شماره ۱۲۱۱ ـ پنجشنبه  ۸ ژانویه ۲۰۰۹

  

“… که من همواره به انسان مهر ورزیده ام”
 

“… با ایمان به اینکه این مرد (کوروش) شایسته تمامی ستایش هاست ما بر آن شدیم که بدانیم او از چه خاندانی بوده، از کدام ارزش های خدادادی برخوردار گشته و چه آموزشی دیده که او را چنین فرمانروای بزرگی ساخته است.”

این نوشته ی “گزنفون” تاریخ نگار و سپهدار یونانی قرن چهارم پیش از مسیح در پیش درآمد کتاب پرآوازه اش “آموزش  کوروش” (سیروپدی) بازگو کننده ی آن شیفتگی و احترام بی مانندی است که جهان باستان درباره کوروش بزرگ روا داشته است.

کمتر ملتی مانند ایران در جستجوی رهاننده ای و پاره های هویت خود این چنین سفر دور و درازی را به اعماق تاریخ در پیش گرفته است. رستاخیز کوروش که اینک در غبار و تیرگی اینهمه قرنهای خفت و خواری، سرافکندگی و حقارت به مانند نویدی در زایش دوباره حرمت ایرانی بودن می درخشد بشارتی است که ایران بار دیگر، و با به کار گرفتن و الهام از آن عناصر ارجمند تاریخ خود، سر بلند خواهد کرد.

آنچه که درباره این شاه هخامنشی می دانیم بیش از آنکه از اسناد و آثار تاریخی خود ایران به دست آمده باشد، از روایات تاریخ نگاران یونانی و رومی، سنگ نوشته های بابلی و روایات تورات باقی مانده است. گزارشهای تاریخ نگاران ایرانی قبل از اسلام و اسناد تاریخی دیگر که در آرشیو هخامنشی وجود داشت و بسیاری از آن اسناد در تخت جمشید نگهداری می شد در اثر آتش سوزی این کاخها و آنچه از آرشیوها هم که در نقاط دیگر ایران وجود داشت در زمان اعراب و اسلامی شدن ایران از میان رفت. کتابخانه و آرشیو دیگر شاهان پارسی که در بابل (عراق امروز) قرار داشت، از مراکز مهم جمع آوری و حفظ اسناد و فرامین این شاهان بود که فرمان کوروش در بازسازی معبد اورشلیم در آنجا نگهداری می شد:

“. . . آنگاه داریوش پادشاه فرمان داد تا در کتابخانه بابل که خزانه ها در آن موضوع بود تفحص کردند” (تورات، کتاب عزرا، باب ششم). “دیودوروس” تاریخ نگار رمی قرن یکم پیش از مسیح از قول “کتزیاس” پزشک یونانی دربار هخامنشی می نویسد که او (کتزیاس) در نگارش کتاب ۲۳ جلدی خود به نام “پرسیکا” درباره پارس ها از آرشیو سلطنتی دربار هخامنشی استفاده کرده است. گزنفون در آن فصل از کتاب خود که از مرگ کوروش سخن می گوید چنین می نویسد که او افراد خانواده، دوستان و سرداران خود را فرا خوانده و در بستر مرگ همراه با اندرزهایی که به آنان در زمینه انسان دوستی و دادگری می دهد به آنان می گوید که از تجربه تاریخ گذشته بیاموزند و “پلوتارک” می نویسد که در جنگ “سالامیس” خشایارشاه که از فراز تپه ای به جریان این نبرد دریایی میان سپاه ایران و سپاه نیروهای متحد یونان می نگریست گزارشگرانی همراه خود داشت که جزییات این جنگ را یادداشت می کردند.

سرگذشت کوروش مانند سایر مردان بزرگ تاریخ به افسانه آمیخته است و در آن دورانی که مرز میان افسانه و واقعیت چندان مشخص نبود و هیچ رویدادی بجز در رابطه با افسانه ها و دخالت خدایان و نیروهای آسمانی نمی توانست در یک جبر منطقی مورد پذیرش مردم یونان باشد کوروش نیز از این افسانه ها سهمی داشته است و از آنجاست که هردوت در روایات مختلفی که درباره زاده شدن کوروش شنیده است آن را  که بیشتر با افسانه آمیخته ترجیح می دهد: داستان رها کردن کوروش نوزاد به دستور آژیدهاک (آخرین شاه ماد، و پدر ماندانا، مادر کوروش) در کوهستان برای نابودی او و شبانی که نوزاد را به جای فرزند خود می پروراند برای یونانیان داستانی بسیار جذاب و همساز با همان روایاتی بود  که در مورد قهرمانان ملی خود پذیرفته بودند:”پرسئوس” شخصیت اساطیری یونان نیز به دستور پدربزرگ خود و از بیم  آنکه جانشین او نگردد در نوزادی در کوهستان رها شد که او نیز به خواست خدایان زنده ماند و یونانیان پارسها را از فرزندان “پرسیس” از خاندان پرسئوس، می دانستند. گزنفون روایت دیگری درباره کودکی کوروش دارد و به نوشته او کوروش در دربار آژیدهاک بزرگ شده و از توجه او برخوردار بوده است.

