شماره ۱۱۹۴ ـ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۸
شبکه های خبری جهان، مدت دو هفته است که داستان داغ هشت ساله گذشته، یعنی‌ جنگ با تروریسم و مسلمانان تندرو را به فراموشی سپرده اند. این در حالی ست که شدت حملات طالبان در افغانستان رو به افزایش است و پاکستان بی‌ مشرف نیز همچنان در انفجار و خون غلطان است. کشته شدن ۱۰ سرباز فرانسوی در افغانستان، که مهلکترین ضربه به ارتش فرانسه در بیست و پنج ساله گذشته بود خود نشانگر افزایش درگیریها در این منطقه است.
اما در بیست روز گذشته، شبکه‌های خبری مشغول تهیه ی گزارش از جبهه ی جدیدی در درگیریهای آمریکا و همپیمانانش در ناتو بودند. البته این جبهه چندان هم جدید نیست. الفاظی  همچون “خرس روسی، تزار (پوتین) و کرملین” ظاهرا خبر از بازگشت “دشمن دیرین میدهند”(۱). همه ی این ترس‌ها و یا روسو فوبیا از روز اشغال گرجستان توسط ارتش روسیه  آغاز شد. ساخاشویلی، ریس جمهور گرجستان، المپیک را زمان مناسبی برای حمله به اوستیای جنوبی دید. استان اوستیای جنوبی که تحت پوشش ارتش روسیه است، پس از کشته شدن شهروندان خود و ده “سرباز صلح” روسی، شاهد پیشروی ارتش همسایه شمالی یعنی‌ روسیه تا نزدیکی تفلیس پایتخت گرجستان بود. شبکه‌های خبری و سیاست مداران غربی خبر از بازگشت تنشهای جنگ سرد میدهند، اما همه قریب به اتفاق از وقوع مجدد آن ابراز تاسف میکنند. مک کین، سارکوزی، بوش، براون و حتا اباما روسیه را متهم به اشغالگری و تکرار سیستم های جنگ سرد می کنند.  آیا اشغال نابهنگام گرجستان توسط روسیه بازتاب تنشهای جنگ  سرد و یا احیای روسیه ی تزاریست؟  گذری به تاریخ نه چندان دور پاسخ این سئوال را خواهد داد.

توافق گورباچف و بوش پدر

به سال ۹۱میلادی و فروپاشی شوروی برگردیم. ریس جمهور وقت در آمریکا، بوش پدر، صحبت از نظم نوین جهانی‌ می‌کند و فوکویاما دم از “پایان تاریخ” و شروع جهان ایده آل میزند. گورباچف و یارانش آماده ی پذیرش این جهان و ایده آل هایش هستند و همانطور که رهبر شوروی در سال هشتاد و پنج میلادی به ریگان در ژنو گفته بود، آمریکا را از داشتن “یک دشمن بزرگ” محروم خواهد کرد(۲) اما اعلام پایان جنگ سرد از سوی گورباچف و پذیرش آن از سوی هربرت بوش بی‌قید و شرط نبود.
گورباچف پس از فروپاشی از اعضای اتحادیه ی اروپا و آمریکا تعهد گرفت که هیچ گونه اقدامی در زمینه ی پیشبرد ناتو به سمت اروپای شرقی‌ نکنند و در امور امنیت و مرزبندی کشورهای این منطقه به طور کامل با حکومت فدرال روسیه همکاری کنند.
اما آمریکای برنده در نگه داشتن پیمان خود متعهد نماند و با نبود دشمن قدیمی‌، به صورت یکجانبه در سیاستهای اروپای شرقی‌ و منطقه ی بالکان دخالت کرد. در دوران جنگ بالکان و فروپاشی یوگسلاوی، آمریکا و متحدان اروپایی اش با اقلیت مسلمان این کشور علیه صربهای ناسیونالیست همدست شدند که به بمباران صربستان و سقوط دولت ملاسوویچ منجر شد. روس‌ها در طول تاریخ همکیشان و اقلیت صرب  را مدافع منافع خود در بالکان میدیدند و این اولین بار بود که روسیه در جهش های سیاسی بالکان بی‌ تاثیر بود. یلتسین، رئیس جمهور روسیه این پیمان شکنی آمریکاییها را نادیده گرفت و جدی بودن آن را با الکل نوشید.
دومین نشانه ی پیمان شکنی و سکوت روسیه در قبال آن، پیوستن جمهوری چک و لهستان به اتحادیه ی اروپا بود که قاعدتاً آنها را عضو پیمان ناتو نیز می ساخت، اما این بار نیز روسیه هیچ گونه عکس العملی نشان نداد و گورباچف که اکنون سیاست مدار بازنشسته ای بود به جای ایفای نقش در سیاست، مشغول ایفای نقش در تبلیغات رستورانهای Pizza Hut بود.

