شهروند ۱۱۵۶ ـ پنجشنبه ۱۳دسامبر ۲۰۰۷

اخیرا کتابی تحت عنوان گفت و گوهای تهران که توسط دو نویسنده کانادائی٬ ژان دانیل لافوند و فرد رید درباره ایران نوشته شده توسط انتشارات تالن بوکس به زبان انگلیسی انتشار یافت. قبلا نیز فرد رید نوشته های دیگری در باره ایران منتشر کرده٬ و ژان دانیل لافوند٬ که همسر فرماندار کل کانادا نیز هست٬ فیلمی درباره ایران تهیه کرده بود.

به دعوت مجله «لیتراری ریویو آو کانادا» که مهم ترین مجله نقد ادبی کانادا است٬ دکتر سعید رهنما نقدی بر این کتاب نوشته که ترجمه فارسی آن را در زیر می خوانید.



گفت و گوهای تهران

ژان دانیل لافوند٬ فرد رید

انتشارات تالن بوکس

٢٢۴ صفحه

شابک ٩٧٨٠٨٨٩٢٢۵۵٠٣


انقلاب ١٩٧٩ ایران یکی از مهم ترین رویداد های قرن بیستم بود. انقلابیون با خواست های دموکراسی٬ آزادی های سیاسی٬ عدالت اجتماعی و استقلال ملی٬ رژیم شاه را که دهه ها قبل با کودتای سیا و ام آی ۶ علیه دولت ملی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق به قدرت باز گردانده شده بود٬ سرنگون کردند.

انقلاب توسط روشنفکران٬ هنرمندان٬ حقوق دانان٬ دانشگاهیان٬ کارگران و دانشجویان سکولار اعم از لیبرال و چپ آغاز شد و با پیوستن اسلام گرایان تحت رهبری یک روحانی بنیادگرای شیعی٬ آیت اله خمینی٬ به یک جنبش وسیع توده ای مبدل شد. اسلام گرایان از آغاز گروه ناهمگنی را تشکیل می دادند: عده ای بر ایجاد دولت مستضعفان تاکید داشتند٬ و عده ای دیگر طرفدار یک اقتصاد تمام عیارمتکی به بازار و اسلامی تر شدن جامعه بودند.

البته هر دو جناح در حذف صداهای سکولار اعم از لیبرال و چپ با هم توافق داشتند٬ با آن که اینان نیز به نوبه خود بر اساس سیاست های پوپولیستی شان رهبری خمینی را پذیرا شده بودند. پس از آن که به دنبال گروگان گیری در سفارت امریکا در اواخر ١٩٧٩ و حمله صدام حسین به ایران در٠ ١٩٨ اسلام گرایان قدرت خود را مستحکم تر کردند٬ تمامی گروه ها و سازمان های غیر مذهبی و حتی گروه های مذهبی مخالف خمینی به طرز بی رحمانه ای سرکوب شدند. با این حال نیروهای غیرمذهبی علی رغم شرائط دشواری که علیه آن ها عمل می کرد٬ به مثابه بخشی فعال٬ هر چند غیر آشکار ٬در سیاست٬ فرهنگ و جامعه ایران حضور داشته اند.

در درون ساخت قدرت مذهبی ایران نیز٬ پاره ای رهبران تغییر موضع داده و برخی از آن ها که خود بخشی از دستگاه سرکوب رژیم بودند به اصلاحات روی آورده و علیه شرایط موجود خواستار تغییراتی در نظم سیاسی ـ حقوقی شدند.

