضای سردی را برای آنان به وجود آورده است. حتی آن زمان هنوز ایرانیان پناهنده، نتوانسته بودند شهروندی آلمان را دریافت کنند و در نتیجه گذرنامه ی آلمانی هم نداشتند و برای سفر به سایر کشورها باید از برگه های مسافرتی یا گذرنامه های مخصوص پناهندگان استفاده می کردند. این باعث میشد به جایی که در آن زندگی می کردند احساس تعلق نداشته باشند.
وقتی با دوستم برای خرید به فروشگاه می رفتیم، سر هر چیز کوچکی، از جای پارک ماشین گرفته تا پرسیدن سئوالی از صندوقدار، دوست من از کوره در می رفت. می گفتم هنوز نتوانسته ای بعد از پانزده سال با اینها کنار بیایی؟ می گفت، آنها نمیتوانند با ما کنار بیایند، جای پارک مال من بود ولی چون او آلمانی بود فکر میکرد من باید جایم را به او بدهم برای همین با من جروبحث کرد.
در جامعه ی آلمان البته ما ایرانیان موفق هم داریم ولی موفقیت به این راحتی میسر نشده است. در حوزه ی هنر، هنرمندانی در تئاتر، آواز و موسیقی در این جامعه سرشناس شده اند و مورد احترام. در حوزه های دیگر هم حتما موفقیت هایی داشته ایم که همکارم جواد طالعی که در آلمان ساکن است، هر از گاهی از این موفقیت ها آگاهمان میکند و امیدوارم که بیشتر ما را با این ایرانیان موفق آشنا کند.
هفته ی گذشته، در تورنتو، میزبان زوجی از آلمان بودیم که هر دو در حوزه های کاری خود موفق اند. هما موسوی روانشناس اجتماعی در حوزه زنان و همسرش دکتر حمید احمدی مدیر انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران در برلین.
گزارش سخنرانی دکتر احمدی در دانشگاه تورنتو را در چند شماره ی گذشته شهروند خواندید. در دفتر شهروند میزبان خانم موسوی شدیم تا از نحوه ی کار ایشان به عنوان یک مهاجر سیاسی ایرانی موفق در آلمان در حوزه زنان بشنویم.

هما موسوی در سال ۱۹۸۳ به دلایل سیاسی همراه با همسر و فرزندش از ایران گریخت و به شهر کابل در افغانستان رفت. دو سال و نیم در آنجا بودند تا به پراگ رفتند. در آنجا هم یک سال و نیم زندگی کردند. در سال ۱۹۸۷به مدت یک سال به آلمان شرقی رفتند و در می ۱۹۸۸ از برلین شرقی به برلین غربی نقل مکان کردند و از آن زمان در برلین زندگی میکنند.
هما موسوی زبان و ادبیات انگلیسی را در ایران و انگلستان خواند. در آلمان در رشته روانشناسی اجتماعی تحصیل کرد و فوق لیسانس گرفت. در همین مدت دوره های مختلف از جمله مدیریت و مشاور خانواده و دوره های مخصوص به روان درمانی را در آلمان گذراند.
کار خودش را در آلمان از سال ۱۹۹۳ شروع کرد. اولین پروژه ای که کار کرد پروژه ی خارجی ها بود.

پروژه ی خارجی ها چه بود؟
ـ در این پروژه زنان خارجی دوره ی یکساله می بینند تا بعد بتوانند کار پیدا کنند و خودکفا شوند. من به عنوان معاون رئیس این پروژه کار میکردم و بیشتر کارم در زمینه سازماندهی بود و همچنین گاهی تدریس بود. دو سال در آنجا کار کردم. بعد از آن، دوره مدیریت را گذراندم و بعد کار خودم را در خانه ی زنان شروع کردم. من جزو اولین زنان خارجی در این پروژه بودم که علاوه بر کار مشورتی زنان، مسئولت امور مالی را نیز عهده دار بودم.

خانه ی زنان چه خدماتی به زنان ارائه می کرد؟
ـ در برلین ۵ خانه زنان داریم. خانه ی زنان، خانه هایی هستند که زنان میتوانند وقتی مورد خشونت خانگی واقع میشوند با بچه های خودشان به آنجا بیایند و بمانند و مشاوران برای مشکلات آنها راه حل هایی را می یابند. آنها در ایام اقامت شان در این خانه ها، تصمیم میگیرند که چه راه حلی برای مشکل خود انتخاب کنند. اساس کار مشاورین در این خانه ها کمک به تقویت استقلال فردی آنان است. مشاورین تلاش می کنند تا اعتماد به نفس این زنان را تقویت نمایند.
در این خانه ها، کار در دو بخش انجام میشود؛ یک بخش کار با بچه ها و یک بخش هم کار با مادران است.

