شماره ۱۲۰۶ ـ پنجشنبه ۴ دسامبر  ۲۰۰۸

سعدی که به گفته ی محمدعلی فروغی یکی از “ارجمندترین ایرانیان” و یکی از “بزرگ ترین سخن سرایان جهان” است، سبب نگارشِ شاهکار جاودانش “گلستان” را چنین شرح می دهد که شبی را با یکی از دوستان، در بوستانی خوش و خرم به صبح رسانده بود. هنگام برگشتن به شهر، دوستش برای هدیه دادن به دوستان، دامنی گل و ریحان فراهم می آورد ولی سعدی به او می گوید؛ “گل بوستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید، دلبستگی را نشاید.” دوستش می پرسد؛ پس چه باید کرد؟ و سعدی پاسخ می دهد؛ کتاب گلستانی تصنیف توانم کردن که باد خزان و گردش زمان بر آن آسیبی نخواهد رساند؛

به چه کار آیدت ز گل طبقی

از گلستان من ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد

وین گلستان همیشه خوش باشد

دوست سعدی دامن گل را بر زمین می ریزد و دست بر دامن او می آویزد که “رادمرد چون نوید دهد به وفا کوشد”. سعدی هم چنین می کند و هنوز بهار تمام نشده، آفرینش گلستانش را که زیباترین کتاب نثر فارسی است تمام می کند و آن را به جهان بشریت ارمغان می دهد.


انواع هدیه ها


همان طور که می بینید سعدی با هنر کم گویی و ساده نویسی خود، در کوتاه ترین و زیباترین عبارات، معنی پرمغزی را خوب پرورده و بیان کرده و نیازی به شرح و بسط بیشتر آن ندیده است. او در واقع هدیه را به طور  کلی به دو نوع مادی و غیرمادی تقسیم کرده، اولی را بی دوام و شاید کم ارزش ولی دومی را ابدی و گران قدر دانسته است.

حقیقت این است که هیچ هدیه ای، اعم از این که گلی پژمرده شدنی باشد یا شرابی که نوشیده می شود، سکه های طلا، لوازم خانه، انواع خوردنی ها، پوشیدنی ها، زینت آلات  و غیره، کم ارزش نیستند، چرا که تمام اینها علاوه بر ارزش مالی و کاربردی خود، نشان دهنده ی عشق و محبت یا احترام و ارادت هدیه دهندگان هستند. خلاصه  این که این گونه هدیه ها نیز دست کم همین اندازه که خاطره های خوش و شیرین می آفرینند، برای عمری در یادها می مانند و رشته های مهر و محبت را محکم تر می کنند، به نوعی با دوام و دیرپایند و ارزش خاص خودشان را دارند. اما در مورد یک نکته کاملا با سعدی هم عقیده ایم و آن هم این است که با ارزش ترین و ماندنی ترین تمام هدیه ها، آن هایی هستند که ارزش فرهنگی و بار احساسی و عاطفی دارند. این گونه هدیه ها “آنی” دارند که گروه نخست فاقد آن است و حافظ می گوید:

دلبر آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده دولت آن باش که آنی دارد


چند مثال واقعی و شخصی


در این جا آوردن چند مثال از زندگی شخصی خود را برای بهتر پروردن مطلب بی مناسبت نمی دانم. من هم مانند اکثر شما، طی بیش از نیم قرن گذشته، به مناسبت های گوناگون بخت دریافت هدیه های ارزنده فراوانی را داشته ام که تمام آن ها را خوب به خاطر دارم، از آن ها لذت بسیار برده ام و آن چه را که جنبه ی مصرفی نداشته است، تا به امروز به یادگار نگهداری کرده ام.

