شماره ۱۲۰۱ ـ پنجشنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۰۸

ابرهای تیره و تار آسمان اقتصاد جهانی را پوشانده است و افق روشنی هم پدیدار نیست. بحران اقتصادی مانند آتش در جنگلی خشک، در سراسر دنیا زبانه می کشد، گسترش می یابد و ترس و وحشت می آفریند. حتی خردمندترین و برجسته ترین اقتصاددان ها هم جام جهان نما ندارند و نمی توانند دقیقا به ما بگویند: “که فردا چه بازی کند روزگار”؟ به عنوان یک واقعیت تاریخی می دانیم که اقتصاد و سیاست ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با یکدیگر دارند. درست به همان اندازه که بعد اقتصادی گرفتاریهای موجود دنیا نگران کننده و وحشت زا است، بعد سیاسی ـ اجتماعی تحولات جاری امیدبخش و شادی آفرین است.

خبر خوش و مژده مسرت بخش این است که اهریمن کاپیتالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا، در حال به زانو درآمدن و شکست خوردن است. این وضعیت را بسیاری از اندیشمندان از سالها قبل پیش بینی کرده بودند. ولی سخنان اخیر هاینر گایسلر سیاستمدار ۷۸ ساله، انسان دوست و عدالت خواه آلمانی در مصاحبه با روزنامه فرانکفورتر آلگماینه که برگردان فارسی آن را به همت جواد طالعی مدیر دفتر اروپایی شهروند در این نشریه خواندیم، از حساسیت و اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. احساس ما از وضع موجود احساسی است دوگانه و آمیزه ای است آکنده از نگرانی و وحشت و در عین حال سرشار از شادی و امید! سبب شادمانی و امیدواری ما این است که آمریکا در آینده نزدیک از لحاظ اقتصادی، سیاسی و نظامی در موقعیتی قرار خواهد گرفت که دیگر زور مردم آزاری و بارش بمب و موشک بر سر مردم بی گناه افغانستان، عراق و سایر کشورها را نخواهد داشت و دیگر مانند گذشته، نخواهد توانست جنایت هایی از قبیل ساقط کردن حکومت ملی دکتر مصدق در ایران یا سرنگونی سالوادور آلنده در شیلی را مرتکب گردد. بنابر این جای امید بسیار است که ما و فرزندانمان، دست کم از این لحاظ نفس راحتی خواهیم کشید.


اکنون چه باید کرد؟


از کلیات اقتصاد سیاسی می گذریم و به یک پرسش اساسی که سخن روز خانواده ها و موضوع بحث اکثر محافل و مجالس است می پردازیم. آن سئوال مهم این است که در شرایط اقتصادی موجود، تکلیف افراد عادی یعنی امثال من و شما چیست و چه باید بکنیم؟

وقتی که این پرسش را در ذهنم مرور می کردم بی اختیار به یاد گذشته و دوران خوش کودکیم در تویسرکان افتادم. خوب به خاطر می آورم که حدود نیم قرن پیش وقتی که شادروان پدرم با دوستان و همکارانش درباره وضعیت بازار صحبت می کردند و حرف از گرانی می شد، بلافاصله جواب می داد که نخریدن پدر گرانی را در می آورد.

اگر سخن از بی انصافی و گران فروشی شخص خاصی به میان می آمد می گفت سزای گران فروش نخریدن است. همین و بس! و سخن را به مقوله دیگری می کشاند. اگر هم کسی از کسادی بازار و کمی درآمد گله می کرد، همواره نسخه ی از پیش آماده شده اش این بود که: “ناراحت نباشید، یک لقمه کمتر می خوریم”!




یک گزارش خواندنی


مجله معتبر کانادایی Maclean’s در شماره اخیر خود گزارش ویژه جالبی را به قلم Colin Campbell و Jason Kirby منتشر کرده است که اگر بخواهیم آن مقاله ۵ صفحه ای را فقط در ۲ سطر ترجمه و تلخیص کنیم، چاره ای جز امانت گرفتن و نقل دو بیت زیبای سعدی نخواهیم داشت و آن دو بیت این است:

“چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن

که می خوانند ملاحان سرودی

اگر باران به کوهستان نبارد

به سالی دجله گردد خشک رودی”


جادوی ایجاز کلام دل انگیز سعدی به گونه ای است که در آن جایی برای کاستن یا افزودن حتی یک کلمه وجود ندارد، اشاره ای می کند و می گذرد و همان یک اشاره بسنده است. اما نویسندگان Maclean’s در گزارش مشترکشان، به اقتضای حال و هوای زمان و مکان ما به گونه ی زیبای دیگری قلم فرسایی کرده اند.