مادها که اهمیت آنان در تاریخ ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته است و در واقع نقش بزرگی نه تنها در تاریخ ایران بلکه در سرگذشت تاریخ جهان داشتند، زیرا به کوشش آنان بود که در زمان هووخشتره، شاه ماد، و با اتحاد با دولت بابل به سلطه خوفناک آشور پایان داده، و جهانی را از قهر و خشم بی مانند آنان رهانیدند (۶۱۲ پیش از مسیح) و انتقام نابودی شوش را که چندی پیش از آن به دست آشور نابود شده بود گرفتند. در لوحه شمالی پیروزی “آشور بانیپال” او، با غرور و فخر، درباره نابودی شوش چنین می گوید: “. . . معابد ایلام را ویران کردم، خدایان و الهه گانش را در باد پراکنده کردم، مقابر شاهانشان را ویران کردم و استخوانهایشان را به آشور بردم، من شهرهای ایلام را ویران کردم و مزارع آنجا را با نمک پوشاندم.”

نابودی امپراتوری آشور فرصتی بود که مادها نفوذ خود را گسترش داده و در نقش ابرقدرت آسیای غربی به پایداری اساس شاهنشاهی خود بپردازند. شهر همدان، باستانی ترین شهر دنیا که اولین بار در کتیبه شاه آشوری به سال ۱۱۰۰ پیش از مسیح و به نام “امدانه” از آن نام برده شده است (هگمتانه هخامنش ها و اکباتان یونانیان) با هفت دیوار رنگارنگ که به گرداگرد آن کشیدند پایتخت آنان گردید.

به قدرت رسیدن پارس ها همزمان با دگرگونی های بزرگ در عرصه تمدن ها بود. در حالی که ایران و یونان سر برمی افراشتند که سرنوشت فرهنگ جهانی را رهبری کنند تمدنهای مصر و بین النهرین پس از هزاره هایی در زیر بار کهولت خود سرخم کرده و نقش خود را در پرورش فرهنگ انسانی ـ که آنان نیز سهمی بزرگ در آن داشتند ـ به قدرتهای نورسیده سپردند، زیرا که بلوغ فرهنگ انسان به یک سرزمین و قوم و زمان یگانه ای بستگی نداشته و هر قومی در هر دوره ای از تاریخ سهمی در آن داشته است: برخی سازندگان بزرگ بودند، گروهی ادب پرور، گروهی دیگر در زمینه های فکری و فلسفی تاختند و در حالی که فرهنگ های دیگر تنها نگران رابطه خود با نیروهای مرموز طبیعی و آسمانی  بوده و ارزش وجودی خود را در چگونگی راضی کردن حرص و آز بی پایان خدایان و قربانی های وحشتناک انسان می یافتند. برخی دیگر، مانند ایران، توان انسان را در ابعاد چند جانبه اش گسترش دادند.

در سال های آغاز پادشاهی کوروش “کرزوس” شاه لیدی، سرزمین مهاجرنشین یونانی در غرب آسیای صغیر، و ثروتمندترین فرد جهان آن روز، که از قدرت پارس ها نگران شده بود به فکر برانداختن پارس ها برآمده و با دلگرمی پیشگویی هاتفان جنگ بدفرجامی را با کوروش آغاز کرد که به پیروزی پارس ها و شکست لیدی انجامید. سرنوشت کرزوس با هاله ای از ابهام آمیخته است، برخی از اسناد حاکی از کشته شدن او به دستور کوروش است ولی هرودت می نویسد که کوروش او را بخشیده و او را به عنوان یکی از مشاورین برجسته خود ارج نهاده و در دربار خویش جای داده است. همراهی کرزوس با کوروش در جنگ با ماساژت ها و چندی بعد، همراهی او با کمبوجیه در فتح مصر  نیز از روایات هردوت است.


