شهروند ۱۲۳۹

می گویند یکی را توی ده راه نمی دادند، سراغ خانه کدخدا را می گرفت. آقای احمدی نژاد که تصور می کند با رای مردم دوباره رئیس جمهور شده است، فرموده است مسئله هسته ای تمام شد، از این به بعد ما حاضریم فقط درباره مدیریت جهان با سران کشورهای دنیا مذاکره کنیم.

از قضای روزگار، سران کشورهای جهان، که هم فیلم “صمد اژدها می شود” را دیده بودند و هم جگرشان لک زده بود برای یاد گرفتن مدیریت، به خودشان گفتند نکند راستی راستی محمود آقا هم مثل صمد آقا در آن فیلم یک چیزی بشود؟ به همین جهت به دست و پا افتادند که تا دیر نشده از نحوه مدیریت او کپی برداری کنند یا حداقل چند کلمه ای درباره مدیریت از ایشان بیاموزند که آخرعمری از کار بیکار نشوند.

به این دلیل، سران کشورهای جهان همین چند دقیقه پیش در نامه ای خودمانی خطاب به ایشان نوشتند:


آقای مستر پرزیدنت

راست و حسینی بگیم، نحوه مدیریت شما، ما روکشته. ترا به جان پوتین و چاوز قسم که خیلی دوستشان دارید، چارتا کلام از علم مدیریت خودتان را یاد ما هم بدهید. به خدا قسم ما هم آدمیم، ما هم دل داریم، ما هم زن و بچه داریم و دلمان می خواهد در خبرهای جهان، اسمی هم از ما برده شود.

بیائید دانشگاهای ما را ببینید، حال آدم به هم می خورد. دختر و پسر بی جنجال و هیاهو، مثل آدمهای خل و چل، با خنده و شوخی می روند سرکلاس، می نشینند و درسشان را می خوانند و بعد هم مثل بچه آدم می روند سراغ کار و زندگی شان. آخر این هم شد دانشگاه؟ چکارشان کنیم که از جانشان سیر شوند، جلوی گلوله سینه سپرکنند و دست به تظاهرات بزنند؟ به خدا عقلمان نمی رسد. جنازه زیادی هم نداریم که ببریم توی دانشگاه دفن کنیم، کفرشان را دربیاوریم و زندگی شان را به هم بریزیم. اینجا همه جنازه ها صاحب دارد و صاحبانش می گویند مگر دانشگاه قبرستان است؟

خواستیم یک واحد مرده شوری به واحدهای درسی شان اضافه کنیم بلکه عصبانی بشوند و صدایشان دربیاید، بلد نبودیم. میشود چند تا مرده شور به کشور ما صادرکنید که این علم را یاد ما بدهند؟


آقای رئیس جمهور

تنها نه دانشجویان، که مردم مملکتمان هم سرشان به کارخودشان است. بدبختی نه دریای خزر داریم که روسها بالا بکشند، بلکه صدای مردم بلند شود، نه عادت کرده ایم در انتخابات تقلب کنیم که مردم به خیابانها بریزند و اعتراض کنند، نه دلمان می آید نفت مان را مجانی یا ارزان به این و آن هدیه کنیم که ملت شاکی شود. نه قوانین دست و پا گیرمان اجازه می دهد بستگانمان را به پست های نان و آبدار بگماریم تا بقیه عصبانی شوند و از همه بدتر بلد نیستیم دروغ بگوئیم و مردم را کلافه کنیم.

راستی دروغ گفتن سخت است یا ساده؟ تمرین و ممارست می خواهد، یا همینطور بدون مقدمه قبلی می شود شروع کرد؟

بدبختی اینجاست که آیت اله جوادی آملی هم نداریم که به او بگوئیم دور سرمان هاله نور می چرخد. و مشکل بزرگتر این که اگر بعدها فیلم چاخان های خودمان را نشانمان دادند، رویمان نمی شود بخندیم و بپرسیم من اینها را گفتم؟ من خودم توی روزنامه ها خواندم!

شما چه جوری رویتان شد اینکار را بکنید؟ می شود رمز موفقیتتان را به ما هم بگوئید؟

راستی یک دانه آیت اله جوادی آملی زیادی ندارین واسه ما بفرستین؟ شاید بتوانیم برایش چاخان های دیگری بکنیم و پیرمرد را واداریم توی دلش به حرفهایمان بخندد؟

می گویند این خط فقری که با مدیریت تان درست کرده اید خیلی دیدنی است. شنیده ایم چهل درصد مردم ایران زیر این خط زندگی می کنند؟ این خط را چه جوری و با چه خط کشی کشیده اید؟ چقدر دیگر زیرش جا هست؟ آنقدر جا دارد که همه مردم یا لااقل ۹۰ درصدشان بروند آن زیر؟!


