می توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب/حاصلی پیوسته یکسان داشت ( فروغ فرخزاد)

انتخابات نزدیک است و بیم و امید فراوان. انتخابات نزدیک است و نظرات و آرا بی پایان. دینداران، نواندیشان دینی، ناباوران دینی، سکولارها، لائیک ها، جمهوریخواهان، سلطنت طلبان و … و … و دوباره زیستن ما در تاریخی سپری شده!

راستی چگونه می توان تاریخ را دوباره زیست؟! و حتا دوباره زیستن تاریخ را فریاد زد و از دیگران هم خواست که در این راه همراه شوند؟!

یا سر در گریبان گرفته و به یاد شکوه گذشته و دیروز، به باور ما درخشان، زانوی غم در بغل می گیریم، یا با هر آن چه رنگ و بوی تازه دارد درآویخته و در راه نابودی اش تا آخرین توان می جنگیم!

انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم در خرداد ۱۳۸۸

یا داوری مطلق می کنیم، آن هم برای دیگران، یا به امید داوری فرا انسانی و قهرمانی در انتظار می نشینیم!

از خود اداره کردن، در هراسی ابدی به سر می بریم، زیرا خود را اداره و داوری کردن، اولین گام به سوی مسئول بودن است، پس خویش را شایسته ی داوری نمی دانیم و با خاطری آسوده، بار سنگین مسئولیت را به زمین می گذاریم!

توان نگاه پرسشگر به “من” را نداریم و به شنیدن تنها صدای “خود”، بیمارگونه دریچه های شنوایی مان را بر “دیگر صداها” می بندیم!

برای شنیدن صمیمانه و فروتنانه ی انسانی، باید دیوارهای سنگینِ “من” و “تو” را آوار کرد.

بهتر نیست بدانیم که زمان “باری به هر جهت” و تکرار تجربه های ناکارآمد گذشته تمام شده و دیگر نمی توان تاریخ سپری شده را با نقاب های رنگارنگ به حلقوم مردمی در حال احتضار سرازیر کرد؟

دیگر نمی توان فقط صدای “خود” را شنید. صداهایی مدرن، بیشتر از همیشه شنیدن و همراهی ما را می خواهند و رنگ فریبِ صداهای کهنه و ناکام دیگر رنگ ندارد.

دیگر نمی توان به ارزش های پوسیده ی سر بلند کرده از گورهای متروک دل بست. تمایل به گفت و شنود، نقد و پرسش ارزش های تجربه شده و بازنده، نه تکرار تاریخ است نه ویرانی سنت ها.

پرسش و نقد سرِ دگرگونی تحمیلی ندارد، بلکه سوژه و مورد پرسش را به اندیشیدن سوق می دهد و به مورد پرسش، اعتبار بازخوانی می دهد.

در پرسش، اندیشیدن به چالش کشیده می شود و حافظه ی تاریخی با تمام مقاومت نوستالژیک، به نمایش گذاشته می شود و از پستوهای فراموشی به بیرون کشیده می شود.

روبرو شدن با تاریخ، ارزش ها، تجربه های گذشته و اشتباهات گذشته شهامت زیستن را افزایش می دهد. مواجهه با تاریخ، نه دوباره زیستن آن، آینده ی بهتری را به دنبال خواهد داشت.

چشم در چشم اشتباهات گذشته دوختن، استفاده ی عملی از دمکراسی است نه تنها استفاده ی گفتاری.

توجیه نابسامانی گذشته یا اسطوره کردن آنها،  سرخوشی ساده لوحانه ای با خود به دنبال می آورد که آرام آرام به بی خبری و فریب خوردگی ختم خواهد شد. روندی که فاصله اش از واقعیت و دنیای پیرامونی بسیار زیاد است و هر روز هم زیادتر می شود. تا جایی که توهم دارا بودنِ حق را در خواندن جهان به دشمنی و پیکار تنها راه بودن می داند.

