این هفته چه فیلمی ببینیم؟

گاهی پیش می آید که قبل از دیدن فیلمی، تصور واضحی از فیلمی که قرار است ببینیم در ذهن داریم که البته این محدود به فیلم هایی است که بر اساس کتاب های مشهور ساخته می شوند. اگر کتاب را خوانده باشیم، بخصوص اگر آن کتاب برای مان عزیز باشد، با دیدی منتقدانه به تماشای فیلم می نشینیم و بیشتر اوقات هم ناراضی از پای فیلم بلند می شویم، چرا که از قبل برای خودمان تصویری درست کرده ایم که شخصیت ها هرکدام چه شکلی هستند و چطور صحبت می کنند و کجا زندگی می کنند و … به همین دلیل اگر که کتاب شخصیت اصلی اش را زنی ظریف و کوچک با موهای تیره به ما معرفی کرده باشد و بعد در فیلم با هنرپیشه ای قد بلند با موهای قرمز مواجه شویم، ناخودآگاه حواس مان بیشتر از آن که به فیلم باشد، به این است که بگردیم دنبال تفاوت های فیلم و کتاب. به همین دلیل شاید کسی که کتاب را نخوانده باشد از دیدن فیلم لذتی ببرد که درکش برای ما آسان نیست.

پوستر فیلم آنا کارنینا

الان که برایتان می نویسم، خودم همچین حالی دارم. همین الان از سینما برگشته ام خانه،  دلخور و ناراضی. چند روزی بود که حسابی هیجان زده بودم که می خواهم “آنا کارنینا” را ببینم و وقتی به سینما رسیدم و دیدم سه شنبه شب برای دیدن فیلمش مجبورم صف بکشم، هیجانم بیشتر هم شد. سالن سینما تقریبا پر بود، بیشتر خانم های مسن، چندین زوج روس و چند نفری هم سن و سال خودم. کافی بود فقط نگاهی به تماشاگرانی که مشتاق روی صندلی شان نشسته بودند انداخت تا مطمئن شد که همه رمان تولستوی را حداقل یک بار خوانده اند و با انتظار بالایی آماده اند تا فیلم را قضاوت کنند. تنها دلخوشی ام بعد از دو ساعت و ربع فیلم دیدن این بود که تقریبا همه وقتی از سالن بیرون می آمدند، غرغر می کردند. همه  غیر از کسی که همراهم به سینما آمده بود!

فکر می کنم کم و بیش همگی با داستان آنا کارنینا آشنایی داریم. داستان با خیانت مردی به نام استپان به همسرش شروع می شود. آنا که خواهر استپان است برای اولین بار از پسر کوچک و شوهرش در سن پترزبورگ جدا می شود و برای آشتی دادن برادر و زن برادرش به مسکو می رود. ولی سفری که آنا برای نجات ازدواج برادرش آغاز می کند، در آخر تبدیل به تراژدی می شود که زندگی خودش را بر باد می دهد. او در مسکو با افسر ارتش و اشراف زاده ای به نام کنت ورونسکی آشنا می شود و آنا بعد از مدتی مقاومت، رابطه ای پنهانی را با ورونسکی آغاز می کند، ولی با پیشرفت رابطه شان آنا چنان عاشق ورونسکی می شود که دیگر برایش اهمیتی ندارد که خانواده و شوهرش و جامعه از رابطه شان با خبر شوند. آنا عشقش را به  شوهرش  اعتراف می کند و می گوید که بچه ورونسکی را در شکم دارد ولی شوهرش به او  می گوید که اگر می خواهد که پسرش را از دست ندهد و از جامعه طرد نشود باید هرچه زودتر رابطه اش را پایان دهد و او حاضر است که نوزاد حرامزاده اش را به اسم خود قبول کند و بزرگ کند، آنا ولی حاضر  نیست دست از عشقش بکشد.  ورونسکی از آنا می خواهد که از شوهرش طلاق بگیرد تا بتوانند با هم ازدواج کنند. در نهایت او، خانواده اش را برای ورونسکی رها می کند و جامعه اشرافی هم او را طرد می کند، پس از مدتی تنهایی و انزوای اجتماعی و دوری از پسرش از او زنی عصبی و شکاک می سازد که احساس می کند زندگی اش را باخته.

مشخص است که تبدیل کتابی به حجم آنا کارنینا به فیلمی دو ساعته کار آسانی نیست و باید بگویم که کارگردان بسیار به متن داستان وفادار مانده. تنها مشکلی که من با فیلم داشتم این بود که کارگردان برای ساخت فیلمش، فضای تئاتر به وجود آورده و من چون انتظارش را نداشتم، حسابی جا خوردم به طوری که در ده دقیقه اول فیلم این وحشت را داشتم که هر لحظه ممکن است فیلم به یک موزیکال تبدیل شود! همانطور که گفتم فیلم کاملا فضای تئاتر را دارد، تا جایی که برای عوض شدن صحنه، هنرپیشه ها دکورهای چوبی را جابه جا می کنند تا صحنه عوض شود و یا مسابقه  اسب سواری و اسکیت روی یخ، همه در فضای داخلی سالن اتفاق می افتند و هوای سرد و یخبندان روسیه را با برف مصنوعی به تصویر می کشند، که البته همه این ها برمی گردد به سلیقه شخصی و نظر فردی. من دوست داشتم فضای سنگین و تاریک داستان کلاسیکی که خوانده بودم را به صورت فیلم و در صحنه های واقعی می دیدم ولی اگر شما به تئاتر سینمایی علاقه مند باشید، بخصوص اگر کتاب را نخوانده باشید و برای اولین بار به تماشای داستان بنشینید، مطمئنا از فضا و دکور و حال و هوای فیلم بسیار بسیار لذت خواهید برد.

http://www.youtube.com/watch?v=rPGLRO3fZnQ

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست.  هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.