ژان دانیل لافوند و فرد رید در کتاب گفت و گوهای تهران عمدتا بر این اختلافات درون حکومتی تاکید دارند. به نظر می رسد که نویسندگان با ایران آشنائی داشته باشند و این کتاب ثمره چندین سفر آن ها (بویژه رید) و دنباله کارهای قبلی شان است از جمله فیلم لافوند ( سلام ایران: یک نامه ایرانی) و کتاب های رید (کارت پستال های ایرانی: ایران بعد از خمینی٬ و ‎ همکاری با معصومه ابتکار٬ در نوشتن کتاب اشغال در تهران: داستان درونی گروگانگیری سفارت امریکا در ١٩٧٩ ). نویسندگان نسبت به ایرانیان همدردی نشان داده و تصویری نسبتا متعادل در مورد رژیم اسلامی ارائه می دهند. این کتاب به خاطر آن که ژان دانیل لافوند شوهر فرماندار کل کانادا نیز هست٬ ممکن است توجه بیشتری را در میان خوانندگان کانادائی جلب کند.

اما گفت و گو های لافوند و رید با چه کسانی صورت گرفته؟ گفت و گو ها٬ بجز چند استثنای کم اهمیت٬ تنها محدود به بازیگران مذهبی است که بسیاری از آن ها به طو ر مستقیم و غیر مستقیم به رژیم جمهوری اسلامی وابسته بوده و یا هستند. حال آن که اگر قصد نویسندگان این بود که به خوانندگان کانادائی و دیگران تصویری دقیق از جامعه امروزی ایران ارائه دهند٬ در آن صورت گفت و گوهایشان می بایست طیف وسیع ایرانیان سکولار٬ از جمله اعضای کانون نویسندگان ایران٬ روزنامه نگاران بلاگ نویس٬ حتی جوانانی که مخفیانه راپ می نویسند و می خوانند٬ و نیز طیف وسیع افراد مذهبی٬ اعم از اصلاح طلبان و محافظه کاران را در بر می گرفت. به عبارت دیگر کتاب تنها اختلافات درونی اسلام گرایان را منعکس می کند. در این محدوده٬ کتاب متنی خواندنی و واضح دارد و اطلاعات خوبی را به خواننده می دهد. اما اشکال اساسی نویسندگان این است که به اشتباه تصور می کنند که مصاحبه شوندگان شان کل جامعه ایران را نمایندگی می کنند. در مقدمه کتاب می خوانیم که «هدف این گفت و گو ها نه تائید و نه رد آن چیزهایی است که ایران می گوید ». (تاکید از من است) اما تقلیل « ایران» به درگیری های درون حکومتی و مذهبی٬ چیزی جز تحریف واقعیت نیست. مطالعه دقیق تر این کتاب به وضوح نظرات نادرست و کج فهمی های نویسندگان را از جامعه ایران نشان می دهد.

در مقدمه اش٬ لافوند به درستی «تاریخ نگاری رسمی» رژیم را٬ آن طور که در موزه انقلاب در تهران مشاهده کرده٬ به باد انتقاد می گیرد. می گوید در آنجا شخصیت هایی چون علی شریعتی٬ محمود طالقانی٬ و حسینعلی منتظری «به طرز مرموزی فراموش» شده٬ و «و به وضوح غا یب اند ». اما طنز تلخ این جاست که در کتاب خودشان این شخصیت های غیرمذهبی سکولار هستند که به طرز مرموزی فراموش شده و به وضوح غا یب اند. با توجه به کلیشه های مسلط در مورد جوامع خاورمیانه و ایران٬ برای خواننده ناآشنا به سیاست٬ فرهنگ و تاریخ ایران این شبهه به وجود می آید که مذهب تنها چیزی است که در ایران مطرح است و این کشور عاری از شخصیت های غیر مذهبی است. برای کشوری که اخیرا یک صدمین سال انقلاب مشروطه اش را پشت سر نهاد٬ انقلابی که در آن یک روحانی ارشد٬ آیت اله فضل اله نوری (معادل آیت اله خمینی در آن زمان) به خاطر مقابله با اصلاحات قانونی و حمایت اش از سلطنت مطلقه و قانون مبتنی بر شرع اعدام شد٬ چنین برخوردی بسیار نامنصفانه است. نیزکتاب یک بی انصافی است به ده ها هزار روشنفکر ایرانی که توسط رژیم اسلامی کشته و یا زندانی شدند٬ و صد ها هزار ایرانی که به خاطر مخالفت شان با دولت اسلامی به اجبار از وطن خود دوری جسته اند. واقعیت آن است که مردم ایران که اولین رژیم بنیادگرای اسلامی دوران معاصر را ایجاد کرد٬ در مقایسه با دیگر کشورهای اکثرا مسلمان٬ سکولار ترین اند و جای تاسف است که کتاب مورد بحث نا همگنی مذهبی این جامعه را ندیده گرفته است.

