دموکراسی آمریکایی اگرچه وجوه اشتراکی با انواع دیگر حکومت های مردم محور در دنیا دارد، اما از جهاتی در نوع خود بی همانند است. وجود تنها دو حزب عمده و ناگزیری رأی دهندگان به گزینش یکی از نامزدهای دو حزب، یقینا جزء نقاط قوت دموکراسی امریکایی نیست و به دلیل ساختار سرمایه محور جامعه، تلاش هایی هم که در دهه های اخیر برای شکستن این انحصار سیاسی و به وجود آوردن یک حزب نیرومند و تأثیرگذار سوم صورت گرفته تاکنون با شکست روبرو شده است.
در مقایسه دموکراسی آمریکا با همسایه شمالی اش کانادا می توان دید که این فقدان تعدد احزاب و وجود رقابت واقعی بین آنان، چگونه به زیان مردم آمریکا عمل کرده است. در کانادا که تعدد و تنوع احزاب وجود دارد، در ۵ دهه گذشته بسیاری از دستاوردهای عمده اجتماعی از جمله بهداشت و درمان و آموزش همگانی رایگان، بازنشستگی و برخورداری از حداقل درآمد برای سالمندان و… نه ناشی از رقابت دو حزب عمده ای که به تناوب قدرت را در اختیار داشته اند ـ حزب های محافظه کار و لیبرال ـ بلکه ناشی از وجود حزبی کوچک ـ حزب دموکراتیک نو ـ بوده که هرگز به طور مستقیم قدرت را در اختیار نداشته و میزان آراء و شمار کرسی هایش در پارلمان از ۲۰-۱۵ درصد فراتر نرفته و با این حال مردم توانسته اند از آن به عنوان پارسنگ تعادل قدرت سیاسی استفاده کنند و دستاوردهای درخور توجهی داشته باشند. فقدان چنین اهرمی در روند انتخاباتی آمریکا عملا موجب بسته شدن دست رأی دهندگان امریکایی و ناگزیری شان به انتخاب بین بد و بدتر ـ که در عمل تفاوت چندانی هم باهم ندارند ـ شده و در ترازوی تعیین نتیجه انتخابات کفه “پول” به طور محسوس بر کفه “رأی” ـ به عنوان نماد اراده مردم ـ سنگینی می کند.
چهار سال پیش در همین روزها، ایالات متحده در گرماگرم مبارزات انتخاباتی پرشوری بود که هیجان آن از مرزهای آمریکا فراتر رفته و به سرزمین های دیگرهم کشیده شده بود. این شور و هیجان فوق العاده ناشی از وجود سیاستمدار جوان و جذابی به نام باراک حسین اوباما بود که با شعارهای دلفریب “تغییر” و “آری ما می توانیم” به مردم آمریکا که از سیاست های جرج دبلیو بوش خسته شده بودند نوید دگرگونی های عمده در سیاست داخلی و خارجی این ابرقدرت یکه تاز را می داد.
تب اوباما گرایی چنان بالا گرفت که احساس بر خرد و منطق غلبه کرد و کمتر کسی به این نکته فکرکرد که خوش قدوبالایی و مهارت در سخنوری الزاما به معنای واجد شرایط لازم بودن برای اداره یک کشور مدعی ابرقدرتی دنیا نیست. اگر هم کسانی کوشیدند در این مورد هشداری دهند، صدایشان در میان هیاهوی هواداران احساساتی باراک اوباما محو شد و به گوش نرسید. در نتیجه، در روز اخذ رأی باراک اوباما با بیش از ۶۹ میلیون رأی ـ ازمجموع ۱۳۱ میلیون ـ بر رقیب جمهوریخواه خود پیشی گرفت و آماده نقل مکان به کاخ سفید شد. چندماه بعد، در ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹، این نقل مکان انجام شد و از آن روز تاکنون، که بیش از چندماه به پایان دوره اول ریاست جمهوری باراک اوباما باقی نمانده، با بیشترین ارفاق و اغماض هم نمی توان گفت که در کارنامه او نمره هایی قابل قبول ـ درخشان پیشکش ـ وجود دارد. مهم ترین عاملی که موجب این کارنامه ضعیف ـ اگرنه مردود شده ـ خصلت تردید و بی تصمیمی و تمایل به سازشکاری او در موارد حساس و سرنوشت ساز است که برای رهبری کشوری که مدعی ابرقدرتی بی منازع جهان است می تواند فاجعه آفرین باشد. دود این خصلت به چشم ما مردم ایران هم رفته است. چندماه پس از استقرار باراک اوباما در کاخ سفید، به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم در حکومت آخوندی برگزار شد و مردم با این توهم که با دست رد زدن به سینه نامزد مورد حمایت سیدعلی خامنه ای خواهند توانست پای “تغییر” را به ایران نیز بازکنند به پای صندوق های رأی رفتند و پس از آن که با نهایت تلخکامی دریافتند که در نظام ولایت مطلقه فقیه از این خبرها نیست و طبق فتوای کتبی مقام معظم رهبری، هرگاه رأی اکثریت مطلق مردم با رأی ولی مطلقه فقیه متفاوت باشد رأی رهبر معظم ارجحیت دارد، به خیابان ها ریختند و با دادن قربانیان پرشمار صحنه هایی آفریدند که در حافظه تاریخ ماندگار خواهد ماند. در این رودررویی، مردم بی سلاح و بی دفاع در برابر نیروهای سرکوبگر آموزش دیده و تا بن دندان مسلح ولی مطلقه فقیه قرار گرفته بودند و در نتیجه دستکم به پشتیبانی معنوی کشورهای تأثیرگذار در عرصه جهانی و در رأس آنها امریکا نیاز داشتند. این نیاز را مردم چند ماه پس از آغاز قیام خود با شعار: «اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما» بیان کردند، اما باراک اوباما استاد مسلم سخنوری گویی که لال شده باشد ترجیح داد که از راه سازش با حکومت سرکوبگر و جنایتکار آخوندی به سیاست های خود جامه عمل بپوشاند و در نتیجه حکومت با چراغ سبزی که دریافت کرده بود زد و بست و کشت و بر آتش عزم و اراده مردم خاکستر پاشید.