تعریف من از هدیه فرهنگی بسیار کلی تر و عام تر از مفهوم متعارف آن است و شاید برخی از مردم، آنچه را من هدیه می دانم، اصلا “هدیه” تلقی نکنند. نمونه هایی از این دست صدها و بلکه هزاران نامه، یادداشت، خاطره و کارت تبریک نوروزی است که طی سالیان دراز آن ها را از عزیزانم دریافت کرده ام و یکایک آنه ا را هدیه هایی بس با ارزش تلقی می کنم. حتی بلیت نمایشی را که دخترم گلنار به مناسبت تولد و سالگرد ازدواج، به همسرم و من هدیه داده بود و یادآور خاطره  خوشِ شبی است که به دیدن آن نمایش رفته بودیم، هنوز به یادگار نگاه داشته ام. کتاب ها، عکس ها، تابلوهای نقاشی، نوارهای موسیقی، دیوان اشعار هنوز منتشر نشده ی خواهرم اشرف در آلمان، نسخه های متعدد “پیام دندانساز”، نشریه ای تخصصی و در عین حال اجتماعی ـ ادبی که به سردبیری برادرم هادی در ایران منتشر می شود، شعرهای کوتاه مهدی گلپایگانی و غیره هم البته ارزش و جایگاه ویژه خود را دارند. بگذریم. ابراهیم طاهرزاده، دوست ادیب، شاعر و یار دیرین دوران دبیرستانم، چند سال پیش دیوان شعرهایش به نام “رندی و زاهدی” را برایم فرستاده بود و اخیرا هم کتاب تحقیقی تازه اش به نام “شرح و توضیح هزار مثل به گویش تویسرکانی” را از او دریافت کرده ام. کتاب اخیر که با همکاری دکتر مهدی صابونی و مقدمه ی فاضلانه ی دوست دیگرم، ابوالقاسم شیدا نگارش و تدوین شده، در نوع خود کتابی بسیار جالب، خواندنی و کم نظیر است و در آن بخش مهمی از گنجینه ی فرهنگی میهنمان که در معرض خطر فراموشی و از بین رفتن بود، با شیوه ای ابتکاری، نثری دلنشین و اشعاری مناسب، ثبت و ضبط و تبیین شده است.



داستان هدیه ای متفاوت


این هدیه داستان شیرین و جالبی دارد، چون در واقع چیزی است که در اصل از خودم گرفته شده بود و بعدا به خودم برگردانده شد! هدیه ای که ارزش آن در زمان تقدیم اولیه بسیار ناچیز ولی در زمان باز پس گرفتن فوق العاده زیاد شده بود! لابد می پرسید که آن هدیه ی عجیب چه بوده است؟ جریان از این قرار است که از دوران نوجوانی تا به امروز، در مراحل گوناگون زندگی و از شهرها و کشورهای مختلف، نامه هایی برای دوستم طاهرزاده فرستاده بودم و او بدون اینکه من بدانم، تمام آن ها را به طور کامل و با دقت تمام نگهداری کرده بود. حدود دو سال پیش، وقتی که فتوکپی آن صد و چند نامه ی چند صفحه ای و مفصل را در اختیارم گذاشت و اجمالا فکر انتشارشان مطرح شد بسیار شگفت زده و در عین حال از دسترسی یافتن به آن همه نوشته های دوران گذشته ام، خوشحال شدم. مرور آن نامه ها برایم در حکم ورق زدن آلبوم عکس های زندگی پر فراز و نشیبم از دیرباز تا به امروزاست و مرا به یاد قطعه شعری می اندازد که نام سراینده اش را به خاطر ندارم؛

به آلبوم شبی تا سحر نظر کردم

به یاد عمر گذشته شبی سحر کردم

مناظری ز حیات گذشته را دیدم

بدیدم آن همه و دیده پرگهر کردم

به کوه و تپه و ماهور پای بنهادم

سفر به موطن دیرین و بوم و بر کردم

حیات ما همه غیر از فسانه چیزی نیست

من این فسانه بدین قصه مختصر کردم


گل سرسبد تمام هدیه ها


این گل سرسبد، ویراست سوم “فرهنگ معاصرپویا”، شاهکار درخشان استاد نازنین دکتر محمدرضا باطنی، مزین به دست خط زیبا و محبت آمیز آن بزرگوار است. خوشبختانه محبوبیت همگانی و عظمت این شاهکار که ثمره ی دست کم ۲۰ سال تلاش پژوهشی استاد و دستیاران او است و همچنین مقام شامخ علمی ـ فرهنگی و شهرت جهانی ایشان، ما را هم از معرفی کتاب و هم از معرفی مولف و سایر آثار وی بی نیاز گردانده است.