این بی توجهی بهیچ وجه اتفاقی نیست. پشت جلد کتاب که قاری نابینائی را با قیافه ای ترسناک همراه با زنان چادر سیاه در یک مراسم مذهبی نشان می دهد٬ صحنه را برای تصویر جامعه ای سراسر مذهب زده آماده می کند. رید در مقدمه خود متواضعانه اشاره می کند که احساسش این است که «با نوک پا در تمدنی دو هزار و پانصد ساله٬ که هزار و چهارصد سالش مهر اسلام را بر پیشانی دارد٬ قدم بر می دارد». با این حال این جامعه را ماهیتا با سایر جوامع متفاوت می یابد. با آن که آشکارا «توسعه طلبی ستیزه جویانه غرب» را محکوم می کند٬ اصطلاحات و زبانی را که به کار می گیرد٬ آهنگی شرقیت گرا (اوریینتالیست) دارد. درطرح مسئله توضیح ایران طرح می کند که ما با «واقعیت پیچیده فرهنگی که از بیخ و بن با فرهنگ ما متفاوت است» بر می خوریم. نویسنگان قصد بدی ندارند٬ اما بینش پر مسئله شان سبب ضعف تجزیه و تحلیل شان می شود.


 

نویسندگان نسبت به محافظه کاران رژیم برخوردی انتقادی دارند و آشکارا از اصلاح طلبان اسلامی حمایت می کنند. بسیاری از مصاحبه شوندگانشان مقامات قبلی رژیم اند که بیشتر در دستگاه های سرکوب کار می کردند و حال تغییر موضع داده و در زمره اصلاح طلبان به حساب می آیند. رید و لافوند جنبش اصلاح طلبان تحت رهبری پرزیدنت محمد خاتمی را به خاطر «ابداعات نقادانه» شان مورد تحسین قرار می دهند. اما واقعیت آن است که اصلاح طلبان رژیم اسلامی کلا٬ و خاتمی به طور مشخص هرگز« ابداعات نقادانه» ای که در دیگر مناطق جهان اسلام شاهد آن بوده و هستیم٬ ارائه ندادند. اصلاح طلبان رژیم هرگز افرادی چون محمود محمد طه٬ و یا طارق رمضان را به جامعه عرضه نکردند.* اکثر قریب به اتفاق اصلاح طلبان اسلامی ایرانی بعد از انقلاب٬ بجز چند استثنا که در زیر به آن ها اشاره خواهد شد٬ تنها خواستار اصلاحاتی سیاسی در ساختار قدرت رژیم موجود بوده اند و در واقع قصد آن ها حفظ رژیم از خطاهای خود بوده. نه تنها آن ها هیچ یک از نظرات بنیانی شیعی را زیر سئوال نبردند٬ حتی هرگز جرات آن را نیافتند که نظرات خمینی را به چالش طلبند٬ و یا نظرات و اعمال گذشته خودشان را به انتقاد کشند.