جناب پرزیدنت

تورم بیست و دونیم درصدی کشور شما آب از لک و لوچه ما سرازیرکرده. هرکاری که می کنیم و هرچه این در و آن در می زنیم، تورم توی کشورمان از سه چهار درصد بیشتر نمی شود. می شود محض رضای خدا به ما بگوئید چه خاکی توی سرمان بکنیم و چگونه مدیریت بکنیم که تورم در کشورمان ورم کند و به پای تورم کشور شما برسد؟

آقای احمدی نژاد

یکی از معضلات بزرگ ما، لباس شخصی هایمان هستند. ما میلیاردها لباس شخصی داریم، اما هیچکدام از این خاک برسرها حاضر نیستند هموطنانشان را با چماق و باطوم لت وپارکنند. چکارشان کنیم؟

اگر بیرونشان کنیم که مملکتمان خالی می شود. در آن صورت بر چه کسی حکومت کنیم؟ اگر نگه شان داریم این درد بی عرضه گی شان را به چه کسی بگوئیم؟ تف سربالاست!

می گویند شما لباس شخصی هایتان را مغزشوئی می کنید؟ با چه پودر یا شامپوئی می شوئید که مغزشان کاملا پاک می شود؟ آیا این شستشو را باید مرتباً تکرارکرد یا یک بارکه شستی برای همیشه کافی است؟ آیا این خطر وجود ندارد که این آدم ها یکروز به هوش بیایند و مغزشان دوباره به طور طبیعی به کار بیفتد؟ در آنصورت روبروی خود آدم نمی ایستند؟ ترا به خدا یاد ما بدهید.


جناب پرزیدنت

الان سالهاست که نام شما درصدر اخبار جهان می درخشد و بی رودربایستی، حال ما را گرفته است. راستش را بگوئیم؟ به شما حسودیمان می شود. ترا به جان هرکس که دوست دارید، یک فکری هم برای ما بکنید. به زن و بچه ما رحم کنید. یک کمی مدیریت یاد ما بدهید. به خدا از مدیریت تان کم نمی شود!


تمرین برای مبارزه با دشمن خارجی


بعد از انتخابات و سرکوب مردم در تظاهرات گوناگون و حتی در نماز جمعه، به هرکانال تلویزیونی که سر میزنی می بینی یک مفسر نشسته است و دارد بحث می کند که بله، لباس شخصی ها چنین کردند و بسیجی ها چنان، پاسداران به فلان نقطه حمله کردند و پلیس ها به فلان نقطه و همه ناراحت و عصبی از اینکه کار نیروهای انتظامی در هرکشوری حفاظت از مرزها و مبارزه با دشمن خارجی است و جالب است که هیچکدام از این حضرات عقلشان نمی رسد که بابا برای مبارزه با دشمن خارجی، تمرین و آموزش لازم است!

دشمن خارجی همانطوری که از اسمش پیداست، در خارج ازکشور زندگی می کند، بنابراین یک لباس شخصی یا یک بسیجی مادرمرده کجا باید تمرین کند و چطور باید بفهمد چماقی که به دستش داده اند به اندازه کافی محکم هست یا نه؟

توی سر خودش که نمی تواند بزند، می تواند؟ بنابراین بهترین راه تمرین و آموزش برای مبارزه و جنگ با دشمن خارجی، لت و پارکردن کسانی است که دم دست آدم هستند.

مردم ، بخصوص زنان و دخترانی که می آیند در خیابان و در سکوت کامل راه پیمائی می کنند، بهترین مورد برای آزمایش چماق ها و باطوم ها هستند و چون قرارگذاشته اند در سکوت کامل راه پیمائی کنند، بنابراین وقتی چماق توی مغزشان می خورد آخ هم نمی گویند و جنگجویان دلیری که مشغول آموزش هستند، می توانند چماق ها، چاقوها، پنجه بکس ها و تفنگ ها و هفت تیرهایشان را آزمایش کنند و صحت و سقم! آنها را درک کنند تا اگر خدای ناکرده یک روز دشمن خارجی به ایران حمله کرد، بتوانند حقش را کف دستش بگذارند!


mirzataghikhan@yanoo.ca