به خدا شهروند حق دارد که به من مرخصی نمی دهد. دیدید طی دو هفته ای که نبودم چی شد و قیمت دلار که به قول آقای احمدی نژاد ورق پاره ای بیش نیست، به کجا رسید؟

آقای زرهی سردبیر نشریه که مختصر و مفید حرف می زند بارها به من گفته است آقا از خیر مرخصی بگذر. پاتو که میذاری بیرون، دنیا کن فیکون میشه. و خانم الماسی مدیر هیات تحریریه، با چهره همیشه خندانش اکثراً دنباله ی حرف همسرش را گرفته و با لبخند پرسیده: نکند خودت می روی و دنیا را به هم می ریزی؟!

در این جور مواقع خانم طاهری ویراستار مجله که اصولا طرفدار مستضعفین است میانه را می گیرد و می گوید اذیت نکنید بچه مردم را. قول می دهد که دیگر شیطانی نکند بگذارید برود و کمی استخوان سبک کند. و ورقه ی مرخصی من با اکراه امضاء می شود.

ممنوع المرخصی شدن من از آن سالی شروع شد که آقای احمدی نژاد به ریاست جمهوری رسید. وقتی برگشتم همه با عصبانیت گفتند اگر تو بودی شاید آقای خامنه ای به جای اینکه بگوید نظر من به احمدی نژاد نزدیک تر از هاشمی رفسنجانی است، می گفت افکار من به میرزا تقی خان نزدیک تر از احمدی نژاد است و این بلا سرمان نمی آمد!

اینهم دلار که مدتی نایاب بود . هرچقدرمی خواهید بردارید!

 

ازآن سال آقای زرهی و خانمش با تحکم، و بقیه کارکنان شهروند با خواهش و التماس از من خواستند که دیگر مملکت را بی سرپرست نگذارم و دنبال یللی تللی نروم!

این داستان ادامه داشت تا دو هفته قبل که بعد از سالها با مرخصی استرحامی من موافقت شد (مرخصی استرحامی از آن مرخصی هائی است که دل سردبیر به حال خبرنگار می سوزد و به رحم می آید!) .

 

از هفته پیش که از سفر برگشتم و دیدم همه چیز به هم ریخته به سرعت مشغول رتق و فتق امور شدم. اول از همه جلوی گران شدن بیشتر دلار را گرفتم و در همان دو هزار و چهارصد پانصد تومن ناقابل  تثبیتش کردم و دستور دادم بیشتر از سه هزار تومن نشود.

برای روسیه و چین پیغام دادم که بی معرفتی هم حد و حسابی دارد. چطور رویتان شد با آنهمه همه حق و حسابی که گرفته اید با قطعنامه جدید شورای امنیت علیه ایران موافقت کنید؟

به پوتین و هوجین تائو اخطار کردم که اگر بار دیگر قدمی علیه ایران بردارید با من طرفید. طفلکی ها شروع کردند به عجز و التماس که شما به بزرگی خودتان ببخشید. و قبول کردند که با گرفتن چند میلیارد دلار ناقابل، بی معرفتی خود را جبران کنند.

به سازندگان فیلمی که باعث اعتراض مسلمانان جهان شده پیغام دادم اگر یک بار دیگر از این فیلم ها بسازید هرچه دیدید از چشم خودتان دیده اید.

برای بشار اسد نامه نوشتم که جان مادرت دیگرکشت و کشتار را بس کن. طفلکی فورا جواب داد آی به چشم. حتمن اینکار را می کنم چون نه دیگر کسی مانده که بخواهم با بمب بزنم توی مغزش و نه دیوار سالمی مانده که بخواهم خرابش کنم. اسد در نامه کوتاهش برای من نوشته است همانطوری که مردم سوریه می دانند، روزی که پدر من به سلطنت رسید (منظورش همان ریاست جمهوری مادام العمر است) سوریه چهار میلیون جمعیت داشت. من این چهار میلیون را زنده  می گذارم که به ارثی که به پدرم رسیده بود لطمه ای وارد نشود و روح آن مرحوم در گور نلرزد.

به اوباما و رامنی پیغام دادم دست از رقابت بردارند یکی شون رئیس جمهور اینورآمریکا بشود یکی شون رئیس جمهور آنور آمریکا. اونها هم قبول کردند.

برای نتانیاهو پیغام دادم اگر به ایران حمله کنی کاری می کنم که تا آخر عمرت کنار دیوار ندبه بنشینی و گریه کنی.

برای زلزله زدگان آذربایجان پیغام دادم فعلن خودتان را با ورزش گرم کنید و اینقدر زمستان نزدیک است زمستان نزدیک است نکنید. خانه سازی برای زلزله زدگان بم که تمام شد نوبت شما می شود.