پس از آن نیز هرگاه که ضرورت گرفتن تصمیمی قاطع وجود داشته، غیبت باراک اوباما خودنمایی کرده و به اصطلاح ابرقدرت دنیا را به صورت مترسک سر جالیز درآورده است.
آخرین نمونه از اینگونه عملکرد باراک اوباما را می توان در مسئله سوریه دید. بیش از هفده ماه از قیام جانانه و دلاورانه مردم سوریه علیه رژیم خودکامه، دست نشانده و جنایتکار بشار اسد می گذرد و شمار قربانیان این قیام مرز ۲۰ هزار نفر را پشت سر گذاشته است. در این مدت، اوباما به شیوه ناپسند خود از موضع گیری صریح و شفاف، حتی در حد سران کشورهایی چون آلمان، انگلیس و فرانسه طفره رفته و ترجیح داده منتظر گشوده شدن دریچه ای برای سازش بماند و یا در نهایت دست نشاندگانی چون عربستان، قطر و ترکیه را جلو بفرستد تا کفالتا وظایف مربوط به مدعی ابرقدرتی دنیا را به عهده بگیرند.
این هفته، به دلیلی نامعلوم ـ شاید تنگنای انتخاباتی ناشی از پیشی گرفتن نامزد جمهوریخواه در نظرسنجی ها ـ باراک اوباما سرانجام تصمیم گرفت که از خود قاطعیت نشان دهد. قاطعیت نشان دادنی که روی بی تصمیمی ها و مماشات هایش را سفید کرد و بی گمان لبخندی بر چهره های درمانده و پریشان سیدعلی خامنه ای و بشار اسد نشانده است. به گزارش ۲۱ اوت خبرگزاری فرانسه: «رییس جمهور امریکا شدیدا به رژیم بشار اسد در مورد استفاده احتمالی از سلاح های شیمیایی هشدار داد و گفت این مسئله خط قرمز ماست… وجود این سلاح ها که رژیم اسد رسما اعلام کرده مقدار زیادی از آن را در اختیار دارد، تنها به رژیم سوریه مربوط نمی شود، بلکه متحدان نزدیک ما در منطقه را نیز نگران ساخته است».
تا اینجای سخنان باراک اوباما را می توان با خوشبینی چنین تعبیرکرد که با تأخیر زیاد سرانجام به فکر چاره جویی برای جلوگیری از ادامه کشتار مردم بی پناه سوریه افتاده و هشدار حاوی خط قرمز داده است. این خوشبینی با خواندن فراز بعدی سخنان او رنگ می بازد: «ما نمی توانیم قبول کنیم که سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی سوریه به دست گروه های تروریستی بیفتد»!
نتیجه این که حتی در حال حاضر هم که رژیم جنایتکار بشار اسد با توپ و تانک و هلی کوپتر و هواپیما به افراد بی دفاع غیرنظامی حمله می کند و هرروز بیش از ۱۰۰ نفر را می کشد، مایه نگرانی باراک اوباما نه جان مردم سوریه بلکه افتادن سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی به دست گروه های تروریستی است. معنای مخالف این سخنان باراک اوباما جز این نیست که اگر رژیم جنایتکار بشار اسد با کمک های همه جانبه حکومت آخوندی همچنان به کشتار مردم ادامه دهد ولی مراقب باشد که “سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی” به دست گروه های تروریستی نیفتند از خط قرمز آقای اوباما عبور نکرده است. آیا نمی توان گفت که این سخنان بیشتر چراغ سبز برای ادامه کشتارند تا تعیین خط قرمز؟!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.