زنان کشته می شوند، سوزانده می شوند، به آن ها تجاوز می شود، اسید به رویشان پاشیده می شود، اعدام می شوند… نباید بپرسیم چرا؟ نباید از خشم، نهادهای این زن کشی را از اتاق خواب تا پارلمان دولت ها، محیط دانشگاه ها، خیابان و اتوبوس، هتل و محل کار در هم بکوبیم؟ خودکشی فریناز خسروانی در مهاباد و تجاوز دسته جمعی و سپس به آتش کشیدن بدن فرخنده در کابل دو نمونۀ فجیع موج زن کشی است.

اما بیایید تأملی جدی بکنیم و بپرسیم چه روابطی در جامعه حاکم هست که شرایط سرکوب زن را تا حد مرگ تسهیل می کند، مجاز می کند، قانونبندی می کند و شرعی می کند؟

خشونت علیه زنان یکی از اشکال متعدد اعمال سلطۀ جنسیت مرد بر زنان است. مردسالاری یک نظام است و همه مولفه های جامعه را شکل می دهد؛ مجموعۀ پیچیده ای از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ایدئولوژی، زبان، هنر و مذهب و ادبیات است. خشونت مردسالاری هم محدود به خشونت خانگی، خانوادگی و بدنی نیست. خشونت دولتی، قانونی، مذهبی، ملی و زبانی شرایطی را به وجود می آورد که زنان تسلیم این نظام بشوند و جرأت نکنند به فکر سرنگونی آن باشند

فریناز خسروانی

فریناز خسروانی

.

اعمال خشونت علیه زنان و کسب رضایت آن ها به قبول مردسالاری دو رویۀ یک سکه هستند و از آسیا تا آمریکای شمالی و آفریقا و خاورمیانه یک نظام بین المللی را تشکیل می دهد. مردسالاری همه جا به مثابه یک مولفه نظام سرمایه داری و روابط فئودالی و برده داری، جنگ وحشیانه ای علیه زنان به راه انداخته است. اگر پیوندهای محلی و جهانی، ملی و بین المللی را نبینیم از درک این خشونت در مهاباد عاجز خواهیم بود و نمی توانیم پروژه ای انقلابی برای سرنگونی این نظام داشته باشیم.

به مرگ فریناز فکر کنیم و بنگریم به گزارش ها و تحلیل ها از این تک نمونه زن کشی تا ببینیم درک محدود و تئوری غلط چگونه خود منجر به «خشونت تئوریک» علیه زنان می شود. دو مفهوم غالب در این تحلیل ها «آبرو» و «ناموس» است. برای نمونه، رویا طلوعی می نویسد «در واقع مرگ فریناز برای حفظ “آبرو” بوده است چرا که می دانسته زندگی اجتماعی که از آن پس در انتظار اوست روزانه صد بار او را به لحاظ روحی و روانی خواهد کشت.» (رویا طلوعی، «مخرج مشترک “ناموس” و “آبرو” در دو روایت مرگ آلود»، گویا نیوز، یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴)

او به درستی می گوید که «زن ناموس هیچکس نیست» و «اختیار تن زن با خود زن است» اما به نادرستی توصیه می کند که «برای تغییر فرهنگ مردسالار و به رسمیت شناختن حق زنان، هر فردی باید از خود شروع کند و همین امروز.»

