با وجود آنکه جوانان مصری، با دست خالی آقای مرسی را وادارکردند تانک هایش را بگذارد روی کولش و عقب نشینی کند، اما کسی که می خواهد فرعون جدید مصر باشد  هنوز دست برنداشته.

دوشنبه همین هفته ایشان به ارتش مصر دستور دادند تا تظاهرکنندگانی را که مخل امنیت تشخیص داده می شوند، دستگیرکند.

بازگشت به دوران برده داری آرزوی بسیاری از دیکتاتورهاست و بازگشت به دوران های پرافتخار، آرزوی همه مردم.

مگر خود ما ایرانی ها هنوزکه هنوز است دلمان نمی خواهد کوروش دوباره زنده شود و روزگار پرافتخار گذشته ای را که در تاریخ نوشته اند برایمان تجدید کند؟

و مگر بدمان می آید فردا صبح صدا و سیما اعلام کند که ایهناس، به دستور رهبر دلار شد هفت تومن؟!

بشار اسد از هزاران نفری که در این محل زندگی می کردند، همین یک نفر را به عنوان نمونه زنده گذاشته است تا دانشمندان بتوانند روی او تحقیق کنند!

جالب است که خود ماها چنین انتظاراتی را داریم، اما دلمان نمی خواهد آقای مُرسی هوس فرعون مصر شدن را داشته باشد و نمی خواهیم قبول کنیم که اسد آقا آرزوی برقراری یک دیکتاتوری تروتمیز در سوریه را داشته باشد.

واقعن که مردم بی انصافی هستیم.

البته آقای مُرسی تا حدی دوزاری اش افتاده است که دوران فرعون شدن گذشته، اما بشار اسد هنوزکه هنوز است دارد گول اسم خودش را می خورد.

می دانید اسد به عربی یعنی شیر، و بشار اسد به تصور اینکه شیر است و سلطان جنگل، دو سال است که می زند و می کشد غافل ازاین که الان سلطان جنگل، صاحبان جنگل، یعنی مردم هستند.

اسد آقا اگر داستان آن شیره و فیله را شنیده بود دست از این خیال پردازی ها برمی داشت و قبل ازاین که تبدیل به یک صدام حسین یا قذافی دیگر شود، قدرت را به مردم واگذار می کرد و فلنگ را می بست.

شنیده اید که یک دانه اسد آقا، یعنی یک شیر نر، در جنگل راه می رفت و به هر شغال یا روباهی که می رسید می پرسید ببینم نیم وجبی، سلطان جنگل کیه؟ و طرف هم زوزه کشان جواب می داد جنابعالی قربان.

اسد آقا که از این جواب ها شیرتر شده بود، رسید به یک فیل و پرسید ببینم غول بی شاخ و دم، سلطان جنگل کیه؟

فیله به جای جواب، خرطومش را پیچید دورکمر شیره، او را بلند کرد و محکم به زمین زد.

شیره ناله کنان از جا بلند شد، نفسی تازه کرد وگفت: مرد حسابی من فقط پرسیدم سلطان جنگل کیه؟ تو می تونستی بگی نمی دونم!

دور نیست زمانی که بشار اسد هم در تلویزیون ظاهر شود و به مردم شجاع سوریه بگوید بابا یک کلام می گفتین که ما تو را نمی خواهیم، من خودم می رفتم!

  

کلاس معلم می خواهد نه دستگیره!

 

من از آدم های زرنگی که مسائل را جوری می پیچانند که آدم حالی اش نشود ازکجا خورده، خوشم می آید و به همین دلیل عاشق یکی از دوستانم بودم.

کلاس بچه های پیرانشهر

می گفت من هر شبی که دیر به خانه می روم، برای این که همسرم اعتراضی نکند، به محض رسیدن یک ایرادی می گیرم و شروع می کنم به داد و فریاد کردن و جوری طلب کار می شوم که زنم اصلا یادش می رود بپرسد چرا به جای هشت شب، دو بعد از نیمه شب آمده ای منزل؟!

حرف وزیر آموزش و پرورش در مورد آتش سوزی در مدرسه پیرانشهر و کلاسی که بچه ها در آن حبس شده و سوخته اند، مرا یاد آن دوست انداخت.

