گفتاری در تاریخ آئین بهائی/ از تولد تا رسالت (۳)

در چنین جایگاهی جانکاه و در چنین تنگنائی آلوده و رنج افزا آن بزرگ برگزیدۀ یزدان مقام و پیام آسمانی خود را ابراز داشت و این ندای جانفزای سروش ایزدی را در عالم رویا از جمیع جهات اصفاء نمود.

مضمون گفتار:

“ترا به تو و قلم تو یاری خواهیم نمود. از آنچه بر تو حادث شده محزون مباش و مترس. زیرا تو در امن و امانی. زود است که پروردگار خزائن زمین را برانگیزاند: مردمانی که به یاری تو و اسم تو که مایۀ زندگانی دلهای عارفان است به پا خیزند. قسم به پروردگارم حرفی نمی دانم جز آن چه خداوند از روی فضل و مرحمت به من آموخته”  حضرت بهاءالله

باری زندگانی این برگزیدۀ پاکباز یزدان پس از این حادثه اندوهبار تا پایان عمر پیوسته با تبعید و زندان و زجر و آزار همراه و همعنان بود. در تاریخ زندگانی بشر کمتر کسی چنان راحت و نعمت و عزتی را به طیب خاطر با چنان بلا و زحمت و عقوبتی معاوضه نموده.

“از ظلم این ظالمان قامتم خم شده و مویم سفید گشته” حضرت بهاءالله

هم چنان که حضرت باب جز باختن جان و از هستی در راه دوست درگذشتن آرزو و آرمانی در سر نمی پرورد. حضرت بهاءالله نیز رنج و بلا را در راه خدا نعمت و عطائی بس بزرگ می شمرد. و در این دوران رنج افزا آرزوئی جز اراده یزدان در دل نداشت.  مضمون بیان:

“ای خدای پر جلال من. اگر تحمل بلایا در راه تو نبود عاشقان حقیقی تو چطور شناخته می شدند؟ چه شیرین است تلخی مرگ اگر در راه تو باشد و چه پر ارزش است تیرهای دشمنان که به خاطر اعلان ندای تو به من اصابت کرده. ای پروردگار من بگذار تا بنوشم در راه امر تو آنچه ارادۀ توست. در راه محبت تو آنچه تقدیر توست. قسم  به جلال تو آنچه خواست توست خواهانم و به آنچه میل توست مایلم. اعتماد و اتکائم تماماً و همیشه به توست”  حضرت بهاءالله

“اگر مخالف حکم کتاب نمی بود البته قاتل خود را از مال خود قسمت می دادم و ارث می بخشیدم و منتش می بردم و دستش بر چشم می مالیدم ولیکن چه کنم نه مال دارم. نه سلطان قضا چنین امضاء فرموده.” حضرت بهاءالله

داستان رنج و محرومیت ها و بلاهای هر روزی از این چهل سال پرماجرا را این اوراق کفایت نمی نماید. نتیجه ی نهائی این گفتار آن است که آن برگزیده فداکار را هرگز هدف کسب مال و مقام و منزلت نبود. زیرا به سبب اطاعت از فرمان الهی و دعوت مردمان به راستی و آگاهی دولت و مکنت را نثار حقیقت نمود. و عزت و راحت این جهان را وقف خدمت به عالم انسانی کرد. مضمون بیان

“تو ای هدهد سبا با کتاب من به شهرهای خدای رو و اگر یکی از دوستان مرا یافتی و از حال من پرسید بگو: به خدا سوگند از شهر زندان آمده ام. حسین را بر خاک یافتم زانوی شمر بر سینه اش بود به قصد بریدن سرش و سنان یا نیزه اش در انتظار افراختنش. در این حال لب های او را در حرکت یافتم که به سوی آسمان می نگرد به نگاهی که دلها را می شکند. حتی دل خداوند مهیمن و قیوم را. و من سرم را به لب های او نزدیک نمودم و این ندا را در زیر شمشیر از او شنیدم که ای مردمان به خدا سوگند از میل و هوی سخن نگویم. ناطق به زبان طورم که از قلب پاک مصفایم سخن می گوید. قسم به خداوند آیات پروردگار هرگز به چیز دیگری در دنیا و عقبی مشتبه نشود”   بقیه در هفته آینده

خوانندگان عزیز: در صورتی که راجع به این تعالیم و یا تعالیم دیگر آئین بهائی سئوالاتی داشتید می توانید به پیام گیر ما به شماره

 ۷۴۰۰ـ ۸۸۲- ۹۰۵ تلفن فرموده تا جواب سئوالات شما داده شود .