به خودمان وعده داده بودیم که دنیا زیر و رو می شود و راحت می شویم ها …نشد!

همه جا گفته و نوشته بودند که۲۱ دسامبر، قیامت می شود یعنی اینکه برادرکشی در سوریه و جنگ قدرت در ایران پایان می یابد، آقای مرسی در مصر از خر شیطان پیاده می شود و یک دموکرات واقعی می شود.

شایع کرده بودند که ایران غنی سازی اورانیوم را قطع می کند و شروع می کند به غنی کردن مردم! و آمریکا تحریم های ایران را متوقف می کند.

شایع کرده بودند که یک پیشگوی چینی گفته است امسال چهارشنبه سوری می افتد به یک شنبه …شایع کرده بودند که …بله آنقدر خبرهای عجیب و غریب از پایان جهان منتشر شده بود که من قصد کرده بودم  یک گزارش مستند و اختصاصی از زیر و رو شدن جهان تهیه کنم و بفرستم برای شهروند!

قیامت نزدیک بود، به تاخیر افتاد….

آنروز از ذوقم یک ساعت زودتر از معمول از خواب بیدار شدم، ریشم را تراشیدم، پیراهن تازه ای را که خریده بودم پوشیدم که توی فیلم ها و عکس های زیر و رو شدن دنیا آبروداری کرده باشم و وقتی دنیا کن فیکون می شود همان پیراهن کهنه تنم نباشد.

پشت پنجره ایستادم که به همه چیز مسلط باشم و ببینم ماجرا ازکجا و چه جوری شروع می شود؟

شمع و کبریت حاضرکرده بودم که اگر خورشید غیب و دنیا تاریک  شد چشمم ببیند چی می نویسم. دوربینم را آماده کرده بودم که اگر ماه از روی آسمان کنده شد و افتاد روی زمین، عکسش را از نزدیک بگیرم.

پیش خودم این جور مجسم کرده بودم که حتمن ستاره ها مثل نقلی که سر عروس می ریزند، خرد می شوند و می ریزند روی زمین؟

به خودم می گفتم باید بجنبی و قبل از دیگران یک مشت  از اون خرده ستاره ها را جمع کنی و با پست بفرستی برای دفتر مجله.

می دانستم سردبیر شهروند توی این جور مواقع حرف وشایعه و قسم حضرت عباس قبول نمی کنه و مدرک می خواد!

می دانستم که اگر آنطوری که گفته بودند کره زمین زیر و رو بشود، خدائی که بر همه چیز قادر و از همه چیز آگاه است، عقلش می رسد که آقای احمدی نژاد را زنده نگاه دارد تا  دنیا را از نو بسازد و مدیریت کند، همچنانکه در آن توفان معروف، حضرت نوح را مامورکرد که نسل موجودات زنده را حفظ کند.

به خودم می گفتم درسته که روزنامه ها و تلویزیون ها نق می زنند و ایراد می گیرند که در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، ایران وضع نابسامانی پیدا کرده، ولی خدا که روزنامه نویس ها را می شناسد می داند که چقدر شایعه می سازند و خبر جعلی چاپ می کنند!

خدا عقلش می رسه که وقتی مطبوعات می نویسند ۴۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی می کنند در حقیقت اون صفرش زیادیه و چهار درصد زیر خط فقرند که آنهم درکل ایران می شوند سه چهار نفرکه مهم نیست!

دوربین فیلمبرداری ام را حاضرکرده بودم تا با آقای احمدی نژاد مصاحبه کنم و بپرسم حالا که کره زمین از بین رفت و فقط من زنده مانده ام و شما و کارکنان شهروند! اون سیصد نفری را که گفته اید ۶۰ درصد پول های مملکت را برداشته اند و پس نمی دهند، معرفی کنید که این دم آخری اقلا با سیصد تا آدم ثروتمند که سرشون به تنشون می ارزه آشنا بشیم!

ته ذهنم و قاطی این برنامه هایی که برای تهیه گزارش داشتم، ذوق می کردم که امسال عید نوروز از خرج های اضافی راحتم و غصه بی پولی را نمی خورم و دیگه لازم نیست برای حفظ سنت ها، شب چهارشنبه سوری از روی آتش بپرم که جزء احمق ها به حساب بیام.

می دانید که آیت اله مطهری اول انقلاب خانواده هائی را که از روی  آتش  می پرند خانواده های احمق ها نامیده بود.