معصومه ابتکار٬ گروگانگیر سابق که بعدا به معاونت ریاست جمهوری در زمان خاتمی رسید٬ (و باکمک رید کتاب اشغال در تهران را منتشر کرد) در مصاحبه خود در این کتاب می گوید «امام خمینی … می دانست که ما باید عناصر اساسی دموکراسی را برای مردم بسط و توسعه دهیم.» و امام «هرگز به مردم به عنوان ابزار نگاه نمی کرد.» ابتکار از مردی سخن می گوید که با استفاده ابزاری از پیروانش٬ یکی از سرکوب کننده ترین و تاریک اندیش ترین رژیم های دوران معاصر را پایه ریزی کرد. سعید حجاریان نیز که یکی از صریح ترین و با شهامت ترین اصلاح طلبان رژیم است و از پایه گذاران دستگاه امنیتی بود٬ و بعدها هزینه سنگینی را به خاطر افشای فجایع رژیم پرداخت٬ در مصاحبه اش به تحسین و تمجید خمینی می پردازد. می خوانیم٬ «اگرانقلاب اسلامی را با دیگر انقلابات مقایسه کنید٬ می بینید که در آن خشونت مفرطی در کار نبود…. آیت اله خمینی همه را به صبر و شکیبائی دعوت می کرد.» همین تم تحسین خمینی را در صحبت مصاحبه شونده دیگری نیز بنام علی پایا مشاهده می کنیم. اسباب شگفتی است که کسی بتواند محاکمه شتابزده و اعدام بلافاصله مقامات و مسئولین رژیم سابق٬ قتل مخالفین رژیم در داخل و خارج از کشور٬ ناپدید شدن ها و قتل عام وسیع چندین هزار زندانی سیاسی به دستور شخص خمینی را چیزی جز خشونت دولتی توضیح داد. از محتوای کتاب پیداست که لافوند و رید با این فجایع آشنا هستند٬ اما نخواسته اند مصاحبه شوندگانشان را به چالش کشانند.

نویسندگان با چند نفر از مذهبیون سرشناسی که به کارهای ایدئولوژیک می پردازند نیز٬ از جمله عبدالکریم سروش ــ یک دانشگاهی مذهبی که بعد از انقلاب اعتباری بهم زد و از مقامات مهم انقلاب فرهنگی رژیم بود و استادان و دانشجویان چپ و لیبرال را از دانشگاهها «پاکسازی» نمود ــ مصاحبه می کنند. سروش سرخورده از رژیم٬ بعدا وقت خود را عمدتا صرف کارهای تئوریک در زمینه مذهب و سیاست کرد٬ و یکی از منقدین پیگیر رژیم شد. با آن که نوشته ها و سخنرانی های انتقادی سروش خشم بنیادگرایان را سخت بر انگیخت٬ در نظریاتش هرگز جدائی مذهب و دولت را طرح نکرد. سروش در واقع سعی بر آن داشت که از دیدگاه نظری مذهب را از در پشت وارد دولت سازد. از جمله می گوید دولت از جامعه پیروی می کند و اگر جامعه مذهبی باشد٬ دولت نیز رنگ مذهبی خواهد گرفت. تناقض این حرف در این است که چون هیچ جامعه ای از نظر مذهبی و ایدئولوژی یک دست نیست٬ اگر دولت رنگ مذهبی گروه خاصی را به خود بگیرد٬ حتی اگر آن گروه اکثریت جامعه باشد٬ دیگر آن دولت نمی تواند دولتی دموکراتیک باشد.

چنین به نظر میرسد که لافوند و رید بسیار تحت تاثیر سروش واقع شده و حتی سعی می کنند که اعمال گذشته او را توجیه کنند. ضمن آن که آن ها به تفصیل و نقادانه انقلاب فرهنگی و تاثیرات فاجعه بارش بردانشگاه های ایران را طرح می کنند٬ کوششان بر این است که از سروش حمایت کنند. می خوانیم که «فعالیت های بعدی سروش و برخوردهای متعهدانه اش ــ که عناصر آن را تاریخ قضاوت و درک خواهد کرد ــ نه تنها ایرادات را کاهش خواهد داد٬ بلکه پاسخی خواهد بود به منقدینش.» واقعیت آن است که نه سروش به انتقادات منقدینش پاسخ گفته٬ و نه منقدینش نقش او را در انقلاب فرهنگی «درک» کرده اند.