اینها کارهای عقب مانده ای بود که طی دو هفته مرخصی من روی هم تلنبار شده بود و انجامش دادم. اگر کار دیگری مانده است که یادم رفته و نکرده ام بگوئید، به روی چشم آنها را هم سروسامان می دهم!

 

 

مخترع چاخان کیست؟

 

دانشمندان جهان سالهاست در حال مطالعه این نکته هستند که بدانند مبتکر و مخترع چاخان کردن کیست و اصولا چاخان ازکجا آغاز شده؟

عده ای از دانشمندان، آقای احمدی نژاد را مبتکر چاخان می دانند و عده ای از آنها صاحبان آگهی های تلویزیونی را.

دانشمندان آمریکائی می گویند صاحبان آگهی ها چاخان را از آقای احمدی نژاد یاد گرفته اند اما دانشمندان روسی معتقدند که نه خیر، آقای احمدی نژاد چاخان کردن را از آگهی های تلویزیونی یاد گرفته است.

به نظر بنده پاسخ به این سئوال در حد اینکه اول مرغ به وجود آمده یا تخم مرغ؟ مشکل است.

خود من امروز یک آگهی برای یک کفش کتانی دیدم که عقلم مات ماند.

آگهی برای یک کفش کتانی بود که فرقش با کفش های معمولی این بود که  کف آن یک کمی کج وکوله تر بود، همین!

گوینده می گفت اگر خانم ها این کفش ها را بپوشن ساق پاشون زیبا و خوش فرم میشه. بعد این زیبائی می زنه به باسن و باسن شون میشه عین باسن جنیفر لوپز با ۲۵۰ میلیون دلار بیمه. بعد زیبائی باسن اثر میذاره روی مهره های کمر و شکم. خانمی که کمردرد داشته باشه با پوشیدن این کفش کتانی، کمردردش خوب میشه، و خانمی که شکمش بزرگ باشه با پوشیدن آن شکمش میشه به این کوچیکی.

بعد زیبائی کمر و شکمش اثر میذاره روی زیباکردن سینه هاش و زیبائی سینه باعث قشنگی لب ها و چشم هاش میشه و امکان داره رنگ موهاش هم همان رنگی بشه که مدتهاست آرزوش را داشته و بدیهی است یک شوهر میلیاردر نیز بلافاصله به خواستگاریش خواهد آمد.

چاخان های آقای احمدی نژاد که طرفدارانش می گویند از دیدن چنین آگهی هائی تقلید کرده زیاده.

یکی از معروفترین هاش اون بود که چارسال پارسالا گفت یک دختر۱۶ ساله رو پیدا کرده ایم که تو زیرزمین خونه شون انرژی هسته ای تولید می کنه  و هفته پیش هم یکی رو پیدا کرده که با نگاه کردن به زمین و علف هائی که روی زمین سبز شده، می فهمه در اعماق زمین چه معادنی وجود داره! خیال می کنین چاخان می کنم؟ خودتان اینجا ببینید.

 البته رئیس جمهور محبوبمان از طرح چنین مسائلی منظور سوئی ندارند. ایشان این حرف های خنده دار را برای این می زنند که معتقدند نشاندن یک لبخند بر لبان مردم ۱۵۰ هزار بیلیارد بیلیارد تومن ارزش داره. می خواهین گوش کنین؟

کاری به این نداریم که این قیمت گذاری برچه اساسی صورت گرفته ولی یقیناً به همین دلیل است که ایشان اینهمه حرف خنده دار می زند و وعده های خنده دار می دهد؟

مثلا همان حرفی که در مورد هاله نور زد و ماجرا را برای آقای جوادی آملی تعریف کرد(که می توانید ویدیوی آنرا در یوتیوب دوباره ببینید و بخندید) طبق برآورد کارشناسان و با توجه به افزایش بی حساب و کتاب دلار، الان ۱۰۰ هزار بیلیارد بیلیارد بیلیارد تومن ارزش پیدا کرده.  می خواستم به دلارحساب کنم، نشد. (دلار لامروت مثل فشفشه داره بالا میره)

قیمت وعده ای که ایشان دادند و گفتند پول نفت را می آوریم سر سفره مردم و باعث خنده عمیق همگان شد که دیگه خدا میدونه چند می ارزه. گنج قارون هم به پاش نمی رسه!

بادی گارد برای تخمه کدو!

قدیمی ها خیلی از چیزها را دست کم می گرفتند و به عبارت ساده تر، خیلی از چیزها را داخل آدم حساب نمی کردند، مثلا تخمه آفتابگردان کسی نبود که ارزش محافظت  داشته باشد، اما پیشرفت های مملکت چنان سریع بود، چنان سریع بود که حالا از تخمه کدو و تخمه آفتابگردان هم با دوربین مداربسته محافظت می شود و در حقیقت برای آنها بادی گارد استخدام می کنند!