ایشان ضمن این که گفته اند شخص خاصی مقصر این آتش سوزی نیست! فرموده اند:

۱۲ نفر از دانش آموزان مصدوم این حادثه را در تبریز و در بهترین موقعیت پزشکی بستری کرده ایم و۱۶ مصدوم دیگرکه مشکل کمتری داشته اند در ارومیه بستری هستند.

شاید هم توضیح داده باشند که صبحانه به بچه ها چی می دهیم و ناهار و شام چی و انتظار داشته باشند پدر و مادر بچه ها بابت صبحانه و ناهار و شام مجانی که در بیمارستان به بچه ها می دهند، از ایشان تشکر هم بکنند؟

ایشان اصلا یادشان رفته که به گفته بچه ها، در ورودی کلاس دستگیره نداشته و بچه ها درآنجا حبس شده و سوخته اند.

مطمئن هستم اگر آن دوست من وزیر آموزش و پرورش بود در جواب اعتراض پدر و مادرهایی که بچه هایشان سوخته اند می گفت: کلاس معلم می خواهد نه دستگیره و ماجرا را خاتمه می داد.

تا آخرین لحظاتی که می خواستم این مطلب را برای شهروند بفرستم، سه تا خبر تازه در این مورد منتشر شده است که هر سه را خلاصه و بی تفسیر می نویسم:

اول این که دو نفر ازکودکان مجروح درگذشته اند. خبر دوم اینکه بخاری ارج در این مورد مسئول شناخته شد! و سوم این که آقای وزیر در مجلس حضور یافته و بابت آتش سوزی مدرسه پیرانشهر عذرخواهی کرده است.

 گانگسترهای نیم وجبی!

 به قیافه خندان این بچه ها نگاه نکنید. یک گانگسترهای خطرناکی هستند که خدا می داند و بس!

منهم مثل شما بارها خوانده بودم که روی ظاهر افراد نباید قضاوت کرد، اما به این نصیحت توجه نکرده بودم. به همین دلیل هم وقتی خبرگزاری هرانا گزارش کرد که وضع سلامت این دو کودک شیرخوار در زندان سمنان خوب نیست، ناراحت شدم.

بعد که نشستم کمی غصه خوردم، به خودم گفتم درست است که این دوکودک خیلی معصوم و بی گناه به نظر می آیند، اما لابد گانگسترهای خطرناکی هستند که زندانی شان کرده اند؟!

شایع است که یکی از این کودکان که ۵ ماهه است هنوز دندان درنیاورده می خواسته است پستان مادرش را گاز بگیرد؟ و دیگری با زبان بی زبانی به مادره گفته اگر به جای این شیشه شیر یک کلاشینکف دست من بدهی می روم بانک سرکوچه را می زنم و یک عمر در ناز و نعمت زندگی می کنیم!

خدا کند این دو گانگستر نیم وجبی حالا حالا ها در زندان بمانند و امنیت سمنان را به هم نریزند!

تو اینور جوب وایسا من اونور

 

سایت پیک ایران به نقل از سایت محافظه کار” ایران هسته ای” خبر داد که به زودی ۱۸ مقام آمریکایی در دادگستری تهران غیاباً محاکمه می شوند.

بسیاری از مقام های جمهوری اسلامی نیز در سال های اخیر به اتهام نقض حقوق بشر و دست داشتن در برنامه هسته ای ایران تحریم شده، حساب هایشان بلوکه شده و برخی از آنان تحت تعقیب بین المللی قرارگرفته اند.

من با وجود این که اهل اصفهان نیستم، این شیوه محاکمه را که به محاکمه اصفهانی شهرت دارد، دوست دارم.

معروف است که وقتی دو تا اصفهانی باهم دعوایشان می شود، به جای این که یقه هم را بگیرند و پیراهن هم را جر بدهند، به هم می گویند: تو اونوری جوب وایسا، من اینور. فحش بده، فحش بسّون. پیرهن صد هزار تومنس…

عیب محاکمات غیابی مقامات ایران با مقامات آمریکایی این است که مقامات ایران معمولن گونی گونی پوند و دلار و یورو درحساب های خارج از کشورشان دارند و خارجی ها اولین کاری که می کنند این پول ها را بلوکه می کنند. اما خارجی ها در ایران آه ندارند که با ناله سودا کنند، بنابراین اگر هزار بار هم به اعدام محکوم شوند، کک شان هم نمی گزد!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.