جهان هر روز بیش از پیش به سوی رنگارنگی می رود و ما هنوز در دنیای بسته و یک دست خود، دست و پا می زنیم! دنیایی عمودی و درجه بندی شده که در آن تمام تلاش در راه یکدیگر را قانع کردن است نه باور و احترام یکدیگر. در رنگارنگی و تفاوت ها، توانایی های خفته بیدار می شود و هر یک از ما به “من”ِ جهانبین تری دست خواهد یافت.

برای داشتن جهانی رنگارنگ و احترام به باور یکدیگر، می توان از زیر و رو کردن باورها آغاز کرد. زیر و رو کردن، به مفهوم ویرانی نیست، بلکه زدودن خاکِ زمان از باورهایی است که کهنه و بی مصرف شده و نیاز به دوباره خوانی دارند.

در این دوباره خوانی است که رنگارنگی باورها محترم شمرده شده و تکثرگرایی حاصل این نواندیشی است.

در این کندوکاوِ همراه اندیشیدن، ما هم دوباره متولد می شویم و زیبایی و آرامش باور “دیگری” را تجربه کرده و تاریخ زندگی شده را زندگی نخواهیم کرد.

نگاه پیشرو در جهان جدید، زیستن تجربه ناکرده هاست نه اسطوره ی گذشته را بت پرستانه پاس داشتن.

در جهان امروز، دوباره زیستن تاریخ، حتا اگر به داشتن تاریخی واقعی باور داشته باشیم، تاریخی است انباشته از عشق یا نفرت، و این گونه تاریخ، استبداد و سقوط را به دنبال می آورد.

آیا به راستی، زمانی که ما تفکری یا فردی را باور داریم، به این مفهوم نیست که به شکلی “من” تایید می شود؟ یا آن تفکر یا فرد، به گونه ای شبیه “من” است؟

یا زمانی که در کنار تفکر یا فردی، احساس نامطلوب رَد شدن در ما ایجاد می شود، به مفهوم بازخوانی باورها و ارزش های گذشته ی “من” نیست؟

اما حقیقت این است که با تفاوت ها “من ها” به نبرد خوانده می شوند و در گفت وشنود و موافق و مخالف بودن ها “منی” محکم تر و دموکرات تر زاده می شود.

هرگاه توهم نابودی “من” برجسته می شود، درهای گفت وگو را می بندیم. نگاه مدرن و جهان جدید، به تفاوت ها احترام می گذارد و ما را به سوی دمکراسی سوق می دهد و استفاده از تفکر و اندیشه ی دمکراسی را برای حل اختلافات فرهنگی (نه تنها حل اختلافات سیاسی) هموار می کند.

امروز، جهان پهنه ی باورهای گوناگون و رویاهای رنگارنگ است و آغاز و انجام جامعه ای با دمکراسی و احترام به حقوق اقلیت، در پذیرفتن باورهای متفاوت شکل خواهد گرفت، جامعه ای رنگین کمان که به همه ی گروه ها و باورها حق زیست انسانی می دهد.

شاید ما با “یکدیگر” خود را به آفتاب معرفی کنیم.

شاید بتوان با احترام نه تنها، افراد پیرامونی بلکه به تمام افراد، معضل اکثریت و اقلیت را در توده ای از رنگارنگی و کثرت باور کرد و به استقبال آفتاب رفت.

شاید بتوان امید داشت که در آینده ای نزدیک، احترام و باور یکدیگر در هر دو سوی رنگین کمان، جایگزین تکرار زیستن در تاریخ شود و تاریخ را برای آیندگان با نگاهی مدرن نوشت.

کسی چه می داند، شاید آرزوهای بزرگ داشتن، بخشی از شدن ها باشد. کسی چه می داند، شاید بتوان روزی در زیر بارانِ سازش و باور، به تماشای افق نشست و چندگونه گی و چندگویی را به نسل فردا هدیه داد.

باید امید را میزبانی کرد.