 


شکست لیدی سروری پارس ها را بر آسیا گسترش داد: شهر سارد پایتخت لیدی که کاخهای پرشکوه کرزوس در آن سر برافراشته بود اینک پایتخت متصرفات هخامنشی در آسیای غربی گردید و برای حدود دو قرن فرمانداران ایرانی از آنجا ناظر اجرای سیاست شاهنشاهی هخامنشی در متصرفات غربی بودند. گرفتن سرزمین بابل و دولتهای اقماری آن در سال ۵۳۹ پیش از مسیح، که بدون خونریزی انجام گرفت، یکی از رویدادهای بزرگ تاریخ و از فصل های درخشان زندگی قوم یهود است. سیاستمداران بابلی که از روش بی مسئولیت “نبونید” شاه بابل، ناراضی بودند و نیز بزرگان یهود که پس از فتح و ویرانی اورشلیم در اسارت بابل روزگار می گذراندند به احتمال قوی از تشویق کنندگان کوروش در گرفتن بابل بودند. به فرمان کوروش قوم یهود آزاد و به وطن خود بازگشت و هم به دستور او معبد اورشلیم که ویران شده بود بازسازی شد. نام کوروش در تورات با ارج و حرمتی پیامبرگونه ذکر می شود: “خداوند به مسیح خویش یعنی کوروش که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم . . . تا درها را به حضور وی مفتوح گردانم و دروازه های دیگر بسته نشود چنین می گوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت.” (تورات، اشعیاء، باب چهل و پنجم) و در جای دیگر در آزاد کردن قوم یهود به فرمان کوروش: “خداوند روح کوروش پادشاه فارس را برانگیخت”، و درباره کوروش می گوید که “او شبان من است.” (کتاب عزرا)

مرگ کوروش نیز، مانند زایش و نوزادی او، با افسانه آمیخته است، در حالی که هردوت  از کشته شدن او در جنگ با اقوام “ماساژت”، ساکنان سرزمین های شمال غربی ایران و شرق دریاچه اورال سخن می گوید، گزنفون از مرگ او در پاسارگاد و در آرامش میان خانواده و دوستانش حکایت می کند و “دیودوروس” تاریخ نگار دیگر یونانی می نویسد که کوروش در جنگ با سیت ها شکست خورده و به دست آنان به صلیب آویخته شده است.

قرنها پس از مرگ، کوروش همچنان یکی از پدیده های بزرگ تاریخ و سرمشقی در بزرگداشت حرمت انسانی ستایش می شود. کوروش، مانند همه نمونه های شکوهمند ارزش های انسانی، نه دیگر تنها به ایران بلکه به همگی جهان تعلق دارد و منشور کوچک او در احترام به آزادیهای فردی و اجتماعی و دادگستری در حد همان کتابهای آسمانی ادیان بزرگ می درخشد و گفتار او در بستر مرگ خطاب به خانواده و یارانش: “من همواره به انسان مهر ورزیده ام” که گزنفون آن را در کتاب آموزش کوروش ذکر می کند نمودار ستایش مردم جهان باستان از مردی است که در دورانی که در فضیلت جنگ و ارج فاتحان در کشتارهای همگانی، به اسارت بردن و بردگی و شقاوت و بیرحمی شکل می گرفت، سخن از مهر به انسان می گوید. نقش کوروش در روال رویدادهای جهان باستان دلیلی است در باور داشتن به خوبی و اینکه تابش ارزشهای انسانی نه در حیطه زمانی و مکانی محدود و شرایط خاص بلکه در منش و کردار افرادی است که از هر مرز و حد زمانی فراتر رفته و در هر شرایط بشری می تواند بدرخشد.

جانشیان کوروش اگر از حرمت تاریخی و افسانه ای او برخوردار نشدند، ولی در نقش دیگری در گسترش فرهنگ جهانی سهم داشتند. به پیروی از سرمشق کوروش تمام ملتهای تابع ایران در شعائر و رسوم دینی و سنتی خود آزاد بودند و اولین جامعه جهانی براساس چند فرهنگی به وجود آمد. لازمه حفظ چنین جامعه ای استقرار یک سیستم سیاسی سکولار بود که آن نیز به دست کوروش پایه گذاری شده و شاهان بعدی هخامنشی این اولین سیستم سکولار جهان قدیم را ادامه دادند. کشته شدن “گئوماتا”، مغ فریبکار که در غیاب کمبوجیه خود را شاه نامید، به دست داریوش تاییدی بر وجود ایدئولوژی سکولار شاهان هخامنشی است که نشان می دهد مغان و سروران دینی، برخلاف کاهنان در یونان و مصر و بابل، از مصونیت الهی برخوردار نبودند. این رویداد انگیزه به وجود آمدن روزی در تقویم پارسی بود که در آن روز مغ ها از بیم جان خود و آزار مردم از خانه بیرون نمی آمدند.

