شهروند ۱۱۷۱ ـ ۳ اپریل ۲۰۰۸

نامه به دکتر هما ناطق

استاد گرانمایه دکتر هما ناطق!

با درود بیکران درگذشت دوست و همکار دیرین شما، دکتر فریدون آدمیت را از صمیم قلب تسلیت می گویم. خبر کوتاه بود و بدون تفسیر: “روز دهم فروردین فریدون آدمیت بر اثر شدت بیماری گوارشی در بیمارستان تهران کلینیک چشم از جهان فرو بست.” استاد ناطق! اطمینان دارم دریافت این خبر برای شما که در راه کشف اندیشه های روشنگرانه ی دوره قاجار همکار و همیار و هم سفر بوده اید، به مراتب ناگوارتر از شاگردانی چون من است که اقبال آن را در زندگی نیافتند که استاد را از نزدیک ببیند. نگرانم که شما روزهای سختی را در پیش روی داشته باشید.

استاد همای فرخنده بال روشنایی افروز! شما بهتر از من می دانید که دوران نوزایی اروپا با بازگشت به فرهنگ پویای یونان و رم باستان آغاز شد. اندیش ورزانی مانند ژوردانو برونو، توماس مور، اراسموس روتردامی و کامپانلا جنبه های بالنده ی فلسفه یونان و روم را کشف کردند و به اعتلای جنبش روشنگرانه در اروپا مدد رسانیدند. شما و آدمیت نیز در همین راستا ره سپردید و افسوس که جامعه ی ما، جامعه ی اروپا نبود و به سبب خماری ها و سنگوارگی های فکری قرون متمادی ما هنوز در نقطه ی نخست درجا می زنیم. شما و آدمیت، در بررسی های تاریخی خود، بیشتر به اندیشه های خلاق و روشنگرانه نظر دارید تا وقایع صرف تاریخی. کشف اندیشه های نو، در آثار آدمیت حیرت انگیز است. به قول نویسنده ی آمریکای لاتین ادواردو گالیانو، او خیلی چیزها را در زندگی از دست داد، لیکن حتی یک ایده را از دست نداد.

آشنایی من با آدمیت با خواندن کتاب “اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده” شروع شد. او بود که این فیلسوف بزرگ و بنیان گذار تجدد خاورمیانه را به جامعه ی ایرانی معرفی کرد. در این کتاب این آدمیت است که از زبان آخوندزاده سخن می گوید.

در آن بهار جوانی بسا چیزها از آدمیت آموختم. همان زمان که آل احمدها و شریعتی ها غرب را در برابر شرق قرار می دادند و آخوندهای رنگین محاسن از حجره های تنگ و تاریک شان فریاد سر می دادند که ای وای سنت از دست رفت و خورشید از شرق طلوع می کند، آدمیت با دید یک خردورز انسان گرا ندا داد که بشریت در کسب تمدن و تجدد مدیون غرب است و ایرانیان باید از فلسفه، هنر و دانش غرب بهره مند شود و این تنها راه پیشرفت و تعالی است. آدمیت دگم اندیشی دینی را به چالش کشید و بر دیدگاههای مادی آخوندزاده تاکید ورزید، ضمن آنکه با جباریت با تمام وجود درافتاد. همان زمان که استالین برای اغلب گروههای چپ جنبه ی خدایی داشت، آدمیت دیکتاتوری او را محکوم کرد و آن را یکی از عوامل پس رفت تاریخ بشر شمرد.

استاد ناطق! آدمیت نیز مانند شما، در آثار گوناگون خود با مدد گرفتن از منابع دست اول، از رویدادها، اندیشه ها و جنبش های فکری سخن می گوید که تا به امروز کمتر کسی درباره شان سخن گفته است. مثلا در تمام آثار نویسندگان شوروی سابق آخوندزاده را آخونداف می خواندند. آدمیت با ارائه مدارک متقن ثابت می کند که میرزا فتحعلی به ایرانی بودن خود افتخار می کرده و به فارسی شعر سروده است. آدمیت عاشق تجدد است و همه جا ـ اندیشه ها (آخوندزاده، کرمانی، طالبوف)، ایدئولوژی نهضت مشروطه، امیرکبیر و ایران، اندیشه ترقی و قانون در عصر سپهسالار . . . ـ به مدرنیته به عنوان یک منظومه به هم پیوسته و چند بعدی نظر دارد.

دوستی می گفت موفقیت آدمیت در تاریخ نگاری مدرن مدیون منابع دست اولی است که از پدرش میرزا عباسقلی خان قزوینی و “جامع آدمیت” به او رسیده است. دکتر ناطق این شما هستید که باید در این مورد نظر دهید. از دید من حتی اگر این سخن درست باشد، بازبینی، تطبیق، تحلیل و نتیجه گیری از میراث های گذشته خود کاری سترگ و درخور ستایش است.

استاد همای فرهیخته! دلم می خواهد این نکته را برایتان روشن کنم که دوست ندارم در این دنیای بت سازی و بت پرستی، از آدمیت ـ با تمام بزرگی و درخشندگی اش ـ بت بسازم. من خود در جنبه هایی با او سر سازگاری نداشته ام. مثلا در امیرکبیر و ایران، به نقش جنبش بابیه کم بها می دهد و نقش بهائیت را در زمینه صلح و عدم خشونت انکار می کند. با وجود این آدمیت، آدمیت است. او تحلیلگری است روشنی افروز، آگاهی بخش، جستجوگر و خستگی ناپذیر که خود مستقلا می اندیشد و نتیجه گیری می کند.

از سالهای واپسین زندگی آدمیت خبری نداریم. گفته می شود که او در شمار نویسندگانی بود که با صدور اعلامیه ای ده ماده ای از حقوق بشر و حقوق سیاسی ـ مدنی مردم ایران دفاع کرد و جمهوری اسلامی او را از حقوق بازنشستگی مربوط به خدمت در وزارت خارجه محروم ساخت. استاد خانه نشین می شود چرا که در غیر این صورت چه بسا مجبور شود برخلاف نظر خویش سخن بگوید یا زندان و شکنجه را به جان بخرد.

استاد ناطق گرامی! در اینجا شما باید کمک کنید و اطلاعات خود را با جامعه ی ایرانی در مورد خانه نشینی استاد و علل آن در میان گذارید. سوگمندانه، خانه نشینی فیلسوفان و خردورزان در جامعه استبدادزده ی ما سابقه ای بس طولانی دارد. مگر عارف قزوینی نبود که در گوشه ی انزوای خود در همدان در کمال فقر جان سپرد و مگر دهخدای جاودانه سرنوشت مشابهی را تجربه نکرد و مگر خود شما ـ دکتر هما ناطق ـ امروز رنج تبعید، و دربدری را با خود حمل نمی کنید؟ دکتر ناطق به نظر شما چرا جامعه ی ما اینقدر نسبت به روشنگران خود بی تفاوت است؟

در پایان بگویم که مرگ روشنگر، مرگ روشنگری نیست. برعکس اگر ما در این رابطه تأمل کنیم از آن نقطه عطفی خواهیم ساخت برای بالندگی جنبش روشنگری. دکتر آدمیت در تاریخ روشنگری و خردورزی ایران همیشه زنده است. سپاس از شما ـ دکتر هما ناطق ـ که هستید.

با بهترین و خوش ترین آرزوهای زندگی


تورنتو، اول اپریل ۲۰۰۸