پیمان موشکی لهستان و ‌آمریکا

در سال ۲۰۰۰، روسیه رهبر جدیدی به خود دید (ولادمیر پوتین) که به لطف منابع طبیعی این کشور (صادرات گاز به اروپا) موفق به رشد اقتصادی و گسترش تجارت جهانی این کشور‌ شد؛ موفقیتی که خالی‌ از تضادهای طبقاتی نبود. روسیه با استفاده از استراتژی انرژی و امنیت (سیاست کاظم پور اردبیلی نماینده ی سابق ایران در اپک) موفق به کسب قدرت نفوذ (لورج) در سیاستهای بین المللی قاره ی اروپا شد.
در طرف دیگر جهان، آمریکا در جهت انتقام گیری و جلوگیری از وقوع حوادثی همچون یازده سپتامبر، ارتش کشورش و ناتو را به افغانستان و عراق کشانده است. ایران نیز همچنان دشمن سی‌ ساله و در لیست محور شیاطین قرار دارد. آمریکا به بهانه ی خطر تهدید موشکی از طرف ایران تصمیم به نصب “موشک های دفاعی” در لهستان یا جمهوری چک می گیرد، اما این بار ولادیمیر پوتین می‌خواهد روسیه را در این تصمیم شریک کند و از این طریق تعهد دیرینه ی آمریکاییان را به آنان گوشزد کند. روسیه طرح نصب موشک‌های دفاعی را تایید می‌کند، اما بر سر کاندیداتوری لهستان و جمهوری چک برای این طرح مخالفت می‌کند. کشور پیشنهادی روسیه برای انجام این طرح آذربایجان است که مورد تایید آمریکا قرار نمیگیرد. پس اولین اختلاف نظر در زمینه سیستم امنیتی اروپا میان مسکو و واشنگتن پس از فروپاشی شوروی شکل می‌گیرد.

روسیه و کاسه لبریز از صبر

پوتین پس از به قدرت رسیدن همچنان روابط دیپلماتیک را با اتحادیه اروپا و آمریکا حفظ کرد. این روابط بیش از هر چیز برای اروپاییها و روسها به دلیل قراردادهای گازی و نفتی‌ میان طرفین حائز اهمیت بود. پس از واقعه یازده سپتامبر، پوتین خود را به واشنگتن رساند تا با مردم آمریکا همدردی کند و همتای او جورج بوش نیز اعتراف کرد که در این ملاقات موفق به کشف “روح درون” پوتین شده و به او اعتماد کامل دارد. با وجود عدم همکاری نظامی با آمریکا در خاورمیانه، روسیه حمله به افغانستان را در شورای امنیت تائید کرد. حضور سربازان ناتو در افغانستان و مجاورت آسیای مرکزی، منطقه ی همیشه تحت کنترل روسیه، برای ارتش این کشور اگر چه نگران کننده، اما قابل پذیرش بود.
اما اعمال نفوذ آمریکا در اطراف مرزهای روسیه به این جا ختم نمی‌شد. نومحافظه کاران واشنگتن که پس از حادثه ی یازده سپتامبر هر مانور سیاسی در عرصه ی بین المللی را به اسم “امنیت ملی‌” توجیه میکردند، نقشه ی هر چه محدود کردن روسیه و پیشروی نظامی به مرزهای این کشور را در سر می پروراندند. تنشهای سیاسی در اکراین و گرجستان به شکل واضحی نشانگر سعی‌ روسیه و آمریکا در به کرسی نشاندن نماینده ی مورد اعتمادشان بر مقام ریاست جمهوری در این دو کشور بود. “انقلاب نارنجی” در اکراین، ویکتور یوشنکو را و “انقلاب رز” در گرجستان، میخائیل ساخاشویلی را که هر دو از مهره‌های مورد تایید واشنگتن بودند به مقام ریاست جمهوری در این دو کشور رساند. جدا شدن کوزوو از صربستان به تحریک آمریکا ضربه دیگری به منافع روسیه در اروپای شرقی‌ وارد ساخت و عرصه ی سیاسی ـ نظامی آمریکا علیه روسیه را روز به روز تنگتر کرد؛ آنچنان که پس از به عضویت رسیدن استونی در اتحادیه اروپا، ناتو تنها ۳۱۷ کیلومتر با سن پیترزبورگ فاصله داشت.

