خلق عرب در چرخه اعدام تاریخ و اعدام انسان

روز دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱ خبرگزاری مهر چنین تیتر زد: ” بیلهای مکانیکی به جان یک اثر ملی افتادند/ کوشک حمیدیه در حال تخریب”. این خبرگزاری در چند سطر پایین تر از قول شخصی با عنوان ” دبیر انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا خوزستان” نوشته است:”کوشک قاجاری حمیدیه در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. در روزهای گذشته برای چندمین بار، بیل های مکانیکی به این بنای ثبت شده تعرض کرده اند و با تماس های مکرر با اداره کل میراث فرهنگی خوزستان از آنها درخواست کردیم که اقدام های قانونی خود را انجام دهند.”

خرابه های قصر شیخ خزعل

در خبر خبرگزای مهر نیز آمده است: “به گزارش خبرنگار مهر، خوزستان به لحاظ قدمتی که در سکونت یافتن اقوام و تمدن های مختلف در طول تاریخ دارد از آثار ارزشمند باستانی برخوردار است که متاسفانه به علت تعدد وجود چنین آثاری، نگهداری مناسبی از آنها نمی شود به گونه ای که به صورت روزانه شاهد انتشار اخبار در خصوص تخریب آثار ارزشمند این استان هستیم”.

ما آثار بی اعتنایی حاکمیت کنونی ایران را نسبت به اغلب آثار تاریخی ایران به عیان دیده ایم اما این حاکمیت در برخورد با آثار تاریخی ملیت های غیر فارس ـ وبه ویژه عرب ها – از مرحله بی اعتنایی گذشته به مرحله تخریب و محو این آثار رسیده است. حاکمان نژادگرا می خواهند هیچ اثری از هیچ حاکم عرب در این خطه، که زمانی عربستان نام داشت و اکنون خوزستان نامیده می شود، نماند. در آبان ۱۳۸۹ نیز سپاه پاسداران، قصر شیخ خزعل یعنی فرمانروای پیشین این خطه (۱۸۷۸ – ۱۹۲۵) را در فیلیه محمره (خرمشهر)  با خاک یکسان کرد.

ظاهرا باید سپاسگزار بود که خبر “اعدام قصر شیخ خزعل” در حمیدیه  برخلاف اعدام ۵ جوان عرب اهوازی در خرداد ۹۱ توسط یک خبرگزای داخلی اعلام شد. اما خبرگزاری مهر از  این قصر با نام “کوشک قاجار” نام برده است. این خبرگزاری و شخصی که عنوان “دبیر انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا” را یدک می کشد، عمدا در هیچ جای خبر، ذکری از صاحب اصلی این قصر نمی کند مبادا این پرسش به ذهن کسی خطور کند که  “شیخ خزعل” یعنی صاحب اصلی این قصر، چه کاره بوده که این همه کاخ در جای جای این خطه دارد. احتمالا از نظر اینان، نام بردن از اسم واقعی این قصر، اصول آریاگرایانه “انجمن تاریانه” را نقض می کند. این است دشواری ما بومیان این دیار که از یک سو حکومتیان به جان میراث فرهنگی و تاریخی مان افتاده اند و از سوی دیگر نهادی مدنی که باید مدافع حقیقت تاریخی باشد از نام بردن اسم واقعی آثار تاریخی مان خودداری می ورزد!

لذا ما مردم عرب با حاکمیتی رو به روییم که علاوه بر اعدام جوانان و روشنفکران مان، تاریخ مان را هم به دار می کشد. فرمانروایان ایران افزون بر ممنوع کردن زبان و فرهنگ و فولکلورمان، به تخریب آثار تاریخی مان نیز کمر بسته اند. اینان کوشش وافر به کار می برند تا با برنامه های شیطانی خویش، جمعیت و وجود عرب ها را در این استان کاهش دهند. همه اینها از نظر قوانین بین المللی نوعی پاکسازی قومی به شمار می رود که حاکمیت تهران وکارگزاران محلی اش ـ که اغلب غیر بومی اند ـ باید پاسخگوی آن باشند. ما از همگان می خواهیم تا صدای اعتراض خود را نسبت به این جنایت های فرهنگی اعلام دارند.