از لحاظ آماری بیشتر زنان مهاجر به شما مراجعه میکنند یا آلمانی ها؟
ـ زمانی که من در آنجا کار میکردم تعداد هر دو بخش از مراجعین تقریباً برابر بود ولی بعدها تعداد مهاجران افزایش پیدا کردند. البته من الان آنجا کار نمیکنم.

الان کجا کار می کنید؟
ـ من حدود هشت سال است که در پروژه ای دیگر برای زنان کار میکنم که این پروژه از سال ۱۹۸۲ کار خودش را به طور رسمی شروع کرد. در این پروژه، ما به زنانی که در بحران های روحی و روانی به سر میبرند، مشورت میدهیم و نوع مشاوره ی ما تلفنی است. تنها برای خارجیان است که مشاوره ما رودررو انجام می گیرد، چون از نظر زبان، ارتباط تلفنی برای برخی ها مشکل است ولی اگر کسی نخواهد مراجعه کند و بخواهد مشکلش تلفنی حل شود هیچ اجباری نیست. من یکی از دو مسئول این پروژه هستم.

آیا میشود کار شما را مددکار اجتماعی خواند؟
ـ شاید بشود گفت روانشناس و مددکار اجتماعی تواماً.

ویژگی های این پروژه را بفرمایید.
ـ پیشینه ی این پروژه از جنبش زنان دهه ی ۱۹۶۰ آلمان می آید. به عنوان یک نهاد اجتماعی مستقل از دولت پایه گذاری شد. البته در این پایه گذاری، زنانی که در بیمارستان های روانی کار میکردند مثل متخصصان روانپزشک و پرستاران نقش داشتند. پس از دهه ۱۹۷۰ ، جنبش زنان تقریباً به تمامی بخش هایی که زنان دارای مشکلات و معضلات خاص بودند، توجه کردند. در رابطه با این بخش به این نتیجه رسیدند که وضعیت زنان در بیمارستان های روانی بسیار وحشتناک است و در همین دوران بود که رفرم هایی در بیمارستان های روانی انجام شد، زیرا این مکان ها جاهای بزرگی بودند که متخصصان نمیتوانستند به تمامی بیماران رسیدگی کنند.
این پروژه با یک تلفن آغاز شد. عده ای از زنان جمع شدند و گفتند: ما یک شماره تلفن میدهیم برای زنانی که در بیمارستان های روانی هستند. می خواهیم ببینیم که آیا آنها با ما ارتباط برقرار میکنند. چون آنها در بیمارستان ایزوله شده بودند. وقتی آن شماره تلفن را اعلام کردند، این تلفن روز و شب زنگ زد و اینها دیدند اصلا قابل کنترل نیست، از بس تقاضا بالا بود. بعد دیدند، می باید پروژه ای را پایه گذاری کنند که دو هدف را دنبال کند:۱ ـ جلوگیری از پیشرفت پیشامدهای بحران های روحی تا سروکارشان به بیمارستان ها و کلینیک های روانی کشیده نشود و بحران های روحی شان عمیق تر نشود.۲ـ زنانی که دچار بیماریهای روحی و روانی هستند بتوانند راهی به خارج پیدا کنند یعنی با انسان های عادی صحبت کنند و با خارج از آن کلینیک ها ارتباط پیدا کنند و به جای این که با قرص و دارو درمان شوند از طریق صحبت کردن به آنها کمک شود. بدین ترتیب، آنان خود را همواره به عنوان مریض روانی و جدا از جامعه احساس نکنند.
این زنان که ایده ی این پروژه را در آغاز طرح کردند، زنان فمینیستی بودند که از جنبش زنان می آمدند و برخی نیز از متخصصان این بخش ها بودند. در آغاز، کارشان داوطلبانه بود. حدود ۵ سال این کار داوطلبانه از سوی زنان معتقد به حقوق زنان و متخصصین در این رشته ادامه پیدا کرد. آنان تصمیم گرفتند طرحی را برای گرفتن بودجه به دولت ارائه دهند و اهداف خود را در آن آشکار کنند.
در ۱۹۸۲ این طرح از سوی دولت استان برلین پذیرفته شد و از آن سال به بعد، دولت این پروژه را از لحاظ مالی به عنوان یک نهاد مستقل اجتماعی حمایت کرده است.