منطقه ی قفقاز و مسئله ی انرژی

رییس جمهور گرجستان، ادوارد شواردنادزه، وزیر اسبق امور خارجه ی گورباچف در جریان کشمکشهای سیاسی این کشور در سال ۲۰۰۳ به حاشیه رانده شد. با رفتن شواردنادزه، کاندیدای مورد تائید آمریکا یعنی‌ میخائیل ساخاشویلی به ریاست جمهوری گرجستان رسید و این آغازگر روابط بیسابقه ای میان دو کشور شد. پس از امضای قراردادهای نظامی متعدد که موجب مستقر شدن نیروهای امریکایی در گرجستان شد، بیش از ۲۰۰۰ سرباز گرجستانی به عراق اعزام شدند که پس از انگلیس و آمریکا پرتعداد‌ترین نیروی نظامی در عراق را تشکیل میدادند.
اما گرجستان از جهات دیگری نیز برای آمریکا و همینطور اتحادیه اروپا حائز اهمیت بود. اول این که با پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا و ناتو نفوذ آمریکا و متحدانش در منطقه ی قفقاز دو چندان میشد. با داشتن متحدان وفاداری همچون علی اف در آذربایجان و ساخاشویلی در گرجستان نفوذ آمریکا در قفقاز، دریای سیاه و دریاچه ی خزر به اوج خود میرسید و طرح دیرینه ی نومحافظه کاران آمریکا به مرحله ی پایانی ـ یعنی‌ محدود کردن تواناییهای بین المللی روسیه به مرز‌های خود ـ میرسید. مضاف بر این، گرجستان شاهراه اصلی برای عبور لوله ی نفت باکو ـ تفلیس ـ جیهان و لوله ی گاز باکو ـ ارزروم است که ارمنستان متحد روسیه در قفقاز را دور زده و به دریای سیاه میریزد تا نیازهای نفتی کشورهای صنعتی اروپا را تامین کند. این طرح که تحت نظارت و سرمایه گذاری بیریتیش پترو صورت می‌گیرد، استراتژی انرژی و امنیت روسیه را مختل می‌کند چرا که در شرایط فعلی‌ روسیه بیش از ۳۰ درصد گاز و ۵۰ درصد نفت مایحتاج اروپا را تامین می‌کند(۳). پس در چنین شرایطی پوتین و دیمیتری مدودف، رئیس جمهور تشریفاتی روسیه، تعلل را جایز ندانسته و این بار تصمیم جدیتری در قبال آمریکا و پیمان شکنی هایش میگیرند.





اختلافات مرزی گرجستان و روسیه

منطقه ی اوستیا بر اساس تقسیم بندی مرزی میان دو کشور روسیه و گرجستان به دو قسمت شمالی‌ و جنوبی تقسیم شده و ساکنان جنوبی اوستیا، یعنی‌ قسمت گرجستانی این منطقه، همواره سعی‌ در پیوستن به روسیه و ایجاد استان متحد اوستیا را داشته اند. حکومت فدرال روسیه و خصوصا دولت پوتین این رغبت مردم اوستیا برای ایجاد استانی متحد را از تاکتیک های موثر برای اعمال نفوذ در سیاستهای گرجستان میدانند (هدف رعایت حقوق اقلیتها نیست، جنایتهای روسیه در چچن را فراموش نکنیم). به طوری که تعداد قابل توجهی‌ از مردم اوستیای جنوبی از پاسپورت روسی برخوردارند و روسیه قانوناً خود را مسئول   ایجاد امنیت این شهروندان روسی ساکن گرجستان میداند. درگیریهای سال ۹۱-۹۲ بین ارتش گرجستان و جدایی طلبان اوستیا، پس از امضای قرارداد صلح با حمایت از جانب روسیه برای ایجاد صلح در این منطقه بین طرفین به پایان رسید. رفراندوم سال ۲۰۰۶ در اوستیای جنوبی که با رای مثبت ۹۵ درصدی مردم این منطقه برای پیوستن به روسیه خاتمه یافت نیز از سوی گرجستان، سازمان ملل و اتحادیه اروپا به رسمیت شناخته نشد.