 می خواستم بلند شم قبض آب و برق و تلفنم را پاره کنم و بریزم دور و ته دلم خوشحال بودم که بابت شرکت نکردن در انتخابات ریاست جمهوری مجبور نیستم به کسی حساب پس بدهم که خانمم بیدارم کرد وگفت: نه نون داریم نه گوشت، پا نمیشی؟!

 

آمریکائی ها برای تماشای تظاهرات بلیت می خرند!

 

سالهاست که من جز می زدم، دلیل و مدرک می آوردم و تکرار می کردم که دولتمردان آمریکا احمق هستند، اما کسی باور نمی کرد.  بالاخره آیت اله مکارم شیرازی به حمایت از من پرداختند و به نوشته فارس، حرف مرا تائید و تکرار کردند که دولتمردان آمریکائی احمقند و این مسئله بر همگان ثابت شد!

برای تماشای این تظاهرات باید پول داد و بلیت خرید!

حماقت های دولتمردان آمریکا یکی دوتا هم نیست که آدم بتواند بگوید چه کرده اند و چه نکرده اند، اما به عنوان مشت نمونه خروار، مورد کوچکی  از این حماقت ها را برایتان بازگو می کنم و نتیجه گیری اش را به عهده خودتان می گذارم.

حتمن دیده اید، شنیده اید و می دانید که در همه جای دنیا! برای تشویق مردم به شرکت در تظاهرات، کیک و ساندیس و ساندویچ و شکلات پخش می کنند؟

این کار در انتخابات سال ۸۸ ایران هم آزمایش شد و چون جواب داد و طعم این نوشیدنی به ذائقه خیلی ها خوش آمد، تبدیل به مد روز شد.

این کار اکنون چنان در فرهنگ ما جا افتاده است که خیلی ها معتقدند این یکی از رسوم و سنت های باستانی است و کوروش کبیر هم موقع آزاد کردن یهودی ها یکی یک دانه ساندیس به آنها جایزه داده است!

تظاهرکنندگان حرفه ای چنان به این نوشیدنی وابسته شده اند که آنرا جز حقوق اولیه بشر می دانند، تا نگیرند قدم از قدم برنمی دارند  و شعارشان  ” بدون ساندیس هرگز” است.

اما مقامات ابله آمریکائی نه تنها از معجزه این نوشیدنی بی خبرند و از پخش آن خودداری می کنند، بلکه کسانی را هم که می خواهند تماشاچی این تظاهرات باشند وادار به یک خرج اضافی  می کنند.

نتیجه این حماقت کمرنگ بودن تظاهرات آنها و پررنگ بودن تظاهرات ما شده است.

چون یقین دارم حرفم را  باور نمی کنید و می گوئید کی می آید پول بدهد و بلیت بخرد که تظاهرات تماشا کند؟ مطلب را با عکس و تفصیلات مستند می کنم تا دیگر حرفی از توی آن درنیاید.

البته این نکته را یادآوری می کنم که تظاهرات آمریکائی ها با تظاهرات ما ایرانی ها یک کمی فرق می کند ها …شوکه نشوید.

ما ایرانی ها تظاهراتمان خیلی ساده است. می آئیم به خیابان، اعتراضمان را با سکوت یا شعار اعلام می کنیم و بعد برای استراحت می رویم به اوین وکهریزک!

و البته خیال می کنیم اعتراض ها در همه دنیا نیز به همین شکل برگزارمی شود. در حالی که در بسیاری از نقاط دنیا مردم به سبک و روش خودشان اعتراض می کنند.

اگر به آمریکا تشریف برده باشید، دیده یا شنیده اید که در دومین شنبه جولای هر سال، عده ای از مردم به عنوان اعتراض، در ایستگاه شهر لاگونا نیگل درکالیفرنیا و در کنار خط قطار جمع می شوند، شلوار و شورت خود را پائین می کشند و باسن لخت خود را به عنوان اعتراض به ساخت این خط آهن، به مسافران قطار نشان می دهند.

آمریکائی های این منطقه معتقدند ساخت این خط آهن بی مورد بوده و مالیاتی که می پردازند به هدر رفته است و با این شیوه که به Mooning معروف است ، به ساخت این خط آهن اعتراض می کنند.