چه دستاوردهایی داشته است؟
ـ ما در سال حدود ۱۰۰۰ مددجوی تلفنی داریم. ما به آنان کمک می کنیم و حمایتشان می کنیم و کمک های اجتماعی موجود در سطح استان را معرفی می کنیم. بسیاری از آنان از سازمان ها و ارگان هایی که کمک های اجتماعی می کنند، اطلاعی ندارند. ما میتوانیم با بررسی نوع مشکل تماس گیرنده، آنان را برای ارجاع به محل های مورد نیازشان هدایت کنیم.
وقتی کسی در مرحله ای از بحران روحی است، خیلی راحت میتواند با ما تماس بگیرد و میتواند با یک تماس تلفنی به راحتی ساعت ها با مشاوران ما صحبت کند و ما سعی میکنیم حرفهایش را گوش دهیم. همه این مشاوران دوره های روانشناسی دیده اند و ما سعی میکنند برای مشکل مراجعه کننده راه حل پیدا کنند. این یکی از متدهای کاری ما است.

آیا موفق بوده اید؟
ـ من فکر میکنم موفق بوده ایم چون هنوز که هنوز است نه تنها تعداد مراجعه کنندگان به ما کاهش پیدا نکرده، بلکه افزون هم شده است. البته، ممکن است شکل های مشکل ها تغییر کرده باشد. مثلا این روزها در مورد مهاجران، مسئله ی ازدواج های اجباری موضوع روز است. در مورد آلمانی ها مسائلی از قبیل مورد تهدیدهای روانی و حتی فیزیکی از سوی همسر یا شریک زندگی شان که در مرحله جدایی بسر می برند.

مشکلات مهاجران بیشتر چیست؟
ـ ما قبلا کمتر مراجعه کننده مهاجر داشتیم که یکی از دلایل آن مسلط نبودنشان به زبان آلمانی بود و دیگر آنکه مهاجران راه حل دیگری را برای مشکلات خودشان پیدا میکردند و یا نمیکردند. بسیاری از آنان شناختی از وجود چنین سازمان های کمک رسانی نداشتند و یا هنوز ندارند. ولی به هر حال، به ما مراجعه نمی کردند. امروزه میتوانیم بگوییم تغییر عمده ای کرده و مهاجران با ما تلفنی تماس میگیرند و وقتی ما می ببینیم از طریق تلفن نمیشود مشکلاتشان را حل کرد، آنان را دعوت میکنیم تا بیایند تا از طریق تماس رودررو به آنها کمک کنیم.
یکی از عمده دستاوردهای ما این بوده که با این کار، زنان خارجی به ما اعتماد میکنند و رابطه ای براساس اعتماد ایجاد میشود و از این طریق بهتر میتوان به آنها کمک کرد. ضمناً وجود مشاور خارجی – که غالباً خود پیشینه زندگی مهاجرت داشته و یا دارد و نیز از چنین مسیر زندگی عبور کرده – در اینگونه سازمان ها باعث می شود که زمینه بیشتری از نظر روحی برای مراجعه آن ها فراهم شود.

اسم مرکز شما چیست و چند کارمند دارد؟
ـ اسم مرکز ما به آلمانی یک کلمه است Frauenkrisentelefon ولی ترجمه اش به فارسی، می توان آن را در یک جمله ترجمه کرد: “کمک رسانی از طریق مکالمه تلفنی به زنانی که دچار مشکلات روحی هستند.” در این پروژه دو نفر مسئول همطراز هستند، یک نفر روانشناس اجتماعی و یک نفر روانشناس درمانی. هشت زن روانشناس هم به عنوان مشاورین در این پروژه به شکل داوطلبانه کار میکنند که جمعاً تعدادمان ۱۰ نفر می شود. این ۸ نفر مشاوران زن از طریق ما کارآموزی میشوند که اغلب دارای تحصیلات دانشگاهی در رشته های روانشناسی هستند و پس از سه تا شش ماه کارآموزی به مدت یک سال یا بیشتر برای این پروژه داوطلبانه و بدون دریافت حقوق کار میکنند و این کار تا کنون به همین شکل ادامه پیدا کرده است. در واقع کار ما به دو صورت است، یعنی آموزش دادن به داوطلبان و یکی هم مشورت دادن به متقاضیان.

در میان داوطلبانتان هم مهاجران حضور دارند؟
ـ متاسفانه تاکنون داوطلب مهاجر کم داشته ایم. ولی در چندین مورد و اغلب مهاجران مراجعه کننده برای کار داوطلبانه از آمریکای لاتین بوده اند.