استان آبخازیه واقع در شمال غربی گرجستان، از مناطق دیگر هم مرز روسیه و گرجستان است که باعث ایجاد تنش میان دو کشور همسایه شده است. درگیریهای سالهای ۹۲ و ۹۸ نتیجه ای جز کشتار همگانی گرجستانیها در منطقه ی آبخازیه و در نهایت امضای قرارداد صلح میان جدایی طلبان و دولت گرجستان به بار نیاورد. در این میان وحشت دولت مرکزی گرجستان بیش از هر چیز خطر حمله ی این اقلیتها به لوله های نفت و گاز ترانزیتی این کشور است. حمله ی کردهای جدایی طلب پ.ک.ک به لوله های گاز و نفت ترانزیت در ترکیه، ساخاشویلی رئیس جمهور گرجستان را به این فکر می کشاند که خطر حمله به لوله های ترانزیت، که ثروت هنگفتی برای کشورش در بر خواهد داشت، میتواند به سلاحی در دست جدایی طلبان برای رهایی از خاک گرجستان مبدل شود. پس هنگامی که رهبران جهان در آشیانه پرنده (استادیوم محل افتتاحیه المپیک پکن) در چین به سر میبردند، ارتش گرجستان به منطقه اوستیای جنوبی حمله ور شد، اما عکس العمل بی‌ امان ارتش روسیه و پیشروی آن تا ۳۵ مایلی تفلیس جهان را غافلگیر کرد.

جنگ با دوست دشمنان

در بامداد روز ۱۱ اگوست ۲۰۰۸، تانک، نفربر و جت های روسیه به خاک گرجستان حمله ور شدند. روسیه دلیل این تعرض به خاک گرجستان را محافظت از اتباع روسی و سربازان ارتشش (که ۱۰ تن از آنها به دست ارتش گرجستان کشته شدند) توصیف کرد. روسیه همچنین خاطرنشان کرد که حمله ی ارتش گرجستان به اقلیت های اوستیای جنوبی نقض قراردادهای امضا شده مابین طرفین بوده و تا ایجاد امنیت کامل در این منطقه نیروهای خود را از گرجستان خارج نخواهد کرد. ارتش روسیه تا شهر گری واقع در ۳۵ مایلی تفلیس پیش رفته است. بندر مهم و حیاتی گرجستان یعنی‌ پتی (دریای سیاه) نیز در اشغال ارتش روسیه به سر میبرد.
واکنش ساخاشویلی به این عکس العمل غافلگیرانه ی روسیه توام با پیام هایی شدید اللحن بود. واژه هایی همچون متجاوزان نازی و دشمنان دمکراسی به دفعات در کلام رئیس جمهور گرجستان برای توصیف روسها شنیده میشد. در این میان دفتر ریاست جمهوری ساخاشویلی پرچم اتحادیه اروپا را نیز ضمیمه ی گفتار خود میکرد تا برای همگان مشخص شود که او تنها مهره ای است در دست متحدان ناتو که روز به روز به خاک روسیه نزدیک تر میشوند. کاخ سفید نیز غافلگیرانه روسیه را متهم به تجاوز به خاک گرجستان کرد. خانم رایس پس از سفر به گرجستان و مقایسه ی حرکت اخیر روسیه با اشغال چکسلواکی در سال ۶۹، خواستار خروج هر چه زودتر روسیه از گرجستان شد، اما این سعی‌ عبث راه به جایی‌ نبرد.
وزیر امور خارجه ی روسیه سرگئی لاوروف نیز با اشاره به گرایش های ساخاشویلی به اتحادیه اروپا و ناتو، به همتایان اروپایی خود فهماند که این گونه تحریک همسایگان مرزی روسیه عواقب خوشی‌ برای ادامه ی روابط دیپلماتیک میان کشورش و قاره ی اروپا نخواهد داشت. بازتاب مستقیم این پیام در بی‌ اهمیتی دولت مدودف به سفر نیکلاس سارکوزی رئیس جمهور فرانسه و نماینده ی اتحادیه اروپا به روسیه بود. پنج روز پس از درگیری میان ارتش روسیه و گرجستان، طرفین دست به امضای قرارداد صلحی‌ که از سوی رئیس جمهور فرانسه و اتحادیه اروپا تدارک دیده شده بود، زدند، اما در نهایت ارتش روسیه نه تنها خاک گرجستان را ترک نکرد، بلکه در روز ۲۸ اگوست، یعنی‌ ۱۷ روز پس از درگیری، دولت روسیه به طور رسمی‌ دو منطقه ی اوستیای جنوبی و آبخازیه را مستقل و خارج از محدوده ی مرز‌های گرجستان اعلام کرد.