هدیه ی ما چیست؟


شرایط مالی بیشتر ما درست مصداق آن بیت حافظ است که می گوید؛

در خرابات جهان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

بنابراین امکان تهیه و تقدیم هدایای مادی ارزنده، به خودی خود و تا حدود زیادی منتفی است و تنها گزینه هدیه ی فرهنگی است که هزینه اش نسبتا کم ولی ارزش معنوی آن فوق العاده بالا است. افسوس که تولید و آفرینش چنین هدیه هایی کار آسانی نیست، چرا که باز به گفته ی حافظ: “قبول خاطر و لطف سخن خداداد است” و آفرینش فرهنگی مستلزم داشتن بضاعت علمی ـ ادبی، ذوق هنری، سال ها زحمت و تلاش و توجه به هزار نکته ی باریک تر از مو است. با در نظر گرفتن مشکلاتی که برشمردیم شاید یک راه حل ساده و عملی، خریدن و هدیه دادن آثار موجود فرهنگی ـ هنری باشد. این راه حل بسیار خوب است ولی به هیچ روی کمال مطلوب و بهترین نیست.


پس چه باید کرد؟


به باور ما در شرایطی که محدودیت توانایی های فردی، غم نان و سایر گرفتاری های زندگی، مانع آفرینش فرهنگی ـ هنری می شود، تنها راه، سازمان دهی فعالیتهای گروهی و رهبری درست این گونه کوشش ها است. در مقاله ی “دعوت از خوانندگان” ، از تمام فارسی زبان های دنیا، اعم از ایرانی، افغان، تاجیک و غیره که از بد حادثه در سرتاسر این کره خاکی پراکنده اند، درخواست کرده بودیم که برای شهروند و برای ستون ویژه ی خودشان، هر چه بیشتر مطلب بنویسند و بفرستند و به حکم این که عاقلان را اشاره ای کافی است به کتاب “صدای تازه واردان کانادا” یا (New Canadian Voices)  تالیف جسی پرتر  (Jessie Porter)اشاره کرده بودیم. از نام بردن آن کتاب دو منظور داشتیم؛ یکی نشان دادن موضوع های گوناگونی که می توان به آن پرداخت و دیگری هم سبک نگارش ساده، دلنشین و عاری از تکلف نویسنده های آن کتاب.

اگر از این پیشنهاد، آن چنان که انتظار داریم، در کانادا، ایران و سایر کشورها به طور گسترده و شایسته ای استقبال شود، در آینده ای نه چندان دور کتاب کم نظیری منتشر خواهیم کرد که می تواند ره آورد سفر و هدیه ای ارزنده برای تمام فصول و اکثر مناسبت ها باشد.

بیایید دست به دست هم بدهیم، چنین کتابی را با هم بنویسیم و به عزیزانمان هدیه بدهیم. حتی امکان ترجمه ی چنین اثری به زبان های مختلف و مطرح کردن آن را در سطح جهانی، اصلا غیرممکن نمی دانیم. آنچه مد نظر داریم “گلستان سعدی” نیست، ولی دست کم سبد گلی است دارای گلهای رنگارنگ، تازه، زیبا، با طراوت و رایحه ای جان بخش و دل انگیز! و پایان سخن این که:

غرض نقشی است کز ما باز ماند

که هستی را نمی بینم بقایی


golpayegani@sympatico.ca