آیا سعی کرده اید آنها را جلب کنید؟
ـ بله، با آگهی هایی که میدهیم، ذکر می کنیم که ما به مشاورینی که از جمله به زبان مادری مشورت بدهند، نیازمندیم. ولی متاسفانه مراجعه کننده زیاد نبوده. این امر دلایل مختلفی دارد. به عنوان مثال، یک علت آن است که مهاجران می خواهند در ازای این کار، حقوق دریافت کنند یا زندگی خودشان را تأمین کنند و نمی توانند کار داوطلبانه داشته باشند، ولی برای زنان آلمانی به دلایل مختلف این زمینه بیشتر فراهم است. یکی دیگر از دلایل هم شاید بتواند این باشد که مشاوره در زمینه مسائل روحی و روانی کار ساده ای نیست و تسلط به زبان آلمانی هم به آن اضافه می شود که در آن نقش بزرگی دارد.

گفتید برنامه استانی آیا در استان های دیگر هم چنین پروژه هایی هست؟
ـ بله هست ولی به این شکل و شیوه، و پیشینه ی تاریخی، ما جزو اولین پروژه ی زنان در این زمینه در سراسر آلمان هستیم.

چه تعداد ایرانی در برلین زندگی می کنند؟ آیا مراجعه کننده ایرانی هم دارید؟
ـ حدودا هفت هزار و پانصد نفر. ما مراجعه کننده ایرانی هم داریم. به دلایل مشکلات خانوادگی یا همسر، مسائلی چون ازدواج های نامناسب که یکی از اشکال آن به عنوان «ازدواج های پستی» معروف شده است. اینگونه ازدواج های نامناسب مشکلاتی را به وجود می آورد. مسائل دیگر در این زمینه ها، مانند مسئله ی افسردگی و دوری از میهن و همینطور مسائلی چون تربیت بچه ها. در آلمان نوجوانان از ۱۶ سالگی می توانند از خانه خارج شوند. این موضوع برای برخی از خانواده ها مشکلاتی را به وجود می آورد و نمی دانند با اینگونه مسائل چگونه برخورد کنند و چگونه رابطه ای با فرزند خود برقرار کنند و یا او را در راهی که در پیش می گیرد، حمایت کنند. زنان تنها، که بچه هایشان بزرگ شده و از خانه رفته اند و شکل زندگی شان از حالت طبیعی اش خارج شده است، همچنین بخشی از این زنان، جزو مددجویان ما هستند. همچنین آن دسته از بیماران جسمی که پیامد آن دچار بیماریهای روحی بوده است. من با مراجعین هموطن مان و نیز دیگر فارسی زبانان مراجعه کننده به فارسی صحبت میکنم و به فارسی مشاوره میدهم. بسیاری از این مددجویان، زمانی که دچار مشکلی در زندگی با همسر یا شریک زندگی شان می شوند و کار به نامه نگاری به دادگاه و وکیل می رسد، در خواندن و درک نامه های حقوقی به مشکل برمی خورند و در این گونه مواقع، آنان از این امکان استفاده میکنند. مثلاً از نامه هایی که دریافت میکنند برای ما می آورند تا برایشان ترجمه کنیم و تازه پس از فهمیدن محتوای نامه باید کمکشان کرد که تصمیم درست را در قبال آن بگیرند.

ویژگی های این پروژه چیست؟
ـ ما سه مسئله برایمان مهم است. اول اینکه زنها در هر جا که هستند بتوانند با ما تماس بگیرند، برای همین تلفن را انتخاب کردیم. دوم اینکه ما هیچ اسم و آدرس و شماره تلفنی را یادداشت نمیکنیم تا زمانی که خود شخص بخواهد شماره و اسمش را بدهد. یعنی اصل این است که گمنام بمانند تا بتوانند حرفشان را بزنند. سوم اینکه، ما به عنوان زن حرفهای او را می شنویم و باور داریم و مشاوره ی خودمان را براساس مشکلاتی که زنان در جامعه دارند، می بینیم. یعنی مشکل افراد را تنها شخصی نمی بینیم و سعی می کنیم آن را هم در کل و هم در جزء ببینیم. و کسانی که با ما کار میکنند هم همین نگاه را در این کار دارند.
بسیاری از پروژه های مربوط به زنان در درون شبکه ای به هم مربوط هستند که به آن شبکه ی کمک رسانی به زنان میگویند. در این شبکه، ما با هم تبادل نظر و همکاری میکنیم و با کار یکدیگر آشنا میشویم که این برای مشاوره ی ما نقش مهمی را ایفاء میکند، چون وقتی متقاضی مشکلی دارد ما میتوانیم آنها را به مکان درست راهنمایی کنیم و بفرستیم.
هدف ما این است که به همه زنان مهاجر و یا آلمانی، بیمار روحی و یا سالمند کمک کنیم و مسائل و مشکلات آنان را بفهمیم. ما نگاه حساسی در رابطه با برخوردهای غیرانسانی و نژادپرستانه داریم. و در مشاوره با زنان مهاجر از این زاویه هم با دقت برخورد می کنیم، یعنی ما بر این عقیده هستیم که تبادل فرهنگی می تواند کیفیت کاری مشاورت را بالا ببرد.