پرده ی آخر: آمریکا در مقابل روسیه

در پی‌ درگیریهای قفقاز، گورباچف تصمیم گرفت سکوت را بشکند. او به دفعات در شبکه‌های خبری جهان ظاهر شد و بر خلاف انتظار همگان، این بار از میانه روی و اعتدال پرهیز کرد. گورباچف صریحاً از اقدام روسیه دفاع کرده و ساخاشویلی را محکوم به تجاوزگری کرد. گورباچف دیگر آن رهبر متواضع و آشفته نبود که شکست را در سال ۹۱ پذیرفت و رسما پایان جنگ سرد را اعلام کرد. گورباچف به صراحت اعلام کرد که به ارزشهای “نظم نوین جهانی‌” خیانت شده و پیشروی ناتو و دخالتهای آمریکا در امور داخلی کشورهای بالکان و قفقاز تنها موجب افزایش تنش ها خواهد شد(۴). واکنش های ولادیمیر پوتین از این شکوه ‌ها فراتر رفته و آمریکا را متهم به سازماندهی حمله ی گرجستان به اوستیا می‌کند. پوتین افزود که با اجرای این طرح، نومحافظه کاران آمریکا سعی‌ دارند جان مک کین را بر کرسی ریاست جمهوری بنشانند.
بدون شک باید پذیرفت که گرجستان بدون حمایت آمریکا هرگز دست به چنین ماجراجویی نمیزد. تحلیل پوتین، که مبنی بر ایجاد جنگ از سوی محافظه کاران برای به کرسی نشاندن جان مک کین است نیز خالی‌ از حقیقت نمیتواند باشد، اما پذیرفتن این ادعا که روسیه با حمله به گرجستان سعی‌ در احیای سیاستهای جنگ سرد دارد، فارغ از هرگونه منطقی‌ است. روسیه در شرایط فعلی‌ به مرز‌های خود محدود شده و نه پیمان ورشو باقی‌ مانده که به آن دلخوش کند و نه احزاب فعال سوسیالیستی که بتواند دست به تحریک آنها در گوشه و کنار جهان بزند. روسیه بسیاری از پایگاههای نظامی و اتمی خود در آسیای مرکزی را نیز از دست داده است. مضاف بر این قدرت اقتصادی روسیه در مقایسه با آمریکا و اتحادیه اروپا به مراتب ناتوانتر جلوه می‌کند چرا که وابسته به سود به دست آمده از فروش منابع طبیعی‌ ست؛ منابعی که با وجود نوسانات بازار هر لحظه امکان بی‌ ارزش شدن آنها وجود دارد.
پس در این میان اگر قدرتی‌ در پی‌ احیای سیاستهای جنگ سرد است، امریکاست و نه روسیه، اما آمریکا نیز در شرایط فعلی‌ آماده ی پی گیری سیاستهای تهاجمی در مقابل روسیه نیست. با توجه به مشکلات موجود در عراق و افغانستان، کابینه ی فعلی‌ در کاخ سفید سعی‌ داشت تا قبل از ترک واشنگتن پیامی مبنی بر جدی بودن تلاش آمریکا برای پیوستن گرجستان و اکراین به ناتو، به روسیه  برساند، اما عکس العمل روسیه بیش از انتظار آنها بود و به رسمیت شناختن دو استان جدایی طلب گرجستان و تجزیه ی خاک این کشور متحدان پیمان ناتو را غافلگیر کرد. ناتوانی آمریکا و اتحادیه اروپا در کمک رسانی به گرجستان نشانگر این مطلب است که حتا آمریکا نیز توانایی لازم برای مقابله با روسیه را ندارد و درگیری‌های اخیر تنها ناشی از دست کم گرفتن روسیه است. آمریکا بر این باور بود که روس‌ها این بار نیز همچون دفعات گذشته در مقابل پیشروی های ناتو به سوی مرز‌هایشان، ناچار به سکوت خواهند بود، اما این بار روسیه دست به شدت عمل زد، که تنها اقدامی برای رفع خطر در اطراف مرز‌های این کشور است و نه پیشروی ارتش سرخ به سمت ورشو یا پراگ، و نه احیای روسیه تزاری، و نه بیداری خرس روسی از خواب زمستانی.

پانویس ها:
۱). Barns, Jack. Their Trotsky and Ours.
Edmond Publishing:

New York (1992)

۲ـ شهروند امروز، یکشنبه، ۶ مرداد۱۳۸۷
۳) The Economist, Aug 16-28
۴) CNN, Larry King Live, Aug 17, 2008