در آن رسالت اجدادی که شاهان هخامنشی در گسترش مرزهای ایران به سوی سرزمین های ناشناخته برای خود گزیده بودند اولین گروههای اکتشافی برای شناسایی کردن ویژگیهای قومی و جغرافیایی سرزمین های همسایه به وجود آمد. به فرمان داریوش یکم یک گروه دریایی برای شناسایی مسیر رود سند و اقوام ساکن آن روانه گردید که برای مدت دو سال و نیم پس از یافتن دلتای سند در اقیانوس هند، سواحل اطراف آن را شناسایی می کردند. در زمان خشایار شاه کاشف دیگری از بزرگان خاندان هخامنشی به نام “ساتاس پس” به دستور این شاه برای کشف آفریقا روانه شد و هردوت او را اولین کسی می داند که پیگمه ها را در آفریقا یافت.

لشکرکشی داریوش یکم به یونان حادثه تکان دهنده ای در عرصه ی رویدادهای جهان آن دوره بود. روش دولتهای قدرتمند خاک اصلی یونان، بویژه آتن و اسپارت، که برای شوراندن مهاجرنشین های یونانی آسیای صغیر و گسستن آنان از سلطه هخامنشی همواره در تلاش بودند و به آتش کشیدن شهر سارد، پایتخت متصرفات غربی ایران، در ۴۹۹ پیش از مسیح به تحریک آتن خشم داریوش را برانگیخت و انگیزه این لشکرکشی بود. سپاه اعزامی داریوش در دشت ماراتون از نیروهای متحد شهرهای یونانی شکست خورد و پیک دونده ای که فاصله چهل کیلومتری ماراتون تا آتن را یک نفس دوید تا خبر پیروزی یونان را اعلام کند پس از انجام ماموریت خود از خستگی جان داد. به یادبود او و این پیروزی “دو ماراتون” از آن پس یکی از رقابتهای ورزشی المپیک گردید.

“پوزانیاس” نویسنده یونانی که در قرن دوم مسیحی از دشت ماراتون دیدن کرد، گواهی می دهد که گورها و سنگ گورها را که نام کشته شدگان یونانی بر آن بوده است، دیده ولی اثری از به خاک سپردن کشته شدگان ایرانی در آنجا نبوده است (هرودت تعداد کشته شدگان سپاه ایران را به گزاف۶۴۰۰ و کشته شدگان یونانی را ۱۹۲ گزارش می دهد). پوزانیاس همچنان از دریاچه ـ آبگیری در آنجا نام می برد که باتلاقی و مردابی بوده و تصور می کند که یکی از علت های نابودی بسیاری از جنگجویان ایرانی به دلیل ندانستن راه، فرو رفتن در این مرداب بوده است. (پوزانیاس، کتاب یکم)

چندی پس از داریوش جانشین و پسرش خشایارشاه  برنامه نظامی او را در سرکوب کردن یونان ادامه داد. در طی چند سال که مقدمات این لشکرکشی آماده می گردید تمام ملل زیر فرمان ایران در بسیج کردن نیروی زمینی و نیروی دریایی هخامنشی شرکت جستند و پس از آماده شدن و حرکت سپاه، شهرهای دیگری در سواحل و داخله آسیای صغیر خود در فرستادن نیرو برای پیوستن به سپاه ایران پیشقدم شدند و به این ترتیب سپاهی فراهم آمد که با افزودن پزشکان، مهندسین، برخی از خانواده های ارشدان، کارگران و خدمه گروههای پشتیبانی و غیره، به بیش از ۵ میلیون بالغ می گردید. (هردوت)

این اولین جنگ جهانی تاریخ همانقدر بر سرگذشت انسان تاثیر نهاده است که جنگهای جهانی قرن بیستم. یونانیان برای حفظ آزادی خود می جنگیدند در حالی که برای ایران این لشکرکشی بیش از آنکه ناشی از نیازهای اقتصادی و یا ضرورتهای حاد سیاسی باشد تنها از غرور شاهانی سرچشمه می گرفت که آسیا و همسایگان آن را از آن خود می دانستند و تحمل سرکشی ملل دیگر را نداشتند. جانبازی”لئونیداس”، شاه اسپارت و جنگاورانش در دفاع از تنگه ترموپیل الهام بخش صدها حماسه و اثر ادبی و هنری گردید. شهر آتن به آتش کشیده شد و تنها با شکست نیروی دریایی ایران در سالامیس، خشایارشاه که خود تماشاگر این جنگ بود دستور بازگشت داده و  “مردونیوس” سپهدار ایرانی را با سپاه خود برای ادامه جنگ در یونان باقی گذاشت.

ادامه دارد