این نوع نظریه پردازی مرگ فریناز را از ساختار مذهبی، مردسالاری، سرمایه داری نظام جمهوری اسلامی جدا می کند و با مفاهیم «آبرو» و «ناموس» که زادۀ این نظام است توضیح می دهد و مبارزه با خشونت علیه زنان را به یک اقدام فردی تبدیل می کند. آن هم اقدام برای تغییر فرهنگ مردسالار و به رسمیت شناختن حقوق زنان، غافل از اینکه در کشورهایی که «حق زنان» به رسمیت شناخته شده و خشونت بر زنان جرم تلقی می شود ـ سوئد، فرانسه، انگلستان، کانادا، آمریکا… زن کشی هنوز ادامه دارد. فقط به این چند آمار توجه کنید: از هر سه زن در جهان یکی به دست مردی که به او نزدیک هست کشته می شود، دو میلیون و نیم زن وارد بازار فحشا و تجارت سکس می شوند، در کانادا به طور متوسط هر شش روز یک بار زنی کشته می شود، تا امروز بیش از ششصد زن بومی کانادایی سر به نیست شده اند، سیستم قضائی در کانادا سالانه ۶۸۴ میلیون دلار خرج مسئله خشونت علیه زنان می کند، پلیس ۱۸۷ میلیون دلار خرج می کند و ۲۹۴ میلیون خرج مشاوره و آموزش می شود. کل هزینه خشونت علیه زنان در جامعه کانادا بیش از یک بیلیون دلار در سال هست! (نگاه کنید به سایت www.bwss.org).

یکی دیگر از موارد «خشونت تئوریک» در هم تنیده شدن شوونیسم ملی و شوونیسم مردانه است. برای نمونه سایت «مسئله کرد» از فاجعۀ مرگ فریناز خبر می دهد و می نویسد که «مامور امنیتی قصد بی ناموس کردن این زن شجاع کرد را داشت» و زنان کرد با اعتراضات خود نشان داده اند که «نمی گذارند دشمن ناموس آن ها را لکه دار کند.» این دیدگاه بدن زن را «ناموس» ملت می داند و به جای گسترده کردن و جهانی کردن مبارزۀ زنان علیه خشونت، احساسات ملی را برای مقابله با این جنایت تهییج می کند. خطای این دیدگاه در این هست که ساختار مردسالارانه و طبقاتی را در ملت خود نمی بیند و بر این گمان هست که ناسیونالیسم پدیده ای مردسالارانه نیست. این دیدگاه در واقع زنان کرد را تشویق به تمکین در مقابل مردسالاری ملی می کند.

واکنش به حق و عادلانه مردم مهاباد، به ویژه جوانان، به خودکشی فریناز نشان دهندۀ روحیه مبارزه جوی آن هاست. طغیانی است علیه فضای امنیتی، ستم ملی، شرایط سخت اقتصادی حاکم بر کردستان که به یکی از مناطق «محروم» مملکت مشهور است. بیش از ده درصد بیکاری، سطح بالای اعتیاد، طلاق، خودکشی، قتل های «ناموسی» و در سال های اخیر اعدام های زندانیان سیاسی کرد از جمله فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی این منطقه را به آتشی زیر خاکستر تبدیل کرده است. رژیم اسلامی ستم ملی، ستم جنسیتی و استثمار طبقاتی بر خلق کرد و دیگر خلق های ایران اعمال می کند

فرخنده به دست جماعت خشمگین و متعصب در افغانستان کشته شد

فرخنده به دست جماعت خشمگین و متعصب در افغانستان کشته شد

.

بسیار دل انگیز است دیدن اعتراضات آزادیخواهان کرد در دیاربیکر و اربیل و دیگر شهرها، اما جنگ علیه زنان کرد بخشی از جنگ گستردۀ جهانی مردسالاری و سرمایه داری علیه زنان است. دو جبهه متحد این جنگ مذهب و امپریالیسم است؛ اتحادی که امروز خاورمیانه و شمال آفریقا را به جهنمی برای اکثریت مردم و مخصوصا زنان تبدیل کرده است. این جنگ روز به روز وسیع تر شده و بدون دست زدن به انقلاب جهت سرنگونی این نظام این جنگ ادامه خواهد داشت. بنابراین در این شرایط بدانیم که شورش روا است! انقلاب حق است، به ویژه حق زنان است!

نظامی که هم زیر پرچم شریعت و هم در لوای «برابری قانونی» مدام مرتکب جنایت علیه زنان می شود باید برچیده شود. این دنیای پوسیدۀ مردسالاری ـ مذهبی ـ سرمایه داری شایستۀ ما نیست.

* پرفسور شهرزاد مجاب، رئیس انستیتوی مطالعات زنان و استاد دپارتمان آموزش بزرگسالان و مشاوره روانشناسی دانشگاه تورنتو است.