در زیر چکیده های جالب ترین بخشهایش را با هم می خوانیم؛ آنها به درستی می گویند که روزگار ما ایام سخت و دشواری است، زیرا اکنون دوران زندگی با امکانات کمتر و زمان صرفه جویی و قناعت فرا رسیده است. باید پرسید که آیا این شرایط تازه و این روش جدید زندگی می تواند ما را سالم تر و خوشحال تر کند یا نه؟ در پاسخ به این سئوال چند مثال واقعی خوب و جالب می آورند. خانم Kelly Hollingsworth مدیر سطح بالای یک شرکت سرمایه گذاری چند میلیون دلاری آمریکایی بوده و حقوق و مزایای بسیار خوبی می گرفته است. با درآمد سرشارش لباسهای شیک و گران قیمت می خریده و می پوشیده، هفته ای ۴ روز به کلاس خصوصی خلبانی و هفته ای سه روز به کلاس اپرا می رفته و در خلال این برنامه فشرده به خودآرایی هایی از قبیل مانیکور، پدیکور، ماساژ صورت هم می پرداخته است. تا اینکه شرکت سرمایه گذاری تعطیل می شود و کارش را از دست می دهد. این خانم به شهر ساکت و بی جنب و جوش زادگاهش که در آنجا بزرگ شده بود، بر می گردد و زندگی تازه ای را شروع می کند. تنها در آنجا است که به “ارزش وقت” و لذت های شیرین تر و هوشمندانه تر زندگی پی می برد. مثلا همواره نویسندگی را دوست داشته ولی گرفتاری های شغلی و غیره مجالی برای این کار باقی نمی گذاشته است. ولی در شیوه ی زندگی ساده و آرام جدیدش فرصت لازم را پیدا می کند. بنابر این قلم به دست می گیرد و اولین رمانش را به نام Soup in the city می نگارد. موضوع رمان دعوت مردم به زندگی شاد و ساده و توام با قناعت است. زمان انتشار رمانش که چند ماه پیش منتشر شد بهتر از این نمی توانست باشد، زیرا این کتاب برای هزاران نفر بیکارانی که شرایط مشابهی با خود نویسنده دارند منبع الهام، امیدبخش، سرگرم کننده و شادی آفرین است. یکی از شخصیت های رمان او دختر نیویورکی بی هدفی است که شغل سودآور و پردرآمدی در یک موسسه مالی دارد ولی استاندارد بالای زندگی او طوری است که نه تنها تمام درآمدش را صرف ریخت و پاش های غیر لازم می کند، بلکه بدهی زیادی هم بالا می آورد. وقتی که به دلیل رکود اقتصادی کارش را از دست می دهد ناچار می شود که روش زندگی ساده ای را در پیش بگیرد. او از این تغییر و تحول درسهای مفیدی می آموزد و درست مانند نویسنده رمان راههای ساده و ابتدایی جدیدی را برای لذت بردن از زندگی کشف می کند؛ مانند لذت درست کردن سوپ خانگی! کاری که انجامش را در دورانی که حقوق ساعتی ۳۰۰ دلار می گرفت، کاملا بیهوده می دانست و از لذت روحی خاص آن محروم بود.

تحولات اقتصادی جاری پی آمدهای اجتماعی اجتناب ناپذیری را به دنبال خواهد آورد و به طور فزاینده ای احساس می شود که روال زندگی ما به شدت در آستانه تغییرات و دگرگونی های جدی است. خلاصه اینکه دوران بی خیالی ریخت و پاش به سرآمده و اکنون زمان صرفه جویی و زندگی توام با سادگی و قناعت است. نشانه هایی وجود دارد که مردم در همه جا سطح هزینه های خود را کاهش می دهند. در کانادا میزان اعتماد مصرف کنندگان به حدی پایین رفته که از اوایل دهه ۸۰ تاکنون بی سابقه بوده و بازار فروش خانه های لوکس نگران کننده شده است. در آمریکا هم وضع بر همین منوال است و مردم سرکیسه هایشان را محکم بسته اند. فروش شرکت های بزرگ سازنده اتومبیل دچار کاهشهای دو رقمی شده و پیش بینی می شود که میزان هزینه های مردم در تعطیلات سال نو میلادی آینده به پایین ترین حد خود ظرف ۱۵ سال گذشته برسد. از سالها پیش برخی از اقتصاددانها اعلام خطر کرده بودند که دوران زیاده روی و افراط که مبتنی بر دور باطل وام گرفتن و خرج کردن بوده است، دوام چندانی نمی آورد. وضع موجود گواه صادق درستی اخطارهای آنان است.

در هر حال باید توجه داشت که مشکلات موجود اقتصاد جهانی، ضمن داشتن پی آمدهای ناگوار خاص خود، جنبه ها و آثار مثبت سیاسی ـ اجتماعی زیادی هم دارد. به قول حافظ، “عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو / نفی حکمت مکن از بهر دل خامی چند.”

پژوهش و همچنین تجربه های تاریخی نشان می دهد که در چنین دورانی مردم از وقت خود بهتر استفاده می کنند و لذت بیشتری می برند. کمتر ریخت و پاش می کنند، وام نمی گیرند یا کمتر می گیرند، اتومبیل های بزرگ و پرمصرف کمتر و در نتیجه آلودگی هوا کمتر می شود. یک تغییر فرهنگی مهم هم روی می دهد و آن تغییر این است که مردم به طور روشن تری درک می کنند که بیشتر خرج کردن لزوما به معنی خوشبخت تر بودن نیست. بیشتر ورزش و پیاده روی می کنند. کمتر می نوشند. کمتر سیگار دود می کنند. سالم ترند و شاید از همه مهمتر این که کانون های خانوادگی آنها گرمی و صفای بیشتری می یابد. به قول صادق ملارجب “پیری و قحطی و بی پولی و یک گله عیال /با وجود همه، دل مایل لهو و لعب است”

در واقع شیوه ی جدید زندگی ساده و توام با قناعت ممکن است ما را خوشبخت تر، راضی تر و سالمتر از آنی نماید که در سالهای فراوانی و وفور نعمت بوده ایم. ضمن این که براساس تجربه های تاریخی، مکانیسم های اقتصاد آزاد دیر یا زود بحران موجود را تعدیل و یا برطرف خواهد کرد و پایان سخن این که به گفته ی حافظ:

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

بار دگر روزگار چون شکر آید



golpayegani@sympatico.ca