این بدان معنی نیست که خدای ناکرده در مملکت ناامنی وجود دارد ها … معنی اش این است که تکنولوژی چنان پیشرفت کرده و دوربین مداربسته آنقدر ارزان شده، آنقدر ارزان شده که هرکسی برای سرگرمی هم که شده پنج شش تاش را توی خونه و دکان و مغازه اش کار می گذارد.

پسرعموی من که یکیش را توی آجیل فروشیش کار گذاشته یک روز من را برای تماشا و خندیدن به نشستن پشت دوربین مداربسته دعوت کرد.

آقا ما هم شال و کلاه کردیم و یک قابلمه لوبیاپلو هم برداشتیم و رفتیم مغازه پسرعمو، پیک نیک.

دوتائی نشسته بودیم توی پستوی مغازه و گل می گفتیم گل می شنیدیم که یک مشتری اومد تو.

یک کمی اینور و آنور را نگاه کرد و چند تا سرفه کرد، وقتی دید کسی توی مغازه نیست اول یک دونه تخمه کدو برداشت و مشغول شکستن شد. جوری هم قیافه گرفت که اگر صاحب مغازه یکهو پیداش بگه: چه تخمه های خوشمزه ای، نیم کیلو از همین بده.

پسرعموم یواشکی به من گفت هیچی نگو ببینیم چکار می کنه. طرف یک کمی دور و بر را نگاه کرد و یک دونه پسته هم برداشت و خورد و پوستش را گذاشت توی جیبش که مدرک جرمی باقی نمونه و وقتی دید راستی راستی کسی توی مغازه نیست! مثل از قحطی جسته ها شروع کرد به پرکردن جیب هاش از پسته و بادام هندی و مغز گردو و درست در همین لحظه، پسرعموم رفت جلو و گفت قربان پاکت اینجا هست چرا جیب تون را کثیف می کنین؟

مشتری بعدی یک خانم چادری بود. برنامه مزه کردن را که اجرا کرد و دید کسی نیست، یک کیسه از زیر چادرش درآورد به این بزرگی.

وقتی کیسه را پرکرد و برد زیر چادرش که بره، پسرعموم پرید بیرون و گفت کاشکی چادر مشکی برای مردها هم اجباری می شد تا ما هم بتونیم مثل شما بریم خرید. طرف کیسه را انداخت روی زمین و پا گذاشت به فرار. آنروز یک دو ساعتی من و پسرعموم نشسته بودیم و پسته و تخمه و بادوم هندی ها را که مخلوط شده بود سوا می کردیم و برای مخترع دوربین مداربسته فاتحه می خوندیم!

 

از ایران خوشم آمده!

گویا نیوز به نقل از مشرق گزارش مفصلی منتشرکرده است از ناگفتنی ها در مورد اجلاس غیرمتعهدها که خواندنی است.

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/09/147118.php

گزارشگر مشرق از آقای محمدرضا فرقانی سخنگوی اجلاس می پرسد جالب ترین اظهارنظر در مورد ایران از طرف چه کشوری بود؟ ایشان پاسخ می دهند:

اظهارات زیادی در خصوص ایران و مکان های دیدنی آن صورت گرفت اما شاید جالب‌ترین آنها اظهارات رئیس‌جمهور مغولستان بود که در صحبتی که با خودم داشت می‌گفت از ایران خیلی خوشم آمده.

به جان کی قسم بخورم که باورکنین، پریشب من و خانمم به یک میهمانی ساده دوستانه دعوت داشتیم. شام چلوخورش کرفس بود. مخلفاتش هم سالاد الویه و ماست و زیتون.

خانمم دیروز یک ساعت از صاحبخانه تشکر می کرد و تعریف از غذاشون و تشکر از زحماتی که کشیده بودند و از این جور چیزها.

مقایسه کنید این تشکر را با اظهارنظر رئیس جمهور مغولستان .

یک عده را ورداری بیاری ایران (در همین گزارش می خوانید که فقط یک هیات ۲۵۰ نفره از هند آمده بودند!)

اینها را سوار مدرن ترین اتوموبیل ها کنی، در بهترین هتل ها ساکن کنی و بهترین غذاها را بدهی بخورند و میلیارد ها تومن خرجشان کنی بعد جالب ترین اظهارنظرشان اظهارنظر رئیس جمهور مغولستان باشد که بگوید: از ایران خوشم آمده!

لابد از این به بعد به جای هوگو چاوز که فعلا مریض است، یک روز در میان چشممان به جمال رئیس جمهور مغولستان روش خواهد شد؟ باید هم دعوتش کنیم، اجدادش خیلی به ما محبت کرده اند!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.