از چه روش هایی برای معرفی خودتان به جامعه استفاده میکنید؟
ـ با روزنامه ها در ارتباط هستیم و بیشتر با روزنامه های محلی. تلفن ما در آنها درج میشود و زنان میتوانند از این طریق ما را پیدا کنند. و همچنین سایت اینترنتی مان، بروشورهای تبلیغاتی داریم که آنها را در جاهای مختلف یا از طریق پست یا شخصی پخش میکنیم. روزهای مشخصی در سال در مکان های خاصی، سازمان هایی که کار اجتماعی میکنند با داشتن غرفه در آنجا شرکت میکنند و مردم از آنها دیدن میکنند و با کار این سازمانها آشنا میشوند و هر سازمانی کار خودش را معرفی میکند و ما از این طریق هم عمل می کنیم.
در سمینارهایی که برگزار می شود مثل سمینارهای افسردگی، زنان و خشونت خانگی و … ما پروژه ی خودمان را در آنجا معرفی میکنیم.

به عنوان آخرین پرسش، آیا از زندگی در آلمان راضی هستید؟
ـ من ۱۵ سال است که در آلمان کار میکنم و حدود ۲۰ سال است که در این کشور زندگی می کنم و در اینجا تحصیل کرده ام. دوستان آلمانی زیادی دارم و الان می توانم بگویم که در مجموع با مسائل جامعه آلمان آشنایی دارم ولی تا به اینجا برسم که با سیستم زندگی و مردم آلمان آشنا شوم، مثل بسیاری از ایرانی ها و خارجی ها تجارب تلخ پدیده راسیستی را هم از سر گذرانده ام. در این رابطه به یکی دو مورد از تجربیات شخصی ام می توانم اشاره کنم. به عنوان مثال، در دانشگاه امتحان داشتیم و من گاهی نمره های خوبی میگرفتم. روزی یکی از آلمانی های همکلاس به من گفت، هیچ کس باور نمیکند که این واقعا نمره ی خودت است. چون من آلمانی نبودم، برایش قابل فهم نبود که یک خارجی هم بتواند به زبان آلمانی نمره ای بیشتر از او بگیرد. نمونه ی دیگر، وقتی در اداره کار آلمان به دنبال کار میگشتم با این مسئله (نژادپرستی) مواجه شدم و میتوانم درک کنم که در مجموع مهاجران دیگر هم احتمالاً اینگونه مشکلات را داشته اند.
من تا دریافت پناهندگی سیاسی در آلمان، که مدت ۵ سال طول کشید، یعنی در آن دوره ۵ ساله اجازه کار نداشتم. در آن زمان قانون کار در آلمان چنین بود که اگر کسی مثل من کاری را پیدا کند ولی اجازه کار نداشته باشد، اول باید آن کار به آلمانی ها داده شود. در آن روز مراجعه ام به اداره کار مسئول مربوطه در آن اداره زنگ زد به آنجایی که من آن کار را پیدا کرده بودم و به آن ها گفت: چطور آن کار به من داده شده و به دیگر آلمانی های داوطلب نداده اند. آنان مجبور شدند دلایلی را بیاورند که چرا آن کار به من داده شده. یکی از دلایل آن ها این بود که من علاوه بر آلمانی های داوطلب می توانم به زبان های فارسی و انگلیسی هم سرویس بدهم. و با این تحصیلات و به همین دلیل آن ها مرا انتخاب کرده اند و به من نیاز دارند. در آن مقطع از زندگی ام در آلمان بود که با قانون کار برای خارجیان آشنا شدم. اینجا آلمان است که در درجه اول باید کار به آلمانی ها داده شود، بعد اروپایی ها و بعد ترک ها و در درجه آخر بقیه مهاجران.
در آن روز، مسئول اداره کار در موقع حرف زدن با من، اصلا به من نگاه نمیکرد. موقع خداحافظی به او گفتم، شما به هنگام صحبت و سئوال کردن از من حتی یک بار هم به من نگاه نکردید. او پاسخی نداد و فقط خداحافظی کرد.


من اما به صورت بشاش و مهربان خانم موسوی نگاه کردم و با گفتن به امید دیدار دوباره، او را بدرقه کردم.