نویسندگان چند قسمت کتابشان را به زنان در جمهوری اسلامی اختصاص داده اند. بی تردید مسائل مربوط به حقوق زنان یکی از مهم ترین معضلات ایران بعد از انقلاب و یکی از دردسرهای های بزرگ دستگاه روحانیت بوده. اما زنانی را که لافوند و رید برای گفت و گو انتخاب کرده اند٬ تعجب بر انگیزند. اگر زنان غیرمذهبی و سکولار را کنار گذاریم (چرا که اصول ااین گروه از ایرانیان در محدوده رادار نویسندگان نبوده اند)٬ بسیاری زنان شناخته شده ترکه در صف مقدم جنبش اصلاحات قرار داشته اند٬ از جمله شهلا شرکت٬ سردبیر نشریه زنان، شهلا لاهیجی٬ ناشر٬ شادی صدر٬ حقوقدان، نویسنده٬ و یا دانشگاهیانی چون ژاله شادی طلب> هیچ یک ازاین زنان و یا دیگر زنان برجسته و با شهامتی چون نوشین احمدی خراسانی و پروین اردلان که تحت سخت ترین شرایط مجله جنس دوم را٬ که حال نشریه ای ممنوعه است منتشر می ساخت٬ در این کتاب حضوری ندارند.

لافوند و رید در مورد برخی کسانی که با آن ها گفت و گو کرده اند٬ اغراق می کنند. از جمله خانمی به نام فریبا داودی ـ مهاجر را به عنوان پایه گذار و پرزیدنت حزب زنان٬ و به عنوان «زنی که می خواهد صدای زنان ایران را به گوش همگان برساند» معرفی می کنند. نویسندگان به این به اصطلاح «حزب» که هرگز گروه کوچکی بیش نبود و عملا راه نیفتاد و ناشناخته باقی ماند٬ اعتبار زیادی می دهند. نویسندگان با زن دیگری بنام خدیجه صفیری٬ که او را «یکی از جامعه شناسان پیشتاز ایران» و «دانشوری پر دستاورد» معرفی می کنند٬ به گفت و گو می نشینند. اما می خوانیم که این خانم ترجیح داده که مصاحبه را در حضور شوهرش انجام دهد٬ در حضور شوهر کلماتش را با احتیاط فراوان انتخاب می کرده٬ و زمانی که شوهرش از اطاق خارج شده آسوده تر به صحبت خود ادامه می داده! نویسندگان به هیج وجه روشن نمی کنند بر چه اساسی به این نتیجه رسیده اند که او یک جامعه شناس پیشرو ودانشوری پر دستاورد است.

بر خلاف این مصاحبه ها٬ گفت و گوی نویسندگان با دو زن فعال در میان مردم و سازمان های غیرانتفائی٬ بویژه مصاحبه با فرزاده گوهری که هم آرایشگر است و هم کتابدار٬ بسیار جالب و خواندنی است. نویسندگان با فصاحت بسیار فعالیت های گوهری را که «سالن آرایش اش را به یک نهاد فرهنگی و سیاسی محلی مبدل ساخته» شرح می دهند. مصاحبه با پری صابری٬ هنرپیشه و کارگردان معروف تاتر دوران قبل از انقلاب٬ نیز بویژه از آن رو که از معدود مصاحبه شوندگان سکولاری است که در این کتاب از فرهنگ و شعر در ایران سخن می گوید٬ جالب توجه است.


 