جالب است بدانید که هرساله در چنین روزی ، واگن های قطار پر از مسافران مشتاقی می شود که فقط و فقط برای تماشای این تظاهرات بلیت خریده اند و سوار قطار شده اند. رانندگان قطارها نیز در چنین روزی و در طول مسیر اعتراضات، سرعت خود را کم می کنند تا مردم از دیدن این منظره و تماشای این تظاهرات، حظ بصری  ببرند و لبخندی بزنند.

گفته می شود کسانی که کهریزک را اداره می کردند، بارها تقاضا کرده بودند برای سرعت بخشیدن به کار مردم! اجازه داده شود این شیوه اعتراض در ایران هم اجرا شود، اما توی آن شلوغی کسی به این خواسته منطقی و برحق آنان توجهی نکرد.

 

لباس های زنان افغان مد می شود!

گرد و غبار و هوای آلوده ای که باعث  شد دو روز تهران وچند شهر بزرگ دیگر ایران تعطیل شود، در کشور همسایه  و همزبان ما افغانستان نیز مسئله آفرید.

خوشبختانه طالبان در افغانستان که سرسختانه از زنان  طرفداری می کنند! با دوراندیشی باعث شدند که زنان افغان اصلا متوجه نشوند هوا خوب است یا بد.

یکی از طالبان که با خبرنگار ما صحبت می کرد می گفت همه به ما ایراد می گیرند و می گویند چرا زنانتان را مجبور می کنید درکفنی که چند تا سوراخ جلوی صورتش تعبیه شده به خیابان بیایند؟ این عده نمی دانند زن افغان خوشبخت ترین زن جهان است و نمی فهمند این به اصطلاح کفن، باعث می شود که زن افغان نه گرد و خاک را ببیند و نه دود اتوموبیل ها را و نه هوای آلوده استنشاق کنند.

این لباس بسیار بهداشتی است و شبیه لباس هائی است که  در نیروگاه های اتمی می پوشند. قول می دهیم روزی که هوای آلوده به سوئیس و آلمان و فرانسه برسد، این لباس ها در اروپا هم مد شود چون مطمئن هستیم دختران مکش مرگ ما و سکسی فرانسه و آلمان نیز از ما خواهش خواهند کرد توی سرشان بزنیم تا از همین  لباس ها استفاده کنند!

 

خوش اخلاق ها و بد اخلاق ها

 

آدمها در تمام طول تاریخ دو دسته بوده اند: آنهائی که به شما پول می دهند (که چه قدر تعدادشان کم است) و آنهائی که از شما پول می گیرند (که لامذهب ها روز به روز بیشتر می شوند!).

دسته سوم هم که اصلا قابل عرض نیستند. آنهایی را می گویم که در خیابان از کنار شما رد می شوند، نه آنها به شما نگاه می کنند، نه شما به آنها.

البته دیده ام که شما گهگاه و زیرچشمی نگاهی به آنها می اندازید، (بخصوص به جوانها و خوشگل هایشان) ولی این نگاه ها  خاصیتی ندارد، نکنید این کارها را!

آنهائی که به شما پول می دهند، متکبر، بد اخلاق، بی حوصله، اخمو، بد عنق، خشن، بی تربیت، بدبین وقت نشناس، تلخ، ترش، عصبانی، نامهربان، طلبکار و متفرعن هستند. و آنهائی که می خواهند شما را به نحوی سرکیسه کنند و تیغتان بزنند یا حداقل چیزی بهتان بفروشند، دیدنی و شنیدنی هستند. در تمام بیست و چهار ساعت برای شما وقت دارند و در خدمت شما هستند.

خوش اخلاق و خنده رو هستند حتی اگر پدرشان مرده باشد و از خواهر و برادرتان مهربانتر هستند با وجود آنکه هفت پشت غریبه اند.

اگر زن باشند، عشوه گری می کنند حتی اگر با مردی سر وکار داشته باشند نود ساله و از رده خارج.

مودب هستند حتی اگر شما بی ادبانه رفتار کرده باشید. تعارف تیکه پاره می کنند، چه جور. با شما درددل می کنند، تا هروقت که بخواهید. خوش برخوردند آنچنانکه تصور می کنید شما را با صمیمی ترین دوستشان اشتباه گرفته اند و میهمان نوازند آنسان که شما توی دلتان و به خودتان می گوئید: یاد بگیر!

با وجود همه این حرف ها، کاش تعداد آن بداخلاقها بیشتر می شد و تعداد این خوش اخلاق ها کمتر!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.