لافوند و رید در سال ٢٠٠۴ ٬ در اواخر دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی و در زمان انتخابات مجلس در تهران بوده٬ و شاهد سرخوردگی مردم و قطع امید آن ها از اصلاح طلبان بودند. آن ها به درستی به این نتیجه رسیدند که اصلاح طلبان نتوانستند از فرصت حمایت وسیع مردمی که برای مدتی از آن بهره مند بودند٬ استفاده کنند. می گویند٬ «جنبش اصلاحی نتوانست قدرت محکم دستگاه حاکمه را سست کند … و محمد خاتمی علی رغم ــ و شاید به خاطر ــ اصالت شخصی اش٬ نشان داد که سیاستمداری متوسط بیش نیست٬ و نمی تواند برنامه های بلند پروازانه اش در مورد باز کردن فضای سیاسی ایران را به موقع اجرا در آورد.» مشاهدات نویسندگان در این زمینه دقیق تر و گویا تر از این نمی تواند باشد: می خوانیم «کودکان بی خانمان و سرگردان در خیابان ها٬ اعتیاد گسترده ٬ فحشای آشکار و رو به گسترش تنها چند نمونه بارز از علائم ورشکستگی پدیده ای هستند که خود را دولت مذهبی می نامد.» در آخرین مصاحبه شان٬ سعید حجاریان٬ بانفوذترین صدای اصلاح طلبان مسلمان٬ با تاثرگلایه می کند که مردم در دستجات ده ها هزارنفری صف می کشند تا به کنسرت خواننده معروف ایرانی٬شجریان٬ بروند٬ اما اگر پرزیدنت خاتمی بخواهد برای مردم سخنرانی کند٬ هرگز نمی تواند چنین جمعیتی را جمع کند. حجاریان نتیجه گیری می کند که اگر قرار باشد که تمامی اعضای دولت خاتمی استعفا دهند٬ دیگر هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. می گوید «دیگر بسیار دیر شده»٬ و حق با اوست.

شکست جنبش اصلاحی مذهبی و تحریم انتخابات ریاست جمهوری٬ سبب شد تا درسال ٢٠٠۵ محمود احمدی نژاد٬ یک مذهبی متعصب و افراطی کرسی ریاست جمهوری را اشغال کند. اما ناتوانی دولت او در حل مشکلات فزاینده داخلی و بین المللی سبب شد که تنها یک سال پس از ریاست جمهوری اش٬ رای دهندگان در انتخابات شوراهای شهر و حتی انتخابات مجلس سراسر ملایان خبرگان٬ اکثریت قاطع تمامی کاندیداهای مورد حمایت او را شکست دهند. دعواهای درونی مذهبیون ادامه دارد و رژیم اسلامی نشان داده که قادر به اصلاح خود از درون نیست.

اکنون وظیفه تحقق اصلاحات واقعی در دست ایرانیان بیرون از رژیم٬ اعم از زنان و مردان مذهبی و غیر مذهبیون سکولار٬ بویژه جوانان است که در سخت ترین شرائط با رژیم مقابله می کنند. اگر مداخله و توطئه ای از خارج صورت نگیرد٬ مردم ایران تغییرات لازم را در نظام سیاسی موجود به وجود خواهند آورد. هنوز خواست های اصلی و اولیه انقلاب پس از گذشت تقریبا سه دهه پا بر جا و تحقق نیافته است.

علی رغم پاره ای کمبود ها٬ کتاب گفت و گوهای تهران کتاب با ارزشی در زمینه درگیری های مذهبی در ایران است . باید امیدوار بود که گفت و گوهای بعدی لافوند و رید گروه های وسیع تری را که نظرات مختلف ایرانیان را نمایندگی می کنند٬ در برگیرد.


*محمود طه عالم الهیات و سیاستمدار برجسته سودانی خواستار اصلاحات اساسی در برداشت های مذهبی اسلام و مخالف کاربرد قانون شریعت در سودان بود٬ چرا که آن را مغایر با حقوق شهروندان غیر مسلمان سودانی می دانست. بنیادگرایان اسلامی مصری و سعودی که از انتقادات طه به بنیادگرائی اسلامی به خشم آمده بودند٬ علیه اش فتوا صادر کردند و سر انجام در ١٩٨۵ به جرم ارتداد در سودان به دار آویخته شد. طارق رمضان٬ عالم الهیات و از دانشگاهیان مسلمان اصلاح طلب سوئیس است. او نوه حسن البنا بنیادگرای مصری و موسس اخوان المسلمین است.


‎‎‎‎

‎‎‎Conversations in Tehran
Jean Daniel Lafond, Fred Reed

Talon Books

ISBN: 9780889225503

Saeed Rahnema

Literary Review of

Canada

Vol. 15, No. 3, April 2007